تاريخ : 1390/11/27
کد مطلب: 116
سخنرانى آية الله‏ اکبر هاشمى رفسنجانى

سخنرانى آية الله‏ اکبر هاشمى رفسنجانى

بسم الله‏ الرحمن الرحيم

صميمانه متشکريم از آية الله‏ رى ‏شهرى و همکاران ايشان در مرکز تحقيقات دارالحديث و مجموعه افرادى که در کار احياى حديث، دارند خدمت مى ‏کنند و اين برنامه ‏هاى ارزشمند را ترتيب مى ‏دهند. در مقدّمه شروع اين اجلاس خوب، بهره ‏مند شديم از نکات ارزشمند پيام مقام معظم رهبرى و همچنين نکاتى که جناب آقاى رى ‏شهرى و جناب آقاى مهريزى درباره «الکافى» توضيح دادند که ما را در قسمتى از بحث ‏هايمان مستغنى کرد که به آنها نپردازيم.

با عرض تسليت شهادت حضرت زهرا عليها السلام، اين سخنرانى من بايد در چند زمينه باشد: درباره مرحوم کلينى، درباره حديث، درباره رى، درباره بغداد و ايران و عراقِ آن روز، که اگر بتوانيم مجموعه اين مسائل را به هم مربوط کنيم، اين قطعه تاريخ و ارزش خدمات مرحوم کلينى و ساير محدّثان و فقها و بيش از همه، ارزش مکتب اهل بيت عليهم ‏السلام را مى ‏توانيم در يک سخنرانى کوتاه، به صورت يک تابلو ترسيم کنيم. اميدوارم که خداوند، اين توفيق را بدهد که بتوانم آنچه را که در ذهنم مى ‏گذرد، مطرح کنم.

در مورد اصل و پايه مسئله ـ که مکتب اهل بيت عليهم ‏السلام است ـ، با مجموعه مطالعات و بررسى ‏هايى رو به ‏رو هستيم که بنده خودم طى تحقيقاتى که کرده ‏ام، فکر مى ‏کنم که عظيم ‏ترين مخزن اسرار الهى و سرمايه تربيتى و اخلاقى و سياسى و اجتماعى را ـ که مبناى اداره بشريت است ـ، در مکتب اهل بيت عليهم‏ السلام داريم. در مجموعه آثارى که ازاديان الهى، از قديم تا امروز، باقى مانده، نمى ‏توان چيزى غنى‏ تر از اين مکتب را درجامعه اکنون ما شناخت. البته زحماتى که علما کشيده ‏اند و در آن، هر بخشى راجداگانه ترسيم کرده ‏اند و ساير فرق و اديان اسلامى که خودشان منابع عظيم و زحمات زيادى دارند، ارزش خودش را دارد؛ ولى بحث سر جامعيت و ريشه ‏دار بودن و مطمئن بودن مکتب اهل بيت عليهم ‏السلام است که يک ورق آن، مربوط به «الکافى» و کلينى است که ما اين اجلاس را به خاطر ايشان داريم. در مدّت دو قرن و نيم ـ که از زمان پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله تا زمان غيبت امام زمان (عج) به طول انجاميده ـ، معصومان مکتب اهل بيت عليهم ‏السلام، با برخوردارى از سرمايه عصمت و دانش لدنّى، داشتن الهام و ارتباط مطمئن با منابع دانش و آشنايى کامل به قرآن و تأويل قرآن کريم، منبع دانش آن زمان بودند. متأسّفانه ائمّه عليهم ‏السلام در زمان خودشان، با اشکالات سياسى ‏اى که وجود داشت، مجال پيدا نکردند که آنچه را که لازم بود و خداوند طراحى کرده بود، براى پايه ‏گذارى دين ابدى و جهانىِ اسلامى، عملياتى کنند؛ ولى بحمد الله‏ و با مجاهدت ائمّه عليهم ‏السلام و شاگردانشان، معارف را ثبت کردند.

ثبت معارف در جزوه ‏ها و متون و اصول فراوانى از شاگردان همه ائمّه عليهم ‏السلام، اصلى ‏ترين سرمايه مکتب اهل بيت عليهم ‏السلام است. البته متأسفانه خيلى از آنها در حوادث زمانْ از بين رفته و آن مقدارش را که احيا کردند و نگه داشتند و امروز به دست ما رسيده، همان مقدارش هم الآن يک اقيانوس بى ‏کرانه است. اينها شامل تفسير و تأويل قرآن هم هست؛ يعنى پايه اين معلومات، قرآن است و کار ائمّه عليهم ‏السلام بيشتر تبيين و تفسير است، منتهى بالاتر از آنچه که يک مفسّر مى ‏تواند بفهمد و بالاتر از آنچه که افکار علوم اکتسابى مى ‏توانند عرضه کنند. ائمّه عليهم ‏السلام با علوم لدنّى و ارتباط ويژه‏ شان اين علوم را با زبان آن روز، تبيين کردند و شاگردانشان تدوين کردند و محدّثان ما آنهارا در حدّ مقدوراتشان تنظيم و تدوين کردند.

از دوره تبيين و تدوين ـ که در عصر حضور است ـ که بگذريم، مى ‏رسيم به عصر غيبت. عصر غيبت، حقيقتاً آن نقطه سرنوشت‏ ساز اسلام و مکتب اهل بيت عليهم ‏السلام بوده که جمعى از بزرگان شيعه، چه فقها و چه محدّثان توانسته ‏اند اين ارتباط را محفوظ نگه دارند. خداى نکرده اگر در دوران غيبت ـ بخصوص غيبت صغرا ـ اين استفاده ‏ها از آن نمى ‏شد، معلوم نبود که منابع ما در امروز، چه سرنوشتى داشتند! ولى بايد هميشه دعا کنيم به ارواح بزرگِ آنهايى که اين خلأ را پر کردند و اين کار بزرگ را ـ که از لحاظ عقلانى و تاريخى، درست مناسب همان دوره غيبت صغراست ـ انجام دادند و کار را تا جايى که مقدورشان بود، پيش بردند. البته آنها خيلى دست‏هايشان باز نبود؛
ولى شرايطى بود که بتوانند انجام بدهند. لذا ما در اين قسمت برمى ‏گرديم به رى، قم، بغداد، کوفه و ساير مراکزى که اين کار را به عهده داشتند.

دو مکتب، درست در آستانه غيبت صغرا بروز مى ‏کند: يکى مکتب محدّثان و ديگرى مکتب فقها. در مکتب محدّثان، بايد از على بن ابراهيم قمّى، کلينى، ابن بابويه و ابن قولويه و نهايتاً شخصيت عظيم الشأن حديث، مرحوم صدوق، به عنوان پايه ‏گذاران و پيشروان اين مکتب، ياد کنيم. البته صدها شخصيت علمى ديگر همه ست که اسم و تاريخشان هم وجود دارد، منتهى اين افرادى را که نام بردم، مشخص ‏تر شدند. مکتب فقها را هم در همان مقطع و کمى بعد از غيبت صغرا، با شخصيت ‏هايى چون: ابن عقيل، ابن جُنيد اسکافى، شيخ مفيد، سيّد مرتضى و سرآمد آنها شيخ طوسى مى ‏شناسيم.

البته بايد يادآور شد که اين دو مکتب، از هم جدا نيستند. بسيارى از اين فقها محدّث هم بوده ‏اند؛ بسيارى از اين محدّثان هم فقيه بوده‏ اند. نمى ‏شود بين اينها را مثل اخبارى ‏ها و فقهاى خودمان، اين قدر خط‏ کشى کرد. آن تعصّب‏ هايى که دردوره ‏هاى بعدى بين اخباريان و فقها پيدا شد، در آن زمان نبوده است. اينها مکمّل هم بودند و از لحاظ محاسباتى، محدّثان بايد در رتبه مقدّم بر فقها حساب شوند؛ چون اينها همه چيز را آماده کردند و فقها توانستند به آسانى، از مجموعه ‏هايى که درخدمتشان بود، استفاده کنند.

قم، يکى از آن مراکز است. چون ما فعلاً نمى ‏خواهيم درباره قم صحبت کنيم، آن رابه يک سخنرانى ديگر موکول مى ‏کنيم. بيشتر مى ‏خواهيم از رى صحبت کنيم و بعد برويم به بخش ‏هاى ديگر. با اين که رى، از قديمى ‏ترين شهرهاى دنياست، امّا متأسفانه تاريخ رى، کاملاً مشخص نيست. بخشى از آن، مربوط به ماقبل تاريخ است.
که هيچ کس نمى ‏تواند آن را ثابت کند، جز از طريق فسيل ‏ها و چيزهايى که باستان ‏شناسان و فسيل‏ شناسان مى‏ توانند ارائه دهند؛ ولى آن قدر هست که بعضى ‏ها رى را به فرزندان حضرت آدم منتسب مى‏ کنند و معتقدند که آنها اين شهر را ساختند. بعضى نيز عقيده دارند که فرزندان حضرت نوح آن را ساختند.

رى، در مقاطع مختلف، بارها و بارها منهدم شده و دوباره از نو ساخته شده است. ده ‏ها اسم نيز براى رى در تاريخ، ثبت شده است. شايد يکى از علل مهم آن، موقعيّت جغرافيايى رى باشد که در يکى از بهترين نقاط جغرافيايى دنيا قرار گرفته است. رى، به اين دليل که متّکى به سلسله کوه‏ هاى البرز است، بهترين پناهگاه و همچنين منبع آب است و از طرفى، بهترين امکانات حياتى را داراست. دشت آن از لحاظ خاک، جزء بهترين دشت‏ هاى دنياست که البته مقدارى از آنها فرسوده شده است. هواى آن، به خاطر عبور تونل باد منجيل، جزء بهترين هواهاست که مى ‏شود روى آن خيلى حساب کرد. از لحاظ مرکزى هم، از آن روزى که ايران، به عنوان يک کشور بزرگ تمدّن‏ ساز در پهنه جغرافيايى به شکل ايران درآمده، رى، مرکز آن بوده است؛ آن هم نه اين که مرکز حکومت، بلکه مرکز کشور.

بعد از حضور اسلام در ايران، رى، درست در نقطه مرکزى حرکت مسلمان ‏ها به طرف شرق بوده و تا قرن ‏ها هم دروازه شرق به حساب مى ‏آمده است. در گذشته، از همدان که عبور مى ‏کردند و به طرف خراسان و هند و آسياى مرکزى مى ‏رفتند، رى، پايگاه و بارانداز اصلى آنها بوده، لذا روى رى، خيلى بايد حساب کرد. بسيارى از محدّثان و بزرگان ما از رى متولّد شدند، از جمله مرحوم کلينى.

آقاى رى ‏شهرى، قضيه کلين را توضيح دادند. من هم يک بار در خدمت ايشان به آن جا رفتيم و ديديم که انصافاً مى‏ ارزد و بايد بعد از اين کنگره، براى آن جا هزينه کنند. هزينه زيادى هم ندارد. به هر حال، آن جا منطقه ‏اى است که خاندان کلينى بودند و مرحوم کلينى، تحصيلات اوّليه ‏اش را در کلين نزد پدر و بستگانش گذرانده و پايه ‏اش را محکم کرده و ادبياتش را قوى نموده و بعد به رى آمده و تحقيقات ديگرش را انجام داده است. ما بايد کلين را احيا کنيم. اگر اين کار صورت گرفته بود. اين کنگره اکنون آن جا برگزار مى ‏شد و خيلى مناسب ‏تر بود. هنوز هم دير نشده، إنشاءالله‏ درآينده نزديک، اين کار صورت گيرد!

مرحوم کلينى، از فضاى رى استفاده کرد و پايه ‏هاى تحصيلات و اطّلاعاتش را تحکيم بخشيد. سفرهاى ارزشمندى در ايران داشت. در آن زمان، مثل حالا نبوده که ما در کتاب‏خانه ‏مان بنشينيم و با کتاب‏ ها و ارتباطات کامپيوترى و اينترنتى، هر چه مى‏ خواهيم، از هر جا فورى تأمين نماييم و اطّلاعاتمان را قوى کنيم. گاهى براى يک موضوع، يک حديث، يک سند، بايستى يک سفر طولانى مى ‏رفتند و اين کار را هم مى‏ کردند. ايشان به قم رفتند. به نيشابور و سمرقند رفتند. هر جايى که فکر مى ‏کنيد رفتند. اين ها از خود کتاب «الکافى» استفاده مى ‏شود؛ از اسنادشان، وقتى که چيزهايى رانقل مى ‏کنند و افرادى را به عنوان استاد و معلّم، نام مى ‏برند و از آنها ياد مى ‏کنند.

وقتى در طول تاريخ، به رى نگاه مى ‏کنيد، متوجّه مى ‏شويد که هم حکومت‏ هاى بنى اُميّه و هم بنى عبّاس، توجّه ويژه ‏اى به اين شهر داشته‏ اند. داستان معروف ابن سعد که به خاطر مُلک رى، آن جنايت بزرگ جنگ با امام حسين عليه ‏السلام را به عهده گرفته، ارزش فراوان رى را نشان مى ‏دهد. اين، يک واقعيت بوده که روى اين شهر، اين قدر حساب مى‏ کردند. البته رى، هميشه دردسرساز بوده است. خوارج، وقتى در مرکز تولّدشان منهدم شدند، به يکى از جاهايى که آمدند، همين رى بود. خوارج با سلفى ‏ها، يکى از عواملى ‏هستند که شيعه را به کمک حکومت ‏هاى بنى اُميّه در همين رى، تحت فشار قرار دادند، با اين که رى، حقيقتاً ذاتش طرفدار اهل بيت عليهم ‏السلام بوده و نشانه ‏هاى فراوانى وجود دارد که اينها اهل بيت عليهم ‏السلام را دوست مى ‏داشتند.

نمونه اين دوگانگى را در قرن بعد هم مى ‏بينيم؛ آن جا که نَسَب حضرت عبدالعظيم را هنگام غسل دادن، از جيبشان مى ‏يابند. اين قدر سخت بوده که تا آن موقع، خودشان را معرّفى نکرده بودند. با يک خواب و يک رؤياى صادقه و سپس هنگام غسل مى ‏فهمند که ايشان چه شخصيت عظيمى بودند.

شيعه، فراز و نشيب‏ هاى زيادى داشته: گاهى نيرومند بوده و گاهى تحت فشار قرار داشته است. وقتى افکار معتزلى در اين جا حاکم بود و مذهب حنفى و بيشتر مذهب شافعى بود، وضع شيعه هم خوب بود؛ ولى وقتى حنبلى‏ ها و پيروانشان آمدند و معتزلى ‏ها هم ضعيف شدند، شيعه در فشار قرار گرفت؛ امّا شيعه در رى، هميشه نيرومند بوده و لذا تنها موقعى که مردم رى، مزاحم حکومت نشدند، در زمان حکومت على بن ابى طالب عليه ‏السلام است که در آن دوره، هيچ قيامى از مردم رى ديده نمى ‏شود و مردم رى در اين مدّت، آرام بودند؛ چون خيالشان راحت بود. وقتى حکومت‏ هاى علوى در طالقان و طبرستان تشکيل شدند، يکى از حاميان بزرگشان مردم رى بودند که پشتيبان عظيم و کمک ‏رسان آنها بودند. اين، خاصيت بزرگى بوده است.

بنى عبّاس هم بسيار به اين جا اهميّت مى ‏دادند. بنى ‏عبّاس، دو دوره دارد: دوره اوّلشان، دوره رشد و تکامل و تسلّط کامل و مقبوليتشان بود؛ دوره بعد، تقريباً از زمان متوکل شروع مى ‏شود که دوره انحطاط است. عباسيّان، در دوره تکاملشان، توجّه زيادى به رى داشتند. مهدى عبّاسى، دو سال در رى ماند و به دليل اهميّت بالاى آن، رى را بازسازى کرد. هارون الرشيد، چهار ماه در رى مى ‏مانَد و وقتى بازسازى شهر به پايان مى‏ رسد، آن را به امين (به عنوان ولى ‏عهد اوّل هارون الرشيد) تحويل مى ‏دهد و او را ولى ‏عهد و حاکم رى مى ‏کند. مأمون هم همّت زيادش اين بود که از خراسان بيايد و رى را از دست برادرش در بياورد و وقتى اين کار را کرد، گفت:
من کار آخرم را انجام دادم! اين نيز اهميت رى را نشان مى ‏دهد.

اين رى، با اين سوابق و عظمت و موقعيت جغرافيايى‏ اش و اين که حالا جزء مرکز حکومت اسلامى هم قرار گرفته، رسالت بزرگ و پايگاه بزرگى است. با وجود حضرت عبدالعظيم و شهدايى که ما در گلزار شهدا داريم و مرقد مکرّم و مشرّف حضرت امام و خيلى چيزهاى ديگر، بايد رى را به عنوان يک پايگاه بزرگ و مستعد کار کنيم که من فکر مى ‏کنم روحيه، همکاران و امکاناتى که جناب آقاى رى ‏شهرى دارند و با کارى که در بُعد حديث شروع کردند، مى ‏توانند رى را به جايگاه خوبى برسانند.

درباره طول عمر مرحوم کلينى، ظاهراً اطلاع دقيقى در دست نيست و تقريبى گفته ‏اند که حدود هفتاد سال داشته‏ اند که دو سوم آن را در رى و در مسافرت‏ ها گذراندند، و يک سومش را در بغداد بودند. حالا اين نکته بايد براى ما روشن شود که چرا ايشان به بغداد رفتند؟ حقيقتاً عراق امروز، يعنى همان منطقه کوفه و بغداد و ...
در آن زمان، بزرگ‏ترين مرکز دانش جهان بود. تمدّن بزرگ اسلامى، در بغداد شکل گرفت و همه فِرَق اسلامى هم آن جا پايگاه و مکتب داشتند. ما خيلى از علوم اسلامى را زاييده بغداد مى‏ دانيم و بخش عظيم آن را زاييده ايرانى ‏هاى مقيم بغداد و کوفه مى ‏دانيم. اين قضيه، آن قدر مشهور بوده که مى‏ گويند: علوم شيعى، حجازى المولد است و عراقى الرشد است؛ يعنى ‏ثمره ‏اش را در عراق نشان داده است.

هر کس که مى ‏خواست کار بزرگى انجام بدهد، به کوفه و بغداد مى ‏آمد، مثل قديم که همه علماى ما بايد به نجف مى‏ رفتند يا مثل حالا که از همه حوزه ‏هاى کشور، به قم مى ‏آيند و مراحل اساسى را در اين شهر مى ‏گذرانند. مرحوم کلينى هم بعد از اين که کارش را در رى تمام مى ‏کند، به بغداد مى ‏رود و يک سوم عمرش را در آن جا مى ‏گذرانَد.

پيش از اين، از حاج آقاى رى ‏شهرى در جايى پرسيدم که: کلينى، «الکافى» را در کجا نوشته است؟ من در مطالعاتم نديده‏ ام که آيا در نيمه دوم نوشته يا در نيمه سوم! براى من روشن نيست. ظاهراً مطالب عمده‏ اش را در رى تهيه کرده و در عراق، آن را تکميل کرده است؛ چون ايشان پس از مسافرت به عراق، به شهرهاى کوفه، شام و خيلى جاهاى ديگر رفته و معلوم شده که در آن جا هم به دنبال مراکز علمى بوده ‏اند. در دوره حضور ايشان در عراق، با تضعيف قدرت سياسى خلافت، بغداد، فضاى ‏مناسب ‏ترى براى علما و دانشمندان پيدا کرده بود که باز هم منبع مهم شان ايران بوده است. دانشگاه جُندى ‏شاپور ايران _ که در حدود شوشتر است _، يکى از منابع مهم نيروى انسانى بغداد بوده است. در آن زمان، تشکيلاتى در بغداد بوده که دانشمندان را از دانشگاه جُندى‏ شاپور، به بغداد، منتقل مى ‏کردند. در آن جا همه علوم به زبان ‏هاى مختلفِ: هندى، چينى، سريانى، عربى و ... ترجمه مى ‏شده است. آن شرايط، فضاى مناسبى را براى شيخ کلينى ايجاد کرده بود که بتواند در آن جا خوب استفاده کند. ايشان هم على الحق، به خوبى از آن موقعيت استفاده کردند.

نکته ديگر، اين است که بگوييم کلينى، با نوّاب امام زمان (عج) ارتباط نداشتند، که بعيد است! البته نوّاب امام زمان، معمولاً داعيه دانشمندى و علم و تدوين نداشتند، جز آخرينشان که نيرومندتر بوده است؛ ولى بالأخره از طريق ارتباطاتش با امام زمان(عج)، گاهى گره‏ هاى کار را حل مى ‏کردند. پس در تحقيقات بعدى بايد مقدارى روى اين موضوع کار کرد و بررسى شود که آيا ارتباطى واقعى داشتند؟ سؤال و جواب و پيامى مى ‏گرفتند يا نه؟

به هر حال در بغداد، به خاطر فضاى علمى و احتجاج ‏هايى که بوده و تقابلى که انديشه‏ ها با هم داشته‏ اند و ضمناً سعه صدرى هم که حاکم بوده، مشکلى درعلم‏ آموزى پيش نمى ‏آمده است. بگذريم از اين که گاهى متعصّبان اهل سنّت يا شيعه، با هم درگير مى ‏شدند، جنگ مى ‏کردند، و کتاب‏خانه‏ هاى همديگر را به آتش مى ‏کشيدند. اينها بوده، ولى فضاى علمى آن جا اين طورى بوده که با سعه صدر با هم مباحثه مى ‏کردند و بسيار از زمان ما هم بهتر بوده است. در زمان ما که خيلى آزادى هم هست، گاهى تعصّب ‏ها و جاهليت ‏ها نمى ‏گذارد که بحث بشود. فورى تکفير و تفسيق مى ‏کنند. فورى چنين شخصى را متّهم مى ‏کنند. با اين که دانش، جاى اين حرف ‏هاست، يعنى بايد اوّل شک کرد، و بعد تحقيق کرد و به يک نقطه ‏اى رسيد. راه رسيدن به حقايق، همين است که انسان، سينه‏اش را باز کند، و هر سؤالى را که در ذهنش دارد، با ديگران مطرح کند.

در گذشته، چهارصد فرسخ، يا حتّى هزار فرسخ مى ‏رفتند تا يک کسى را پيدا کنند، و حرفى را که ترديد داشتند، با شنيدن از زبان آن شخصيت، تحکيم کنند. اين، شيوه خيلى خوبى بود. همين جُندى‏ شاپور را که شما نگاه مى ‏کنيد، اين جا که فقط جاى مسلمان‏ ها نبود! از زمان ساسانيان، به عنوان يکى از پايگاه ‏هاى علمى مهم دنيا شناخته مى ‏شد. همه نوع فِرَق و اديان هم در آن جا بودند، از مشرکان گرفته تا موحّدان خالص. آنها با هم مباحثه مى‏ کردند و اين گونه است که علم پيشرفت مى ‏کند. حقيقتاً ما بايد در مقابل پاسخ ‏هايى که در بحث و مناظره و احتجاج و ميزگردها و ... مطرح مى ‏شوند، سعه صدر از خود نشان دهيم و از آنها براى آشنا شدن با نظريه ‏هاى ديگران و دانش روز، استفاده کنيم. اين شيوه در بغداد آن زمان، انجام مى ‏شده است.

مرحوم کلينى در بغداد، بر همه اين نحله ‏هايى که وجود داشته، مسلّط بوده است. ايشان از اين موقعيتشان استفاده کردند و اگر مى ‏خواستند، مى ‏توانستند «الکافى» را نيز مثل «بحار الأنوار»، انبارى از همه منقولات بکنند. از ايشان ساخته بود؛ چون همه متون، در اختيارشان بود و خيلى چيزها را مى ‏دانستند. ايشان در «الکافى»، بحث ‏هاى مورد نياز را با همان تفکر و پايه فکرى خودش آورده است. ما، در اين زمان، الحمدلله‏ هر چه بخواهيم در کتب مختلف نوشته ‏اند و مستدرک‏ هايى وجود دارند که همگى در اختيارمان هستند؛ ولى در آن زمان که اين طورى نبود.

مجموعه ‏اى که ايشان تنظيم کرده، ذخيره و سرمايه بزرگى شده که فقها توانسته ‏اند دوره فقاهت خودشان را با اين منابع، خيلى آسان ‏تر تکميل کنند.

وقتى ما الآن «مبسوط» شيخ طوسى را با موسوعه ‏هايى که اکنون در فقه نوشته مى ‏شوند، مقايسه مى ‏کنيم، مى‏ بينيم که واقعاً آنها با آن امکانات هزار سال پيش، از اين وضع فعلى ما دستشان بيشتر پر بوده است. بعلاوه وقتى در کتاب ‏هايشان، نظرياتى که بين اهل سنّت و شيعه بوده، مقايسه مى ‏کنند، تمام نظريات موافق و مخالف را مى ‏آورند و با هم مقايسه مى ‏کنند. ضمن اين که ممکن است بعضى‏ هايش را قبول کنيم يا نکنيم که بعداً قوى ‏تر شده است. امّا آن فضاى تعليم و تربيت و پيشرفتى که در آنجا بوده، واقعاً چيز بسيار باارزشى بوده است.

در عصر کلينى، وقتى آل بويه موفّق شدند بغداد را گرفتند و فضاى بغداد ـ که پيش از اين در اختيار خلفا بود و اتراک و ديگران، گاهى واقعاً ستم مى ‏کردند ـ تغيير کرد، براى شيعه، شرايط خيلى بهترى ايجاد شد و در آن فضاى مناسب، بزرگانى مثل اينهايى که نام برديم، بهترين بهره را بردند. ما الآن، شباهتى با آن زمان داريم. ايران در چه زمانى، شرايطش مثل شرايط امروز بوده: در زمان محمّدرضاشاه؟ در زمان رضاشاه؟ در عصر مشروطه؟ حتّى در زمان قاجار هم نبوده! چه زمانى اين طورى بوده؟

الآن بر معيار اسلام، حکومت اسلامى، در سايه ولايت فقيه و روحانيت عظيمى که امروز با افکار بسيار خوب در جاى ‏جاى کشورمان شکل گرفته، ارتباطاتى ايجادشده که بتوانيم تحقيق و مطالعه کنيم؛ همه چيز را از همه جا بگيريم؛ ويدئو کنفرانس ‏هايى با دانشمندان دنيا برگزار کنيم؛ در يک لحظه، يکى از آن طرف کره زمين و يکى از اين طرف، با هم مباحثه کنيم و حرف‏ هايمان را بزنيم. بايد در اين فضاى گفتگو، سعه صدر داشته باشيم، و اين طور نباشد که خيال کنيم در تمام بحث ‏هايمان ما بايد بر آنها فائق شويم؛ چون ممکن است گاهى آنها بر ما فائق بشوند. اگر هم پيروز نشدند، باز هم بايد با روى منطق با آنها برخورد کنيم.

من فکر مى ‏کنم که اين فضاى موجود در ايران ـ که در سايه انقلاب اسلامى پيش آمده ـ، براى حوزه ‏هاى علميه (بخصوص قم)، اتمام حجّت الهى است و اگر ما از آن، درست استفاده نکنيم و فقط کارهايى را که هزار سال پيش انجام شده، تکرار کنيم، و دوباره آنها را چاپ کنيم، کار بيهوده ‏اى انجام داده‏ ايم. بدون در نظر گرفتن مقتضاى زمان و مکان ـ که نقش اساسى در اجتهاد و تصميم دارند ـ، نمى ‏توان راه به جايى بُرد!

امروز موقعيتى پيش آمده که حوزه ‏هاى علميه و فقها و علماى ما، بايد اسلام و مکتب اهل بيت عليهم‏ السلام را يک بار ديگر متناسب با زمان، بررسى کنند. اين کار را مرحوم کلينى در زمان خودش انجام داد و «الکافى» را با مقتضاى زمان، خلق کرد. شيخ طوسى هم با مقتضاى زمان و شرايطى که در مقابل فرق اسلامى داشت، توانست کتاب ‏هاى «مبسوط» و «خلاف» و بسيارى از کتب ديگرى که اختلافات را در معرض قضاوت و مقايسه قرار مى ‏دهند، خلق کند.

ما بايد از اين فضاى خوب، امکاناتى که در اختيارمان هست، منابع مالى ‏اى که مى ‏توانيم به کار بگيريم و ارتباطاتى که داريم، بيشترين استفاده را ببريم. بالأخره ما عقيده داريم که دين ما، جهانى و ابدى است؛ عقيده داريم که اين دين، قرار است بر همه اديان غلبه کند. اين، حرف صريح قرآن است. وظيفه ماست که مقدّمه اين کار را انجام بدهيم. معمولاً با زور، نمى‏ توان به جايى رسيد. امروزه منطق، علم و دانش و استدلال و عقل است و معلوم مى ‏شود که در زمان مرحوم کلينى هم بوده که ايشان کتاب عقل و جهلش را بر همه ابواب ديگر حديث، جلو مى‏ اندازد؛ به خاطر وجود همين تعصّبات جاهلانه و حالات مخصوصى که سلفى ‏ها داشتند.

سلفى ‏ها واقعاً به اسلام خيانت کردند. از آن روزى که شروع کردند، از خوارج گرفته تا فرقه ‏هاى بعدى، ابن تيميه و عبدالوهّاب و تا به امروز طالبان، اينها بدترين نحله را در اسلام خلق کردند؛ يعنى نحله‏ اى را به وجود آوردند که عقل سليم، آن را نمى ‏پذيرد. ديدگاه ‏هاى آنان، اسلام را بدنام مى ‏کند و پوشش بسيار قبيحى بر پيکر اسلام مى ‏گذارد؛ در صورتى که اسلام، بسيار زيباست، قرآن، بسيار زيباست. اين ديگر وظيفه محقّقان و علما و مخصوصاً مراجع است که إنشاء الله‏، اين نعمت الهى را تکميل کنند!

بيشتر از اين، وقت اين جلسه عظيم را که با حضور علماى بزرگ و محقّقان، آراسته شده، نمى ‏گيرم.

والسلام عليکم و رحمة الله‏!