تاريخ : 1390/08/30
کد مطلب: 29
گفتگو با استاد میر هاشم محدّث، فرزند مرحوم محدّث اُرموى

گفتگو با استاد میر هاشم محدّث، فرزند مرحوم محدّث اُرموى

اشاره: در آستانۀ برگزارى کنگرۀ عبد الجليل رازى هستيم. همان طور که خوانندگان محترم مستحضرند، تنها کتابى که از اين دانشمند بزرگ بر جاى مانده، کتاب نقض است که با همّت عالمانۀ استاد فقيد دکتر مير جلال الدين محدّث اُرموى، دو بار چاپ  شده است. دريغ که آن مرحوم زنده نيستند تا عبدالجليل رازى و کتابش را که انيس و مونس چهل ساله‏ شان بود، بیشتر به ما معرفى کنند. امّا خوش بختانه فرزندان فاضل آن مرحوم که در مراحل چاپ این کتاب، دستيار پدرشان بودند، در قيد حيات هستند.

  به پاس تلاش های استاد محدّث ارموی(ره) برای کتاب نقض، گفتگویی را با یکی از فرزندان ایشان، جناب میر هاشم محدّث انجام دادیم که در پی می آید. ایشان متولّد تهران در سال ۱۳۳۱ ش، است و در حال حاضر، عضو هیئت علمی مؤسّسۀ  لغت نامۀ دهخدا است. وی تاکنون بيش از پنجاه جلد از کتب خطّى فارسى را در زمينۀ تاريخ ايران و تاريخ اسلام، تصحيح نموده و به چاپ رسانده است. با تشکر از ايشان که در این گفتگو، شرکت نمودند.

مختصرى از شرح حال مرحوم محدّث را بيان فرماييد.

مرحوم محدّث در سال ۱۲۸۳ ش، در اروميه به دنيا آمد. تحصيلات مقدّمات دينى را در همان شهر فرا گرفت و براى تکميل تحصيلات، به حوزۀ مشهد مقدّس رفت. چهار سال هم در آن شهر به تحصيل ادامه داد تا اینکه واقعۀ مسجد گوهرشاد اتفاق افتاد. سپس به تهران آمد و تصميم گرفت به نجف برود؛ امّا اين نيّت وی عملى نشد. بنابر اين به استخدام وزارت معارف درآمد و براى تدريس در دبيرستان نظام تبريز، به آن شهر فرستاده شد. پس از چند سال به تهران بازگشت و رئيس بخش خطّى کتابخانۀ ملّى تهران شد. آشنايى آن مرحوم با بسيارى از محقّقان، از آن مکان شروع شد. پس از آن بنا به دعوت‏ هاى مکرّر دانشکدۀ معقول و منقول ـ که آن زمان به «مؤسّسۀ وعظ و خطابه» و امروز به «دانشکده الهيات» موسوم است ـ به آن دانشکده رفت و تا هنگام بازنشستگى (يعنى سال ۱۳۴۸ ش) در آن دانشکده به تدريس مشغول بود. ایشان سرانجام در سال ۱۳۵۸ ش، درگذشت.

علّت علاقه‏ مندى آن مرحوم به تحقيق و تصحيح متون کهن بويژه کتاب «نقض» را در چه مى‏ دانيد؟

علّت اصلى روى آوردن ايشان به تصحيح متون اسلامى، مهجور بودن نسخه ‏هاى خطّى بود. تبليغات شديد استعمار بر این که اين آثار، متعلّق به گذشته است و ارزش چاپ ندارند و بى ‏اعتنايى دولت ‏ها به اين کار، باعث شد که مرحوم محدّث و عده‏اى ديگر از دانشمندان اين مملکت، تصميم جزم کردند که با چاپ اين آثار، نشان دهند که ايران و اسلام، چه گنجينه‏ هاى پُر بارى داشته ‏اند.

  البته اين بى‏ اعتنايى نسبت به چاپ آثار اسلامى و ايرانى هنوز هم ادامه دارد. شاهديم که به کتاب‏ هاى کودک ونوجوان يا به ترجمه‏ هاى مبتذل نويسنده‏ هاى دست چندم فرنگى، بيشتر بها داده مى ‏شود تا به متون فاخر. به طورى که حضرت آقاى خامنه ‏اى هم چندين بار به ترجمه علوم انسانى وابسته ايراد گرفته ‏اند. البته پدرم وظيفۀ اصلى زندگى خود مى‏ دانستند که اين آثار را به زيباترين شکل ممکن تصحيح کنند و در اختيار عموم قرار دهند. يادم هست يک بار برادر ارشدم آقاى دکتر على محدّث به پدر گفت: شما چرا کتاب‏ هاى الايضاح يا الغارات را که به زبان عربى است و خودتان آنها را تصحيح کرده ‏ايد، به زبان فارسى ترجمه نمى ‏کنيد؟ ايشان فرمود:«وظيفه من تصحيح و چاپ آنهاست؛ ترجمه ‏اش را ديگران می کنند.»

دربارۀ ارتباط ايشان با اساتيد بزرگى چون محمّد قزوينى و عباس اقبال آشتيانى و ديگر پژوهشگران، کمى صحبت بفرماييد.

آشنايى ايشان با مرحوم قزوينى و استاد اقبال آشتيانى هم در جريان تصحيح کتاب نقض بود. در آن زمان هر دوی آن بزرگواران در پاريس بودند و چون مرحوم على اصغر حکمت در کتاب­خانۀ شجاع الملک شيرازى، نسخه‏ اى بى سر و ته از کتاب «نقض» پيداکرده بود، براى يافتن هويّت کتاب و مؤلّفش مقدارى از کتاب را رونويس کرد و براى مرحوم قزوينى فرستاد. ايشان متوجّه شده بود که آن کتاب، کتاب «نقض» است و در نام ه‏اى به مرحوم حکمت نوشت که اين کتاب به هر وضعى هست، بايستى در ايران چاپ شود. مرحوم اقبال هم نسخه‏ اى در پاريس يافته بودند و مشغول تصحيح آن بودند. زمانى که هر دوی آن مرحومين به ايران بازگشتند، پدرم به ديدنشان رفت و تا آخر عمر آن هر دو عزيز، با آنان محشور بود.

از سوى ديگر، مرحوم محدّث، روزهاى جمعه به مجلس مرحوم نصر اﷲ‏ تقوى مى ‏رفت که مجمع علما و فضلا بود. در سال ‏هاى اوّل دهۀ پنجاه، پدرم مى ‏گفت:«وقتى من به مجالس مرحوم تقوى مى ‏رفتم، جزو جوان‏هاى مجلس بودم. اکنون با گذشت چند سال که به منزلۀ چشم به هم زدنى گذشت، وقتى به مجلس پسر ايشان يعنى آقاجمال اخوى مى ‏روم، جزو پيران مجلس هستم.»

  قسمتى ديگر از آشنايى ايشان با علما، به محل کارشان يعنى دانشکدۀ الهيات برمى ‏گردد که همۀ همکاران ايشان از فضلا بودند. شکوفاترين دورۀ دانشگاه تهران درهمان سال ‏ها بود.

سبک کار ايشان در تصحيح و تحقيق آثار کهن چگونه بوده است؟

  ايشان وقتى کتابی را براى تصحيح به دست مى ‏گرفت، از جان خود مايه مى‏ گذاشت.در مقدّمه و تعليقات تا مى‏ توانست خواننده را بى‏ نياز مى‏ کرد. زيادى اين تعليقات بعضى اوقات حتّى باعث انتقاد به ايشان مى‏ شد؛ اما آن مرحوم معتقد بود که خواننده، ديگر نيازى نداشته باشد که به منبع ديگرى مراجعه کند.

  خود ايشان بارها تعريف مى‏ کرد که مرحوم حسن تقى‏ زاده روزى به کتاب­خانۀ ملّى آمد و من در آن زمان مشغول نوشتن مقدّمه بر چاپ اوّل نقض بودم. دربارۀ آن کتاب و مؤلّفش از ايشان راه­نمايى خواستم. تقى زاده چند کتاب را معرفى کرد. نام هر مأخذى را که مى‏ بُرد، پدرم مى‏ گفت آن کتاب را ديده‏ ام. در آخر هم به مرحوم تقی­ زاده گفت: علاوه برکتاب‏ هايى که شما گفتيد، فلان کتاب و فلان کتاب را هم ديده‏ ام. آقاى تقى زاده از کنجکاوى ايشان تعجب کرده مى‏ پرسد: کجايى هستى؟ پدرم مى‏ گويد: ترک و اهل اروميه‏ ام. تقى زاده مى‏ گويد: پس چرا تا به حال به من مراجعه نکرده بوديد؟

  به ياد دارم سر کلمۀ «سختيان» که کاتبين آن را «سجستان» نقاشى کرده بودند و اصلاً با متن جور در نمى ‏آمد، روزها وقت صرف کرد و با کلافگى به اين و آن تلفن مى ‏کرد. وقتى به نتيجه رسيد، خيلى خوش­حال شد. مقصودم اين است که مثل بعضى مصحّح‏ نماها با گذاشتن چند نقطه يا حتّى حذف آن کلمه از متن، کار را رفع و رجوع نمى ‏کرد.

  استاد بزگوار جناب آقاى دکتر مهدى محقّق،ـ که خداوند وجودشان را حفظ کند ـ مى ‏فرمايد: آن زمان که من رئيس انتشارات دانشگاه تهران بودم، حروف‏ چين ‏ها از تغيير دادن جملات و افزودن مطالب به دست‏ نوشته ـ که رسم ايشان بود ـ از آن مرحوم شکايت کردند. يک روز اين درد دل را به مرحوم محدّث منتقل کردم. ایشان به جاى توجيه کارشان با حالتى حق به جانب به من فرمود: «آقاى دکتر! امروز بعد از نماز صبح يادم افتاد که مطلبى در مصباح کفعمى هست که خیلی به درد خوانندگان می ­خورد. شما می­ فرمایید که من این مطلب را نیاورم؟».

کار تحقیق «نقض» از چه سالی آغاز و چند سال به طول انجامید؟ لطفاً سیر این کار را بیان فرمایید.

چاپ اوّل کتاب نقض در سال ۱۳۳۱ ش منتشر شد. بنابر اين از سال‏هاى۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ ش مسلماً ايشان مشغول تصحيح آن بوده‏اند و چون نقض، تنها کتابى بود که پس از چاپ، پرونده‏اش بسته نشد و چاپ منقّح آن در سال ۱۳۵۸ ش منتشر شد، بنابراين بيش از سى و دو سه سال مشغول تحقيق بر روى آن کتاب بودند. به همين خاطر، چندين کتاب ديگر را هم که حدس مى‏ زدند چاپ آنها براى فهم نقض مهم باشد (مثل اسماء الرجال، ديوان قوامى رازى، ديوان راوندى) تصحيح و چاپ کردند.

آيا کسانى هم در کار تحقيق و تصحيح «نقض» به ايشان کمک کرده ‏اند؟

به هيچ ‏وجه کسى در چاپ اين کتاب کمک فکرى ايشان نبود. البته مقصودم مشارکت در تصحيح است؛ وگرنه در استنساخ و استخراج فهارس و يادداشت بردارى، بنده و برادر بزرگ‏ترم آقاى دکتر على محدّث و برادران ديگرم، وردست ايشان بوديم.

آن طور که در مقدّمۀ تصحيح «نقض» گفته شده، مرحوم محدّث در تصحيح اين اثر از هشت نسخه بهره برده ‏اند. مى ‏خواستم بپرسم که آن مرحوم بعد از آخرين چاپ اين کتاب، آيا به نسخه‏ هاى ديگرى هم دسترسى پيدا کردند؟

در چاپ اوّل نقض، آن مرحوم به پنج نسخۀ خطّى دست يافته بود و در فاصلۀ چاپ اول و دوم هم سه نسخۀ ديگر يافتند و چاپ دوم در نيمۀ راه بود که ايشان درگذشتند.

با توجّه به زمان قابل توجّهى که مرحوم والد صرف تحقيق و تصحيح «نقض» نموده‏اند، لابد خاطراتى هم در اين خصوص داشته ‏اند. اگر جناب­عالى موردى را به ياد داريد، بيان فرماييد.

ايشان تعريف مى ‏کردند که در مجلس دامادى برادر خانم شان (يعنى دایى ما) مرحوم جلال آل احمد، وقتى با کيف دستى هميشگى وارد مجلس شدند، مرحوم على اصغر حکمت ـ که از منسوبان عروس خانم يعنى خانم سيمين دانشور بوده ‏اند ـ به محض ديدنشان اظهار خوش­حالى مى ‏کنند و به شوخى مى‏ گويند: «آقاى محدّث! مى ‏دانم که در اين کيف، چيزهايى بهتر از پول هست. مى‏ توانم بپرسم چه چيزى درکيفتان است؟». پدرم دست­ نوشته ‏هاى آمادۀ چاپ کتاب نقض را به مرحوم حکمت نشان مى ‏دهند که باعث خوش­حالى ايشان مى ‏شود.

اکنون که در آستانۀ برگزارى کنگرۀ عبد الجليل صاحب کتاب «نقض»هستيم، به نظر شما چه کارها و تحقيقاتى مى‏توان در مورد عبد الجليل و کتابش انجام داد؟

پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، کتاب نقض که يکى از مهم‏ترين پايه‏ ها واستوانه ‏هاى شيعه است ـ دو بار به آن شکل زيبا چاپ شد؛ امّا اکنون که سى سال است اسلام در اين کشور حاکم است و چاپ افست يک کتاب هم همان‏طور که مى ‏دانيد، بيش از يک ماه وقت نمى ‏خواهد، متأسّفانه انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، هر اثری (!) را چاپ کرد؛ ولى به بهانه‏ هاى مختلف، تجديد چاپ اين کتاب تا کنون انجام نشده؛ آن هم مؤسّسه ‏اى که ده سال رياست آن را شخص دانشمندى چون دکتر مهدى محقّق داشته ‏اند. خود ايشان قبل از اين که تصدّى آن انجمن را قبول بفرمايند، هرگاه خدمتشان مى ‏رسيد، مى ‏گفتند که در پى تجديد چاپ نقض باشيد و وقتى خودشان رئيس آن انجمن شدند، من خوش­حال شدم که لااقل در زمان رياست ايشان اين کار انجام مى ‏گيرد. امّا افسوس!

  مسئولان جديد را هم که من نمى ‏شناسم. پيشنهاد بنده اين است حالا که تصميم گرفته ‏ايد براى اين دانشمند، بزرگداشت بگيريد، لااقل به هر طريق که صلاح مى ‏دانيد، اين کتاب چاپ شود تا مراسم، مثل قاب خالى از عکس نباشد!

آخرين پرسش اين که در حوزۀ تصحيح و احياى متون، آيا اثرى چاپ نشده از والد گراميتان وجود دارد؟

بله. از پدرم کتابى بازمانده که بيش از شصت سال بر روى آن کار کرد، به نام کشف الکربة في شرح دعاء الندبة. آن مرحوم، عاشق اين دعا بود. بنا بر اين، تمام تلاش خود رابراى تأليف اين کتاب انجام داد که متأسفانه هنوز چاپ نشده و منتظريم تا شايد شرايطی براى انتشار آن فراهم شود.۱ 


۱. گفتنی است بخشی از این اثر، به تصحیح سیّد صادق حسینی اشکوری، به چاپ رسیده است (ر.ک: میراث محدّث اُرموی: آثاری چند دربارۀ دعای ندبه، به کوشش: سیّد جعفر اشکوری، قم، دار الحدیث، ۱۳۸۵ ش، ص ۲۱۱ ـ ۳۶۲).