تاريخ : 1394/12/20
کد مطلب: 674
سخنرانی آیة الله استادی

سخنرانی آیة الله استادی

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی سیّدنا محمّد و آله اجمعین و اللعن علی اعدائهم الی قیام یوم الدین.

  بنا شد که بنده چند دقیقه‌ای مزاحم بشوم، فکر کردم که ویژگی‌هایی که مرحوم سید داشته و در کلمات بزرگان آمده، این را در این جلسه مطرح کنم. امیدوارم که مفید باشد.

  امتیازاتی که مرحوم سیّد داشته، یکی خاندانش است، یعنی شرافت خاندان مرحوم سید، هم از نظر پدر، هم از طرف مادر، با وسایط خیلی کمی به امام معصوم می‌رسد. یعنی در متن اهل بیت قرار گرفته [است] . فاصلۀ تولد مرحوم سیّد با حضرت موسی بن جعفر (ع)، شاید کمتر از دویست سال است. به سه یا چهار واسطه است. هم از حیث پدر و هم از حیث مادر، و پدرانش هم مطرح هستند، جزو مفاخر هستند. این یکی از امتیازات ایشان است.

  ریاستی که از نظر دنیوی پیدا کرد، ولی بعد از شیخ مفید یعنی ۴۱۳ تا ۴۳۶، تقریباً ریاست عامۀ شیعه و مکتب اهل بیت را داشته [است] .

  از [دیگر] ویژگی‌های این بزرگوار, علم‌دوستی است که بعداً از یادداشت‌هایی که برایتان می‌خوانم استفاده می‌شود. هم خودش گفته و هم دیگران. مبتکر بوده، مؤسّس بوده؛ بعضی جاها تصریح کرده که این کتابی که مثلا من در هشتصد صفحه نوشتم به هیچ نحوی از کتاب‌های دیگران تقلید نشده، رونویسی نشده، چون ما از این طور کتاب‌ها داریم، داریم از علمای شیعه کسانی کتابی نوشتند ولی تقریباً تصحیح کتابِ دیگر است، تکمیل کتابِ دیگر است، ولی به اسم خودشان. ـ [البته] وقتی کسی تصحیح و تکمیل می‌کند، مولف است ـ ، ولی ایشان یک جاهایی تصریح کرده این طوری نیست.

  مقبولیت فوق العاده بین شیعه و سنی، یعنی همان وجاهت و شرافت نَسَبی و همان ریاست، باعث شده که علمای اهل تسنن هم نتوانند از ایشان ذکر نکنند. حالا ولو به رسم همیشگی نیش زدند، ولی بالأخره مطرح کردند. یعنی وقتی [به] سال ۴۳۶ رسیده و می‌خواهند حوادث مهم آن سال را بگویند، می‌گویند یکی از حوادث هم، فوت سیّد مرتضی است. پیداست نمی‌توانستند از آن چشم‌پوشی کنند. گاهی هم تعریف کردند، گاهی هم شیطنت کردند.

  جامعیتی که ایشان داشته، که در برخی از نوشته‌ها هست، که اگر ما فقیه داریم، اگر ما مفسّر داریم، اگر ما محدث داریم و خیلی برجسته است، یکی، در فقه برجسته است نه در سایر [علوم]، یکی، در تفسیر [ممتاز است]، ولی ایشان جامعیتی داشته که در هر رشته‌ای که وارد شده ـ که تقریباً همۀ رشته‌های علوم حوزوی آن روز بوده ـ ، این جامعیت را داشته است.

  از ویژگی‌های خیلی مهم ایشان، آزادی در کلام است، آزادی در ارائۀ آرائش است. البته عظمت شخصی‌اش باعث شده که چنین جرأتی کند ولی هر کسی این جرأت را ندارد. این که بگوییم آزاد بوده و حرف‌های تازۀ فراوان دارد، معنی‌اش این نیست که همۀ حرف‌ها[یش] هم درست است. ولی در آن زمان یک حرف‌هایی معروف بوده، اما به نظر ایشان، دلیل نداشته، [لذا] خیلی قاطع گفته نه، این دلیل ندارد و ما قبول نمی‌کنیم. شاید این جمله را بتوانم عرض کنم که در آن زمان‌ها، به مناسبتی، گرایش به حدیث به معنی واقعی‌اش بوده ولی یک زوایدی هم داشته است. یعنی این طور که همه، هر حدیثی را نقل کنند، و هر حدیثی را حجت بدانند، و هر حدیثی را اساس قرار بدهند، این، آسیبی بوده و کار درستی نبوده است، ولی بالأخره حدیث، از آغاز باید بررسی می‌شد، حدیث‌های مقبول و معتمد و مطمئن گرفته می‌شد و بقیه‌اش حذف می‌شد. کار مرحوم کلینی همین است، که بیست سال کافی را تنظیم می‌کرده، زواید را برمی‌داشته. ولی ایشان هم در این راه به نظرم خدمتی کرد، یک قدری راه را باز کرده، که اگر یک حدیثی مدرک ندارد، اگر حدیثی سند درستی ندارد، بتوان به جرأت گفت: نه می‌تواند مدرک فقه باشد، نه می‌تواند مدرک عقاید باشد. حالا اگر هم ایشان یک قدری زیاده‌روی کرده باشد، ولی این آزادی را به دیگران هم یاد داده که بتوانند.

  و ویژگی دیگر هم تربیت بزرگان است. تقریباً این بزرگانی از قدما که فقه‌شان دست ماست، همه شاگرد ایشان هستند. این که می‌گوییم قدما، یعنی مثلا تا زمان محقق اگر فاصله را قدری کم کنیم، از شیخ طوسی و کراجکی و ابن برّاج و دیگران، همه شاگرد ایشان بودند. و خودِ این که ایشان توانسته بین آن ریاست و وجاهت و این جور دنبال علم باشد، این هم مسئله است.

  و از همۀ اینها گذشته، معنویات [ایشان، مهم است] . یعنی فکر می‌کنم قدری مغفول عنه واقع شده. خب یکی بزرگ است و بزرگوار است، ریاست دارد، اما از معنویات چطور؟ این ویژگی‌هایی که عرض کردم، در این یادداشت من هست که الان خدمتتان به ترتیب عرض می‌کنم. این روزها به مناسبتی کتاب مجمع البیان را نگاه می‌کردم، می‌خواستم یادداشت‌هایی بردارم. برای مجمع البیان دو تا فهرست نوشته شده، آن فهارس را نگاه می‌کردم، دیدم سید مرتضی در تفسیر مطرح است. مجمع البیان، حدود چهل مورد، سی و هفت، سی و هشت مورد را از سید مرتضی نقل کرده است. در بیش از سی مورد، مرحوم طبرسی این عناوین را برای ایشان به کار برده است: «المرتضی قدّس الله سرّه»، «المرتضی علم الهدی قدّس الله روحه»، «المرتضی قدّس الله روحه العزیز»، «الشریف الاجل المرتضی علم الهدی قدّس الله روحه»، «السیّد الاجل المرتضی قدّس الله روحه». یعنی ایشان در بیشتر موارد، این عناوین را گفته است. البته مولفی مثل طبرسی، که اصرار دارد بعد از نام ایشان، همین «قدس الله روحه» را تکرار کند، فکر نمی‌کنم این به علم [سید مرتضی] برگردد، یا به این که [او] مولف است، نه، این پیداست که از نظر معنویات به سید اعتقادی داشتند. و دیگران هم همین طور، هر کسی از ایشان نام برده، احترام کرده است.

  بعد، معلوم می‌شود که مرحوم طبرسی، کتاب تنزیه الانبیاء را داشته، کتاب الموضح را هم داشته و دیده، و کتاب مسائل طرابلسیات را هم داشته و یک نگاهی کرده است. ببنید راجع به موضح، ایشان چی گفته! ممکن است الان کتاب موضح مورد قبول نباشد، ولی در آن شرایط کسی بتواند یک کتاب دربارۀ اعجاز قرآن بنویسد، [خیلی مهم است] . مهم بوده که طبرسی این طور گفته: «الکلام فی وجه اعجازه و هل هو ما فیه من الفصاحه، او ما له من النظم، او الاسلوب البدیع، او الصرفة. و الصرفة أنّ الله تعالی صرف العرب عن معارضته و سلبهم العلم الذی یتمکنون من مماثلته و موضع ذلک اجمع ...» می‌گوید این بحث اعجاز، بحث تفسیر نیست، از من توقع نداشته باشید که من در مجمع بحث اعجاز را مطرح کنم. بحث اعجاز بحث کلامی است، نه بحث تفسیری. «موضع ذلک اجمع کتب الاصول و قد دونه مشایخنا» مشایخ ما هم این کار را کردند «لاسیما السید الاجل المرتضی علم الهدی ذو المجدین ابوالقاسم علی بن الحسین الموسوی قدّس الله روحه فی کتابه الموضح عن وجه اعجاز القرآن؛ فإنّه فرع الکلام فی هناک الی غایة ما یتفرّع و نهاه الی نهایة ما ینهی» یعنی هم از خود سید تعریف می‌کند، هم کتاب را کتاب عظیم می‌داند.

  عرض کردم، زمان که می‌گذرد و مسائل جدید مطرح می‌شود، کارهایی می‌شود که باید شرایط آن روز را در نظر بگیریم. در آن مسائل هم، ایشان می‌گوید یکی از بحث‌ها، بحث این است که آیا قرآن تحریف شده یا نشده، باز ایشان می‌خواهد بگوید کار من نیست، من فعلا اینجا نمی‌خواهم آن بحث را دنبال کنم: «لذلک الکلام فی زیادة القرآن و نقصانه؛ فإنّه لایقید بالتفسیر. امّا الزیاده، فمجمع علی بطلانه، و امّا النقصان منه، فقد روی جماعة من اصحابنا و قوم من الحشویه» ـ که به یک معنا همان اخباری‌ها هستند ـ «أنّ فی القران تغییرا و نقصانا ولی الصحیح من مذهب اصحابنا خلافه و هو الذی نصره المرتضی قدس الله روحه و استوفی الکلام فی غایة الاستیفاء فی جواب المسائل الطرابلسیات» و تنزیه را هم که ایشان دیده، تقریباً در بیست و سی جای تفسیر، اصلاً از خودِ تنزیه استفاده کرده است. خب، اگر شخصیت این بزرگوار یک شخصیت خیلی عظیمی نبود، بعید بود که مرحوم طبرسی درباره‌اش این طور بگوید.

  علامه حلی فرموده: «بکُتبه استفادت الإمامیه منذ زمنه الی زماننا هذا» یعنی می‌گوید از سال ۴۳۶ که فوت آن بزرگوار است تا ۶۹۳، زمان خود علامه حلی، ایشان می‌گوید «بکتبه استفادت الامامیه منذ زمنه الی زماننا هذا و هو رکنهم و معلمهم ـ قدس الله روحه و جزاه من اجداده خیرا ـ »

  کتابی مرحوم بحرالعلوم دارد، [با عنوان] فوائد رجالی، یک کسی آن را تحقیق کرده و چاپ کرده و در پاورقی هم مطالب فراوانی اضافه کرده است، آن جا نوشته «کان الخواجه» (خواجه طوسی، که برای قرن هفتم است) «اذا جری ذکر المرتضی فی درسه» وقتی نام سید مرتضی را در درس می‌برد، «کان یقول صلوات الله علیه». همین که راجع به امام، بعضی که خیلی علاقه‌مندند، می‌گویند «سلام الله علیه». معمولاً می‌گویند «رحمه الله» یا «غفر الله له» یا «رضی الله عنه»، ولی می‌گوید خواجه وقتی اسم سید مرتضی را می‌برد، می‌گفت «صلوات الله علیه». «ثم یلتفت الی الحاضرین درسَه» بعد رو می‌کرد به شاگردها «و یقول کیف لا یصلّی علی المرتضی!»، یعنی عظمتش ایجاب می‌کند که ما واقعاً از این جمله استفاده کنیم.

  ابن حجر در لسان المیزان، ـ عرض کردم سنی‌ها هم مجبور شدند که از ایشان نامی ببرند، جملاتی بگویند، گاهی هم از جمله خود ایشان نیش‌هایی هم زده، ولی یک مطلب درستی هم نقل کرده ـ ، اسم کسی را می‌برد، می‌گوید او گفته: «هو» یعنی سیّد «اوّل من جعل داره دارالعلم»؛ اوّل کسی است که خانه‌اش را به قول ما دانشگاه کرده، تا هر کسی می‌خواهد بیاید درس بخواند، «و قدّرها للمناظره»؛ اصلاً خانه را آماده کرده برای مناظره که هر کس هر حرفی دارد بیاید اگر سوالی دارد، اشکالی دارد. همین که الان ما آرزویش را داریم، می‌گویند که باید حوزه‌ها این طور باشند که هر کس هر سوالی دارد، بیاید مطرح کند و جوابش را بگیرد. هنوز ما این توان را ـ ظاهراً اگر مشکل رودربایستی نداشته باشیم ـ ، نداریم. چیزی می‌گویند، یک هفته می‌گذرد، دو هفته می‌گذرد، چهار هفته می‌گذرد، تازه کسی به فکر جواب می‌افتد، [حالا] آیا جواب قانع کننده هست، نیست. «و قدّرها للمناظره و کان» ابن حجر دارد از آن شخص نقل می‌کند «کان قد حصل و حصّل علی ریاسة الدنیا»؛ می‌گوید با این که ریاست دنیا را داشته «حصّل العلم و العمل» یعنی خود جمع بین ریاست و نه فقط طالب علم، «و کان لا یؤثر علی العلم شیئاً»؛ می‌گوید هیچ چیز را بر علم مقدم نمی‌داشت. کسی رئیس باشد و آن همه گرفتاریِ ریاست داشته باشد، ولی این طور هم دنبال علم باشد.

  شیخ بهایی در کتاب کشکول این طور نقل کرده که شیخ مفید یک روز وارد جلسۀ درس سید مرتضی شد، «نزل المفید مجلس السید یوما»؛ یک روز وارد شد در مجلس درس سید مرتضی که شاگردش بود، سید احترام کرد، برخاست، ایشان را جای خودش نشاند، بعد خودش در مقابل او نشست، «و اجلسه فیه و جلس بین یدیه». ولی مرحوم شیخ مفید به او گفت: بلند شو و درست را بگو، «اشار المفید بأن یدرّس فی حضوره» «و کان یعجبه کلامه اذا تکلم»؛ می‌گوید شیخ مفید خیلی خوشش می‌آید از صحبت کردن او؛ چون می‌گویند هم از حیث علم، خیلی قوی بوده؛ هم خیلی فصیح و بلیغ بوده، به خصوص نوشتند که لهجۀ خیلی فصیحی داشته، «و کان یدرّس فی علوم کثیره».

  شیخ بهایی باز از جایی نقل کرده:

  یک روز یک یهودی ـ آن جا نوشته برای نیازش، حالا یا برای نیاز و یا غیرنیاز ـ ، آمد خدمت سیّد مرتضی و گفت من می‌خواهم پیش شما نجوم بخوانم ـ یک علم دینی هم نیست که ـ ، سیّد قبول کرد. این را به عنوان یک مطلب مهم یادداشت کردند که وقتی یکی دو روز، او پیش سید درس خواند، گفت برایش شهریه بگذارید! ـ چون سیّد وضع مالی‌اش خوب بود، به طلاب شهریه می‌داد. می‌گویند مثلاً به شیخ طوسی، ماهی دوازده دینار می‌داده، به دیگری هشت دینار می‌داده ـ ، چند روز که این یهودی آمد و پیش ایشان درس می‌خواند، گفت ـ حالا ما می‌گوییم شهریه، ایشان می‌گفت یومیه بگذارید ـ ، هر روز که می‌آید یک چیزی به او بدهید. و این اخلاق باعث شد او چند روز بعد مسلمان شد. یهودی مسلمان شد.

  باز در کتاب شیخ بهایی هست که می‌گوید: پدرم گفت: «اخبرنی والدی قدس سره» که یک روز صبح وارد شدم بر شهید ثانی، استادش. پدر شیخ بهایی وارد شده بر شهید ثانی، دیدم دارد فکر می‌کند. سوال کردم چرا در فکری!؟ یعنی شاگرد از استاد سوال کرد که چرا در فکری؟ فرمود: «یا أخی» برادر، «اظنّ أن اکون ثانی الشهیدین»؛ فکر می‌کنم من بعد از شهید اول، شهید دوم باشم؛ «لأنی رایت البارحه فی المنام» دیشب خواب دیدم «أن السیّد المرتضی علم الهدی عمل ضیافة»، مهمانی گرفته، «جمع فیها علماء الامامیة، فلما دخلت علیهم» وقتی من وارد شدم، سیّد برخاست و خوش‌آمد گفت و گفت بنشین کنار شهید اوّل. من از خواب بیدار شدم، حدس می‌زنم که خواسته بگوید، تو هم شهید دوم هستی!

  حالا ما همیشه خودمان، همه را از خواب و خیال نهی می‌کنیم. ما برای منبری‌ها هم که گاهی صحبت می‌کنیم، می‌گوییم که مردم را به خواب و این حرف‌ها عادت ندهید، که آن آقا آن طور خواب دیده، دیگری چه طور خواب دیده، امّا چون سیّد مرتضی است و ناقل آن هم، پدر شیخ بهایی است و از خود شهید شنیده است و مطلب هم واقع شده، بالأخره عظمت او را می‌رساند.

  در شرح حال ایشان، مطلب خیلی نوشتند. یکی مرحوم سیّد بحرالعلوم است که فکر نمی‌کنم، دیگر در وثاقت و این که نمی‌خواهد بی‌خودی حرف بزند، جای تردید باشد. ایشان این طور گفته است: «علی بن الحسین المرتضی علم الهدی ذو المجدین و صاحب الفخرین و الریاستین» یک افتخار از اهل بیت است، یک افتخار هم ریاستش، یک افتخار ریاستش است و یک افتخار هم ریاست علمی‌اش است «و المروّج لدین جدّه سیّد الثقلین بالمئة الرابعة علی منهاج الائمة المصطفون»؛ یعنی به سید مرتضی [مروج دین اسلام] در قرن چهارم [بوده] ـ آن حدیثی که بعضی گفتند درست است و بعضی گفتند درست نیست، صد سال به صد سال کسی را تعیین کردند، این هم شاید اشاره به آن دارد، حالا آن باشد یا نباشد فرقی ندارد ـ ، در سدۀ چهارم، مروّج دین پیغمبر، این خیلی مهم است. «سیّد علماء الاُمة و افضل الناس، جمع من العلوم ما لم یجمعه احد»، جامعیت، «و هذا من الفضائل ما توحّد به و انفرد»، این فضائل، دیگر علم نیست، این همان معنویات است، «و اجمع علی فضله المخالف و المؤالف»، عرض کردم که سنی‌ها هم مطرح کردند، این واقعیات را انکار نکردند، ولی خب چون سنّی هستند، چیزهای دیگری گفتند، حرف‌های دیگری زدند، و الّا آنها هم گفتند «اجمع علی فضله المخالف و المؤالف. و اعترف بتقدّمه کل سالف و خالف»، تقدم در علوم. کتاب، آن روزها فراوان بوده ـ حالا من هم در این مورد خیلی دنبال نکردم ـ کتاب فراوان بوده، ولی کتاب‌های ابتکاری مثل بعضی از کتاب‌های ایشان، تقریباً خیلی نادر باید باشد. رساله‌هایی بوده، از هر کسی کتاب‌های مختلف نقل شده، که متأسفانه در اختیار هم نیست. همین تنزیه الأنبیاء، ظاهراً سابقه نداشته. عرض کردم، امروز کسی تنزیه را بخواند، می‌گوید این جا من یک اشکالی دارم، آن جا من یک اشکالی دارم، این مانع آن حرف نیست که یک کار ابتکاری است. در یک محیطی که هستند، کسانی که به خاطر این که بزرگان خودشان معصوم نیستند، می‌خواهند اصلاً قصۀ عصمت را اوّل در پیغمبر بزنند، بعد هم در ائمه، بعد هم بگویند مال ما هم مثل [بزرگان] شما. در یک همچین محیطی، کسی کتابی بنویسد به نام تنزیه الانبیاء که در مکتب ما، در مکتب اهل بیت، [که] انبیا همه معصومند، همه منزهند، با استدلال ـ که بنده گاهی هم که این طور چیزها را درس می‌دهم ـ ، فرمایش ایشان واقعاً استدلال است، محکم هم هست. اگر کسی دقت کند به خصوص در جنبه‌های ادبی که ایشان وارد شده است، «فقد اجتمع فیه ما تفرق فی الناس من الفقه و الکلام و الاُصول و التفسیر و الحدیث و الادب و الشعر و الخطابة و غیرها من الفضائل النفسانیة و الدینیة و الدنیویة»؛ می‌گوید همه چیز  در او جمع بوده، علوم آن روز، علوم حوزوی آن روز، همه را داشته. فضائل نفسانی هم داشته «و قد ذکر السیّد المرتضی جماعة من اعیان المخالفین و اصنع علیه» مرحوم سید بحر العلوم می‌گوید: تعدادی از مخالفین هم که نام ایشان را بردند، مثال می‌زند می‌گوید ابن خلکان، مرآة الجنان، تاریخ ابن اثیر، ابن ابی الحدید، تمام اینها از ایشان نام بردند و تعریف کردند، این جمله خیلی مهم است. «و اما مصنفات سید رحمه الله» بعداً ایشان بیست ـ سی تایی نقل کرده، خودش هم بعضی را داشته، گفت پیش من هست، «و اما مصنفات السید رحمه الله فکلها اُصول و تأسیسات غیرمسبوقه» حالا اگر در کلّش هم مبالغه‌ای باشد، بالأخره تعدادی از تألیفات ایشان، مسبوق به سابقه نیست. از جمله عزیزان می‌دانند که اصول فقه ما، اصول فقه مکتب ما، اگر بحثش هم بوده و من نمی‌دانم، ولی کتابی نبوده جز یک رسالۀ کوچکی از شیخ مفید که در کنگره شیخ مفید آن چاپ شد. یک رساله‌ای که اول که ساده چاپ شده بود، شاید ده ـ پانزده صفحه بیشتر نبود، اصلاً رساله است. از شیخ طوسی خواستند که آقا شما یک اصول متوسطی بنویسید. شیخ طوسی گفته ما غیر از کتاب شیخ مفید، غیر از آن رساله، چیزی نداریم، چون چیزی نداریم خوب است که من بنویسم. یعنی خود شیخ طوسی تصدیق کرده که در شیعه کتاب اُصولِ مفصل نیست، اگر هست برای شیخ مفید است و یا مثل او، پنج صفحه، ده صفحه، بیست صفحه. پس خود شیخ طوسی تصدیق کرده که کتابی نبوده، آن وقت سیّد مرتضی الذریعة را نوشته، ذریعه نسبت به آن، اگر آن بیست صفحه است، این چهل برابرِ آن است. یعنی یک کتاب هشتصد صفحه‌ای در دو جلد. ذریعه را نوشته، بعد در پایان آن، خود سیّد نوشته «و قد تحقق استبداع هذا الکلام بطرق مجددة لا استعانة علیها بشیء من الکتب القوم» می‌گوید: بدون این که اصلاً تکیه به کتاب‌های آنها بکنم. کتاب‌های آنها به درد ما نمی‌خورد، ممکن است بحث را آنها مطرح کرده باشند، ولی من باید حرف خودمان را بزنم. خیلی عجیب است این که ایشان می‌گوید: تألیفات ایشان «کلّها اُصول و تأسیسات غیرمسبوقه بمثال من کتب من تقدم» یک واقعیتی است. هم کتاب موضح‌اش این طور است، هم کتاب ذریعه‌اش این طور است، بعد در پایان کتاب الشافی یک مطلب مفیدی را ایشان تذکر داده، می‌گوید: من یک قدری از شافی را که نوشتم، مختصر نوشتم. بعد، قدری گذشت، فکر کردم باید خیلی مفصل بنویسم. به ذهنم آمد که حالا که مفصل می‌نویسم، برگردم آن خلاصه را هم مفصل‌اش کنم که به هم بیاید، دیدم نمی‌شود، چرا نمی‌شود؟ می‌گوید: برای این که همان مقداری که نوشته بودم، دست به دست گشته بود، دست این و آن بود، ترسیدم اگر تکمیل کنم، نسخه‌ها متغیر شود، نسخه‌ها با هم تفاوت کند، مسأله پیش بیاید. معلوم می‌شود که همان موقع که ایشان می‌نوشته، هنوز کتاب تمام نشده بوده، همان قسمت‌ها را به این و آن می‌داده، می‌نوشتند، یعنی یک مقبولیتی داشته که بدون این که کتاب کامل شود [دست به دست می‌شد]. این سؤال هم که در کتاب‌ها مطرح است، جوابش همین است که می‌گویند شیخ طوسی فرموده ما کتابی نداریم، [لذا] عدّه را نوشته، با این که ذریعه قبل از عدّه است، و عدّه در بسیاری از موارد، عین عبارت ذریعه را آورده و گفته برای سیّد مرتضی است، ولی نگفته برای کتاب ذریعه است. گفتند معنی‌اش همین است که جزوه‌های ایشان پیش شیخ هم بوده، از سیّد نقل کرده، ولی کتاب هنوز به آن صورت درنیامده بود. [البته] جواب دیگر هم دادند.

  در هر صورت، این که ایشان واقعاً کتاب‌هایی نوشته که سابقه نداشته و کار، کار خودش است، مبدع است، این هم جای شک نیست. خب خود شیخ طوسی هم که دیگر، شاگرد ایشان بوده، خوب با ایشان معاشر و مأنوس بوده، ایشان هم نوشته: «متوحد فی علوم کثیرة مجمع علی فضله، مقدم فی علوم مثل علم الکلام و الفقه و الاُصول و الادب و النحو و الشعر و معانی الشعر و اللغة» جامعیتِ آن طور، با آن ریاست! خودِ جمع بین این که کسی این طور ریاست داشته باشد و این طور دنبال علم باشد، این مسائلی که از ایشان سوال کردند ـ که آقای مهریزی فرمودند شصت رساله، حالا اینهایی که دست ما هست، حالا بیشتر هم هست نمی‌دانم، معمولاً اینها سوالات مردم است، یعنی سوال می‌کردند ـ ، علمای بلاد سوال می‌کردند، اهل تسنن سوال می‌کردند، کسی با آن گرفتاری‌ها، این طور دنبال علم باشد!. واقعاً یک شخصیت یگانه‌ای بوده، که می‌گویند یک شاعر معروفی [ظاهراً ابوالعلاء معری] هم گفته: من دیدم ایشان را، اگر تو می‌دیدی «لوجئته لرأیت الناس فی رجل»؛ مثل اینکه اصلا همه [مردم] را در این جمع کردند. یعنی اگر مثلاً امروز ما صد تا عالم داریم، صد تا، در همین یکی جمع است، «لو جئته لرأیت الناس فی رجل و الدهر فی ساعة و الارض فی دار»؛ مثل این که زمین، خلاصه شده در خانۀ ایشان و همۀ زمان، خلاصه شده در آن ساعتی که ایشان مشغول افاده است. اینها البته مبالغه است، ولی مبالغه هم یک واقعیاتی در آن هست که مبالغه می‌شود.

  در عین این که این بزرگوار، این قدر بزرگ بوده ـ این هم برای خودم عرض می‌کنم و برای شما ـ ، هنگام وفات، وقتی که بیمار بوده، با همۀ این خدمات، با این که بحرالعلوم گفت این در سدۀ چهارم مروّج دین پیغمبر بوده، با همۀ این خدمات ـ ، آن طوری که نقل شده، فرمود: «و ان کنت من زاد التقی»؛ اگر من از حیث تقوا فقیر هستم، «فقد امسیت ضیف کریم». همان شعری که به امیرالمومنین هم نسبت می‌دهند که روی کفن سلمان هم نوشته شده باشد: «رحلت الی الکریم بغیر زاد»، که بعضی از بزرگان، گاهی گفتند درست نیست، که ظاهراً درست است. حالا ایشان چه طور فکر کرده گفته درست نیست، واقعاً این طور است که هر کسی، هر مقدار خدمت کرده باشد، هر مقدار کار کرده باشد، باید خودش را پیش خدای متعال فقیر بداند، خودش را بی زاد بداند، «وفدت علی الکریم بغیر زاد». نمی‌شود کسی بگوید چرا دروغ می‌گویی؟ این همه داری! او خودش می‌داند دارد، ولی بنده وقتی هم دارد، می‌داند که باز ندارد. در عین داشتن، او می‌داند ندارد. می‌گوید خدایا! ندارم.

  امیدوارم، کسانی که در این برگزاری، در این تکریم، زحمت کشیدند، زحمت می‌کشند، هزینه‌هایش را متقبل می‌شوند، هر کسی به هر صورتی که خدمت می‌کند، باعث شود این بزرگوار دعایمان کند. حاج آقای ری‌شهری در یک جلسه‌ای فرمودند که آقای اراکی فرموده بود که علم سید مرتضی باعث شده امامزادگی‌اش فراموش شود، واقعاً از امامزاده‌های خیلی خیلی مهم، واسطۀ کم، بدون هیچ تردید، سیّد مرتضی است و سیّد رضی. قبر این دو بزرگوار هم، در کاظمین یا در کربلا، کسانی که مشرف می‌شوند، هم باید [در] کاظمین زیارت کنند، هم [در] کربلا زیارت کنند؛ که این امامزاده [های] صحیح النسب، جای هیچ صحبتی ندارند با این همه فضایل. ان شا الله این تکریم‌ها، باعث شود که مورد دعای ایشان قرار گیریم. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.