تاريخ : 1397/07/03
کد مطلب: 811
گزارشی از نشست مقدماتی کنگرۀ سیّد مرتضی علم الهدی

گزارشی از نشست مقدماتی کنگرۀ سیّد مرتضی علم الهدی

گزارشی از نشست مقدماتی کنگرۀ بزرگداشت سیّد مرتضی علم الهدی
دبیرخانۀ کنگرۀ بین المللی بزرگداشت سیّد مرتضی علم الهدی، برای رونمایی از چند طرح فرهنگی ـ ترویجی، نشست مقدماتی این کنگره را روز پنجشنبه، هفدهم دی 1394، در سالن علامه مجلسی مؤسسه علمی ـ فرهنگی دارالحدیث برگزار کرد.
در این نشست ـ که با حضور جمعی از اعضای جامعۀ مدرسین، نمایندگان بیوت مراجع، اساتید و پژوهشگران پژوهشگاه و دانشگاه قرآن و حدیث و دیگر علاقه مندان همراه بود ـ، پس از تلاوت آیاتی از کلام اللّه مجید، ابتدا حجة الاسلام و المسلمین مهدی مهریزی، ضمن خیر مقدم گویی به حاضران، گزارشی از  فعالیت های علمی و فرهنگی کنگره را ارائه کرد. سپس، حضرت آیة الله استادی، رئیس کنگره، دربارۀ ویژگی های شخصیتی سیّد مرتضی، مطالب مبسوطی را بیان کرد.
در ادامه، آقایان حجج اسلام: دکتر رسول جعفریان و علی صدرایی خویی، مقالۀ خود را به ترتیب با عنوان:«تعامل مکتب حلّه با دیدگاه‌های سیّد مرتضی» و «نویافته‌هایی دربارۀ سیّد مرتضی بر اساس نسخ خطی و کتاب‌های چاپی کهن»، ارائه کردند. همچنین، حجة الاسلام و المسلمین دکتر سیّد حسن اسلامی، گزارشی از  نگارش کتاب «اندیشه نامۀ سیّد مرتضی» را بیان کرد.
در پایان مراسم، از تمبر یادبود «هزارۀ وفات سیّد مرتضی»، رونمایی شد. این تمبر، که با پیشنهاد دبیرخانۀ کنگره و همّت وزارت ارتباطات و فن‌آوری اطلاعات و با همکاری ادارۀ کل پست استان قم انتشار یافته است، با حضور حضرات آیات:  علی کریمی جهرمی، محمّدعلی فیض گیلانی و محمّدمحمّدی ری شهری و آقایان: مهندس حسین مهری، رییس هیات مدیره و مدیر عامل شرکت پست، و رحمان بیرانوند، مدیر کل پست استان قم، رونمایی شد.
در ادامه، بخش هایی از سخنرانی های این مراسم، به ترتیب اجرا، تقدیم علاقه مندان می شود:

 

1. گزارش حجة الاسلام و المسلمین مهدی مهریزی، دبیر علمی کنگره
... از سال 260 قمری که شهادت امام عسکری (ع) و آغاز امامت امام زمان و آغاز غیبت [است] تا سال 460 که فوت شیخ طوسی است، پنج عالم بزرگ در تثبیت فرهنگ شیعه نقش عمده داشتند. به ترتیب زمانی: مرحوم کلینی (م 329 ق)، شیخ صدوق (م 381 ق)، شیخ مفید (م 413 ق)، سیّد مرتضی (م 436 ق) و شیخ طوسی (م 460 ق). این پنج عالم بزرگ، با تفاوت‌هایی که در منهج و روش علمی و فکری داشتند، در تثبیت فرهنگ شیعی و علوم اسلامی شیعی، نقش مهم و ویژه‌ای داشتند. گرچه افراد دیگری هم بودند ولی در جامعیت و قدمت، این پنج تن به گمان من سرآمد هستند. در تفسیر قرآن و علوم قرآنی، در حدیث شیعه، کلام شیعه، فقه، اصول فقه، رجال، تاریخ، این ها مؤسس‌اند و مهم‌ترین آثاری که از آن دوره‌های اولیه، امروزه در اختیار ماست، محصول زندگی علمی این پنج شخصیت‌ است.
  یکی از این پنج شخصیت، سیّد مرتضی است که این نشست به مناسبت هزارۀ فوت ایشان و به عنوان نشست مقدماتی کنگرۀ بزرگداشت ایشان برگزار شده است... .
  سیّد مرتضی، آثار چاپ شدۀ پراکنده، فراوان داشت. حدود پانزده عنوان کتاب و نزدیک به شصت رساله از آثار ایشان، پیش از این به صورت‌های مختلف چاپ شده بود، اما پراکنده و با چاپ‌های مختلف. بعضی چاپ‌ها خیلی خوب و دارای استانداردهای تحقیق بودند و بعضی‌ها نه، فقط چاپ شده بود و در واقع خطی به چاپی تبدیل شده بود. کار اوّل ما این بود که کارهای چاپ‌شده ارزیابی و درجه‌بندی شوند و بعد نسخه‌های جدیدی که این آثار دارد، شناسایی شوند. حدود چهارصد و پنجاه نسخۀ جدید که محققان پیشین از آن ها استفاده نکرده بودند یا در دسترسشان نبود، شناسایی شد و بر اساس این نسخه‌ها و رعایت قواعد تحقیق، کار تصحیح آثار سیّد مرتضی شروع شد... .
  در تصحیح، رعایت قواعد تصحیح و تحقیق، از این که درست تقویم نصّ شود، اعراب‌گذاری حداقلی شود، فهارس فنّی تهیه شود و مقدمه‌های تحقیق در این مجموعه فراهم شود، جزء برنامه‌هاست و طبق پیش‌بینی که دوستان ما انجام دادند، این مجموعه با فهارس فنی و ترتیب موضوعی در 35 جلد منتشر می‌شود؛ یعنی از آثار قرآنی شروع می‌شود، بعد، آثار کلامی و بعد، فقه، اصول فقه و آثاری که به صورت پراکنده در مورد شعر و ادبیات است. بیشترین کارهای سیّد مرتضی، در حوزۀ کلام است: الشافی، الذخیرة، الملخّص، المقنع، الصرفه، این ها عمدتاً کارهای کلامی هستند. چند اثر فقهی مثل ناصریات و الانتصار، و کتاب الذریعة سیّد مرتضی در اصول فقه که مفصل‌ترین و قدیمی‌ترین کتاب اصول شیعه است، در این مجموعه قرار دارد.
  در بخش دوم کار، پژوهش‌هایی است دربارۀ سیّد مرتضی، این کارها در دست است: یک اندیشه‌نامه‌ای برای سیّد مرتضی یعنی با نگاهی به کل آثار سیّد، کتابی تنظیم می‌شود که مجموعۀ دیدگاه‌های سیّد مرتضی در حوزه‌های مختلف در آن ارائه می‌شود. پایان‌نامه‌های فراوانی در مورد سیّد مرتضی تا حالا نوشته شده است؛ هم در کشورهای عربی و در میان اهل سنّت، و هم در ایران. تا به حال، حدود صد و سی پایان‌نامه در مقطع ارشد و دکتری شناسایی کردیم و این نشان می‌دهد که شخصیت سیّد مرتضی، همچنان قابل توجّه است؛ حتی در جهان اهل سنّت و کشورهای مختلف مثل اردن، عربستان و عراق. البته بخشی که در ایران بوده، متأسفانه خیلی کم عمق و سطحی هستند و مثلاً به ترجمۀ یک بخش از انتصار سیّد مرتضی به عنوان پایان‌نامۀ ارشد اکتفا شده، ولی در کارهای عربی، کارهای قوی‌تر و پخته‌تری به خصوص در معرفی امالی سیّد مرتضی و بحث‌های ادبی ایشان و دیوان وی به چشم می‌خورد. یک کار این است که گزارشی از این مجموعه، آماده و در اختیار محققان قرار گیرد.
  مقالات متعددی پیش از این چاپ شده که یک انتخاب و گزیده‌ای از بهترینِ آن ها در زبان‌های فارسی، عربی و انگلیسی صورت می‌گیرد. برخی مقاله‌ها به زبان انگلیسی نوشته شده که آن ها ترجمه می‌شود و مهم‌تر این که، فراخوانی که برای مقاله انجام شد، هم در ایران و هم خارج از ایران، تا حالا حدود 200 مقاله رسیده که این ها ارزیابی شده و یا در حال ارزیابی هستند. تقریباً نیمی از مقالات عربی است و عمدتاً از کشور عراق، و نیمی به زبان فارسی. تا به حال حدود 80 مقاله ارزیابی و انتخاب شده و فکر می‌کنم تا صد و بیست مقاله برسد که مجموعۀ آن ـ إن شا الله ـ در شش یا هفت جلد منتشر می‌شوند.
  در بخش سوم که کارهای فرهنگیِ جانبی است، چند کار را از ابتدای شروع برنامه‌های کنگره اقدام کردیم: یکی این که تمبر یاد بود هزارۀ وفات سیّد مرتضی آماده شد که توسط وزارت ارتباطات این کار دنبال شد و الحمد لله انجام شد و امروز رونمایی می‌شود؛ دومین کاری که دنبال کردیم و به ثمر رسید، ثبت نام سیّد مرتضی در فهرست مشاهیر جهانی سازمان یونسکو است که تقریباً یک سال طول کشید تا به نتیجه رسید. قرار بود امروز برخی از دست‌اندرکاران پیگیری این کار از تهران بیایند، اما متأسفانه نتوانستند؛ کار سومی که دنبال کردیم و خیلی هم پیگیری شد و متأسفانه به ثمر نرسید، ثبت «روز بزرگداشت سیّد مرتضی» در تقویم رسمی ایران بود. با این که حضرت آیة الله ری‌شهری، نامه‌نگاری‌های متعددی با دبیر شورای انقلاب فرهنگی و وزیر ارشاد انجام دادند، ولی در آخر تصویب نشد؛اگر این کار صورت می‌گرفت بسیار خوب بود... .
  برای برگزاری این همایش، پانزده مؤسسه و مرکز حوزوی و غیرحوزوی دست‌اندرکار هستند که خب عمدتاً حمایت‌های معنوی و احیاناً مادی در برگزاری این کار دارند و نام آن ها در خبرنامه و نمایشگاهی که این جا هست، ثبت شده لذا از ذکر عناوین آن ها خودداری می‌کنم.
  بار دیگر خیر مقدم عرض می‌کنم خدمت همۀ میهمانان گرامی، حضرات آیات، اساتید محترم، محققان، و سپاس‌گزاری و تشکر می‌کنم از تمام کسانی که در شکل‌گیری و ادامۀ کار ما را همراهی کردند؛ از تولیت آستان حضرت عبدالعظیم و ریاست موسسه علمی ـ فرهنگی دارالحدیث حضرت آیة الله ری‌شهری که حقیقتاً حمایت‌های مادی و معنوی داشتند، و همین‌طور حضرت ‌آیة الله استادی که ریاست کنگره را بر عهده دارند و محور علمی، معنوی و فکری کار هستند. با پوزش. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 

2. سخنرانی آیة الله رضا استادی، رئیس کنگره
... یکی از امتیازاتی که مرحوم سیّد داشته، «خاندانش» است؛ یعنی شرافتِ خاندان او؛ هم از نظر پدر و هم از طرف مادر، با وسایط خیلی کمی به امام معصوم می‌رسد؛ یعنی در متن اهل بیت قرار گرفته [است] . فاصلۀ تولّد مرحوم سیّد با حضرت موسی بن جعفر (ع)، شاید کمتر از دویست سال است. به سه یا چهار واسطه است. هم از حیث پدر و هم از حیث مادر. و پدرانش هم مطرح هستند؛ جزو مفاخر هستند. این یکی از امتیازات ایشان است.
[از دیگر امتیازات او]  ریاستی [است] که از نظر دنیوی پیدا کرد. او بعد از شیخ مفید، یعنی 413 تا 436، تقریباً ریاست عامۀ شیعه و مکتب اهل بیت را داشته [است] .
  از [دیگر] ویژگی‌های این بزرگوار, «علم‌دوستی» است که بعداً از یادداشت‌هایی که برایتان می‌خوانم استفاده می‌شود؛ هم خودش گفته و هم دیگران. مبتکر بوده، مؤسّس بوده؛ بعضی جاها تصریح کرده که این کتابی که مثلاً من در هشتصد صفحه نوشتم، به هیچ نحوی از کتاب‌های دیگران تقلید نشده و رونویسی نشده است؛چون ما از این طور کتاب‌ها داریم! داریم از علمای شیعه کسانی  که کتابی نوشتند، ولی تقریباً تصحیح کتابِ دیگر است؛ تکمیل کتابِ دیگر است، ولی به اسم خودشان. ـ [البته] وقتی کسی تصحیح و تکمیل می‌کند، مؤلف است ـ، ولی ایشان یک جاهایی تصریح کرده این طوری نیست.
  «مقبولیت» فوق العاده بین شیعه و سنّی؛ یعنی همان وجاهت و شرافت نَسَبی و همان ریاست، باعث شده که علمای اهل تسنّن هم نتوانند از ایشان ذکر نکنند. حالا و لو به رسم همیشگی، نیش زدند، ولی بالأخره مطرح کردند. یعنی وقتی [به] سال 436 رسیده و می‌خواهند حوادث مهم آن سال را بگویند، می‌گویند یکی از حوادث هم، فوت سیّد مرتضی است. پیداست نمی‌توانستند از آن چشم‌پوشی کنند. گاهی هم تعریف کردند، گاهی هم شیطنت کردند.
  «جامعیتی» که ایشان داشته، که در برخی از نوشته‌ها هست، که اگر ما فقیه داریم، اگر ما مفسّر داریم، اگر ما محدّث داریم و خیلی برجسته است، یکی، در فقه برجسته است نه در سایر [علوم]، یکی، در تفسیر [ممتاز است]، ولی ایشان جامعیتی داشته که در هر رشته‌ای که وارد شده ـ که تقریباً همۀ رشته‌های علوم حوزوی آن روز بوده ـ ، این جامعیت را داشته است.
  از ویژگی‌های خیلی مهم ایشان، «آزادی در کلام» است؛ آزادی در ارائۀ آرائش است. البته عظمت شخصی‌اش باعث شده که چنین جرأتی کند ولی هر کسی این جرأت را ندارد. این که بگوییم آزاد بوده و حرف‌های تازۀ فراوان دارد، معنی‌اش این نیست که همۀ حرف‌ها[یش] هم درست است... .
  و ویژگی دیگر هم «تربیت بزرگان» است. تقریباً این بزرگانی از قدما که فقه‌شان دست ماست، همه شاگرد ایشان هستند. این که می‌گوییم قدما، یعنی مثلاً تا زمان محقق اگر فاصله را قدری کم کنیم، از شیخ طوسی و کراجکی و ابن برّاج و دیگران، همه شاگرد ایشان بودند. و خودِ این که ایشان توانسته بین آن ریاست و وجاهت، این جور دنبال علم باشد، این هم مسئله است.
  و از همۀ این ها گذشته، «معنویات» [ایشان، مهم است] . یعنی فکر می‌کنم قدری مغفول عنه واقع شده. خب یکی بزرگ است و بزرگوار است، ریاست دارد، اما از معنویات چطور؟ این ویژگی‌هایی که عرض کردم، در این یادداشت من هست که الآن خدمتتان به ترتیب عرض می‌کنم. این روزها به مناسبتی کتاب مجمع البیان را نگاه می‌کردم، می‌خواستم یادداشت‌هایی بردارم. برای مجمع البیان دو تا فهرست نوشته شده، آن فهارس را نگاه می‌کردم، دیدم سیّد مرتضی در تفسیر مطرح است. مجمع البیان، حدود سی و هفت، سی و هشت مورد را از سیّد مرتضی نقل کرده است. در بیش از سی مورد، مرحوم طبرسی این عناوین را برای ایشان به کار برده است: «المرتضی قدّس الله سرّه»، «المرتضی علم الهدی قدّس الله روحه»، «المرتضی قدّس الله روحه العزیز»، «الشریف الاجل المرتضی علم الهدی قدّس الله روحه»، «السیّد الاجل المرتضی قدّس الله روحه». یعنی ایشان در بیشتر موارد، این عناوین را گفته است. البته مؤلفی مثل طبرسی، که اصرار دارد بعد از نام ایشان، همین «قدس الله روحه» را تکرار کند، فکر نمی‌کنم این به علم [سیّد مرتضی] برگردد، یا به این که [او] مؤلف است! نه، این پیداست که از نظر معنویات به سیّد اعتقادی داشتند. و دیگران هم همین طور، هر کسی از ایشان نام برده، احترام کرده است... .
  در شرح حال ایشان، خیلی مطلب نوشتند. یکی مرحوم سیّد بحرالعلوم است که فکر نمی‌کنم، دیگر در وثاقت او و این که نمی‌خواهد بی‌خودی حرف بزند، جای تردید باشد. ایشان این طور گفته است: «علی بن الحسین المرتضی علم الهدی ذو المجدین و صاحب الفخرین و الریاستین» یک افتخار این که از اهل بیت است، یک افتخار هم ریاستش است. یک افتخار ریاستش است و یک افتخار هم ریاست علمی‌اش است: «و المروّج لدین جدّه سیّد الثقلین بالمئة الرابعة علی منهاج الائمة المصطفون»؛ یعنی سیّد مرتضی [مروّج دین اسلام] در قرن چهارم [بوده] ـ آن حدیثی که بعضی گفتند درست است و بعضی گفتند درست نیست، صد سال به صد سال کسی را تعیین کردند، این هم شاید اشاره به آن دارد، حالا آن باشد یا نباشد فرقی ندارد ـ ، در سدۀ چهارم، مروّج دین پیغمبر، این خیلی مهم است! «سیّد علماء الاُمة و افضل الناس، جمع من العلوم ما لم یجمعه أحد»، جامعیت، «و هذا من الفضائل ما توحّد به و انفرد»، این فضائل، دیگر علم نیست، این همان معنویات است: «و اجمع علی فضله المخالف و المؤالف». عرض کردم که سنّی‌ها هم مطرح کردند؛ این واقعیات را انکار نکردند، ولی خب چون سنّی هستند، چیزهای دیگری هم گفتند؛ حرف‌های دیگری هم زدند، و الّا آن ها هم گفتند: «اجمع علی فضله المخالف و المؤالف. و اعترف بتقدّمه کل سالف و خالف».
«تقدّم در علوم» [از دیگر امتیازان سیّد است]. کتاب، آن روزها فراوان بوده ـ حالا من هم در این مورد خیلی دنبال نکردم ـ کتاب فراوان بوده، ولی کتاب‌های ابتکاری مثل بعضی از کتاب‌های ایشان، تقریباً خیلی نادر باید باشد. رساله‌هایی بوده، از هر کسی کتاب‌های مختلف نقل شده، که متأسفانه در اختیار هم نیست. همین تنزیه الأنبیاء، ظاهراً سابقه نداشته. عرض کردم، امروز کسی تنزیه را بخواند، می‌گوید این جا من یک اشکالی دارم، آن جا من یک اشکالی دارم، این مانع آن حرف نیست که یک کار ابتکاری است. در یک محیطی که هستند، کسانی که به خاطر این که بزرگان خودشان معصوم نیستند، می‌خواهند اصلاً قصۀ عصمت را اوّل در پیغمبر بزنند، بعد هم در ائمه، بعد هم بگویند مال ما هم مثل [بزرگان] شما. در یک همچین محیطی، کسی کتابی بنویسد به نام تنزیه الانبیاء که در مکتب ما، در مکتب اهل بیت، [که] انبیا همه معصومند، همه منزّهند، با استدلال ـ که بنده گاهی هم که این طور چیزها را درس می‌دهم ـ ، فرمایش ایشان واقعاً استدلال است، محکم هم هست. اگر کسی دقت کند به خصوص در جنبه‌های ادبی که ایشان وارد شده است، «فقد اجتمع فیه ما تفرّق فی الناس من الفقه و الکلام و الاُصول و التفسیر و الحدیث و الأدب و الشعر و الخطابة و غیرها من الفضائل النفسانیة و الدینیة و الدنیویة»، می‌گوید همه چیز  در او جمع بوده، علوم آن روز، علوم حوزوی آن روز، همه را داشته است.
«فضائل نفسانی» هم داشته: «و قد ذکر السیّد المرتضی جماعة من اعیان المخالفین و اصنع علیه» مرحوم سیّد بحر العلوم می‌گوید: تعدادی از مخالفین هم که نام ایشان را بردند، مثال می‌زند می‌گوید ابن خلّکان، مرآة الجنان، تاریخ ابن اثیر، ابن ابی الحدید، تمام این ها از ایشان نام بردند و تعریف کردند. این جمله خیلی مهم است. «و اما مصنفات سیّد رحمه الله» بعداً ایشان بیست ـ سی تایی نقل کرده، خودش هم بعضی را داشته و گفته پیش من هست، «و اما مصنفات السیّد رحمه الله فکلّها اُصول و تأسیسات غیرمسبوقه» حالا اگر در کلّش هم مبالغه‌ای باشد، بالأخره تعدادی از تألیفات ایشان، مسبوق به سابقه نیست. از جمله عزیزان می‌دانند که اصول فقه ما، اصول فقه مکتب ما، اگر بحثش هم بوده و من نمی‌دانم، ولی کتابی نبوده جز یک رسالۀ کوچکی از شیخ مفید که در کنگره شیخ مفید چاپ شد... . آن وقت سیّد مرتضی الذریعة را نوشته، ذریعه نسبت به آن رساله، اگر آن بیست صفحه است، این چهل برابرِ آن است. یعنی یک کتاب هشتصد صفحه‌ای در دو جلد. ذریعه را نوشته، بعد در پایان آن، خود سیّد نوشته «و قد تحقّق استبداع هذا الکلام بطرق مجددة لا استعانة علیها بشیء من الکتب القوم» می‌گوید: بدون این که اصلاً تکیه به کتاب‌های آن ها بکنم. کتاب‌های آن ها به درد ما نمی‌خورد، ممکن است بحث را آن ها مطرح کرده باشند، ولی من باید حرف خودمان را بزنم...
  در هر صورت، این که ایشان واقعاً کتاب‌هایی نوشته که سابقه نداشته و کار، کار خودش است، مبدع است، این هم جای شک نیست. خود شیخ طوسی هم که دیگر، شاگرد ایشان بوده، خوب با ایشان معاشر و مأنوس بوده، ایشان هم نوشته: «متوحّد فی علوم کثیرة مجمع علی فضله، مقدّم فی علوم مثل علم الکلام و الفقه و الاُصول و الأدب و النحو و الشعر و معانی الشعر و اللغة» جامعیتِ آن طور، با آن ریاست! خودِ جمع بین این که کسی این طور ریاست داشته باشد و این طور دنبال علم باشد،... واقعاً یک شخصیت یگانه‌ای بوده. ...
  در عین این که این بزرگوار، این قدر بزرگ بوده ـ این هم برای خودم عرض می‌کنم و برای شما ـ ، هنگام وفات، وقتی که بیمار بوده، با همۀ این خدمات، ... آن طوری که نقل شده، فرمود: «و إن کنت من زاد التقی و التقیة فقیراً»؛ اگر من از حیث تقوا فقیر هستم، «فقد أمسیت ضیف کریم». ... واقعاً این طور است که هر کسی، هر مقدار خدمت کرده باشد، هر مقدار کار کرده باشد، باید خودش را پیش خدای متعال فقیر بداند، خودش را بی زاد بداند... .
  امیدوارم، کسانی که در این برگزاری، در این تکریم، زحمت کشیدند، زحمت می‌کشند، هزینه‌هایش را متقبل می‌شوند، هر کسی به هر صورتی که خدمت می‌کند، باعث شود این بزرگوار دعایمان کند. حاج آقای ری‌شهری در یک جلسه‌ای فرمودند که آقای اراکی فرموده بود که علم سیّد مرتضی باعث شده امام زادگی‌اش فراموش شود، واقعاً از امام زاده‌های خیلی خیلی مهم، واسطۀ کم، بدون هیچ تردید، سیّد مرتضی است و سیّد رضی. قبر این دو بزرگوار هم، در کاظمین یا در کربلا [است] و کسانی که مشرّف می‌شوند، هم باید [در] کاظمین زیارت کنند و هم [در] کربلا؛ که این امام زاده [های] صحیح النسب، جای هیچ صحبتی ندارند با این همه فضایل. ان شا الله این تکریم‌ها، باعث شود که مورد دعای ایشان قرار گیریم. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


3. ارائۀ مقالۀ «تعامل مکتب حلّه با دیدگاه های سیّد مرتضی»، توسط حجة الاسلام و المسلمین آقای دکتر رسول جعفریان
... عنوان مقالۀ بنده، البته ارتباطی با «تعامل مکتب حلّه با دیدگاه‌های سیّد مرتضی» دارد، ولی قدری متفاوت هست و نقطۀ ثقل این نوشته این جمله هست که در مجموعۀ جریان فکری شیعه در قرن چهارم و پنجم و حتّی بعد از آن تا دوره‌های اخیر، سیّد مرتضی به لحاظ عقل‌گرایی، در اُمّۀ فکر عقل‌گرایی است، و شاید هیچ کس از علمای شیعه، در تبیین و توضیح نظریات کلامی و حدیثی شیعه و دیدگاه‌هایی که ارائه کرده، از نقطه نظر عقل‌گرایی، به پای سیّد مرتضی نرسد. البته ممکن است که در برخی از مسائل، جَسته و گریخته، افرادی باشند، امّا اُوج قصه، سیّد مرتضی است، هم نسبت به قبلی‌های خودش و هم نسبت به شاگرد اصلی خودش، شیخ طوسی و البته تأثیری که در مکتب حلّه دارد از همین زاویه است که بعدها هم، با نقّادی‌های جدّی در دورۀ صفوی مواجه می‌شود. این عقل‌گرایی، از هر کجا در ذهن سیّد رفته، با یک حرّیت کامل است و تقریباً در تمام افکار و اندیشه‌های ایشان، خودش را نشان داده است. نمونه‌هایی را من اشاره می‌کنم و بعد روی دو نمونه تأکید بیشتری دارم:
  یک رساله‌ای دارد ایشان به نام «مناظرة الخصوم و کیفیة الاستدلال علیهم» که از ایشان سوال شده که «شما، نه به قیاس اعتقاد دارید، و نه به خبر واحد؛ بنابر این، دین را چه طور اثبات می‌کنید؟!» ایشان توضیح می‌دهند که: «بله، مهم برای ما مجموعه‌ای است که از دین باقی مانده به عنوان «مجمعٌ علیه» که همه بر آن اتفاق داریم. فارغ از آن، هر چه هست، ما آن را یا با قرآن حل می‌کنیم یا با عقل. اگر در موردی، اختلاف نظری پیش آمد و بر سر بعضی از مسائل، اختلافی شد که نه با عمومات قرآن قابل حل است و نه با عقل، آزادیم که یکی از آن آرا را انتخاب کنیم». تا آخرِ این رساله شما هر چه جست وجو می‌کنید، مطلقاً اسمی از حدیث نیست. البته تفسیر ایشان از اجماع و حضور معصوم را ما می دانیم، و در بخش اوّل هم این را می‌دانیم که اساس دین را بر اساس متواترات، امری مجمعٌ علیه می‌داند و در جاهای دیگر هم اشاره می‌کند که اصل نماز و روزه و حج و همۀ این ها، با اخبار متواتره قابل اثبات است، و سر مسائل دیگر، فقط بحث قرآن است و عقل. مطمئنیم که او به حدیث و کلام معصوم اعتقاد دارد و تمام آراء اش این را می‌گوید، امّا به لحاظ روش، آن چیزی که در ذهنش اهمیت دارد، بحث قرآن و عقل است.
یک نمونۀ دیگر که می‌خواهم عرض کنم: ـ سخت‌گیری‌های عقلی ایشان ـ که خیلی روی مکتب حلّه تأثیر گذاشت و بعدها اخباری‌ها هم به شدت در مقابل این مسئله مقاومت کردند ـ ، این است که افراد عامی، حق ندارند عقایدشان را از روی تقلید بگیرند؛ چیزی که تا الآن هم هست؛ ولی مهمش این است که سیّد اصرار کرد که اگر عامی باشد و عقایدش را، و لو به صورت مجمل، از روی عقل نشناسد، قطعاً کافر و جهنمی است. این نظریه، بعدها در مکتب حلّه اندکی تعدیل شد، ولی همیشه محلّ بحث بود که عامۀ مردم چه طور باید اعتقاداتشان را درست کنند! و بعدها اخباری‌ها به شدت در مقابل این مسئله موضع گرفتند. در واقع یک دیدگاه نخبه‌گرایانۀ کاملاً عقلی بود که همۀ مردم را فهیم، نخبه و اهل درک مسائل عقلی می‌دانست، و لو با یک استدلال‌های مجمل. البته کسانی که بعدها در مکتب حلّه از این نظر دفاع می‌کردند، همیشه می‌گفتند که منظور از این مجمل، این است که آدم اجمالاً، حتی یک کشاورز، بداند که این جهان خدا دارد و نبوت مورد نیاز است، ولی به هر حال سیّد روی این مسئله بسیار تأکید داشت و رساله‌ای دارد با عنوان «حکم معتقد الحق تقلیداً». او در آن جا اصرار دارد که اگر کسی از عوامِ مردم صرفاً تقلید کند، نه فاسق، بلکه کافر است... .
  اما دو نکته‌ای که قدری اگر فرصت باشد توضیح می‌دهم و باز نشانه‌ای است بر همین مشی سیّد در مسائل دیگر، یکی در بارۀ مسائل و احکام نجومی است. عزیزان می‌دانند که ما در نجوم، دو شاخۀ علم و شبه علم داشتیم؛ علم نجوم، یعنی همین چیزهایی که راجع به خسوف، کسوف، محاسبات ریاضی، فواصل، کروی بودن زمین و این چیزها می‌گفتند که خب، نجوم اسلامی به تبع همان نظریاتی که از یونان داشت، در آن قوی بود. یکی دیگر، احکام نجومی بود که یک علمی هم به نام «اختیارات» از آن درمی‌آمد و بعدها یک ترکیبی شد همه‌اش با علم هیئت که فاصله داشت با آن نجوم قبلی، مربوط می‌شد به پیش‌گویی‌های نجومی. شکل‌های بازاری‌اش بود که در کوچه و خیابان منجّمینی می‌نشستند مثل همین فالگیرها. شکل‌های درباری‌اش  بود، و شکل‌های علمی‌اش هم بود که کتاب می‌نوشتند و تقریباً یک شاخه‌ای است که صدها کتاب راجع به آن وجود دارد. احکام نجومی که مریخ، مشتری، زحل، زمین، علامت چیست؟ طالع چیست؟ و اصلاً داستانیِ که از یونان آمده و در ما هم بوده و مخالف و موافق داشت. افرادی که فکرهای نوافلاطونی داشتند و فکرهای اخوان الصفایی و اسماعیلی، کلا این ها معتقد بودند به احکام نجومی. ولی مشّائی‌ها و فلاسفه، مثل فارابی و ابن سینا ـ با البته شدت و ضعف ـ با آن مخالفت می‌کردند. سیّد یک رساله دارد در رد بر منجّمین، نه از زاویۀ دینی. این بحث، یک بار از زاویۀ دینی  و حدیثی نقد می‌شد که مثل فرمایش امیرالمومنین به آن منجم یا موارد دیگری که داریم یا نزدیک شدن این به سحر و جادو یا بحث‌های حتی توحید و شرک، که اگر ما بگوییم کواکب در زندگی ما مؤثرند، این منجر می‌شود که ما قائل به شرک باشیم. [و خلاصه] بحث‌های دینی‌اش جدا [بود]. سیّد اساساً طرف مشائی‌ها را داشت و معتقد بود که حرف‌های منجّمان و احکام نجومی بی‌ربط است. و مطلقاً درست نیست، تا حد استهزاء هم پیش می‌رفت و با افرادی برخورد می‌کرد... می‌گوید تأثیرات خورشید و آسمان بر زمین، در حد گرما و تولید گیاه و این ها، حرف دیگری است، ولی آن تأثیری که شما می‌گویید که ستاره‌ها به دلیل این که حرارت دارند، یا سردی دارند، یا مظهر عشق‌اند، یا هر چه، به هیچ وجه ربطی به آن ها ندارد. ... سیّد این ها را در بحث‌های کلامی طرح می‌کند و این که ستاره‌ها فاعل به اختیار باشند را رد می‌کند. این که طبع ستاره‌ها طوری است که روی ما تأثیرگذار هستند، این را رد می‌کند. این حرف که کواکب، حی و قادر باشند، زنده باشند ـ بسیاری این طوری تصور می‌کردند، چون واقعاً اندیشه‌ای راجع به آسمان‌ها نبود ـ ، همۀ این ها را رد می‌کند و بعد توضیح می‌دهد که اگر بنا باشد که تأثیر بگذارند، ممکن است از ناحیۀ حی بودن آن ها باشد که قابل قبول نیست؛ می‌گوید ممکن است، در هوای بین ما و آن ها تأثیر می‌گذارد، این را باز نقد می‌کند و بعد هم اشاره می‌کند که اگر کواکب در سرنوشت ما، تأثیر دارند، پس امر و نهی در دین، کلاً لغو است. ...
  اما آخرین موردی که می‌خواهم عرض بکنم، بخشی از امالی است که باز یک پرسش خیلی مهمی را کردند و این باعث یک مسئله‌ای شده در علمای شیعه. گرچه به آن خیلی واکنش نشان داده نشده، ولی به هر حال قابل توجه است. سوالی که از ایشان پرسیدند راجع به این روایاتی است که دربارۀ مدح کبوتر، بلبل، چکاوک، درّاج و فاخته (همان کوکوی خودمان) است که مذمت شده از آن؛ همین طور از بعضی اجناس، بعضی زمین‌ها ـ مثلاً زمین شوره‌زار در روایت داریم که زمین بدی است ـ یعنی طیور، بخشی از آن ها کافرند و بخشی از آن ها مؤمن‌اند؛ حیوانات هم همین‌طور، مخصوصاً آن هایی که مسخ شدند، مثل: خرس و میمون، کافر تلقی شدند و یک عدۀ دیگری، مدح و ستایش خدا را می‌گویند. بعد هم این سرایت کرده به مسئلۀ ولایت که این ها شیعه و سنّی هم دارند، و بعضی از آن ها مدح اولیا می‌کنند، بعضی از آن ها ذم اولیا می‌کنند. حتی یک روایتی راجع به خربزه [دارد] که امیرالمومنین [خربزه ای را] باز کرده و به کناری پرت کرده و فرموده: «من النار إلی النار». وقتی که پرت کردند، از روی زمین دخان (دود) بلند شد، سوخت و رفت در وسط جهنم. من نمی‌دانم سیّد اصلاً چه حالی بهش دست داده، وقتی که این سوال را ازش پرسیدند؟! در این سه چهار صفحۀ امالی، چندین بار تأکید می‌کند که مطلقاً چیزی را که مخالف عقل است، من قبول نمی‌کنم و نمی‌پذیرم. و توجیه می‌کند، حتی بحثِ این که نمله آن‌طوری که «قالت نملة» که سلیمان دارد می‌آید، یا صحبت کرده، یا [با] هدهد [صحبت کرد]، این ها را شروع می‌کند در این سه چهار صفحه برایش توضیح می‌دهد و توجیهاتی دارد.
یک نوع ماهی که ماهی جرّیّ که رویِ را و یا هر دو تشدید است ـ ، در روایت دارد که به خاطر دشمنی با ولایت، مسخ شده و به خاطر همین حرام شده است. حالا جالب است که سائل هم در واقع عمداً پرسیده؛ مثل این هایی که از علما استفتا می‌کنند که خودشان همان اول نظرشان را هم می‌گویند. پرسیده واقعاً این حرف‌هایی که با عقل سازگار نیست، شما این ها را قبول دارید یا نه؟ ایشان، همان ابتدا اشاره می‌کند که فقط برای من، دلیل مهم است، و منظورش هم دقیقاً دلیلی است که بفهمد و بتواند در ذهنش بپذیرد. ایشان می‌گوید که ما حتی قرآن را با عقل می‌سنجیم، [پس] چرا حق نداشته باشیم روایات را بسنجیم؟! ما اخبار آحاد را که نه علم‌آور است و نه اطمینان‌بخش است، آن ها را چرا حق نداریم با عقل خودمان بسنجیم؟ در حالی که با ظاهر قرآن، ما همین کار را می‌کنیم. و وظیفۀ ماست که این ها را بر ادلّه و حجّت‌های عقلی عرضه بکنیم. بعد هم یک حکم می‌دهد و می‌گوید: هر موقع اخباری برای شما رسید، «فاعرضها علی هذه الجمله و ابنها علیها»، این طور ببین: «و افعل فیها ما حکمت به الأدله»، فقط آن هایی که ادله گفته، «أو أوجبته الحجج العقلیة و إن تعذّر فیه بناء و تأویل و تخریج و تنزیل، فلیس غیر الإطراح لها»، هیچ راهی جز این که بریزی دور نداری! یعنی روی این مسئله، اصرار و سماجت دارد. بعد هم اشاره می‌کند که راجع به زمین شوره‌زار می‌فرماید این مثل همان آیۀ قرآن است: «و کایّن من قریة عتت عن أمر ربّها» . قریه که شورش نمی‌کند بر امر پروردگار، صاحب قریه است که شورش می‌کند. ... نسبت به ماهی هم اشاره می‌کند و می‌گوید: ببینید هیچ چیزی را خدا حرام نمی‌کند، الّا به خاطر یک مصلحت یا مفسده‌ای؛ یعنی حلّیتش و حرمتش بر اساس مصلحت و مفسده است، و عقل‌گرایی‌اش را این جا هم نشان می‌دهد. بعد هم می‌گوید این که گفتند این ماهی مسخ شده به خاطر دشمنی با ولایت، «فهو ممّا یضحک منه»؛ اصلاً خنده‌دار است این حرف. ملاحظه می‌کنید که تا حد تمسخر هم پیش می‌رود.
راجع به این که خرس و میمون و این ها چی شدند که مسخ شدند، ایشان می‌گوید ما مسخ را قبول داریم و شاید بعد از مسخ هم قیافه‌های این ها کمی به هم ریخته و این طور شدند، ولی ما به هر حال حرمت را فقط روی مفسده می‌دانیم.
  اما در مورد خربزه، ایشان توجیه عرفی خیلی قشنگ می‌کند، توضیح می‌دهد که: ببینید خود ما هم همین طور هستیم، وقتی یک چیزی می‌خوریم که طعمش بد است، یک مرتبه می‌ریزیم به هم، [مثلا می گوییم:]«اصلاً انگار آب جهنم است»، «انگار در آتش جهنم پخته شده»، و پرت می‌کنیم آن طرف. ایشان البته می‌گوید: آن دخانی که بلند شده، من احتمال می‌دهم معجزه‌ای باشد برای تأیید فرمایش امیرمؤمنان، ولی ربطی به اصل ماهیت خربزه ندارد، و این که حضرت خربزه را باز کرده، و پرتاب کرده. به خاط تلخیِ آن بوده است. «من النار إلی النار»، هم در واقع یک مثل است... .
  ایشان می‌گوید: اما این که حیوانات را تقسیم کنیم به مؤمن و کافر، «فممّا تخالفه العقول و الضرورات». باز هم تأکید می‌کند که اصلاً این حرف‌ها در میان نیست. راجع به منطق الطیر هم عرض کردم آن جا «قالت نملة» را ایشان توضیح می‌دهد که منظور این نیست که نمله به صدا درآمد، بلکه با زبان خودشان به آن ها فهماند، نه این که یک کلماتی مثل ما ادا کرده باشد. می‌گوید: البته آن جا را ممکن است من کوتاه بیایم بگویم که حضرت سلیمان استثنائاً معجزه‌ای برایش رخ داده، ولی به صورت عادی، ما چنین حرفی را قبول نداریم. در مورد هدهد هم، «لأعذبنّه» را توجیه می‌کند به این که، این عذاب، یعنی «می‌پزم و می‌خورمش»؛ به قول امروز، کبابش می‌کنیم و می‌خوریم. ایشان می‌گوید این معنایش این نیست که یعنی عذاب و عقاب الهی در کار است؛ این بیچاره‌ها که تکلیفی ندارند. منظور این است که یک ضرری به او می‌رسانم، اما نه از روی تکلیف. ولی عرض کردم «کل هذا لا ینکر فی نبی مرسل تخرق له العادات»؛ می‌گوید من البته تأکید دارم ممکن است برای پیغمبر یک چیزی پیش بیاید، ولی این که برای بقیه مردم و حیوانات هم به این شکل باشد، درست نیست. این نمونه‌هایی بود... .
  خیلی عذر می‌خواهم از اطالۀ کلام. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


4. ارائۀ مقالۀ «نویافته هایی در بارۀ سیّد مرتضی بر اساس نسخ خطی و کتاب های چاپی کهن»، توسط حجة الاسلام و المسلمین علی صدرایی خویی
... دربارۀ ناصریات، دو سوال اساسی مطرح است: اوّل این که سیّد مرتضی در این کتاب بر چه متنی از تألیفات ناصرالدین اطروش نظر داشته است؟ آیا بر کتاب خاصی نظر داشته یا نه؟ مسئلۀ دوم این که آیا سیّد در ناصریات، در صدد رد نظریات اُطروش است یا تأییدش؟
برای پاسخ به این دو سوال، استناد ما به چهار نسخۀ خطی است که در چند دهۀ اخیر شناسایی شدند. سه نسخه از کتاب الابانه شناسایی شده که یکی به تلاش سرور گرامی جناب آقای دکتر جعفریان در مجلس فاکسیمیله شده و دو نسخۀ دیگر هم، یکی در کتابخانۀ آیة الله مرعشی موجود است، دیگری هم در کتابخانۀ دانشگاه تهران که به نظر بنده کتابخانۀ دانشگاه تهران نسخه‌اش بسیار مهم تر است؛ چون که یک مشیخۀ زیدیه دارد که مرحوم دانش‌پژوه هم در فهرستش توضیح داده است. دربارۀ زیدیه، خیلی مطالب ناب در این مشیخه وجود دارد، اما با این چاپ، حق این کتاب ادا نشده، علتش این است که این کتاب، اولاً نسخه‌هایش ـ نسخه‌ای که بنده در کتابخانه آیة الله مرعشی دیدم ـ ، تقریباً همه‌شان یک سبک تحریر شدند، نسخه‌هایشان بسیار قطع بزرگ است، قطع «سلطانی» است، و حواشی بسیار زیادی در آن است. دو ـ سه حواشی است و کسی حوصله قرائت یک صفحۀ این را ندارد تا چه برسد به تمام کتاب. خب چاپ شده، ولی چاپ فاکسیمیله شده، اما ارزش این کتاب چی هست؟ این کتاب را ابوجعفر محمد بن یعقوب هوسمی که با سه واسطه، شاگرد اُطروش است از درس استادش تقریر کرده است. استادش هم ملتزم بوده که اندیشه‌های ناصرالدین اُطروش را بیان کند و به همین دلیل است، ابواب کتاب با «قال ناصر للحق علیه السلام» شروع می‌شود. ابوابش همین طوری هست، و در هر سه نسخه، تقریباً متن یکی است، اما حواشی متعدد است. حواشی این کتاب که به نظر بنده حتما باید تصحیح و تحقیق شود، از دو جهت بسیار ارزشمند است: یکی این که آرای فقهی زیدیه، فِرق مختلف «علویه» و «زیدیه»، در متن و حواشی این کتاب به تفصیل و با جزئیات آمده است؛ دوم که مهم‌تر از اولی است، این که در حواشی این کتاب در موارد مختلف به آرای امامیه استناد شده، یا رد شده یا اثبات شده که از جهت شناخت آرای فقهی فقهای شیعه در سدۀ سوم و چهارم بسیار ارزشمند است.
  اما بنده کتاب ناصریات را که با ابانه مقایسه کردم، معلوم شد سیّد مرتضی به همین کتاب نظر داشته، نه اثری از آثار ناصرالدین اُطروش. اُطروش، خب آثار زیاد داشته، ابن ندیم در الفهرست، شاید بیش از شصت ـ هفتاد اثر برای اُطروش یاد می‌کند، ولی هنوز مخطوطات آثار اُطروش در ایران شناسایی نشده که بگوییم تألیف ناصرالدین اُطروش است. این کتاب که در حقیقت أمالی است، تحریر استادِ هوسمی است. ایشان باب باب کرده و تحریر کرده است. البته متأسفانه خود ناصریات هم تصحیح درستی ندارد. آن نسخه‌ای که بنده مراجعه کردم، نه متنش گویاست، نه مقدمه‌اش و نه نسخه‌بدل‌های آن. در اولش دارد «اما المسائل المتنوّعة» در نسخه بدل است یا «منتزعة» «من فقه ناصر الدین» که این نشان می‌دهد که ایشان و خود هوسمی معاصر سیّد هستند، کتاب ابانه ایشان را دیده و مَرضیّ نبود پیش ایشان، بعد می‌گوید که این ناصر الدین جدّ من است و من شایسته هستم که آرای ایشان را تبیین کنم. بنا بر این، آن پاسخ سوال اوّل که آیا سیّد در ناصریات، بر متن خاصی از فقه ناصرالدین نظر داشته؟ پاسخ این است که سیّد بر متن خاصی از آثار ناصرالدین نظر نداشته، بلکه بر کتاب ابانه نظر داشته که آن هم ناظر به آثار ناصرالدین است.
  اما سوال دوم: آیا سیّد، در صدد دفاع از اُطروش بوده است یا رد او؟ نسخۀ دیگری از آرای ناصرالدین اُطروش هست که غیر از این سه نسخه هست و در کتاب فنخا متأسفانه این نسخه هم در ذیل ابانه نقل شده و البته این اشتباه از ما بوده است. این نسخه که در مدرسۀ نمازی خوی است، در چهل باب است. ـ ابانه بخش اعتقادات ندارد، اما این نسخه، بخش اعتقادات دارد که در شناخت اعتقادات ناصر اُطروش بسیار مهم است. در آن جا که باز هم باب‌ها همه با «قال ناصر للحق علیه السلام» شروع می‌شود، ولی اصلاً در مقایسۀ با ابانه، چیز دیگری است. این نسخه نسخۀ منحصری است و عجیب آن که در ابانه، در بخش اذان و اقامه تقریباً نظر ناصر الدین مثل شیعه است، ولی در این نسخۀ مدرسۀ نمازی خوی، بخش اذان و اقامه، کوتاه است. در آن جا دارد که می‌گوید اذان و اقامه این است، تعداد فقرات را ذکر نمی‌کند، بر خلاف الابانه. در ابانه، اوّل فقرات اذان را می‌گوید که هجده تاست، اقامه نوزده تاست. بعد دیگر متن را نمی‌آورد، اما در این جا، متن را می‌آورد. عجیب است که متن را می‌آورد، بعد، شهادت ثالثه در این وجود دارد؛ یعنی بعد از «أشهد أنّ محمداً رسول الله»، دارد که «أشهد أنّ علیاً ولی الله». یک مطلب عجیب‌تر این که بعد از «حی علی خیر العمل»، دارد که «محمد و علی خیر البشر» مرّتین. بعد عجیب است به محض این که متن کلاً تمام می‌شود، می‌گوید بله، فقرات اذان هجده تاست و اقامه نوزده تاست؛ یعنی همان مطلب الابانه است، منتها این آقایی که متن را جمع کرده، در آن تصرّف کرده است. سیّد مرتضی این ها را می‌دانسته که از افکار ناصر اُطروش، تفسیرهای مختلف شده است و برای این که جلوی این تفسیرها را بگیرد و بگوید ناصر حق، یک مردی بوده که اندیشه‌های درستی داشته، آرای فقهی‌اش با امامیه زاویۀ چندانی نداشته، ناصریات را نوشته و در حقیقت می‌خواسته آن آرایی که بعداً به پای ناصر اُطروش نوشته شده، ایشان را از آن تبرئه کند.
دیگر وقت نیست و به همین اکتفا می‌کنم. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 

5. گزارش حجة الاسلام و المسلمین آقای دکتر سیّد حسن اسلامی از نگارش کتاب «اندیشه‌نامه سیّدمرتضی»
من چند سال قبل کتابی را برای کنگرۀ علامه بلاغی فراهم کردم، با عنوان «اندیشه‌نامۀ علامه بلاغی» و در آن سعی کردم درآمد و چشم‌اندازی به کل آرای مرحوم بلاغی داشته باشم. این کتاب، مقبول طبع صاحب‌نظران افتاد و دوستان عزیز این کنگره، به خصوص جناب آقای مهریزی که بار علمی این کنگره به دوش ایشان است، از من خواستند که چنین کاری را برای سیّد مرتضی انجام دهم و بنده از باب «من ظنّ بک خیراً فصدّق ظنّه»، سعی کردم کار را شروع کنم، هر چند دشواری‌ها بیش از آن بود که من فکر می‌کردم. واقعش این است که فضای زمانیِ بلاغی با ما خیلی نزدیک است و خیلی راحت می‌شود با مسائل آن مواجه شد، با آن درگیر شد و درباره‌اش اندیشید، اما سیّد مرتضی متفاوت است. برای کارم طرحی ارائه کردم که اگر ـ إن شاء الله ـ به فرجام برسد، در این محورها خواهد بود: کتابی خواهد شد در قالب ده فصل: فصل نخست، دربارۀ زمانه، زندگی و آثار؛ فصل دوم، دربارۀ آرای اصولی ایشان؛ فصل سوم، آرای فقهی؛ فصل چهارم، آرای کلامی به شکل عام؛ فصل پنجم، مشخصاً مسئلۀ امامت، فصل ششم، بحث عصمت پیامبران؛ فصل هفتم، در اعجاز قرآن و نظریۀ صَرفه و ابعادی که آن دارد؛ فصل هشتم، نامه‌ها؛ فصل نهم، نگاه شاعرانه؛ و فصل دهم، أمالی و درس‌گفتارهای سیّد.
  دربارۀ شخصیت سیّد مرتضی و دیدگاهش، بحث‌های خیلی خوبی ارائه شد و به خصوص جناب آقای دکتر جعفریان در جنبۀ عقلانی و نگرش انتقادی ـ عقلانی ایشان بسیار تکیه کردند که من هم در این باره اشاره خواهم کرد، اما نکته‌ای که به نظرم مغفول ماند، شاعرانگی سیّد است؛ نگاه شاعرانۀ سیّد. سیّد یک ادیب بوده، شاعر بوده، و لابه لای اشعار ایشان شما می‌توانید بسیاری از مسائل زمانه و ابعاد گوناگون آن را بیابید. یکی از نکته‌هایی که در سیّد و شعر سیّد وجود دارد، این است که به راحتی شما یک انسانِ به تعبیر امروزی، گوشت و پوست و خون دار را می‌بینید، نه یک کسی که فقط کتاب بنویسد. مناسباتی که سیّد با شخصیت‌های زمانه و مسائل زمان خودش دارد، [گواه بر این مطلب است]... .
  اما نکتۀ دیگری که می‌خواهم به آن بپردازم، عقلانیت انتقادی است که سیّد به آن باور دارد و این را در لابه لای آثارش می آورد  و همیشه به شکل‌های مختلف به کار می‌گیرد. مبنایش مشخص است. سیّد حتی در مواجهۀ با قرآن مجید نیز، مبنای خودش را به روشنی بیان می‌کند. می‌گوید: اصولاً قرآن سخن است؛ در سخن، حقیقت است، مجاز است، اجمال است، تفصیل است و هر چه که در سخن بشر باشد، در سخن خداوند هم وجود دارد. با این نگاه، ایشان می‌فرماید: «فاذا ورد عن الله تعالی کلام ظاهره یخالف ما دلّت علیه العقول»؛ اگر در سخن خداوند، سخنی آمد که مخالف ظاهر و ادلۀ عقول باشد، «وجب صرفه عن ظاهره إن کان له ظاهر و حمله علی ما یوافق الأدلة العقلیة و یطابقها»؛ هر جا سخن خداوند با ادلۀ عقلی مغایر باشد، ما آن را تأویل می‌کنیم و از ظاهرش منصرفش می‌کنیم، «و لهذا رجعنا فی ظواهر کثیرة من کتاب الله تعالی اقتضی ظاهرها الاجبار أو التشبیه أو ما لا یجوز علیه تعالی» و مانند آن. می‌گوید ما این کار را کردیم، همیشه هم این کار را کردیم، و ایشان واقعاً این کار را می‌کند، جا به جا. به خصوص شما در کتاب تنزیه الانبیاء که یکی از آثار مسلط در حوزۀ عصمت پیامبران است، با این که هزار سال از این کتاب گذشته، هنوز می‌بینیم به شکل جدی به این کتاب استناد می‌شود و از آن استفاده می‌شود، حتی در المیزان، حتی در بیان السعادة گنابادی و مانند آن، و غالب حرف‌های ایشان پذیرفته می‌شود. در این کتاب، هر جا سخنی و نکته‌ای در قرآن باشد که گویای عدم عصمت نبی باشد، ایشان با تکلّف فراوان، یعنی واقعاً گاهی وقت‌ها بسیار متکلّفانه، ایشان درگیر این بحث می‌شود تا نشان بدهد که این پیامبر نمی‌تواند نامعصوم باشد. فرض کن در آن جا آمده «لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا»  ایشان می‌گوید منظور این است «نکراً» یعنی که معروف نیست، متعارف نیست، پذیرفته نیست و مانند آن.
و این نکته به شدت در عقلانیت سیّد وجود دارد، حتی تا جایی که ایشان اصولاً به نظر می‌رسد به چیزی به نام حُسن و قبح شرعی قائل نیست؛ حسن و قبح عقلی است. تحلیل می‌کند، دفاع می‌کند. البته ایشان می‌گوید ما دو نوع حسن و قبح داریم: شرعی داریم و عقلی داریم، عقلی را خوب استدلال می‌کند، بعد به شرعی که می‌رسد، می‌گوید: حتی حسن و قبح شرعی نیز دلیلی عقلی دارد و حتی احکامی که شرعاً قبیح شمرده شده‌اند، دلیلی [عقلی برای آن] وجود دارد؛ لذا «لأنّ الحکیم إذا نهی عنها دلّ نهیه علی أنّ لها وجه قبح علی الجمله»؛ همین که خداوند بگوید این کار را نکنید، چون حکیم است و حکیم فعل لغو نمی‌کند، امر لغو نمی‌کند، پس ما نتیجه می‌گیریم که این حرمت، حرمت عقلی است نه حرمت شرعی.
  نکتۀ دیگری که در آثار سیّد مرتضی وجود دارد و به نظر من خیلی مهم است، نکته‌های روشی است که هنوز هم آموزنده است و ما باید بیاموزیم. یکی از نکته‌های روشی که ایشان در مناقشه با ابن قدامة ارائه می‌کند، این است، می‌گوید: ای ابن قدامه! شما باید به کتاب‌ها و منابعی استناد کنی که این منابع مورد قبول ما باشد. یک جا ابن قدامه گفته که شیعیان معتقدند: «لولا الإمام لما قامت السماوات و الأرض و لا صحّ من العبد الفعل»؛ اگر امام نباشد، نه آسمانی است و نه زمینی است و نه فعلی از بندگان پذیرفته می‌شود. سیّد مرتضی می‌گوید ما چنین حرفی نزدیم، کی این را گفته؟ کدام امام این را گفته؟ در کدامیک از آثار معتبر متقدمین ماست؟ ممکن است غُلات بگویند، ولی ما قبول نداریم. و در ادامه یک نکته‌ای می‌آورد که این نکتۀ روشی است، خیلی نکتۀ مهمی است و متأسفانه هنوز در جامعۀ ما پذیرفته نشده؛ می‌فرماید: «فانّ الفضلاء أهل العلم يرغبون‏ أن يحكوا عن أهل المذاهب إلّا ما يعترفون به، و هو موجود فی كتبهم الظاهرة المشهورة»؛ می‌گوید اصولاً اهل فضل و اهل علم، هنگامی که می‌خواهند استناد کنند، به منابعی استناد می‌کنند که مورد قبول رقیب باشد، نه به منابعی استناد کنند که مورد قبول جامعۀ علمی رقیب نباشد و مورد قبول عمدۀ آن ها نباشد. این نکته‌ای است که هنوز در جامعۀ ما در نظر گرفته نشده است. همین را مرحوم بلاغی در الهدی إلی دین المصطفی می‌گوید: «من در نقد مسیحیت به منابعی استناد می‌کنم که خودشان قبول دارند». شما الان ببینید ما کتاب‌هایی داریم، مقالاتی داریم، یکی از مستنداتشان برای مثال انجیل برنابا است. انجیل برنابا اُصولاً مورد قبول جامعۀ مسیحیِ امروز نیست، حالا هر چه درونش هست؛ لذا اگر ما بخواهیم بحث روشی داشته باشیم، باید حتماً بیاموزیم و بکوشیم که به منابعی استناد کنیم که مورد قبول حریف است.
  در آثار سیّد از این نکته‌ها زیاد است. برای مثال، یک جا اشاره می‌کند که «و إنّما العجب من قول بلا دلیل کائناً ما کان»؛ خیلی شگفت است آدم سخنی بگوید که دلیل برایش نباشد، این سخن هر چی می‌خواهد باشد و گوینده‌اش هر کسی می‌خواهد باشد.
من بیش از این وقت نمی‌گیرم. و السلام علیکم و رحمة الله.