تاريخ : 1390/11/27
کد مطلب: 117
سخنرانى آية الله‏ رضا استادى

سخنرانى آية الله‏ رضا استادى

بسم الله‏ الرحمن الرحيم

الحمد لله‏ رب العالمين وصلّى الله‏ على محمّد وآله اجمعين

قبل از اين که چند نکته درباره شيخ کلينى رحمه ‏الله و کتاب شريف «الکافى» عرض کنم، بايد از دار الحديث و حجّة الاسلام والمسلمين رى ‏شهرى و عزيزانى که درباره اين چاپ از «الکافى»، زحماتى کشيده ‏اند، تشکر و سپاس‏گزارى کنم و به همگى تبريک بگويم. شايد از بهترين کارهاى دار الحديث، اين تحقيق و تصحيح و چاپ «الکافى» شريف باشد.

همه مى‏ دانيم که مقابله کتاب ‏هاى حديثى و نسخه ‏هاى آن، از همان آغاز تأليف کتاب ‏هاى حديثى، ميان علماى ما مرسوم بوده و اين کار را لازم مى ‏دانسته ‏اند. برخى از مقابله ‏ها هم، همراه با کار علمى و تحقيق و بررسى بوده‏ اند که نمونه‏ هايى را ياد مى ‏کنم.

شيخ حرّ عاملى، صاحب «وسائل الشيعة» درباره محمّد مشهدى مى ‏نويسد:

قرء عندي کتاب «من لا يحضره الفقيه» من أوّله إلى آخره و کتاب «الاستبصار» أيضا بتمامه و کتاب «اُصول الکافى» کلّه و أکثر کتاب «التهذيب»، قراءة بحث و تحقيق، وتنقيح و تدقيق، فأحسن فأجاد.[۱]

رفيع الدين محمّد يزدى درباره محب على تونى مى ‏نويسد:

قد قرء و قابل لدى من أوائل کتاب الايمان إلى هنا (کتاب فضل القرآن) قراءة اتقان و تحقيق ايّده اللّه‏ تعالى.[۲]

ملاّ محمّدامين استرآبادى درباره ملاّ عيسى دزمارى مى‏ نويسد:

الفاضل المحقّق والکامل المدقّق اعنى مولانا عيسى الدزمارى قابل معى کتاب الايمان والکفر من أوّله إلى آخره مقابلة کشف و تحقيق ومعارضة اتقان وتدقيق.[۳]

در کتاب‏خانه مدرسه فيضيه قم، دو جلد از دوره سه‏ جلدى «الوافى» مرحوم فيض کاشانى هست که دوره آن در طول ۴۶ سال، دوبار مقابله شده است.[۴]

امام خمينى ـ رضوان الله‏ تعالى عليه ـ در حديثى از ابى على بن راشد، هفت اختلاف در الفاظ روايت نقل مى ‏کند و مى ‏نويسد:

مع الأسف الشديد فاتتنا قراءة کتب الأحاديث على المشايخ وقراءتهم علينا بعد توسعة الفقه واُصوله بهذه التوسعة ولذلک وقعنا فى اشتباهات کثيرة منشؤها اختلاف النسخ واختلاف قراءة کلمة واحدة تختلف معها الأحکام کما هو ظاهر للمراجع.[۵]

بنابراين، لزوم مقابله و تصحيح و تحقيق کتاب ‏هاى حديثى، بويژه کتابى مانند «الکافى» شريف، بسيار لازم و سودمند است. اين چاپ، مزايايى دارد که شايد کم‏ سابقه باشد.

غالباً کتاب‏ هاى حديثى، با يکى دو نسخه مقابله مى ‏شوند. حقير که تاکنون حدودپانزده هزار نسخه خطى را زيارت کرده‏ ام، به خاطر ندارم که نسخه ‏اى خطّى مثلاً با ده نسخه مقابله شده باشد. بله يک نسخه «أمالى» شيخ صدوق رحمه ‏الله در اختيار بنده بود و به کتاب‏خانه آية الله‏ مرعشى رحمه ‏الله منتقل شد که پدر سيد حسين قزوينى رحمه ‏الله اين نسخه را با پنج يا شش نسخه مقابله کرده بود. اين قبيل مقابله‏ ها اگر هم باشد، بسيار نادر است.

امّا در اين چاپ، چهار کتاب از ۳۵ کتاب «الکافى»، با يازده نسخه، نه کتاب با ده نسخه، هفت کتاب با نه نسخه، دوازده کتاب با هشت نسخه و سه کتاب با هفت نسخه، مقابله شده است.

نسخه‏ هايى که مورد استفاده قرار گرفته ‏اند، بهترين نسخه ‏هاى موجودند. علاوه بر اين، در هر بخش، از چهار تا ۲۳ نسخه ديگر هم احياناً استفاده شده است.

تصحيح سند روايات فقط از عهده کسانى بر مى ‏آيد که تسلّطى بالنسبه، بر رجال وطبقات آن و ضبط ‏ها و راوى و مروى ‏ها داشته باشند که بحمدالله‏، اين کار هم در اين تحقيق، با کمک و اشراف برخى از اعاظم و برخى از فضلاى آگاه، انجام شده است.

علاوه بر مقابله آن چنينى و تصحيح اسناد اين چنينى، کار تبعى بسيار خوبى هم انجام شده که در ذيل هر روايت، مصادر ديگر آن غير از «الکافى» و يا برخى از مشابهات آن، ياد شده است.

شکل کار هم بسيار مطلوب و چشم ‏نواز است و روى هم رفته، کارى بسيار ارزنده در طول سال‏ ها توسط گروهى انجام شده که بايد به دست‏ اندرکاران آن تبريک گفت.

البته هنگامى که بنده در جريان انجام اين کار قرار گرفتم، در برخى موارد، با عزيزان اختلاف سليقه‏ اى داشتم که آن به قوّت خود باقى است.

اميد است کارها با دقت کامل انجام شده باشد و اگر به مرور زمان و با استفاده محقّقان از اين چاپ، معلوم شد که اشتباهاتى هم پيش آمده، در چاپ ‏هاى بعد جبران گردد. واضح است که اشتباهات جزئى و چاپى ـ که معمولاً پيش مى ‏آيد ـ از ارزش کار نمى‏ کاهد.

اکنون به ذکر نکاتى که شايد براى برخى سودمند باشد مى ‏پردازيم.

چند نکته درباره شيخ کلينى و «الکافى»

۱. از سده چهارم تا کنون، در هر کتابى که از شيخ کلينى رحمه ‏الله نام برده شده، از او با احترام و عظمت ياد شده، و القاب و اوصاف گوناگونى براى او به کار برده ‏اند؛ امّا معروف ‏ترين لقب او «ثقة الاسلام» است. البته اوّلين کسى که او را با اين لقب خوانده، مرحوم شيخ بهايى است[۶] و بعد از او ديگران هم همين لقب را به عنوان يک لقب ويژه، پذيرفته ‏اند و براى خطاب قرار دادن کلينى، از آن استفاده کرده‏ اند.

۲. براى تمجيد از شيخ کلينى رحمه ‏الله عبارات متعدّد و جالبى در کتاب ‏هاى رجال وتراجم و ... آمده است؛ امّا در حدّ اطلاع اين جانب، بهترين و جامع‏ ترين آنها در کلام ميرداماد رحمه‏ الله ديده مى ‏شود. وى در بسيارى از موارد، از شيخ کلينى رحمه ‏الله به عنوان «رئيس المحدّثين» ياد مى ‏کند[۷] و در يک جا مى ‏نويسد:

من احدق بکتاب «الکافى» لم يخف عليه تمهر ابى جعفر الکلينى و ضبطه و معرفته بوجوه الأحاديث و مسالک الطبقات وتوغّله فى شعب الأسانيد وطرق الروايات وتضلّعه بالعرفان فى علوم الأخبار وحقائقها وأسرار الآثار ودقائقها.[۸]

۳. همان طور که در حديث آمده است: «لولا القميون لضاع الدين»،[۹] بايد بگوييم:«لولا الکلينى رحمه ‏الله و کتابه «الکافى»، لضاع قسم کبير من احاديث اهل البيت عليهم ‏السلام». مناسب است يادآورى کنم که بخش فراوانى از «تهذيب» و «استبصار» شيخ طوسى و کتاب «من لا يحضره الفقيه» شيخ صدوق، گرفته شده از «الکافى» شريف است.[۱۰]

۴. نام کتاب صدوق به عنوان کتاب «من لا يحضره الفقيه»، در مقدّمه آن ياد شده و نام «تهذيب الأحکام» و «الاستبصار» هم در آغاز استبصار و در فهرست شيخ طوسى، ياد شده است؛ يعنى اين دو بزرگوار، نام کتابشان را خود انتخاب کرده و ذکر نموده ‏اند؛ امّا «الکافى»، به عنوان نام اين کتاب، آيا انتخابى است از خود مرحوم کلينى يا ديگران اين نام را بر آن گذارده‏ اند، معلوم نيست! بله در مقدّمه «الکافى»، اين عبارت هست:

قلت انک تحبّ أن يکون عندک کتاب کاف يجمع فيه جميع فنون علم الدين مايکتفى به المتعلم و يرجع إليه المسترشد و يأخذ منه من يريد علم الدين والعملبه.[۱۱]

و گويا برخى از علما، «کافى» را به عنوان «جامع» ياد کرده‏ اند.[۱۲]

۵. «الکافى» شريف، شامل ۳۵ کتاب است و مرحوم ملاّ خليل قزوينى هم شرح فارسى خود را ـ که در طول بيست سال تأليف کرده ـ، در ۳۵ جلد، تنظيم نموده است.

بنابراين، اگر مى ‏بينيم در فهرست شيخ طوسى، آمده است که «الکافى»، شامل سى کتاب است[۱۳]، و در فهرست نجاشى نام ۳۱ کتاب برده شده،[۱۴] و صاحب «مستدرک» از کتاب ذکرى نقل مى ‏کند که عدد کتاب ‏هاى «الکافى»، ۳۲ است[۱۵] و علاّمه تهرانى در «الذريعة»، عدد ۳۴ را ياد کرده[۱۶] و در چند مورد در اجازات، عدد پنجاه با اين عبارت: «وفيه خمسون کتابا» ذکر شده،[۱۷] همه اينها به خاطر عدم دقّت در شمارش کتاب‏ هاست و گويا احياناً کتابى را «باب» به شمار آورده و باب ‏هايى را «کتاب» شمرده ‏اند.

۶. کتاب «الکافى» و عدد احاديث آن و نسبت آن به شيخ کلينى از روزگار تأليف، چنان ميان فقها و محدّثان، مشهور و ثابت بوده که براى نقل از آن، نياز چندانى به اجازه روايت نبوده و از اين رو، در اين اواخر، برخى از علما تصريح کرده ‏اند که نياز به اجازه ندارد.

سيّد نور الدين، برادر صاحب «مدارک»، هنگامى که مى ‏خواهد طريق و سند و اجازه خود تا کتب اربعه را نقل کند، مى ‏نويسد:

تواتر هذه الکتب قد اغنى عن اعتبار الطريق إليها فى العمل للعلم بثبوت مضامينها عن مؤلّفيها.[۱۸]

۷. عنوان «کتب اربعه» براى «الکافى» و سه کتاب ديگر، اوّلين بار در کلام شهيد ثانى ديده مى ‏شود که در اجازه ‏اى مى ‏نويسد:

اجزت له رواية الکتب الأربعة فى اُصول الحديث وسند المذهب وهى «التهذيب» و «الاستبصار» للشيخ ابى جعفر الطوسى و کتاب «من لا يحضره الفقيه» للصدوق ابى جعفر محمّد بن بابويه و کتاب «الکافى» للشيخ ابى جعفر الکلينى.[۱۹]

اين عنوان، پس از او رواج يافته است و اگر در کتاب «وصول الأخيار» تأليف پدر شيخ بهايى از اصول خمسه يعنى کتب اربعة و «مدينة العلم» ياد شده،[۲۰] پسرش شيخ بهايى، نام اين پنج کتاب را در «وجيزه» مى ‏برد و با عبارت «و الاُصول الأربعة الأوّل [با حذف مدينة العلم] هى التى عليها المدار فى هذه الأعصار»[۲۱] گويا نوشته پدرش راتصحيح مى ‏کند.

۸. مرحوم آية الله‏ العظمى حاج آقا حسين بروجردى در آغاز کتاب «أسانيد کتاب الکافى» به مناسبتى، اين مسئله را اين گونه بيان مى ‏کند که:

از کلام نجاشى که شيخ کلينى را به اين عبارت «شيخ اصحابنا فى وقته بالرى و وجههم» ياد مى ‏کند استفاده مى ‏شود که ايشان هنگام تأليف «الکافى» (بيست سال) و تمام دوران عمر را (جز در مواردى که مسافرت مى ‏کرده) در رى بوده است؛ زيرا اگر بگوييم بيست سالى که «الکافى» را تأليف مى ‏کرده، در بغداد بوده، پس در چه زمانى «شيخ أصحابنا فى الرى» بوده است؟[۲۲]

اگر ما گفتار آقاى بروجردى را نيز نپذيريم، بايد بگوييم که شيخ کلينى، متولّد کلين است و در رى و بغداد نيز بوده و مسافرت‏ هايى هم داشته است، امّا معلوم نيست که در بغداد، ساليان دراز سکونت داشته و يا فقط در آخر عمر آن جا بوده و همان جا وفات او واقع شده است.

۹. کسانى که «الکافى» شريف را با برخى کتاب‏ هاى حديثى عامه از قبيل «صحيح البخارى» مقايسه کرده ‏اند، به اين نتيجه رسيده ‏اند که ترتيب و دقّت در تنظيم و حسن سليقه و نيز اتقان متن اين کتاب بر بسيارى از آنها مزيّت و يا مزايايى دارد[۲۳] و اين که تأليف «الکافى»، بيست سال طول کشيده است، به خاطر رعايت اين مزاياست و گرنه به گفته صاحب «مستدرک الوسائل»، شايد جمع روايات به تنهايى، به يک دهم اين مدّت هم نياز نداشته باشد.[۲۴]

نيز آن طور که شيخ انصارى رحمه ‏الله در کتاب «فرائد الاُصول» مى ‏گويد، مقصود از تأليف «الکافى» و کتب اربعه، صرف جمع ‏آورى روايات نبوده؛ بلکه تهذيب روايات و حذف مجعولات و تأليف کتاب حديثى معتبر بوده است.[۲۵]

۱۰. قديم ‏ترين نسخه «الکافى» موجود در زمان ما، از سده ششم و هفتم است و نسخه‏ هاى قبل از اين تاريخ، همگى از بين رفته ‏اند و اين موضوع، مخصوص به کتاب شريف «الکافى» نيست؛ بلکه بيشتر کتاب‏ هاى تأليف سده سوم و چهارم، به همين آسيبْ گرفتار شده ‏اند که طبيعى هم هست. براى تأييد اين که طبيعتاً به خاطر حوادث و عوامل گوناگون، تعداد زيادى از نسخه ‏ها از بين مى ‏روند، دو نسخه را يادآور مى ‏شوم: نسخه «الکافى» مورّخ ۵۶۱ تا سال ۱۱۱۱ (سده دوازدهم) در اختيار ملاّ حيدر شيروانى بوده و نسخه خود را با آن مقابله کرده؛ امّا اکنون موجود نيست[۲۶] و نيز نسخه‏ اى از کتاب «العشره کافى» با تصحيح و مقابله ابن سعيد صاحب کتاب «جامع الشرائع» (از علماى سده هفتم) تا سال ۹۷۲ موجود بوده و نسخه ‏اى با آن، مقابله شده؛ ولى اکنون موجود نيست. با اين که قطعه ديگر اين نسخه در کتاب‏خانه مجلس شوراى اسلامى موجود است.[۲۷]

نسخه‏ اى هم مورخ ۵۹۷ هم در کتاب‏خانه عمومى اصفهان آدرس داده شده که نمى ‏دانيم چرا در «الکافى» چاپ جديد، از آن ياد و استفاده نشده است.[۲۸]

۱۱. قديمى‏ ترين کارى که درباره کتاب شريف «الکافى» به عنوان شرح در فهارس مى ‏بينم،کتاب حدّ مرحوم بلاغى و در حدود سال هزار قمرى است و قبل از اين تاريخ، کتابى در اين باره نمى ‏شناسيم؛ اما نبايد گفت که از سده پنجم تا يازدهم درباره حديثْ کارى نشده (بله، به دست ما نرسيده)؛ امّا احتمالاً کارهاى مهمى انجام شده بوده است. از باب نمونه، مرحوم علاّمه حلّى (سده هفتم و هشتم) در کتاب رجال خود، آن جا که تأليفات خود را ياد مى ‏کند، از چهار کتاب حديثى خود (که هيچ کدام به دست ما نرسيده) نام مى ‏بَرَد.

يک. «استقصاء الاعتبار فى تحرير معانى الأخبار»: ذکرنا فيه کل حديث وصل إلينا وبحثنافى کلّ حديث منه على صحّة السند أو إبطاله وکون متنه محکما أو متشابها ... و هو کتاب لم يعمل مثله.

دو. «مصابيح الأنوار»: ذکرنا فيه کل أحاديث علمائنا وجعلنا کلّ حديث يتعلّق بفن فى بابه ورتبنا کلّ فن على أبواب ابتدأنا فيها بما روى عن النبى صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله ثمّ بعده ما روى عن على عليه‏ السلام و هکذا إلى آخر الأئمّة عليهم ‏السلام.

سه. «نهج الوضاح فى الأحاديث الصحاح.»

چهار. «الدر و المرجان فى الأحاديث الصحاح والحسان.»

البته ظاهراً از هر کدام از اين چهار کتاب، فقط بخشى تأليف شده است.[۲۹]

۱۲. در کارهاى علمى، روح عمل است که باعث ارزش آن نزد خداى متعال مى ‏گردد. گذشتگان صالح ما کارهاى علمى خود را خالصانه انجام مى‏ دادند. مقصودشان، فقط و فقط ترويج مذهب اهل بيت عليهم ‏السلام بوده و هرگز استفاده ‏هاى مادى، انگيزه کارهاى آنها نبوده است.

نسخه‏ اى از «الکافى» در کتاب‏خانه آستان قدس رضوى مورخ ۶۷۴ است که کاتب او على بن ابى الميامين على بن احمد بن على بن امينا، در پايان نسخه مى ‏نويسد:

هذا آخر کتاب المعيشة من کتاب «الکافى» لأبى جعفر محمّد بن يعقوب الکلينى رضى ‏الله ‏عنه کتبه لنفسه قربة إلى الله‏ تعالى ... بواسط فى شهر ربيع الأوّل من سنة ۶۷۵... الهلالية.[۳۰]

ذکر هلالى بودن سال در اين مرقومه، جالب است.



[۱]. بحار الأنوار، ج ۱۰۷، ص ۱۰۸.

 [۲]. الکافى، ج ۱، ص ۱۷۲.

 [۳]. همان، ص ۱۴۷.

 [۴]. ر. ک: فهرست نسخه‏ هاى خطى مدرسه فيضيه، ج ۱.

 [۵]. کتاب البيع، ج ۳، ص ۱۵۱.

 [۶]. از جمله، ر. ک: الوجيزة، شيخ بهايى، ص ۹ چاپ مرحوم مشکاة.

 [۷]. در کتاب رواشح، بارها اين لقب تکرار شده است.

 [۸]. رواشح، ميرداماد، ص ۲۷۵ چاپ دار الحديث.

 [۹]. بحار الأنوار، ج ۶۰، ص ۲۱۷.

 [۱۰]. ر. ک: تهذيب الأحکام؛ روضة المتّقين، ج ۷، ص ۹۷؛ ترتيب اسانيد کتاب التهذيب، ص ۳.

 [۱۱]. کافى، ج ۱، ص ۱۶.

 [۱۲]. ر. ک: مستدرک الوسائل، حاجى نورى، ص ۲۱، ح ۴۹۱.

 [۱۳]. الفهرست، شيخ طوسى، ص ۳۹۳.

 [۱۴]. رجال النجاشى، ص ۳۷۷ چاپ جامعه مدرسين قم.

 [۱۵]. مستدرک الوسائل، ج ۲۱، ص ۵۰۶.

 [۱۶]. الذريعة، ج۱۷، ص۲۴۵.

 [۱۷]. بحار الأنوار، ج ۱۰۴، ص ۱۴۴ و ج ۱۰۵، ص ۲۶ و ۱۵۹.

 [۱۸]. همان، ج ۱۰۷، ص ۲۷.

 [۱۹]. همان، ج ۱۰۵، ص ۱۴۴.

 [۲۰]. وصول الأخيار، ص ۸۵.

 [۲۱]. الوجيزة، ص ۹.

 [۲۲]. ترتيب أسانيد الکافى، ص ۱۱۰. اصل گفتار ايشان، مفصّل است.

 [۲۳]. به مقدّمه الکافى معرب؛ نوشته مرحوم آقاى غفارى رجوع شود.

 [۲۴]. مستدرک الوسائل، ج ۲۱، ص ۴۷۹.

 [۲۵]. فرائد الاُصول، ص ۱۱۴.

 [۲۶]. الکافى، ج ۱، ص ۱۵۸.

 [۲۷]. همان، ص ۱۴۲.

 [۲۸]. فهرستگان نسخه‏ هاى خطى، ج ۵، ص ۲۰۴.

 [۲۹]. رجال علامه حلى، ص ۴۶ چاپ نجف.

 [۳۰]. الکافى، ج ۱، ص ۱۳۶.