تاريخ : 1390/11/29
کد مطلب: 121
نشست اعتبارسنجی کافی

نشست اعتبارسنجی کافی

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین

خیر مقدم عرض می کنم خدمت همه عزیزان و همکاران گرامی و محققان ارجمند از مؤسسه دار الحدیث و برادرانی که از بیرون و از حوزه علمیه تشریف آوردند و همچنین خیر مقدم عرض می‌کنم خدمت استاد گرانقدر و محقق برجسته حوزه علمیه قم جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای سید محمد جواد شبیری؛ انشاء الله که در این جلسه بتوانیم به خوبی از فرمایشات ایشان بهره ببریم. بنده فقط در مقدمه فرمایشات ایشان این نکته را عرض می‌کنم که نشستی که در آن قرار داریم نشست پژوهشی در اعتبار اسناد کتاب شریف «کافی» است؛ این نشست یکی از مجموعه نشست های داخلی و درونی مؤسسه دار الحدیث است که مقدمه انشاء‌الله کنگره بزرگ کلینی در سال آینده خواهد بود. این نشست ها در چهار محور ترجمه، رجال، شروح و تصحیح «کافی» برگزار می‌شود که درباره ترجمه‌اش قبلاً یکی دو تا نشست برگزار شده است، در حوزه رجال این اولین نشست است که انشاء‌الله یک مجموعه نشست هایی در حوزه رجال برگزار خواهد شد و پس از آن هم در دو حوزه تصحیح و شروح «کافی» نشست های داخلی مؤسسه برگزار خواهد شد تا انشاء الله مباحث تمهیدی باشد برای آن کنگره بین المللی کلینی که انشاء الله در سال آینده برگزار خواهد شد. انشاء الله که بتوانیم به خوبی از فرمایشات استاد بهره ببریم با ذکر صلواتی به استقبال فرمایشات ایشان می‌رویم.

حجت الاسلام و المسلمین آقای سید محمد جواد شبیری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین. الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاه و السلام علی نبینا أبی القاسم محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

با سلام خدمت تمام دوستان. بحثی که من امروز انتخاب کردم در موردش صحبت کنم بحثی است که البته تصور می‌کنم که در این جلسه بیشتر به بحث های مقدماتی آن بحث اصلی که در نظر دارم بتوانم برسم و قاعدتاً نیاز باشد بحث های اصلیش به یک جلسه دیگری. بحثی است در مورد اسناد ویژه «کافی» در «وسائل». ما در واقع کتاب های مصادر متأخر که از یک کتاب نقل می‌کنند، این مصادر را گاهی اوقات به عنوان یک نسخه از نسخ کتاب اولیه کتاب مأخذ به آن نگاه می کنیم. بعضی از مصححان به این نکته توجه دارند که از این کتاب هایی که نقل کرده‌اند برای تصحیح خودشان استفاده می‌کنند، بعضی‌ها به نکاتی که در این استفاده باید به آن توجه داشت کمتر توجه دارند و من حالا می‌خواهم به یک سری از نکاتی که بعضش شاید واضح باشد ولی تأکید بر این نکات واضح احیاناً مفید است برای دفع بعضی از اشتباهاتی که احیاناً دیده می‌شود. از کسانی که خیلی توجه داشته به این مصادر متأخر به عنوان یک نسخه‌ای از منبع، محقق کتاب «وقعه صفین» است. «وقعه صفین» نصر بن مزاحم محمد عبدالسلام هارون که تصحیح کرده است یکی از نسخ عمده‌اش نسخه‌ای است که از شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه استخراج کرده است. از مجموعه آنها یک نسخه‌ای استخراج کرده و شده یکی از منابع کاریش. خیلی وقت ها این کتاب های متأخر می‌توانند به عنوان یک نسخه از کتاب های قبلی از آن استفاده بشود ولی آن نکات بحث را انسان باید به آن توجه کند که در این استفاده راه اشتباه نرود. عمده نکته‌ای که می‌خواهم رویش تکیه کنم نکته‌ای است که یک مصدر متأخر چقدر حاکی است از نسخه‌ای از آن مصدر متقدم؛ میزان حکایت یک مصدر متأخر از نسخه مصدر متقدم را انسان باید به آن توجه کند یعنی در واقع این وابسته به این است که ما تصرفاتی که یک مؤلف متأخر انجام می‌دهد آنها را درست بشناسیم، روش مصدر متأخر و مؤلفش را در اخذ و اقتباس از مصدر اصلی دقیقاً بشناسیم تا آن مواردی که در واقع مربوط به تصرف مصنف است از مواردی که کاشف نسخه اصلی است آنها را از هم دیگر تفکیک کنیم.

یکی از نکاتی که خیلی مهم است واضح است، یک مصدر متأخر نظم و ترتیب جدیدی ارائه می‌دهد، مصدر متأخر معمولاً به عنوان مصدری که بتواند ترتیب کتاب اصلی را به ما معرفی کند آن نیست. مصدر متأخر معمولاً اخذ و اقتباس می‌کند تمام مطالب مصدر قبلی را نمی‌آورد، طبیعتاً ما از مصدر متأخر نباید انتظار داشته باشیم که یک کتابی دقیقاً نسخه‌ای دقیقاً از آن مصدر به ما ارائه بدهد با همان ترتیب و با همه مواردی که آن کتاب اولیه داراست. این مقدارش که یک مقدار واضحی است، نکات بعدی هم که می‌خواهم عرض کنم شاید خیلی‌هایش واضح باشد ولی سعی می‌کنم روی بعضی‌هایش تکیه بیشتری کنم؛ احتمالاً مفید باشد.

حالا قبل از اینکه وارد مواردی که مؤلفان یک کتاب تصرف می‌کنند و باید به آن توجه کرد بشوم، این نکته را تذکر بدهم بد نیست که استفاده از یک مصدر متأخر به عنوان نسخه‌ای از کتاب اصلی، گاهی اوقات در جایی است که آن کتاب اصلی به طور کامل در اختیار ما هست. این نسخه متأخر در واقع یک نسخه‌ای می‌شود مثل سایر نسخی که در اختیار داریم؛ میزان اعتبار نسخی که این کتاب متأخر بر اساس آن نسخ تألیفش را سامان داده دخالت دارد در میزان اعتبار ما نسبت به این مصدر متأخر. ولی گاهی اوقات اصلاً آن کتاب اصلی موجود نیست، بعضی وقت ها کتاب اصلی ما موجود نیست و ما مجبور هستیم از این مصدر متأخر اصلاً آن کتاب را بازسازی کنیم. یکی از روش هایی که هست بازسازی کتاب ها بر اساس مصادری که از آنها نقل کرده‌اند. از «تهذیب» مثلاً شیخ طوسی خیلی وقت ها ما می‌توانیم یک سری از کتاب هایی از قدماء را بازسازی کنیم که آن کتاب ها در دست نیست. اگر ما بتوانیم درست شیوه اخذ و اقتباس «تهذیب» را از منابع اولیه بشناسیم، ‌می‌توانیم به وسیله اینها یک شمه‌ای از کتب متقدم را بازسازی کنیم که البته این بازسازی دو نکته اصلی این که ترتیبش ممکن است با آن ترتیب کتاب اصلی متفاوت باشد و تمام مطالب آن کتاب اصلی را هم در بر نگیرد، با توجه به این دو نکته یک چیز خیلی خوبی است، ما کتاب های زیادی داریم که الآن هیچ گونه اثری از آنها در دست نیست و از این باز سازی ها می‌توانیم یک راهی به آن کتاب های اصلی پیدا کنیم. بعضی کتابها موجود هست ولی نسخه‌اش کامل نیست، یا لاأقل نسخه چاپی‌ آن کامل نیست. یکی از این نمونه‌ها «امالی شیخ طوسی» است؛ «امالی شیخ طوسی» نسخه‌هایی که از آن چاپ شده همگی ناقص هستند. مرحوم مجلسی در «بحار» موارد بسیار زیادی از «امالی شیخ طوسی» نقل کرده که سندها کاملاً مشخص است که سندهای شیخ طوسی است و پیداست که نسخه‌هایی که موجود است و نسخ مختلفی که چاپ شده از آن همگی نسخه‌های ناقصی هستند. من تتبع نکردم ببینم نسخه خطی کاملی نسبت به آن به خصوص قسمت دومش که به «امالی ابن الشیخ» گاهی اوقات معروف است، یک نسخه کامل خطی موجود است یا موجود نیست، خیلی از آن جهت تتبع نکرده‌ام. ولی از آن جهت که به هر حال ما از نسخه شیخ طوسی می‌توانیم نسخ موجود را کامل کنیم. یادم هست یک موقع «علل» شیخ صدوق را نگاه می کردم بعضی‌ جاهایش افتادگی هایی بود که در «بحار» مرحوم مجلسی می‌شد آن افتادگی ها را پیدا کرد. احیاناً نسخ ما نسخی هستند که در آنها افتادگی هایی هست، سقطاتی هست، یا نقصان هایی هست که با نسخ متأخر می‌شود آنها را جبران کرد. البته باز با توجه به همان دو نکته‌ای که باید مد نظر داشت که نسخه متأخر ترتیب نسخه اصلی را به ما ارائه نمی‌دهد و به طور کامل هم ارائه نمی‌دهد، چون شاید اخذ و اقتباس شده باشد. این دو نکته نکات خیلی واضحی است برای بازسازی یک مصدر مفقود و یا مصدری که به هر حال بطور کامل چاپ نشده خیلی سودمند است.

حالا من نکات دیگری که اینجا هست سریع عرض می‌کنم، یکی از نکات بحث معمولاً یک مصدر متأخر نام مؤلفان مصدر را اضافه می‌کند، یک کتاب سند دار فرض کنید کتابی مثل «وسائل الشیعه» اگر از «کافی» نقل می‌کند اسم محمد بن یعقوب را اضافه می‌کند. گونه‌های مختلفی در نحوه اضافه کردن وجود دارد. یک کتابی هست مثل کتاب «وسائل» که اسم مؤلف را اضافه می‌کند و احیاناً حتی نام کتاب را هم نمی‌آورد؛ ایشان محمد بن یعقوب تعبیر می‌کند و «کافی» را تعبیر نمی‌کند و یا در مورد شیخ صدوق جاهایی که از «فقیه» است اسم «فقیه» را نمی‌آورد، در «تهذیب» و «استبصار» هم اسم «تهذیب» و «استبصار» را نمی‌آورد و فقط اسم محمد بن حسن که نام شیخ طوسی است را اضافه می‌کند و به تناسب این اضافه کردن ها گاهی اوقات یک چیزهای دیگری هم اضافه می‌کنند. مثلاً محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید؛ در واقع آن کتاب ما از حسین بن سعید شروع می‌شود. محمد بن حسن باسناده این قطعه قطعه‌ای است که اضافه شده شیخ حر است، محمد بن حسن باسناده باید طبیعتاً حذف بشود برای شناخت آن مصدر اصلی ما.

البته یک سبک مرحوم مجلسی است که نام کتاب را ذکر می‌کند و نام مؤلف را نمی‌آورد البته با رمز. در اکثر موارد با رمز در ابواب فقهی «بحار»، بدون رمز نام خود مؤلّـَف را می‌آورد با رمز اسم آن کتاب را می‌آورد و آن هم انسان باید مد نظرش باشد که این اصل کتاب است یا مؤلف مصدر. البته گاهی اوقات مرحوم مجلسی چون با رمز استفاده کرده احیاناً اشتباهاتی در انتقال این رمزها رخ داده است. به خصوص در مواردی که اشخاص آمده‌اند از «بحار» با واسطه نقل کرده‌اند، این اشتباهات خودش را بیشتر نشان داده است. مثلاً مرحوم حاجی نوری در «مستدرک» گاهی اوقات قرائن نشان می‌دهد که حاجی نوری مستقیم به آن منبع مراجعه نکرده است،‌ توسط «بحار» از آن منبع نقل کرده است. قرائنی که نشان می‌دهد که ایشان این رفتار را انجام داده، یک سری از قرائنش بعضی اشتباهاتی است که این اشتباهات هیچ توجیهی ندارد الا اینکه از «بحار» نقل کرده باشد. فرض کنید ایشان یک روایتی را نقل می‌کند می‌گوید از شیخ صدوق در «خصال» نقل می‌کند. ما می‌بینیم این روایت در «خصال» نیست، ولی در «امالی» هست. توجیه منطقی این اختلاف عمدتاً این است که وقتی مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که رمز خصال در بحار «ل» است، امالی رمزش «لی» است، لی با لام اشتباه شده، ایشان چون از «بحار» اخذ کرده نه از اصل منبع و در نسخه‌ای از «بحار» که در اختیار ایشان بوده این رمز اشتباه شده بوده و تحریف شده بود، به جای اینکه بگوید شیخ صدوق مطلب را در «خصال» نقل کرده به «امالی» نسبت داده و یا بالعکس اینطور موارد هست که از آن روشن می‌شود که ایشان با استفاده از آن منبع متأخر مطلب آن کتاب اصلی را نقل کرده است. با توجه به این افزودن های مؤلفان داشت و اشتباهاتی که احیاناً رخ می دهد و گاهی اوقات اشتباهاتی که در تشخیص آن منبع یک منبع متأخر دارد؛ به طور جدی باید به این مطلب توجه کرد. گاهی اوقات یک مؤلف متأخر یک مصدر را اشتباه شناخته است، در ذهنم هست که در کتاب «تأویل الآیات» منقولاتی به عنوان «غیبت شیخ مفید» نقل می‌کنند. من موقعی که روی «غیبت نعمانی» کار می‌کردم، به تناسب به این نکته متوجه شدم که این «غیبت شیخ مفید» که می‌گوید همان «غیبت نعمانی» است، اشتباه کرده؛ ایشان تصور کرده که مؤلف این کتاب شیخ مفید است و به شیخ مفید نسبت داده است، یعنی گاهی اوقات آن منبعی که ما دنبالش می‌گردیم در کتاب متأخر به نام دیگری وارد شده است. باید توجه داشته باشیم که این اشتباهات ما را گمراه نکند. گاهی اوقات بر عکس، یک مطلبی را از کتاب مورد نظر ما نقل کرده است ولی چون اشتباه کرده در شناخت مؤلف، این اصلاً مربوط به کتاب مورد نظر ما نیست و مربوط به کتاب دیگری است، به اشتباه به مؤلف نسبت داده شده است. ما اگر از یک مصدر متأخر داریم اخذ می‌کنیم توجه به این اشتباهات را باید به طور جدی داشته باشیم که آیا دقیقاً آن مؤلف متأخر در شناخت منابع اشتباهاتی از آن سر زده است یا اشتباهی سر نزده است.

اینها خیلی‌هایش سرفصل هایی است که مثال های زیادی دارد که فرصت نیست آنها را ذکر کنم، چون اینها مقدمه بر بحث اصلی من است که اینها را به سرعت از آن رد می‌شوم.

نکته دوم حذف الفاظ تحمل حدیث همچون صیغه اخبار و تحدیث و تبدیلش به عن انس. در کتب حدیثی ما خیلی وقت ها قال حدثنی، قال اخبرنی و امثال اینها به کار رفته است. کتاب جامع متأخری مثل «بحار»، «وسائل»، «وافی» اینها معمولاً رسمشان این است که آن تعبیرات کتب اصلی را بعینه حفظ نمی‌کنند، تعبیراتی که من در بعضی از مقالاتم به تعبیر واسطه از آنها یاد کرده‌ام و شاید تعبیر درست‌ترش تعبیر روایی باشد، آنها را تغییر می‌دهند و تبدیل می‌کنند به معنعن و به عن تبدیل می‌کنند و صیغه اخبار و تحدیث دیگر در آن وجود ندارد. بنابراین ما اگر آن مصدر اصلی را به وسیله این مصدر متأخر می‌خواهیم بشناسیم دیگر آن عن ها که آنجا به کار رفته برای ما ارزش مصدری ندارد. ما فقط در نام های راویان می‌توانیم آن مصدر متأخر را مصدر بدانیم، نه در صیغ اداء و در آن تغییرات روایی که در بین وجود دارد. گاهی اوقات بعضی‌ها توجه نکرده‌اند این طور اختلافاتی که در یک مصدر متأخر هم گاهی اوقات وارد شده گاهی اوقات گزارش کرده‌اند که مثلاً اینجا عن است، حدثنا است، ‌اینها خیلی مهم نیست؛ تبدیلاتی که در صیغ اداء وجود دارد باید به آن توجه کرد و نسبت به آن صیغ اخبار و تحدیث کتاب متأخر هیچ گونه اعتباری ندارد. حتی اگر کتاب اصلی مثلاً عن باشد، کتاب متأخر هم عن باشد گاهی اوقات ممکن است این عن که در کتاب متأخر است تبدیل شده باشد. ما نمی‌توانیم تشخیص بدهیم که آن کتاب اصلی به تعبیر عن بوده و همان عن را حفظ کرده و یا مثلاً قال اخبرنی بوده قال اخبرنی تبدیل به عن شده باشد. به خصوص در آنجایی که در کتاب متأخر به تعبیر عن به کار رفته،‌ ممکن است تعبیر کتاب اصلی هم عن باشد ممکن است قال اخبرنی باشد و تبدیل به عن شده باشد. نسبت به صیغ اداء و آن تعبیرات بینابین راویان هیچ ارزشی ندارد.

نکته سوم بحث حذف مشخصات راویان طولانی است. معمول مصادر متأخر ما راویان بسیار طولانی را حذف می‌کنند. مرحوم شیخ حر هم در «وسائل» این رفتار هست، گاهی اوقات سندهایی هست که مثلاً دو خط نام راوی است،‌ اینها را حذف کرده است. شیخ حر سلسله نسب درازی که وجود دارد آن را حذف کرده است و مؤلفین در میزان حذف کردن مشخصات راویان یک نسب نیستند. بعضی‌ها کم حذف می‌کنند،‌ بعضی‌ها زیاد حذف می‌کنند، هر مقداری آن مصدر متأخر ما در حذف مشخصات راویان بیشتر حذف کند جنبه ارزش مصدر متأخر به عنوان نسخه‌ای از مصدر اولیه کمتر می‌شود، روی همین جهت مثلاً «وسائل» که کمتر حذف می‌کند تعبیرات را نسبت به «بحار» از این جهت ارزش بیشتری در بحث های سندی دارد. «وسائل» خیلی موارد کمی است یعنی وقتی راوی خیلی طولانی می‌شود حذف می‌کند، و الا نام پدر و نام جد و لقب و کنیه را خیلی وقت ها حذف نمی‌کند، وقتی خیلی طولانی می‌شود حذف می‌کند. بنابراین «وسائل» از این جهت هم از «وافی» ترجیح دارد و هم نسبت به «بحار» به عنوان یک نسخه منابع اگر بخواهیم به آن نگاه کنیم.

نکته بعدی که عنوان مستقلی به آن داده‌ام اختصار عمومی در نام راویان؛ رفتاری که در بحار ملاحظه می‌شود. گاهی اوقات تعبیرات اختصاری از راویان به کار برده است. به جای مثلاً علی بن ابراهیم علی به کار برده است، به جای پدرش ابراهیم بن هاشم، ابن هاشم مثلاً به کار برده باشد و اختصاراتی وجود دارد. این اختصارات یک نکته‌ای را انسان باید مد نظرش باشد، فرض کنید اگر ما در «بحار» دیدیم در سند نوشته علی؛ این علی می‌تواند در نسخه «کافی» هم علی باشد می‌تواند علی بن ابراهیم باشد. این الزاماً حتماً علی ممکن است علی باشد یعنی در واقع نسخه مصدر ما ممکن است دقیقاً همین تعبیری باشد که در «بحار» وارد شده باشد ممکن است مختلف باشد. در نتیجه ما در این طور موارد نمی‌توانیم آن تعبیر اولیه را دقیقاً شناسایی کنیم و نسبت به آن بازشناسی کنیم. به خصوص یک نکته‌ای هم وجود دارد گاهی اوقات در شناخت آن راویان اشتباه شده است و این اشتباهات منشأ شده است که تعبیر، تعبیر خاصی شده است. حالا یک نمونه‌اش را عرض می‌کنم؛ من یک موقع در «مستدرک» کار می‌کردم شاید حدود بیست سال پیش، یک تعبیری دیدم در «مستدرک» یک روایتی را نقل کرده بود از «دلائل الامامه» طبری در وسط سند ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین یا شیخ صدوق یک چنین تعبیری وسط سند وارد شده بود. برای من غریب بود، آن سند هیچ با سندهای صدوق تطبیق نمی‌کرد. بعد متوجه شدم که این اشتباه از کجا ناشی شده است، اصل اشتباه این است که ایشان به «بحار» مراجعه کرده مرحوم حاجی نوری، اصل روایت را در خود «دلائل الامامه» که مراجعه کردم تعبیرش ابو جعفر محمد بن علی بود. ابی جعفر محمد بن علی را ایشان شیخ صدوق تشخیص داده بود و تبدیلش کرده بود به شیخ صدوق. مرحوم حاجی نوری هم الشیخ الصدوق و هم عنوان تفصیلیش را ذکر کرده بود. ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه مثلاً، تعبیر کاملش را آنجا آورده بود در حالی که آن ابو جعفر محمد بن علی که در اصل «دلائل الامامه» بود با توجه به قرائنی که در خود «دلائل الامامه» بود مراد شلمقانی بود. سند شلمقانی در این تغییر و تحولات تبدیل شده بود به سند شیخ صدوق. رسمی که این مصدر متأخر دارد در نحوه ارزیابی یک مصدر متقدم یعنی اینها را باید خوب توجه کرد، یک مصححی که می‌خواهد به «مستدرک» حاجی نوری به عنوان یک منبع از «دلائل الامامه» توجه کند این نکات را اگر توجه نکند گاهی اوقات ممکن است تصور کند که مثلاً در اصل «دلائل الامامه» به جای ابوجعفر محمد بن علی اصلاً تصریح شده بوده به محمد بن علی بن حسین بن بابویه و احیاناً ممکن است حتی شما ببینید محمد بن علی بن حسین بن بابویه را اضافه کند، بگوید فی نسخه المستدرک محمد بن علی بن حسین بن بابویه یک معقوفتین هم باز کند ابوجعفر بن محمد بن علی بن حسین بن بابویه بگوید ما بین المعقوفتین اثبتناه من المستدرک، کاری که احیاناً انجام می‌شود. گاهی اوقات از این غفلت هایی است که از عدم توجه به این نکات حاصل می‌شود.

از این هم بگذریم، نکته بعدی استفاده از رمز و اشاره در سند و یا متن است، گاهی اوقات مصدر متأخر از رمز و اشاره استفاده می‌کنند به خصوص «وافی» این حالت خیلی در او شایع است، مقدمه «وافی» را اگر دوستان ملاحظه کرده باشند یک جدولی است که مرحوم علم الهدی فرزند مؤلف آن را ارائه داده است، الثلاثه مراد کیست، الاربعه مراد کیست، الاربعه تامه، الاربعه ناقصه، علی در اول سند، علی در آخر سند،‌ نحوه‌های مختلفی که ایشان خواسته سند را به صورت اختصار رفتار کند. همین اختصارات در «وافی» که خیلی هم زیاد شده است اینقدر اختصارات زیاد شده است که در واقع نسبت به سند آن ارزش های سندی که اصل منابع دارد تقریباً فوت شده است یعنی ویژگی های سندی که مثل «کافی» و کتب اربعه دارند، ‌در «وافی» دیگر شما نمی‌بینید. این که از «وافی» مثلاً به خاطر اکثار از استفاده از رمز و اشاره به عنوان منبعی از کافی در شناخت اسنادش تقریباً‌ نمی‌شود استفاده کرد. در متن خوب است، در متن استفاده‌اش مناسب است ولی در مورد سند به دلیل این همه تغییرات و اختصاراتی که احیاناً وجود دارد ویژگی های سندی کتب اربعه یا سایر منابع، حالا کتب اربعه از باب مثال است، تقریباً حذف شده است.

یک نکته دیگری که احیاناً وجود دارد تبدیل عناوین غریب به عناوین آشنا. این رفتاری است که در «وسائل» به طور نادر عناوینی که خیلی غریب بوده‌اند تبدیل کرده به عناوین آشنا، یک معیارین سازی حالا از آن یاد کنیم. مثلاً من الآن یادم است ایشان الشیخ أیده الله را که در اسناد «تهذیب» به کار رفته و مراد شیخ مفید است، همه جا به مفید تبدیل کرده است، چند صد مورد الشیخ أیده الله و یا الشیخ رحمه الله در اسناد «تهذیب» و «استبصار» وجود دارد که ایشان همه را تبدیل کرده به مفید که این باعث می‌شود نسبت به این طور تعبیرات انسان باید توجه داشته باشد به تغییراتی که مؤلف متأخر دارد.

نکته بعدی حذف اسناد مکرر و ذکر اسناد آنها در پایان کتاب، ‌بعضی روایت هایی که خیلی پر تکرار بوده در یک کتاب، مثلاً در کتاب «وسائل» در موارد نواهی نبی و یا بعضی از موارد دیگر، ایشان روایت هایی که مثلاً «صحیفه الرضا» نقل می‌کند چون سندهای متکرر و زیاد دارد آنها سندها را حذف کرده و در پایان کتاب به آن اشاره کرده است به خاطر همین یک تفاوتی بین کتاب اصلی و کتاب «وسائل» حاصل شده است.

یک نکته دیگری که حالا این را سریع بگذرم، افزودن سند مشیخه کتاب اصلی به سند کتاب. بعضی کتاب ها آمده‌اند مشیخه سند کتاب اصلی را اضافه کرده‌اند، «منتقی الجمان» مرحوم صاحب معالم این نمونه را دارد. در «منتقی الجمان» ایشان به اصطلاح سعی کرده است در کتاب «فقیه» منقولاتی که از «فقیه» نقل می‌کند، سندی که در مشیخه وجود دارد سر سند اضافه کرده است و در نتیجه سندی که در «منتقی الجمان» شما می‌بینید سند تلفیقی است. قسمتیش مثلاً ‌روایت اصلی روی زراره عن ابی عبدالله (علیه السلام) بوده است. ایشان آمده سندی که در پایان مشیخه در پایان کتاب به عنوان مشیخه و ما رویته عن زراره فقد رویته عن ... تا به زراره می‌رسد، آن سند را به این اضافه کرده است. البته در «تهذیب» و «استبصار» این کار را نکرده است و در خصوص «فقیه» کرده است،‌ در مقدمه هم توضیح داده که به دلیل اینکه بین مشیخه «فقیه» و مشیخه «تهذیب» و «استبصار» فرق است. مشیخه «تهذیب» و «استبصار» طریق به کتب است و مشیخه «فقیه» طریق به افراد است و طریق به کتب را خواسته ایشان حفظ کند آنجا را طریقش را حفظ کرده است ولی مشیخه «فقیه» را اضافه کرده است. این اضافه کردن‌ها احیاناً یک سری ویژگی هایی از آن مصدر اصلی را فوت داده است یعنی در «فقیه» گاهی اوقات تعبیراتی که در مورد روات است روی زراره بوده، گاهی اوقات روی عن زراره بوده است،‌ گاهی اوقات قال زراره بوده، تعبیراتی که در مورد سند است و تعبیر آغازین سند، ممکن است تعبیرات مختلفی باشد و احیاناً اشخاصی عقیده داشته باشند که این تعبیرات متفاوت است و مفاد روز زراره با روی عن زراره فرق داشته باشد. این نکات دیگر در «منتقی الجمان» منتقل نشده است چون ایشان عقیده‌اش این بوده که این تعبیرات همه‌اش یکسان است و فرقی ندارد در واقع یک نوع استنباط ایشان در فهم مفاد یک تعبیر احیاناً دخالت پیدا می کند در شناخت آن تعبیرات خاص و طبیعتاً بسیاری اگر ما می‌خواهیم آن ویژگی های خاص یک سند را برایمان مهم است باید آن کتاب اصلی را مراجعه کنیم و نه به یک منبع متأخر.

نکته بعدی تقطیع روایات است که از رسوماتی که به خصوص در منابع جوامع حدیثی ما خیلی شایع است به دلیل اینکه باب بندی های مختلف می‌خواهند انجام بدهند، این باب بندی‌ها اقتضا می‌کند که یک روایت مفصل را تقطیع کنند. اینجا یک نکته را تذکر بدهم؛ تقطیع فقط بعضی‌ها تصور می‌کنند که مثلاً فقط در «وسائل» رخ داده است،‌ در «بحار» رخ داده است، ولی در منابع اولیه ما مثل ‌»کافی» تقطیع رخ نداده است. نه، این طور نیست خود منابع اولیه ما هم تقطیع خیلی در آنها رخ داده است و روایت های اصلی را احیاناً تقطیع کرده‌اند. مثلاً حدیث اربع مائه در «کافی» در موارد متعدد قطعاتیش نقل شده است یا مثلاً یک حدیث مفصلی معاویه بن عمار داشته در سیاق مناسک حج که مناسک حج را از ابتدایی که شخص حاجی از خانه‌اش خارج می‌شود تا به مکه می‌رسد بعد از که خارج می‌شود به طرف مدینه و زیارات مدینه، از اول تا آخرش را یک روایت بسیار مفصلی معاویه بن عمار داشته که این روایات متن کاملش در هیچ جایی نیست،‌ تقطیع شده‌اش در «کافی» و «تهذیب» و احیاناً سایر کتاب های حدیثی قطعاتش وجود دارد؛ عمدتاً در «کافی» و «تهذیبین» قطعات این وارد شده است. خیلی هم واضح است، کسی خود روایت را ببیند قرائنی که در تقطیع رخ داده واضح است. می‌گوید عن معاویه بن عمار عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال : ثم انهدر الی منا؛ با ثم که روایت نمی‌تواند شروع شده باشد! مشخص است که در این تقطیع رخ داده است. تقطیعات در کتب اربعه ما نسبت به منابعشان هست، ولی به آن حدی نیست که در کتابی مثل «وسائل» و «بحار» و «وافی» و امثال اینها انجام گرفته است. در آن منابع متأخرتر خیلی تقطیعات گسترده‌تر است و همین باعث می‌شود که یک ویژگی های خاصی را برای تقطیع انتخاب کنند. فی حدیث گاهی اوقات تعبیر می‌کنند، فی حدیث طویل تعبیر می‌کنند،‌ الحدیث در آخر حدیث می‌گذارند؛ این تعبیرات را باید توجه داشت که چگونه است.

گاهی اوقات دیدم یک جا یک روایتی بود که یفید بعضهم بعضاً الحدیث. دو گونه می‌شد برداشت کرد که این الحدیث آیا ادامه حدیث است؟ یفید بعضهم بعضا الحدیثَ مفعول دوم یفید است،‌ یا الحدیث یعنی این حدیث مفصلی بوده و من این قطعه از حدیث را نقل کرده‌ام. این علائمی که به عنوان تقطیع اضافه می‌شود، اولاً انسان باید بشناسد آنها را که چه علائمی است و بداند که واقعاً این قسمتی از حدیث است و یا علائم تقطیعی است. گاهی اوقات این علائم تقطیعی با اصل حدیث قاطی شده است، در مصادر متأخر. این است که ما هر چه بتوانیم مستقیم آن منبع اصلی را بشناسیم خیلی راحت تر می‌توانیم حدیث را شناسایی کنیم و تقطیع هم یک بحث مفصلی است،‌ شیوه‌هایش و نحوه شناسایی آنها که خیلی بحث های طولانی دارد که من از آن می‌گذرم.

(سؤال و پاسخ): خیلی نیست! ولی به هر حال یک کسی که در یک مصدر متأخر کار می‌کند ما هر چه بتوانیم برای شناخت یک روایت به مصادر اصل‌تر و به مصادری که خودش اصل است، طبیعتاً‌ اینطور تصرفات از آن ایمن می‌مانیم. خیلی نیست،‌ ولی خوب باید به هر حال مد نظر باشد.

بعضی از این نکات شاید تأثیرش جدی نیست، ولی خوب در همان مواردی که احیاناً تأثیر می‌گذارد انسان باید به آن توجه کند.

یک چیز دیگری که مؤلفان متأخر احیاناً دارند که من این را عنوان مستقل داده‌ام؛ در واقع قسمتی از همان تصرفات مؤلفان است، بحث شیوه کوتاه سازی نقل های مشابه است. نقل‌هایی که در چند مصدر وارد شده است و احیاناً در یک مصدر متأخر این نقل‌ها در هم ادغام می‌شود که بعضی بحث هایی در آینده ما خواهیم داشت در مورد اسناد ویژه، ناشی از همین ادغام هایی است که در مصادر متأخر شده است. اطلاقات مصدر قبلی را در هم ادغام می‌کنند، حالا ادغام ها انواع و اقسام دارند: ادغام های متنی، ادغام های سندی و امثال اینها که یک کسی که به یک مصدر متأخر مراجعه می‌کند باید نحوه ادغام کردن این مؤلف را آشنایی داشته باشد، ببیند اینها چگونه ادغام می‌کنند و این ادغامات نحوه‌اش را اگر نشناسد گاهی اوقات اشتباه می‌کند.

گاهی اوقات از چند مصدر مطلبی که می‌خواهد نقل بشود آنها را در هم ادغام می‌کنند. در «وسائل» شایع است، نحوه‌ ادغام کردن‌ها آیا این ادغام ها را در یک سند ادغام می‌کنند؟‌ فرض کنید کتابی مثل «کافی» معمولاً اگر در چند مصدر بخواهد نقل کند خیلی وقت ها اطلاعات آن مصادر را یعنی سندهایی که در آن مصادر است در همدیگر ادغام می‌شوند با روشی به نام تحویل که در آینده در موردش صحبت می‌کنیم. ولی در «وسائل» معمولاً این طوری نیست، «وسائل» رسمش این است که ابتدا آن سند اصلی را از یک مصدر می‌آورد، بقیه را به صورت ذیل ذکر می‌کند. نحوه نقل از اسناد مشابه را بین «بحار»، بین «وافی» و بین «وسائل» هر کدام یک روش خاص خودشان را دارند و این روش در نحوه بهره‌گیری از این کتاب ها برای شناخت نسخ اولیه آن مصدر مورد نظر ما تفاوت دارد که باید به آن توجه کنیم. یا گاهی اوقات یک روایت در آن مصدر چند جا تکرار شده است، اطلاعاتی که در چند جا تکرار شده است را چطوری در هم ادغام می‌کنند. آیا نسبت به «وسائل» ... من بعد یک بحثی در مورد «وسائل» دارم که مثال هایش را آنجا ذکر می‌کنم.

یک نکته دیگری هم هست که باز هم روش اختصار برای نقل های مشابه است، تجمیع متن روایات. احیاناً گاهی اوقات متنهایی که روایات مختلف بوده این متنها را با همدیگر تجمیع کرده‌اند در یک متن وحدانی آورده شده است که البته مواردش زیاد نیست ولی احیاناً ما تجمیع متن روایات را داریم. من حالا یک نمونه‌اش را عرض می‌کنم؛ تعبیری هست در بعضی ‌جاها «قد دخل حدیث بعضهم فی بعض» این را توجه بفرماید. روایتی است در «امالی شیخ طوسی» نقل می‌کند، آخر سند به هند بن ابی هاله و ابو رافع و عمار بن یاسر می‌رسد. ابو عبیده که راوی این روایت است، می‌گوید این سه نفر هجرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب را نقل کرده‌اند، صدر حدیث از هند بن ابی هاله است،‌ اصل داستان از هر سه‌تاست «اختصاصه عن الثلاثه هند و عمار و ابی رافع و قد دخل حدیث بعضهم فی بعض». می‌خواهد تصریح کند امانتداری را حفظ کند و بگوید من در واقع این نقلی که می‌خواهم بگویم ولو از این سه نفر نقل می‌کنم، ولی نمی‌خواهم بگویم که تمام این نقل مال هر سه نفر است. «قد دخل حدیث بعضهم فی بعض»، این تعبیر را من ده دوازده مورد دیده‌ام که به کار رفته است که البته این تجمیع متن در مصادر متأخر ما مثل «بحار» و «وسائل» و «وافی» من ندیده‌ام؛ اگر هم باشد خیلی نادر است. در مصادر متقدم هم کم است، ولی به هر حال بعضی موارد بحث تجمیع متنی است، بعضی جاها هم در اینجاهایی که گاهی اوقات از دو مصدر نقل می‌شود، احیاناً دو تا مصدر یک مطلبی را نقل کرده‌اند، یک مصدر متأخر که می خواهد اینها را نقل کند، می‌بیند که اینها مشابه هم هستند. لفظش را از یکی نقل می‌کند، تصریح می‌خواهد بکند و می‌خواهد دقیقاً‌ روشن کند که من الفاظ این روایت مال کدام است، مثلاً نمونه‌ای که اینجا من یادداشت کرده‌ام از «اقبال» است، می‌گوید: «روی محمد بن یعقوب و ابن بابویه فی کتابیهما واللفظ لابن یعقوب»؛ اشاره به اینکه این مطلب روایتی را که نقل می‌کنم الفاظ مال کلینی است. طبیعتاً ما این روایت را اگر کسی به اقبال مراجعه می‌کند، به عنوان مصدر «کافی» می‌تواند به آن اعتماد کند چون تصریح می‌کند لفظ مال محمد بن یعقوب است ولی کسی که فرض کنید از ابن بابویه و فرض کنید اگر از «فقیه» اخذ کرده باشد نمی‌دانم روایتش از کجا اخذ شده است،‌ به عنوان نسخه‌ای از «من لا یحضره الفقیه» فقط مضمونش را می‌تواند استفاده کند ولی لفظش را دیگر نمی‌تواند استفاده کند. اینجا گاهی اوقات تصریح به این اختلافات شده است، گاهی اوقات تصریح هم نشده است. این که در جایی که از دو منبع اساساً نقل می‌شود یک مقداری به هر حال باید دقت بشود. نمونه دوم که «امالی طوسی» نقل می‌کند از دو منبع از ابوالمفضل نقل می‌کند. ابوالمفضل یکی از طبری نقل کرده است، یکی از محمد بن حسن بن ... نخعی نقل کرده و اللفظ له. بنابراین اگر کتاب طبری را انسان بخواهد بازسازی کند ما از این روایت برای شناخت کتاب طبری نمی‌توانیم استفاده کنیم چون لفظش مال آقای ابن کاس نخعی است نه مال ابن جریر طبری. یا مثلاً در «امالی صدوق»: «زاد بعضهم علی بعض فی اللفظ و قال بعضهم ما لم یقل بعض والسیاق الحدیث لمندلب بن علی الانزی» و این هم از مواردی است که تصریح می‌کند که نقلی که من از دو منبع می‌آورم الفاظشان مشابه نیست. گاهی از اوقات تصریح شده که الفاظشان مشابه است، این نمونه‌ای که هست در «اقبال» از کتاب علی بن حسن بن فضال در کتاب صیام نقل کرده و از ابن ابی قره که اینجا فره ضبط شده است، «و اللفظ واحد»؛ وقتی تصریح می‌کند که لفظ واحد است ما می‌توانیم از این اقبال برای بازسازی هم کتاب علی بن حسن بن فضال استفاده کنیم و هم کتاب ابن ابی قره.

یکی از نکاتی که احیاناً باید خودش یک فصل مفصلی دارد و من اشاره کنم و رد بشوم، اخذ و اقتباس هایی که احیاناً از مصادر شده است بدون اشاره به نام مصدر متوسط.

اخذ و اقتباس هایی که بدون اشاره به نام مصدر است،‌ مثلاً نمونه‌ای که در صحبت قبلیم اشاره کردم، مرحوم حاجی نوری در «مستدرک» خیلی وقت ها منقولاتی را که از منابع است توسط «بحار» برداشته است. قرائن نشان می دهد کاملاً که ایشان مستقیم مراجعه نکرده است، به بحار «اعتماد» کرده است. یکی از نشانه‌هایش بعضی اشتباهاتی است که رخ داده است، یکی از نشانه‌هایش این است که ایشان به «بحار» مراجعه کرده است، «بحار» اختصار داشته، اختصار را دوباره تبدیل کرده به تعابیر گسترده. تعبیری که در مستدرک است تعبیر کتاب اصلی نیست، دو بار تغییر رویش رخ داده است یعنی یک بار این تعبیر رفته روی «بحار» اختصار شده است، اختصار در «مستدرک» باز شده است، تبدیل شده به آن تعبیر اصلی. البته این نکته را عرض کنم، نه اینکه «مستدرک» همیشه به توسط «بحار» نقل کند، اکثراً مستقیم نقل می‌کند! گاه به توسط «بحار» نقل کرده است. این است که کیاست و تیزهوشی یک محقق را می‌طلبد که دقت بکند که این تغییراتی که بین «مستدرک» و مثلاً «خصال» می‌بینید، این تغییرات ناشی از چیست؟ گاهی اوقات انسان دقت هایی که می‌کند می‌بیند که این تغییرات ناشی از این نقل از مصدر متأخر است. نقل از مصدر متأخر سبب شده که آن اصالت متن اصلی احیاناً تغییر کند. مثلاً در «کافی» و «تهذیب»، «تهذیب» خیلی وقت ها از «کافی» اخذ کرده است تصریح هم نمی‌کند که من یک مقاله‌ای در مورد منابع «تهذیب» نوشته‌ام که این مقاله فرصت نشد تکمیل شود، قسمت اولش که در مجله علوم الحدیث شماره ۶ در مورد منابع شیخ طوسی در کتاب «تهذیب»، اصل این که احیاناً شیخ طوسی در «تهذیب» مواردی از «کافی» نقل کرده بدون تصریح به نام و نمونه‌هایی را که در این مورد است، آنجا ارائه شده است و اصل دیدگاه ذکر شده است. من در کل «تهذیب» این کار را کرده‌ام، یعنی مواردی که بدون اخذ و اقتباس نقل کرده است، سعی کرده‌ام مشخص کنم و یک بحث بسیار مفصلی است که فرصت نکردم این مجموعه‌اش را جمع آوری کنم و ادامه آن مقالات منابع «تهذیب» را دنبال کنم.

ولی اصل نکته‌ای که می‌خواهم در اینجا به آن تنبیه بدهم، مواردی را که در یک مصدر متأخر از مصدر قبلی اخذ شده است ولی نام مصدر نیست. گاهی اوقات ما از «تهذیب» می‌توانیم به عنوان مصدری از «کافی» به آن توجه کنیم در حالی که اسم کلینی هم نیست، ولی قرائن وجود دارد که اینها از «کافی» گرفته شده است. در نتیجه از «تهذیب» می‌توانیم به عنوان نسخه‌ای از «کافی» بهره‌گیری کنیم که آن خودش یک بحث مفصلی دارد.

من فقط اینجا می‌خواهم به دو سه تا نکته تکیه کنم؛ آن بحث هایی که بود همه بحث هایی بود که هر سرفصلش نیاز به بحث مفصلی دارد ولی دو سه تا نکته را در تصحیح نسخه می‌خواهم به آن تکیه کنم، به دلیل اهمیتی که این دو سه تا نکته دارد و احیاناً مغفول عنه واقع شده است.

نکته اولی که هست این است که فرض کنید یک مصدر متأخر مثل «وسائل» گاهی اوقات از دو مصدر که نقل می‌کند، مصدر اول را به عنوان سند اصلی ذکر می‌کند و سند دوم را به عنوان نحوه و مثله به عنوان سند ذیلی ذکر می‌کند. نمونه‌هایش هست، بعداً در مثال های بعدی روشن‌تر خواهد شد. این دقت باید بشود که آیا به عنوان سند اصلی دارد از آن منبع نقل می‌کند یا به صورت سند ذیلی؟ فرض کنید می‌گوید از کلینی نقل می‌کند به عنوان سند اصلی و در ذیلش می‌گوید «و روی محمد بن حسن الطوسی نحوه». آنجایی که سند اصلی باشد میزان اعتبار «وسائل» به عنوان نسخه سند اصلی خیلی بیشتر است تا آنجایی که به صورت ذیلی ذکر بشود. چرا؟ چون بسیاری از وقتها در این سندهای ذیلی آن دقت هایی که در سند اصلی هست نمی‌شود، ‌اختلاف نسخه‌هایی که هست در این سندهای ذیلی دقت نمی‌شود. یک نمونه جالب به شما عرض کنم، در روایتی که از زراره است، صحیحه زراره در باب استصحاب؛ در آنجا هست «فهل علی ان شککت أن أنظر فیه»[۱] نمی‌دانم کدام یک از صحاح زراره است که این تعبیر در آن وارد شده است که سؤال می‌کند که نمی‌دانم لباس من نجس شده است یا نه، حضرت می‌فرماید: تا وقتی که یقین نداری که لباست نجس نشده، استصحاب بقاء طهارت کن «لعله شیء اوقع علیک»[۲]. یک سؤالی دارد، می‌گوید: «فهل علی إن شککت فی أنه أصابه شیء أن أنظر فیه؟» به این تعبیر تمسک شده است برای اینکه فحص در جریان استصحاب شرط نیست. در جریان استصحاب فحص شرط نیست، به آن تمسک شده است. در بحث از اینکه جریان استصحاب آیا فحص معتبر است یا معتبر نیست، ‌یک بحثی در آنجا وجود دارد که آیا فحص مختصر هم شرط نیست؟ اگر کسی چشمش را باز کند نگاه کند متوجه می‌شود، احتمال می‌دهد که خون به دستش اصابت کرد چشمش را می‌بندد و نگاه نمی‌کند. آیا لازم است که حتماً نگاه کند یا چشمش را ببندد؟ بعضی‌ها به این روایت تمسک کرده‌اند و گفته‌اند فحص مختصر هم معتبر نیست. راوی در این روایت سؤال کرده :‌ «فهل علی إن شککت فی أنه أصابه شیء أن أنظر فیه؟» امام (علیه السلام) می‌فرماید نه لازم نیست؛ به این تمسک شده است.

این تمسک تمسک صحیحی نیست، علتش این است که این روایت یک نقل دارد که در «وسائل» در متن «وسائل» نقل شده است،‌ همین تعبیر است که «فهل علی إن شککت فی أنه أصابه شیء أن أنظر فیه؟». یک نقل دارد در «علل» است، در «علل» یک تعبیری در ادامه‌اش دارد که نقل «علل» در «وسائل» به صورت نقل ذیلی است. نحوه و مثله و امثال اینها نقل شده است. در «علل» این است: «فهل علی إن شککت فی أنه أصابه شیء أن أنظر فیه فأقلّبه؟»[۳] آیا لازم است لباسم را زیر و رو کنم؟ اینطوری نگاه کنم ببینم که اصابت کرده یا اصابت نکرده است؟ این ناظر به این نیست جاهایی که یک نگاه کنم مشخص بشود، جایی است که یک فحص بیشتر از آن نگاه عادی را معتبر نمی‌کند. اما اگر فحص مختصری که آن فحص شاید معتبر باشد. این حتی در «جامع الاحادیث الشیعه» هم به این اختلافاتی که در منابع غیر کتب اربعه هست توجه ندارد. «جامع الاحادیث الشیعه» اختلافات فقط کتب اربعه را دقت می‌کند، اختلافات غیر کتب اربعه را به این اختلافات توجهی ندارد. در «جامع الاحادیث» هم اگر شما مراجعه کنید این نقل وجود ندارد. اختلافات جدی احیاناً وجود دارد. جدی که می‌گویم آن نکته اصلی که مد نظر است یکی است، ولی بعضی وقت ها یک ظرائف و دقائقی در یک نقل خاص است که آن ظرائف و دقائق در یک بحث ویژه تأثیر می‌گذارد. این اقتضا می‌کند که انسان حالا در بحث های فقهی اقتضا می‌کند که از منابع اولیه نقل کند و کمتر به منابعی مثل «وسائل» و حتی «جامع الاحادیث» که باز سعی می‌کند نقل ها را بیشتر اختلافاتش را ذکر کند، این اختلافات را بیشتر در کتب اربعه دارد. در غیر کتب اربعه تصریح هم کرده در مقدمه که من اختلافات غیر کتب اربعه را مقید نیستم بیاورم و همین اختلافات غیر کتب اربعه گاهی اوقات فایده‌هایی دارد که اقتضا می‌کند که ما به آن منبع دقت بیشتری کنیم و مراجعه‌ای به منبع کنیم.

(سؤال و پاسخ): ملاک خاصی ندارد،‌ هر کدام منبع را زودتر مراجعه کردید. گاهی اوقات «کافی» را اصلی قرار می‌دهد، «تهذیب»ی که از «کافی» نقل کرده ذیل قرار می‌دهد و گاهی اوقات بر عکس است. گونه‌های مختلف است، من ملاک خاصی برایم حاصل نشد. به نظرم می‌رسد که هر کدام را زودتر به دستش رسیده آن را اصلی قرار داده است و آن را ذیلی قرار داده است و گاهی اوقات آن منبعی را که نسبت به آن روایات باب خودش اجمع است، فرض کنید عنوان بابش با عنوانی که مثلاً صاحب «وسائل» است بهتر سازگار بوده آن را طبیعتاً ابتدا آنها اصلی قرار گرفته و آنها ذیلی بوده است.

سؤال : این اسناد ذیل الآن نمونه‌اش هست که یک چنین ظرائفی از خود مؤلف رد شده است؟

پاسخ : همین نمونه‌ای که الآن عرض کردم. خود صاحب «وسائل» از علل نقل کرده است، اختلافات را ذکر نکرده است و فقط گفته: «نحوه».

اینطور چیزها هم در سند و هم در متن؛ هر دوی اینها به خصوص یک نکته‌اش را توجه بفرمایید در سند؛ فرض کنید خود آن ذیل هم به یک راوی می‌رساند و بعد می‌گوید: «نحوه». مواردی که ادامه این راوی است که با «نحوه» به آن اشاره شده است، این موارد مواردی است که احیاناً ممکن است اختلاف داشته باشد. خود سند ذیلی هم تا آنجایی که موجود است اعتبار ویژه دارد، از آن به بعد یعنی سند ذیلی ما در این برنامه‌های «درایه النور» که دوستان زحمتش را کشیده‌اند، آقای حسینی هم تشریف دارند که زحمت اصلیش را ایشان کشیده‌اند، در «درایه النور» یکی از کارهایی که انجام دادیم سندهای ذیلی را ادامه‌اش را بازسازی کرده‌ایم یعنی آن ادامه را اضافه کرده‌ایم، ولی سعی کرده‌ایم مشخص کنیم که از اینجا به بعد ذیلی است،‌ مشخص کنیم که چقدر در خود «وسائل» بوده و چقدر هم ما اضافه کردیم، سعی کرده‌ایم بین مواردی که در اصل سند ذیلی بوده و مواردی که ما اضافه کرده‌ایم دقیقاً مشخص کنیم که اشخاص متوجه بشوند که اضافات مال ماست و کدامش مال صاحب «وسائل» است و اینها را یکسان در نظر نگیرند.

یک نکته دیگری که هست که این بیشتر در «بحار» مصداق دارد که آیا از یک مصدر مطلب نقل شده است یا دو مصدر؟ گاهی اوقات شما می‌بینید «بحار» می‌گوید که «امالی شیخ طوسی» و «خصال» از هر دو، لی و لام یک روایت را نقل می‌کند، روایتش هم عین هم است. ما لی و لام این که ایشان این روایتی را که نقل کرده هم از «خصال» و هم از «امالی» است، آیا ما می‌توانیم کاشف قرار بدهیم که این متنی که ایشان آورده است متن بعینه هم در نسخه «امالی» بوده و هم در «خصال» بوده است؟ این نکته‌ای که می‌خواهم بگویم گاهی اوقات نسخ «امالی» در یک سند اشتباه است، نسخه‌های موجود ما اشتباه است، قطعاً هم اشتباه است. نسخه «خصال» درست است، ما چون در یک تصحیح صحیح انتقادی این است که ما کمتر و یا اصلاً به تصحیح قیاسی روی نیاوریم، اعتمادمان تصحیح نسخه‌ای باشد ولو به روش تلفیقی. ما گاهی اوقات این مشکل را داشته‌ایم که ما در تمام برنامه‌های کامپیوتری که داشته‌ایم و احیاناً تصحیح هم می‌کرده‌ایم، به هیچ وجه تصحیح قیاسی نمی‌کردیم، تصحیح، تصحیح نسخه‌ای بوده است. در برنامه‌های «درایه النور»، برنامه‌های دیگری که ما احیاناً نسخه را تصحیح کرده‌ایم و نسخه تصحیح شده را متن قرار داده‌ایم، بر مبنای حتماً نسخه خطی بوده است. در آنجا اگر به «بحار» مراجعه مثلاً می‌کردیم گاهی اوقات با استفاده از «بحار» تصحیح کرده‌ایم، ولی کجا؟ در جایی که «بحار» نقلش نقل وحدانی باشد. اگر فرض کنید در یک جایی «بحار» از «خصال» و «امالی» نقل کرده بود و نسخه‌های «خصال» درست بودند، نسخه «امالی» که ما داریم همه مغلوط بودند،‌ «بحار» هم بر طبق همان نسخه صحیح که نسخه «خصال» است آورده باشد. اینجا ما نمی‌توانیم از نسخه «بحار» کشف کنیم که یک نسخه صحیح از «امالی» دست ایشان بوده است، چون ایشان مواردی را که غلط واضح است ایشان هیچ مقید نیست که حتماً تصریح کند. بعضی موارد غلط واضح است، من این که می‌خواهم بگویم قطعاً غلط است ولی چون ما مقید بودیم در تصحیحاتمان به تصحیح نسخه‌ای، اینجا ولو آن غلط، غلط واضح و مسلم بود، تصحیح نکردیم مگر در «بحار» یک جا نقل منفرد پیدا می‌کردیم و الا نقل دوگانه کاشف از این است که لاأقل در یکی از این نسخش این وجود دارد. جایی که از دو مصدر نقل می‌کنند کاشف از این نیست که هر دو مصدر به این شکل وجود دارد، ‌جایی که سندها عین هم هستند، در نسخ موجود مثلاً «خصال» قطعاً هم غلط است و قطعاً غلط رخ داده است. ولی کسی که در تصحیح مقید به تصحیح نسخه‌ای است و نمی‌خواهد تصحیح قیاسی کند، طبیعتاً‌ در نقل های منفرد می‌تواند به مصدر متأخر اعتماد کند. در نقل های دوگانه نمی‌شود. من یک موقع از یکی از بزرگان این مطلب را شنیدم و بعد خودش هم یادش رفته بود که من از ایشان شنیدم. او می‌گفت که مثلاً مرحوم مجلسی اگر از دو مصدر نقل کند، از مصدر دوم نقل می‌کند، لفظ مال مصدر دومی است. من یک موقع که تتبع می‌کردم یک چنین احساسی به خود من هم دست داد که معمولاً آن تعبیرات مال مصدر دوم است. اگر این کشف بشود که ایشان در نقل های متعدد آیا یک قانون مشخصی دارد که معمولاً مثلاً مصدر دوم را معتمدش است در نقل خیلی خوب می‌شود برای این بحث ها، نمی‌دانم اگر هم جایی تصریح کند که من رسمم این است که مصدر دوم را مصدری که چسب حدیث است این خیلی خوب است یک چنین مطلبی اگر کشف بشود.

یک نکته‌ای که می‌خواهم روی آن تکیه کنم این است که گاهی اوقات ما یک کتابی داریم، داریم تصحیح می‌کنیم مثلاً «کافی»، مراجعه می‌کنیم می‌بینیم «وسائل» این روایت را از «کافی» نقل کرده است. در سندش با نسخه موجود «کافی» ما اختلاف است. ما باید یک مصحح باهوش و مصحح قوی باید بتواند یک دیدگاه روشن ارائه بدهد که چرا بین نسخه موجود «کافی» و نقل صاحب «وسائل» اختلاف است. آیا این اختلاف اختلاف نسخه است و یا اختلاف منشأ دیگری دارد؟ این خیلی مهم است اینکه مصحح نسبت به اختلافات یک مصدر متأخر با آن کتاب مورد نظر ما دیدگاه داشته باشد و این دیدگاه داشتن در سایه شناخت دقیق بحث های مربوط به تصحیح و تحریف است. یک مصحح باید دقیقاً نظریه مشخصی در باب تصحیح و تحریف داشته باشد. در باب تصحیح و تحریف بحث هایش بحث های خیلی جدی است، من حالا چکیده این بحث ها را در یک مقاله‌ای که در دانشنامه جهان اسلام نوشته‌ام تحت عنوان «تصحیح و تحریف» در آنجا بحثش را آورده‌ام؛ البته به هر حال مقالات دائره المعارفی خودتان می‌دانید که معمولاً مقالات مختصری است و عمدتاً جنبه آدرس دهی دارد، نمی‌شود در آن مقالات این بحث ها را به تفصیل وارد شد. ولی در آن مقالات تصحیح و تحریف آن دیدگاه های کلی که در باب تصحیح و تحریف وجود دارد آنجا سعی کرده‌ام ارائه کنم. یک مصحح قوی باید نسبت به قواعد تصحیف وارد باشد. این نکته را اشاره کنم که انسان موجودی است منطقی؛ اگر اشتباه هم بکند منطقی اشتباه می‌کند، همین طوری انسان اشتباه نمی‌کند! اشتباه کردن انسان منطقی است. اساساً یک کسی که قوی باشد از همین اشتباهات می‌تواند اصل یک منبع را بشناسد، ‌اشتباهات درست است گاهی اوقات تصحیفات رخ می‌دهد ولی تصحیفات یک روند طبیعی دارد، هر جا تصحیف رخ نمی‌دهد، هر جا اشتباه رخ نمی‌دهد. بعضی‌ها متأسفانه به دلیل ناآشنایی با قواعد تصحیف خیال می‌کنند چون تصحیف خیلی مثلاً رخ می‌دهد پس بنابراین منابع از اعتبار ساقط می‌شوند. نه! تصحیف جایگاه دارد،‌ جاهایی که تصحیف رخ داده جاهای خاصی است، شیوه‌های خاصی است اشتباه رخ دادن. ممکن است یزید، برید بشود، ولی یزید تبدیل به حسن نمی‌شود! تصحیفات برای خودش یک ضوابط و قواعدی دارد، عواملی دارد که این عوامل تصحیف شناسائیش و ارائه تطبیقیش در یک مورد خیلی مهم است.

حالا یک نمونه جالبی را که مرتبط با این بحث است و اخیراً به آن برخورد کرده‌ام. من «بصائر الدرجات» چاپ جدید را مراجعه می‌کردم، این سند را نگاه کنید: «بحار الانوار جلد ۲۶ صفحه ۵۵» سندی است از «بصائر الدرجات» صفار نقل کرده است، محمد بن حسین و عبدالله بن محمد معاً عن ابن محبوب عن العلاء عن محمد عن ابی جعفر (علیه السلام)؛ این را داشته باشید. این سند پائینش را هم ببینید، «بصائر الدرجات» این سندها را با همدیگر مقایسه کنید، در سند «بصائر الدرجات» یک حسن بن محبوب ما داریم که او تبدیل شده به ابن محبوب، این تبدیلش کاملاً مشخص است. کسی که «بحار» را بشناسد، «بحار» می‌داند یک روشی دارد اختصار عمومی من یاد کردم از آن. حسن بن محبوب را همه جا تبدیل می‌کند به ابن محبوب؛ این تبدیل، تبدیل طبیعی است. علاء بن رزین تبدیل شده به علاء، طبیعی است آن هم از همین باب است. محمد بن مسلم تبدیل شده به محمد، آن هم از همین باب است چون ایشان تبدیل می‌کند و اختصار می‌کنند. بقیه‌اش عن ابی جعفر (علیه السلام) قال : کان علی علیه السلام ... یک تغییر دیگری اینجا می‌بینید، یک و عبدالله بن محمد معاً در «بحار» اضافه شده است. در چاپ جدید «بصائر الدرجات» دیدم که این و عبدالله بن محمد معاً را اضافه کرده به سند و گفته: «اثبتناه اضفنا ما بین القوسین مع البحار». یک مصحح باید اینجا با خود فکر کند چطور شده که این تغییر به وجود آمده است؟ آیا نسخ «بصائر» مختلف بوده است؟ اگر نسخ «بصائر» مختلف باشد چطور محمد بن حسین و عبدالله بن محمد معا، بعضی جاها عبدالله بن محمد حذف شده است؟ حذف ضوابط دارد، قواعد دارد،‌ همین طوری حذف رخ نمی‌دهد! چه شده که و عبدالله بن محمد؟ آیا ما می‌توانیم از نسخه «بحار» کشف کنیم که در نسخه‌ای از «بصائر الدرجات»ی که دست مرحوم مجلسی بوده این و عبدالله بن محمد وجود داشته است یا نه؟ اگر وجود داشته باشد این تغییر بین محمد بن حسین و عبدالله بن معا چطور شد؟ محمد بن حسین و عبدالله بن محمد حذف شد؟ یعنی یا نسخه اولیه محمد بن حسین بوده اضافه شدن و عبدالله بن محمد معا نیاز به توجیه منطقی دارد، توجیه منطقی ندارد. یا نه، وعبدالله بن محمد بوده و حذفش نیاز به توجیه منطقی دارد. من بعد مراجعه کردم در «بصائر»، دیدم «بصائر» این روایت در دو جا وارد شده است؛ یک جا همین صفحه ۲۳۴ است محمد بن حسین در سندش است. یک جا هم اینطوری است: عبدالله بن محمد عن الحسن بن محبوب در صفحه ۲۳۵. روایت در دو جای «بصائر» وارد شده بوده است،‌ سندش عین هم است، متنش عین هم است، فقط در سند یک جا از طریق محمد بن حسین نقل شده است و یک جا از طریق عبدالله بن محمد اخذ شده است. مرحوم مجلسی تجمیع سندی کرده است،‌ آن تجمیع سند که قبلاً عرض کردم تجمیع سندی کرده است. آمده محمد بن حسین و عبدالله بن معا تعبیر کرده است. کاملاً روشن است، دیگر هم تکرار نکرده است این روایت را. سؤال این است که این که در دو جای «بصائر» نقل شده است، مرحوم مجلسی یک بار نقل کرده است ولی این دوتا سند را در هم ادغام کرده و یکی کرده است. گاهی اوقات تجمیع می‌کند مرحوم مجلسی و گاهی اوقات در ذیلش می‌گوید: «و عن عبدالله بن محمد عن الحسن بن محبوب مثله». گاهی به روش ذیل و اصل از تکرار اجتناب می کند و گاهی اوقات با تجمیع سندی این کار را کرده است. در چاپ جدید «بصائر» دیدم صفحه ۲۳۴ و صفحه ۲۳۵ هر دوی آن روایات در این چاپ جدید آمده است، در مورد اول که آورده است محمد بن حسین و عبدالله بن محمد آورده است،‌ مورد دوم معا. مورد دوم وعبدالله بن محمد خالی را آورده است. توجه نکرده که این چطور شد که این شکلی است، یعنی سند اول ما در «بصائر الدرجات» یک و عبدالله بن محمد بیخود وسطش اضافه شده است. می‌گوید: «اضفنا ما بین القوسین من البحار». در حالی که اینجا هیچ جای اضافه نیست. علت اصلی این طور اشتباه این است که مصحح ما نسبت به مصدر متأخر دیدگاه ندارد، نسبت به این تغییری که در مصدر متأخر با منبع وجود دارد یک دیدگاه روشنی ندارد،‌ تصور کرده هر تغییری در این مصدر متأخر است ناشی از اختلاف نسخه است، همه تغییرات که به اختلاف نسخه بر نمی‌گردد! بعضی تغییرات از باب تجمیع سندی است. من آن تصرفات و آن بحث ها را که لیست کردم، عمدتاً به خاطر این بود که این طور تصرفات ممکن است رخ بدهد. یک مصحح وقتی این تصرفات را دیدگاه روشنی داشته باشد اولاً باید بداند که مرحوم مجلسی در کجا تصرف می‌کند، تجمیع سندی چقدر می کند، کجا تجمیع سندی دارد. مرحوم مجلسی تجمیع سندیش خیلی کم است. معمولاً به عنوان ذیلی اضافه می‌کند مگر خیلی دیگر اینها شبیه باشند یعنی ما دقیقاً باید بتوانیم یک مصدر متأخر را خوب روشش را بشناسیم. ما در واقع الآن بحث ما در مورد «وسائل» از اینجا ناشی می‌شود که می‌خواهیم ببینیم چقدر می‌توانیم روش «وسائل» را بشناسیم تا بتوانیم از «وسائل» برای تصحیح «کافی» و شناخت «کافی» استفاده کنیم یعنی ما «وسائل» را به عنوان یک نسخه دوم برای «کافی» اگر می‌خواهیم بشناسیم باید خوب «وسائل» را بشناسیم. اگر «وسائل» درست شناخته نشود نمی‌توانیم از «وسائل» به عنوان نسخه‌ای از آن منبع استفاده کنیم.

حالا من وارد بحث اصلیم می‌شوم، اینها همه بحث های مقدماتی بود در مورد کل اینکه یک مصدر متأخر چگونه ما می‌توانیم در یک مصدر متأخر به عنوان نسخه‌ای از مصدر اصلی توجه کنیم.

در مورد «وسائل» یک سری نکات را به سرعت واردش بشوم و عرض کنم خدمت شما. ما در واقع بحث اصلی من از دو سه صفحه بعد از این می‌خواهد تازه شروع بشود که من البته به آن بحث ها نمی‌توانم برسم که بحث اصلی اصلی هم در این جزوه نیامده است چون از اول می‌دانستم که به آن بحثها نمی‌رسم. حالا آن بحث های اصلی را سریع ذکر کردم، چون اینها بحث های مقدماتی داشت اگر به آن بحث ها می‌خواستم بپردازم نمی‌توانستم وارد بحث اصلیش بشوم. حالا این پاره‌ای از ویژگی های عمومی «وسائل» را من اینجا یادداشت کرده‌ام، فکر می‌کنم همین جزواتی که من هم اینجا به عنوان سرفصل نوشته‌ام، یکی دو تا نکته‌اش را اینجا ذکر کنم همین‌ها تکثیر بشود و در اختیار دوستان قرار بگیرد برای جلسات بعدی خیلی مفید است. من ادامه بحث هایش را هم سعی می‌کنم که در همین حد به صورت سرفصلی بنویسم که از قبل دوستان در این که چه بحث هایی می‌خواهد طرح بشود در موضوعش قرار بگیرند که احیاناً سؤالات فقط من متکلم وحده نباشم و بیشتر از بیانات دوستان استفاده کنیم و جلسه یک مقداری از این حالت متکلم وحده که بیش از همه برای خودم خسته کننده است تا چه رسد به رفقا که باید تند تند حرف زدن من را بشنوند و تحمل کنند.

حالا من دو سه تا نکته را سریع عرض کنم و بحث را ببندیم تا جلسه آینده. ما در «وسائل الشیعه» یک ویژگی های عمومی داریم و یک سری ویژگی های ویژه داریم. ویژگی های عمومی نحوه برخورد صاحب «وسائل» با اسناد و متون منابع است که آن هم باز مقدمه‌ای است بر بحث اصلی من که ویژگی های تخصصی «وسائل» است. ویژگی های تخصصی «وسائل» در مورد اسناد ویژه است،‌ مراد ما از اسناد ویژه را من فقط می‌خواهم اینجا عنوان بحث را که مراد از اسناد ویژه است این را توضیح بدهم و بحث را تمام کنم.

یک سری اسنادی هست که ما از آن به عنوان اسناد ویژه یاد می‌کنیم و یک کتابی من به نام «توضیح الاسناد» نوشته‌ام با همکاری دوستان مرکز تحقیقات کامپیوتری و آقای حسینی و سایر دوستان که از همکاران ما که آنجا هستند، یک کتابی به نام «توضیح الاسناد» نوشته‌ایم، این «توضیح الاسناد» یک سری اسناد را مد نظرش است که توضیح بدهد، اسنادی که اشاره در آن به کار رفته باشد،‌ بهذا الاسناد و یا باسناده و بالاسناد المتقدم توضیح این بهذا الاسنادها، اسناد اشاره دارد، اسنادی که در آنها ضمیر به کار رفته است، اسنادی که در آن تعلیق به کار رفته است، تعلیق حذف اول سند است و مراد ما از تعلیق در این اسناد ویژه حذف اول سند است به اتکاء سند قبل، اگر در سند قبل علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر به کار رفته و در سند دوم به اتکاء سند قبل ابن محبوب رأس سند قرار گرفته این را ما تعلیق می‌گوییم، اسناد معلقه که مرحوم صاحب «معالم» از اینها به عنوان اسناد مبنیه یاد می‌کنند، اسناد مبنی بر سند قبل که از آنها به بناء یاد می‌کند، ما اسناد معلقه تعبیر کردیم و اسناد تحویلی؛ اسناد تحویلی اسنادی هستند که دو سند در یک سند درج شده‌اند.

توضیح اجمالی این بحث ها در یک جزوه‌ای من به عنوان «اصول الرجال» نوشته‌ام آمده است، اگر دوستانی مایل باشند این جزوات در دفتر حاج آقا هست و یا اینکه اگر بخواهند من خودم مکرر دارم اگر بخواهند در اختیارشان قرار می‌دهم. احیاناً دوستان اگر جلسه آینده‌ای که انشاء الله تشکیل بشود ما در واقع یک پیش فرضی وجود دارد که دوستان ما که چه در جلسه شرکت می‌کنند بحث های جزوه «اصول الرجال» را در مورد این اسناد ویژه که تعریف اسناد ویژه است را مطالعه کرده باشند که عبارت باشد اسناد تعلیقی، اسناد تحویلی، ضمیر و بهذا الاسناد، آن بحثش را برای ما دیگر در این جلسه مفروض این می‌گیریم که دوستان در جلسه آینده چون این جلسه به هر حال ابتداء به ساکن بود و نمی‌توانستم از قبل آن مطالب را بحث کنیم، این جلسه در واقع یک جلسه مقدماتی است برای بحث اصلی که می‌خواهیم برگزار کنیم. حالا من دوستان به عنوان یک پیش فرض آن جزوه «اصول الرجال» را و آن قسمت هایی که تعریف این اصطلاحات است را باید دیده باشند و ما به این تعریفات به عنوان اینکه دوستان می‌دانند نگاه می‌کنیم.

آقای حسینی اشاره کردند که من یک تعریف دیگری و یک بحث دیگری در مورد این تعریفات و تعریفات تحویل و تعلیق و بهذا الاسناد یک تنظیم دیگری در این مورد ارائه داده‌ام که این تنظیم را حالا دوستان ما آقای مینایی یک پایان نامه‌ای ارائه داده‌ بودند، کل آن توضیحاتی که من آورده بودم آن را به طور کامل در پایان نامه‌شان درج کرده‌اند و این در «درایه النور» ظاهراً هست. در خود آن پایان نامه‌ای که آقای مینایی آورده‌اند کل بحث را که یکی از فصل هایش کل نوشته من است که آنجا آورده شده است، حالا آن نوشته را هم من می‌دهم خدمت دوستانی که در دار الحدیث هستند آن را تکثیر کنند. ایشان می‌فرمایند که خود آن پایان نامه در کتابخانه هست، پایان نامه‌ای که در مباحث رجالی هست، فصلی تحت عنوان اسناد ویژه تعریف دقیق این اسناد ویژه و نمودارهایی که در مورد این اسناد ویژه هست دوستان آن قسمت را مطالعه بفرمایند و پیش فرض ما در این بحث این است که رفقا تعریف اسناد ویژه را می‌دانند، ما نمی‌خواهیم در این جلسه خود اسناد ویژه را تعریف کنیم. ما بحثمان این است که اسناد ویژه بازتابش در «وسائل» به چه شکلی بوده است؛ رابطه اسناد ویژه و «وسائل» را ما می‌خواهیم صحبت کنیم.

وصلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین

 

[۱] - وسائل الشیعه (آل البیت) / ج ۳ / ص ۴۶۶

[۲] - همان / ص ۴۸۳.

[۳] - علل الشرائع / ج ۲ / ص ۳۶۱.