تاريخ : 1390/11/30
کد مطلب: 125
دربارۀ ثقةالاسلام کلینی رحمه الله

دربارۀ ثقةالاسلام کلینی رحمه الله

مشهورترين دانشمند فقيه و محدث نامى شيعه، در نيمه اول سده چهارم هجرى، ثقة‏الاسلام محمّد بن يعقوب بن اسحاق کلينى رازى، معروف به «کلينى» يا «شيخ کلينى» است. کلينى اصالتا ايرانى و از روستاى «کلين» واقع در 38 کيلومترى شهررى و ناحيه جنوب غربى جاده قم ـ تهران، نزديک حسن ‏آباد کنونى است. به همين جهت، او را به لقب «رازى»، منسوب به «رى» هم مى ‏خوانند.1

ياقوت حموى، جغرافى ‏دان نامى (م 626 ق) مى ‏نويسد: «استخرى (زنده در 340 ق) گفته است که رى از اصفهان بزرگ‏ تر است و در مشرق، بعد از بغداد، شهرى آبادتر از آن نيست؛ هر چند نيشابور از حيث وسعت بزرگ ‏تر از آن است. رى در طول و عرض يک فرسخ و نيم است و داراى روستاهايى است که هر کدام از يک شهر بزرگ ‏تر است».2 بارى، رى و روستاهاى آن، از روزگاران نخستين، جزو مراکز شيعه ‏نشين بوده است؛ هر چند بيشتر مردم رى را سنيان حنفى و شافعى تشکيل مى ‏داده ‏اند. آرامگاه پدر کلينى، يعنى يعقوب بن اسحاق ـ که از بزرگان شيعيان آن روز بوده ـ هم‏ اکنون در قريه «کلين» بوده و زيارتگاه مردم آن سامان است. عُلانِ رازى (دايى کلينى) و جمعى ديگر از فقها و محدثان شيعه، همچون محمّد بن عصام (شاگرد کلينى) هم از آن قريه بوده ‏اند.

موقعیت کلینی در جهان اسلام

ثقة‏الاسلام کلينى در عصر امام حسن عسکرى عليه ‏السلام متولد شد، و با چهار سفير و نماينده خاص امام زمان عليه ‏السلام ـ که در طول غيبت کوتاه آن حضرت، رابط بين شيعيان و امام زمان عليه‏ السلام بودند ـ هم عصر بود. با اين‏ که آن چهار تن، از فقها و محدثان بزرگ شيعه بودند و شيعيان آنها را به جلالت قدر مى ‏شناختند، ولى کلينى مشهورترين شخصيت عالى ‏مقامى بود که در آن زمان، ميان شيعه و سنى با احترام مى ‏زيست و به صورت آشکار به ترويج مذهب حق و نشر معارف و فضايل اهل‏ بيت عليهم ‏السلام همت مى ‏گماشت. عموم طبقات، او را به‏ راستى گفتار و درستى کردار و احاطه کامل بر احاديث و اخبار مى ‏ستودند؛ به ‏طورى که نوشته‏ اند شيعه و سنى در اخذ فتوا به وى مراجعه مى‏ کردند و در اين خصوص، مورد وثوق و اعتماد هر دو فرقه بود. به همين جهت ملقب به ثقة‏الاسلام گشت و او نخستين دانشمند اسلامى است که به اين لقب خوانده شده و حقا شايسته اين لقب بزرگ هم بود.3 کلينى در امانت و عدالت، تقوا و فضيلت، حفظ و ضبط احاديث ـ که همه از شرايط يک فرد محدث موثق جامع‏ الشرايط بوده است ـ مانند نداشت. به گفته علاّمه محمّد تقى مجلسى: «وى در ميان تمام دانشمندان ما، و آنها که از او روايت کرده ‏اند، همچنين در نظم و ترتيب کتابش الکافى بى‏ نظير بوده، و اين مزايا دليل است که وى از جانب خداوند متعال تأييدات خاصى داشته است».4

کلینی در نظر دانشمندان شیعه

شيخ الطائفه محمّد بن حسن طوسى، پيشواى فقهاى شيعه (م 460 ق)، در کتاب گران‏قدرش الرجال، باب «کسانى که از ائمه روايت کرده ‏اند»، مى ‏نويسد: «ابوجعفر محمّد بن يعقوب کلينى، دانشمندى جليل ‏القدر و عالم به اخبار و احاديث بود. او داراى تصنيفاتى است که در کتاب الکافى تدوين شده است. در ماه شعبان سال 329 ق، وفات يافت، و در محله «باب الکوفه» مدفون گرديد. ما کتاب ‏هاى او را در الفهرست آورده‏ ايم».5 و در الفهرست، تمام کتاب‏ هاى الکافى و چند کتاب ديگر کلينى را ـ که خواهيم شناخت ـ نام مى ‏برد، سپس طرق روايات خود را به آنها از استادانش شيخ مفيد، حسين بن عبيدالله‏ غضائرى، سيد مرتضى و احمد بن عبدون بازگو مى‏ کند.6 دانشمند گران‏قدر رجالى، ابوالعباس احمد بن على بن عباس، معروف به «نجاشى» (م 450ق)، در کتاب نفيس و نامدارش الرجال ـ که او را نامى‏ترين دانشمند رجالى شيعه دانسته‏ اند و الرجال خود را بعد از الفهرست و الرجال شيخ طوسى نگاشته است ـ از کلينى، دانشمند بلندآوازه ما، بدين ‏گونه ياد مى‏ کند: «ابوجعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق کلينى، علان کلينى رازى دايى اوست. محمّد بن يعقوب کلينى، در زمان خود پيشواى علماى شيعه و چهره درخشان آنها در رى، و موثق‏ ترين دانشمند شيعه در حديث و ضبط آن بوده است. کتاب بزرگش ... به‏ نام الکافیرا در مدت بيست سال تصنيف کرده است ... .» سپس کتاب‏ هاى الکافى و ديگر تأليفات کلينى را با شرحى که خواهيم نگاشت، ذکر مى‏ کند.7 پس از شيخ و نجاشى که پيشواى علماى رجال و تراجم هستند، ساير دانشمندان بزرگ ما هر جا به ‏نام کلينى برخورد نموده، يا از کتاب بزرگ و نامدارش الکافینام برده ‏اند، از وى به عنوان موثق ‏ترين دانشمند شيعه در فهم، نقل، ضبط حديث، حسن ترتيب و تنظيم کتابش الکافى ياد کرده ‏اند. ابن شهرآشوب مازندرانى، علاّمه حلى و ابن داود، طبق معمول، همان تعبيرات شيخ و نجاشى را در ستايش وى آورده‏ اند. سيد بن طاووس (م 664 ق) مى ‏نويسد:

«وثاقت و امانت کلينى در نقل حديث، مورد اتفاق عموم دانشمندان ماست».8 شيخ حسين بن عبدالصمد عاملى (پدر شيخ بهايى) مى ‏گويد: «محمّد بن يعقوب در عصر خود، استاد علماى زمان خويش و سرآمد آنها و موثق ‏ترين دانشمندان در نقل حديث بود. او در نقد و بررسى حديث، از همه‏ کس آشناتر و بر همگان تقدم داشت».9 ملاّ خليل قزوينى فقيه و محدث مشهور، در شرح فارسى اصول الکافى مى ‏نويسد: «دوست و دشمن به فضلش اعتراف کرده‏ اند».10

علاّمه مجلسى، در مرآة العقول شرح اصول الکافى نوشته است: «کلينى مورد قبول طوايف ايام و ممدوح خاص و عام بود».11

ميرزا عبدالله‏ اصفهانى، مشهور به افندى، دانشمند نامى و شاگرد علاّمه مجلسى مى ‏نويسد: «منظور از «ثقة‏الاسلام» در اغلب موارد (در کتب رجال) ابوجعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق کلينى رازى صاحب الکافى و غيره، يعنى شيخ اقدم و مسلم بين عامه، خاصه و مفتى هر دو فرقه است».12 ميرزا محمّد نيشابورى، محدث اخبارى مى ‏نويسد: «ثقة‏الاسلام، قدوة‏الاعلام و بدر تمام، جامع سنن و آثار در حضور سفراى امام زمان عليه ‏السلام، زنده کننده طريقه اهل‏ بيت در رأس سده سوم هجرى ... ».13

کلینی در نظر دانشمندان عامه

کلينى در نظر دانشمندان عامه، مخصوصا نزد مورخان آنها که بعد از او آمده ‏اند، بسيار بزرگ است. همه از وى تجليل کرده و او را به عظمت و بزرگوارى ستوده‏ اند. ابن اثير جزرى14 در کتاب مشهور جامع الاصول مى ‏نويسد: «ابوجعفر محمّد بن يعقوب رازى ـ از پيشوايان مذهب اهل‏ بيت عليهم‏ السلام ـ دانشمندى بزرگ و فاضلى نامدار است.»

سپس در حرف «ن» از کتاب «نبوت»، او را تجديد کننده مذهب شيعه، در سده سوم هجرى دانسته است. ابن اثير روايتى از پيغمبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله نقل مى‏ کند که فرموده است: «خداوند سر هر قرنى، شخصى را برمى ‏انگيزد که دين او را زنده و نامدار بدارد».15

آن‏گاه به گفتگو درباره اين حديث پرداخته و مى ‏گويد: «از مجددين و احيا کنندگان مذهب شيعه، در آغاز سده اول هجرى، محمّد بن على باقر (امام پنجم) و در ابتداى سده دوم، على بن موسى الرضا، و بر رأس سده سوم، ابو جعفر محمّد بن يعقوب کلينى رازى بوده ‏اند».16 از نوشته ابن اثير، به خوبى مقام و موقعيت کلينى آشکار مى‏ شود و مى ‏رساند که او در پايان سده سوم و آغاز قرن چهارم هجرى، بلندآوازه‏ ترين دانشمند شيعه بوده که او را پس از دو امام، مجدد مذهب دانسته است. برادر کوچک‏تر ابن اثير (عزالدين على بن اثير جزرى)، نيز در آغاز حوادث سال 328ق، در کتاب الکامل فى التاريخ، کلينى را نخستين دانشمندى دانسته که در آن سال چشم از جهان فروبسته است و مى ‏نويسد: «محمّد بن يعقوب ابوجعفر کلينى ـ که از پيشوايان شيعه و دانشمندان آنها بود ـ در اين سال وفات يافت».17

بايد توجه داشت که دانشمند و محقق معاصر، د کتر حسينعلى محفوظ، در مقدمه الکافى، ص 21، عبارت جامع الاصول را به اشتباه از على بن اثير، در الکامل نقل کرده و تصور نموده که صاحب جامع الاصول و الکامل يک نفر بوده است. فيروزآبادى، دانشمند لغت ‏دان بزرگ (م 818 ق) در القاموس المحيط در لفظ « کلين»، از کلينى ياد کرده و او را از فقهاى شيعه دانسته است.18

ابن حجر عسقلانى (م852 ق) در کتاب مشهورش لسان الميزان ـ که شرح حال علماى عامه و گاهى خاصه را تا زمان خويش به اجمال و تفصيل آورده است ـ درباره دانشمند بزرگ ما مى ‏نويسد: «محمّد بن اسحاق ابوجعفر کلينى رازى در بغداد سا کن بود و در آنجا از محمّد بن احمد جبار و على بن ابراهيم بن عاصم و ديگران روايت مى‏ کرد. کلينى از فقهاى شيعه و کسى است که بر وفق مذهب آنها، کتاب‏ هاى زيادى تصنيف کرده است».19 و نيز ابن حجر در کتاب ديگرش التبصير گفته است: «ابوجعفر محمّد بن يعقوب کلينى، از رؤساى دانشمندان شيعه است که در زمان مقتدر (خليفه عباسى) مى ‏زيست».20 جز اينان، ساير دانشمندان عامه نيز هرجا به‏ نام کلينى رسيده ‏اند، از وى به عنوان دانشمندى بزرگ و فقيهى نامدار و يکى از پيشوايان پيشين شيعه ياد کرده ‏اند.

استادان کلینی

ثقة‏الاسلام کلينى در رى، قم، بغداد، کوفه و ديگر نقاط دور و نزديک ممالک اسلامى ـ که امروز براى ما درست روشن نيست ـ در نيمه دوم سده سوم هجرى، دانشمندان بزرگ، فقها و محدثان بسيارى را ملاقات کرده و از خرمن معلومات و محفوظات آنها خوشه‏ ها چيده و بهره ‏ها گرفته و از آنان به دريافت اجازات نايل شده است؛ که اين اجازات نيز در آن زمان ‏ها از آن بزرگ ‏مردان به چنين رادمردى، بسيار باارزش بوده است. در کتب رجال و تراجم، بالغ بر چهل نفر از فقها و محدثان را نام مى ‏برند که از استادان و مشايخ اجازه وى به شمار رفته‏ اند و کلينى در نزد آنها شرايط شاگردى به جاى آورده است.

گذشته از چندتن از علماى عامه که ابن حجر عسقلانى نام برده است، اين عده از مفاخر فقها و محدثان شيعه که در جلد اول و دوم مفاخر اسلام شناختيم و از آنها به اجمال و تفصيل نام برديم، از مشاهير استادان ثقة‏الاسلام کلينى ـ اين دانشمند پيشين شيعه ـ بوده ‏اند.21 احمد بن محمّد بن عيسى، احمد بن ادريس قمى (م306ق)، احمد بن محمّد بن سعيد همدانى، معروف به ابن عقده (333ق)، احمد بن محمّد بن عاصم کوفى، احمد بن مهران، اسحاق بن يعقوب، حسن بن حنيف، حسن بن فضل بن يزيد يمانى، حسين بن حسن حسينى اسود، حسين بن حسن هاشمى حسنى علوى، حسين بن على علوى، حسين بن محمّد بن عمران اشعرى قمى، حميد بن زياد نينوايى (310ق)، داود بن کوره قمى، سعد بن عبدالله‏ بن جعفر حميرى، على بن ابراهيم قمى (م 307ق)، على بن حسين سعدآبادى، على بن عبدالله‏ خديجى اصغر، على بن محمّد بن ابراهيم بن ابان رازى (دايى وى، معروف به عُلانِ رازى)، على بن محمّد بن ابى قاسم بندار، عبدالله‏ بن احمد بن عبدالله‏ برقى،22 على بن موسى بن جعفر کميدانى، قاسم بن علاء، ابوالحسن محمّد بن عبدالله‏ اسدى کوفى (سا کن رى، محمّد بن حسن صفار(290ق)، محمّد بن على بن معمر کوفى، محمّد بن يحيى عطار، جمعا 35 نفر، و غير اينان.

شاگردان کلینی

اين عده از فقها و محدثان بنام شيعه، که مشاهير علماى ما در نيمه اول و اواسط سده چهارم هجرى در ايران و عراق بوده ‏اند و استادان بسيارى از علماى نامى نيمه دوم سده چهارم هستند، از جمله شاگردان کلينى (مؤلف الکافى) به شمار مى‏ روند. احمد بن ابراهيم، معروف به ابن ابى رافع صيمرى، احمد بن کاتب کوفى، احمد بن على بن سعيد کوفى، احمد بن محمّد بن على کوفى، ابوغالب احمد بن محمّد زرارى (285 ـ 368ق)، جعفر بن محمّد بن قولويه قمى (368ق)، عبدال کريم بن عبدالله‏ بن نصر بزاز تنيسى، على بن احمد بن موسى دقان، محمّد بن ابراهيم نعمانى، معروف به ابن ابى زينب ـ که از شاگردان مخصوص و نزديکان او بود و کتاب الکافى او را نسخه‏ بردارى کرده است ـ، محمّد بن احمد صفوانى، مقيم بغداد ـ که او نيز از شاگردان مخصوص او بود و کتاب الکافى را رونوشت کرده و از کلينى علم و ادب آموخته و به دريافت اجازه قرائت حديث، نايل آمده است ـ، محمّد بن احمد سنانى زاهرى، مقيم رى، ابوالفضل محمّد بن عبدالله‏ بن مطلب شيبانى، محمّد بن على ماجيلويه، محمّد بن محمّد بن عصام کلينى، هارون بن موسى تلع کبرى شيبانى (م 385ق)، جمعا پانزده نفر، و افرادى ديگر از قبيل بزرگان.

تألیفات کلینی

شيخ اجل طوسى، و نجاشى دانشمند رجالى، جمعا اين کتاب ‏ها را جزء تأليفات کلينى به شمار آورده ‏اند:
1. کتاب الرجال،

2. کتاب الردّ على القرامطة،23

3. کتاب رسائل الائمّة عليهم‏ السلام،

4. کتاب تعبير الرؤياء،

5. مجموعه شعر (مشتمل بر قصايدى که شعرا در مناقب و فضايل اهل‏بيت عصمت و طهارت عليهم‏ السلام گفته ‏اند.)،

6. کتاب الکافى ( که جداگانه از آن ياد مى‏ کنيم). 

کتاب الکافي

کتاب با عظمت الکافى که مهم ‏ترين اثر کلينى؛ بل که جامعه شيعه است، مشتمل بر سه بخش است: اصول الکافى، فروع الکافى و روضة الکافى که جمعاً داراى شانزده هزار و يکصد و نود و نه (16199) حديث است، که از حضرت رسول اکرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله و ائمه معصوم عليهم ‏السلام روايت کرده است. شيخ طوسى و نجاشى کتاب ‏هايى را  که در الکافى آمده، جداگانه نام برده ‏اند. مثلاً، شيخ در الفهرست، آنها را به ترتيبى نام برده است که امروز نيز در الکافى مى ‏بينيم. الکافى، مشتمل بر سى کتاب است.24 نخستين آنها، کتاب عقل، بعد کتاب فضل علم، سپس کتاب توحيد و از آن پس، کتاب حجت (شناخت امامت و امامان)، کتاب ايمان و کفر، کتاب دعا، کتاب فضايل قرآن، کتاب طهارت و حيض، کتاب صلات (نماز)، کتاب ز کات، کتاب صوم (روزه)، کتاب حج، کتاب نکاح، کتاب طلاق، کتاب عتق و تدبير و مکاتبه، کتاب قضايا و احکام، کتاب جنائز، کتاب وقوف (وقف ‏ها) و صدقات، کتاب صيد و ذبايح، کتاب اطعمه و اشربه (خوردنى ‏ها و آشاميدنى ‏ها)، کتاب دواجن و رواجن، کتاب زىّ و تجمّل، کتاب جهاد، کتاب وصايا، کتاب فرايض، کتاب حدود، کتاب ديات، کتاب روضه که آخرين کتاب الکافى است. سپس کتاب رسائل الائمّة عليهم‏ السلام، کتاب الردّ على القرامطة و کتاب تفسير الرؤياء را نام مى ‏برد.25 نجاشى دو کتاب اول الکافى را جداگانه نقل مى‏ کند؛ يعنى کتاب عقل و کتاب فضل و علم، و غير از کتاب ‏هاى الکافى، کتاب الرجال و کتاب ماقيل فى الائمّة من الشعرا (اشعارى که درباره ائمه عليهم ‏السلام گفته شده است) را اضافه بر الفهرست شيخ دارد و به جاى تعبير الرؤياء ضبط کرده است. سپس نجاشى ـ که خود اهل بغداد بوده ـ مى ‏نويسد: «من به مسجد معروف به «لؤلؤى» که مسجد نفطويه نحوى است، آمد و رفت داشتم و در نزد امام جماعت مسجد قرآن مى‏ آموختم. درآنجا مى ‏ديدم که جماعتى از علماى ما (شيعه)، کتاب الکافى را بر ابوالحسن احمد کوفى کاتب مى ‏خواندند و مى ‏گفتند: محمّد بن يعقوب کلينى روايت مى‏ کند که ... .»

و مى ‏افزايد: «ابوالحسن عقرانى را ديدم که از کلينى روايت مى‏ کرد که: ما تمام کتاب ‏هاى کلينى را از جماعتى از استادان خود، محمّد بن محمّد (شيخ مفيد) و حسين بن عبيدالله‏ (غضائرى) و احمد بن على بن نوح، همگى از ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن محمّد قولويه از کلينى روايت مى‏ کنيم».26 معروف‏ ترين تأليفات کلينى، کتاب با عظمت و گران‏قدر و نفيس او الکافى است، که نه تنها بزرگ ‏ترين کار او است؛ بل که در جامعه اسلامى، کتاب معتبرى چون الکافیدر حديث تأليف نشده است. «الکافى»، نخستين کتاب از کتب چهارگانه و معتبر حديث و منبع فقه شيعه است که تقريباً از يازده قرن پيش تا کنون، مأخذ نخستين کتب فقه و حديث ما و مدرک و مرجع محدثان و فقها و مستند مجتهدان بزرگ شيعه اماميه، در استنباط احکام شرعى است. سه کتاب ديگر: من لا يحضره الفقيه، تأليف رئيس محدثان شيعه محمّد بن على بن بابويه قمى، معروف به شيخ صدوق(م 381ق) و تهذيب الأحکام و الاستبصار هر دو تأليف سرآمد فقهاى ما شيخ ‏الطائفه محمّد بن حسن طوسى (م460 ق) است. الکافى، تأليف ثقة‏الاسلام کلينى، معروف ‏ترين و معتبرترين کتب اربعه شيعه است و از لحاظ کم و کيف و محتوا و زمان، مقدّم بر سه کتاب ديگر ياد شده است. کلينى براى جمع ‏آورى اخبار و احاديث کتاب الکافى، مسافرت ‏ها نموده و به شهرها و نقاط شيعه ‏نشين کشورهاى دور و نزديک اسلامى رفته است، تا با ملاقات راويان احاديث و ناقلان آثارِ ائمه طاهرين عليهم ‏السلام و محدثان بزرگ و فقهاى عاليقدر شيعه و استادان اجازه و مشايخ روايت ـ که کارشناسان فنون حديث بودند و قسمت ‏هايى از ابواب فقه و حديث شيعه نزد آنها بوده است ـ احاديث صحيح و معتبر را جمع ‏آورى کند. به گفته نجاشى در مدت بيست سال، مجموع اخبار و احاديث صحيح و معتبر پيغمبر خاتم و ائمه معصومين ـ صلوات ‏الله‏ و سلامه عليهم اجمعين ـ را جمع ‏آورى نمود؛ سپس قسمت ‏هاى لازم را برگزيد و آنها را مهذب و مرتب کرد و سرانجام کتاب الکافى را به وجود آورد.

ثقة‏الاسلام کلينى، با تأليف کتاب الکافى، حقى عظيم بر جامعه شيعه اماميه دارد و مخصوصاً دانشمندان ما را در سطوح مختلف، تا ابد رهين منّت خود ساخته است.

از اين‏ که نجاشى مى ‏نويسد: «کلينى در رى، پيشواى شيعيان و چهره درخشان آنها بود». و اين‏ که موطن بعدى وى و آرامگاه او را در بغداد مى ‏بينيم، به خوبى مى ‏توانيم ميزان رنج و کوشش او را در طى آن مسافرت ‏ها به منظور تدوين کتاب الکافى، آن‏هم با وضع دشوار مسافرت در آن عصر، درک کنيم. مشايخ و محدثان و فقهايى که کلينى طى اين مسافرت‏ ها در شهرها و کشورها به فيض ملاقات آنها شتافته و از آنها فيض برده است، اغلب دانشمندانى بوده ‏اند که در جلد اول و دوم مفاخر اسلام نام برديم، يا استادان و شاگردان آنها هستند که بيشتر در ايران و عراق مى ‏زيسته ‏اند، و در رى، قم، بغداد و کوفه ساکن بوده ‏اند. براى پى بردن به اهمّيت و مقام والاى کتاب الکافى و رنج و کوشش قابل تقدير ثقة‏الاسلام کلينى، چنانچه گفتيم، کافى است که بدانيم مجموع احاديث کتاب الکافى 16199 حديث است و از لحاظ متن و سند، بيش از مجموع احاديث شش کتاب معتبر و معروف اهل سنت است؛ البته با حذف مکررات آنها؛ در صورتى که تمام احاديث صحيح البخارى با مکرراتش 7275 حديث است، و گفته‏ اند که با حذف مکررات 4000 حديث است و ابن تيميه گفته است: مجموع احاديث صحيح البخارى و مسلم، از 7000 کمتر است. يکى از فضلاى معاصر، احاديث اصول و فروع و روضة الکافى را با دقت شمرده و طرق مختلفى را که مرحوم کلينى براى بعضى از احاديث نقل کرده، يکى به حساب آورده است و به شماره 15176 رسيده است.27 در مقدمه الکافى چاپ جديد نوشته است: «کلينى التزام دارد که در کتاب ال کافى، تمام احاديث، جز اند کى از آنها را، با همه سلسله سند تا امام معصوم عليه ‏السلام ذ کر کند؛ ولى در بعضى موارد صدر سند را حذف کرده است؛ زيرا حديث را از شخصى که از وى روايت نموده، نقل کرده و سلسله سند در آن کتاب بوده يا به سندى که قبلاً گذشته، ارجاع داده است».28 و مى ‏افزايد: «يکى از محققان بزرگ گفته است: روش کلينى در الکافى، در ترتيب احاديث هر باب، اين است که حديث درست‏ تر و روشن‏ تر را در اول باب قراردهد، آن‏گاه به ترتيب، احاديث مبهم و مجمل را ذکر کند. به همين جهت غالباً آخر هر باب خالى از اجمال و ابهام نيست.» در خاتمه بحث از الکافى، تذکر دو نکته را لازم و ضرورى مى‏ دانيم:

اول، اين‏ که در بعضى از کتاب ‏ها آمده و در افواه برخى از اهل علم و عامه مردم افتاده که چون الکافى در عصر غيبت کوتاه امام زمان عليه‏ السلام تأليف شده، توسط يکى از نواب خاص آن حضرت، به نظر شريف آن برگزيده خدا رسيده و فرموده است: الکافى کافٍ لِشيعَتنا؛ الکافى براى شيعيان ما کفايت مى‏ کند. 29 در صورتى که اين، احتمالى بيش نيست و دليلى در دست نداريم؛ بلکه دليل برخلاف آن داريم و آن اين‏ که احاديث الکافى به تنهايى نيازهاى دينى شيعيان را تأمين نمى‏ کند، و لذا علماى بعدى به تأليف کتاب‏ هاى ديگرى پرداخته‏ اند و احاديثى معتبرتر نقل کرده‏ اند که در کتاب الکافى نبوده و جاى آنها در اين کتاب خالى است. دوم، اين‏ که با همه اهمّيت و اعتبارى که الکافى دارد، باز احاديث مجهول، نامفهوم و غير قابل قبول؛ مانند احاديث تحريف قرآن، در آن يافت مى ‏شود که فقهاى ما آنها را مردود دانسته و آنها را قبول نکرده‏ اند. با اين وصف، چنان‏ که گفتيم، احاديث الکافى از مجموع احاديث شش کتاب معتبر اهل تسنن (صحاح سته) بيشتر، و چون از راويان پاک سرشتى نقل شده است، لذا از صحت و اعتبار بيشترى برخوردار است؛30 زيرا احاديث الکافى با سلسله سند از امامان اهل‏ بيت روايت شده و اهل ‏البيت ادرى بما فى ‏البيت.

راجع به تحریف قرآن

چون به روايات تحريف قرآن در الکافى اشاره کرديم، مناسب مى ‏دانيم در اين باره توضيح مختصرى بدهيم. راجع به تحريف و کم و زياد يا پس و پيش بودن آيات و سوره ‏هاى قرآنى، در احاديث شيعه و سنى، رواياتى هست که همه ضعيف و از نظر محققان و علماى فريقين همه آنها مردود هستند. خوب است در اين‏جا قسمتى از مقاله محققانه محمّد محمّد المدنى رئيس دانشکده شريعت الأزهر مصر و سردبير مجله رسالة‏الاسلام به‏نام «رَجَةُ الْبَعْث»، از شماره چهل آن مجله، سال يازدهم، بياوريم که ما آن را تحت عنوان «غوغاى رستاخيز»، در سه شماره مجله مکتب ‏اسلام، سال دوم، ترجمه و منتشر ساختيم.

محمّد محمّد المدنى، دانشمند مشهور مصرى ـ که مقاله محققانه خود را به دنبال فتواى تاريخى شيخ محمود شلتوت رئيس دانشگاه الازهر، راجع به جواز پيروى از مذهب اماميه نوشته است ـ مى ‏نويسد:
«و اما در مورد نسبت تحريف قرآن به شيعه اماميه بايد گفت؛ اماميه به نقص و تحريف قرآن هرگز معتقد نيستند. آرى، در اين باره رواياتى در کتب آنها هست، چنان‏ که در کتاب ‏هاى ما نيز از اين قبيل روايات موجود است.»

ولى دانشمندان اهل تحقيق، از شيعه و سنى، باطل بودن اين روايات را روشن ساخته‏ اند. در ميان شيعه اماميه و زيديه، کسى به آن روايات اعتقاد ندارد؛ همان‏ طور که در ميان سنى ‏ها هم کسى به اين موضوع معتقد نيست. کسانى که علاقه ‏مند به اين موضوع هستند، براى آگاهى بيشتر در اين زمينه به کتاب الاتقان سيوطى مراجعه کنند.31 يکى از اهالى مصر در سال 1948 ميلادى، کتابى به اسم الفرقان تأليف کرده و روايات بسيارى که ضعيف و مورد اعتماد نيستند از مدار ک سنى ‏ها را در آن کتاب جمع ‏آورى کرده است. آيا ما شيعه ‏ها، همين که ببينيم يک نفر سنى، کتابى در زمينه تحريف قرآن تأليف کرده، يا روايتى نقل نموده است، مى ‏توانيم به طور کلى به سنى ‏ها نسبت دهيم که به نقص و تحريف قرآن معتقدند؟ هرگز! علاّمه بزرگوار، فضل بن حسن طبرسى ـ که از بزرگان علماى اماميه در قرن ششم هجرى است ـ در کتاب مجمع ‏البيان در زمينه جواب رواياتى که دلالت بر تحريف قرآن دارد، مى‏ گويد: «عده‏ اى از اصحاب ما و جماعتى از افراطى ‏هاى اهل سنت، گمان کرده ‏اند که در قرآن نقص و تحريف راه يافته است، ولى نظر دانشمندان ما ابدا اين نيست، چنانچه که سيد مرتضى32 در اين باره مشروحاً تحقيق نموده است ... .» محمّد محمّد المدنى، پس از نقل سخن محققانه سيد مرتضى در رد تحريف قرآن از نظر جامعه شيعه، مى ‏نويسد: «اين سخن به وضوح بر اين موضوع دلالت مى‏ کند که شيعه اماميه مانند ديگران معتقدند که يک حرف از قرآن کسر نشده و کسى که قائل به تحريف است، به روايات ضعيفى استناد نموده است».33 

توجه به چهار کتاب الکافی

به طورى که گفتيم و خواهيم گفت، نخستين کتاب الکافى را «کتاب عقل» تشکيل مى ‏دهد، سپس «کتاب علم» و از آن پس، «کتاب توحيد»، پس از آن «حجت». چه‏ قدر امروز براى ما مسلمانان جالب است که در آغاز قرون وسطى که اروپا در ظلمت جهل و بى ‏خبرى به سر مى ‏برد، در سراسر دنياى اسلام، دانشمندان ما به فراگيرى و انتشار علم و دانش مشغول بوده‏ اند، آن هم بدين ‏گونه که فى ‏المثل در بزرگ‏ترين و معتبرترين کتب حديث ما، نخستين کتاب مشتمل بر بحث از عقل و جهل؛ يعنى نقل احاديث رهبران اسلام درباره مقام و ارزش عقل و به کار بستن نيروى فکر و انديشه و نکوهش از جهل و نادانى و بى ‏اعتنايى به رهنمودهاى عقل خداداد، قرار داد. سپس، وقتى که خواننده پى به اهمّيت عقل و مذمت نادانى برد، « کتاب فضل علم» ـ يعنى توجه به جايگاه والاى دانش، وجوب کسب علم و لزوم جست و جوى آن و تشويق به فراگيرى آن، از گهواره تا گور، ولو در چين باشد ـ را مطالعه کند؛ و چون از عقل بهره‏ ور شد، بايد « کتاب توحيد» ـ شناخت خدا و خالق جهان و کليه پديده‏ ها ـ را مطالعه کند، آن‏گاه « کتاب حجت» را ببيند که چگونه در آن ـ که مفصل ‏ترين و جالب ‏ترين کتاب الکافى است ـ از شناخت رهبران الهى ـ که منصب آنان از جانب خداوند تعيين شده ـ بحث مى‏ شود تا امام را چنان‏ که شايسته است شناخته و از اين راه به تکامل انسانى و کمال مطلوب نايل شود. 

الکافی در نظر علمای بعدی

شيخ مفيد ـ دانشمند بلند مقام شيعه ـ (م 413 ق) در کتاب تصحيح الاعتقاد، صفحه 27 مى ‏نويسد: «الکافى از بزرگ‏ترين کتب شيعه است، و دانشمندان ما بيش از هر کتاب ديگرى از آن سود برده ‏اند.»
محمّد بن مکى، معروف به شهيد اول (مقتول در سنه 786ق) در اجازه ابن خازن نوشته است: « ... و کتاب الکافى در حديث، که شيعه اماميه مانند آن تأليف نکرده است.» شيخ على بن عبدالعالى کرکى، معروف به محقق ثانى (مقتول به سال 940ق) در اجازه قاضى صفى ‏الدّين عيسى، مى ‏گويد: «کتابى بزرگ در حديث به ‏نام  الکافى، مانندش نوشته نشده است. کلينى در اين کتاب احاديث شرعى و اسرار دينى را که در کتاب ديگرى يافت نمى ‏شود، جمع ‏آورى کرده است».34 ملاّ محسن فيض کاشانى، از الکافى بدين گونه ياد مى‏ کند: «در ميان کتب اربعه حديث شيعه، از همه شريف ‏تر و موثق ‏تر و کامل ‏تر و جامع ‏تر، کتاب الکافى است که نسبت به ساير کتب اربعه، مشتمل بر احاديث اصول دين و پيراسته از زيادت ‏ها و ناهموارى‏ هاست».35 شيخ على (نوه شهيد ثانى)، دانشمند بزرگوار ما، در کتاب الدرّ المنظوم مى ‏نويسد: «کتاب الکافى، چشمه زلالى است که مانند آن تدوين نشده و از آن کتاب، مقام والاى مؤلف آن، و جلالت قدر وى شناخته مى ‏شود.» مولى محمّد امين استرآبادى، محدث مشهور، در کتاب الفوائد المدنية مى ‏نويسد: «ما از استادان و علماى خود شنيده‏ ايم که در اسلام، کتابى هم‏ وزن الکافى که بتواند به پايه آن برسد، تصنيف نشده است».36 علاّمه مجلسى ـ که خواهيم گفت بهترين شرح الکافى از اوست ـ نوشته است: کتاب الکافى از لحاظ ضبط درست و جامعيت، بهترين کتاب اصول اوليه حديث شيعه، و بهترين و بزرگ‏ترينِ تأليفات فرقه ناجيه شيعه اماميه، در اين زمينه است.37

ساير فقها و علما و محققان شيعه، نزديک به همين مضمون ‏ها؛ بلکه بعضى ‏ها بهتر و روشن ‏تر و مفصل‏ تر، از کافىِ ثقة‏الاسلام کلينى ياد کرده ‏اند، که ما در اين‏جا به همين مختصر اکتفا مى‏ کنيم.

سخن کلینی در مقدمۀ الکافی

ثقة‏الاسلام کلينى در مقدمۀ کتاب بزرگ و پربارش، الکافى، سخنى دارد که به ‏جاست آن را بياوريم تا به خوبى از اهمّيت و ارزش کار درخور تحسين او آگاه شويم. کلينى احاديث الکافى را در اصول اعتقادى و فروع عملى اسلام و اخلاق و آداب زندگى، به عنوان يک دوره کامل برنامه ‏ريزى، جهت يک زندگى سعادتمندانه اسلامى، بر اساس مذهب اهل ‏بيت عصمت و طهارت عليهم ‏السلام، گرد آورده و در آن زمان ‏ها، آن را براى استفاده شيعيان کافى دانسته است. به ‏طورى که خود در مقدمه کتاب الکافى يادآور مى ‏شود، علت تصنيف اين کتاب بزرگ و با عظمت، اين بوده که يکى از دانشمندان شيعه، به وى شکايت نموده بود که بر اثر نبودن کتابى جامع مشتمل بر تمامى فنون دينى، مسلمانان و شيعيان به ظلمت جهل و نادانى گراييده‏ اند، و امور مهم و دقيق دينى را با فکر کوتاه خود مى ‏سنجند. در نتيجه، علم و دانش در نزد آنها بى ‏ارزش شده و علما عزلت گزيده ‏اند و بسيارى از مسائل دين هست که دانشمندى مانند خود وى، از حل و فهم آنها عاجز مانده و نمى ‏داند چاره کار را از چه کسى بخواهد.

کلينى کتاب الکافى را به او هديه مى‏ کند و در جواب درخواست وى مى ‏نويسد: «اى برادر، از شکايت تو آگاه شدم، که چيزهايى از امور دين بر تو مشکل شده، که پى به حقيقت آنها نبرده ‏اى و گفته‏ اى دانشمندى مطلع و موثقى نيافته‏ اى که با وى درباره حديث گفتگو نموده و از او استفاده کنى، و گفته‏ اى آرزو دارى کتابى داشته باشى که همه علوم دينى در آن باشد، به ‏طورى که طالبان دانش را بى ‏نياز کند و خواستاران حقيقت، از آن بهره ‏مند گردند، و هر کس بخواهد علم دين و آثار و اخبار صحيح ائمه طاهرين عليهم ‏السلام، و سنت‏ هاى پايدار را مورد عمل قرار دهد و به وسيله آن، واجبات خدا و سنت پيغمبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله را به کار برد، از آن کتاب اخذ کند. و گفته ‏اى اگر اين فکر عملى شود، اميد است که به خواست خدا و توفيق الهى، برادران دينى و علاقه ‏مندان شعائر اسلامى، بار ديگر به علم و علما بگروند و آنچه باعث شکوه بوده، تدارک شود.» آن‏گاه بعد از چند سطر مى ‏نويسد: «بحمدلله‏، خداوند ميسّر گردانيد کتابى را که خواسته بودى، تأليف گردد. اميدوارم چنان باشد که مى ‏خواستى. ما در اين باره کوتاهى نکرده ‏ايم؛ زيرا مى ‏دانيم که تبليغ دين و راهنمايى برادران دينى و هم‏ کيشان، امرى واجب است، از اين ‏رو چيزى فروگذار ننموده و اميدواريم با کسانى که در اين زمان يا زمان ‏هاى آينده تا پايان روزگار از اين کتاب استفاده و اقتباس مى‏ کنند و بر اساس آن عمل مى‏ نمايند، در ثوابش سهيم و شريک باشيم. ما کتاب «حجت» را تفصيل داده ‏ايم. اميد است خداوند توفيق مرحمت کند تا بتوانيم نيت خود را عملى سازيم و کتابى کامل ‏تر از آن، درباره امامان و شناخت وظايف و تکاليف خود نسبت به رهنمودهاى آن بزرگواران تصنيف کنيم ... .» 

نگاهی به شرح ها و ترجمه های اصول الکافی

کتاب گران‏قدر الکافى، تا کنون بيش از شصت بار توسط بزرگان، محدثان و فقهاى شيعه، به عربى و فارسى، شرح و ترجمه و تلخيص و تحشيه شده است. شرح ‏ها گاهى شامل چندين جلد بزرگ بوده است. همچنين به زبان ‏هاى فارسى، اردو، ترکى و غيره، همه يا قسمت ‏هايى از آن ترجمه شده، و بعضى از آنها به چاپ هم رسيده است. مشهورترين و شايد بهترين شرح الکافى ـ که مورد توجه علما و دانشمندان ماست ـ چهار شرح به زبان عربى و يک شرح به زبان فارسى است، که ذيلاً از آنها نام مى ‏بريم:

1. شرح اصول الکافى، تأليف فيلسوف بزرگ نامى، صدرالمتألّهين شيرازى (م1050 ق)،

2. شرح اصول الکافى، تأليف فقيه بزرگ، ملاّ صالح مازندرانى (م 1080 ق)،

3. شرح الکافى و ساير کتب اربعه، تأليف حکيم و محدث و فقيه عاليقدر، ملاّ محسن فيض کاشانى (م 1091 ق) به‏ نام الوافى که در سه جلد بزرگ به قطع رحلى و چاپ سنگى منتشر شده است.

4. شرح الکافى، علاّمه محمّد باقر مجلسى (م 1110 ق) مؤلف دائرة‏المعارف بحارالأنوار به‏ نام مرآة العقول، که تا کنون چندين ‏بار چاپ شده است. دانشمندان ما، مرآة العقول علاّمه مجلسى را بهترين شرح دانسته ‏اند؛ زيرا گذشته از احاطه و تسلّطى که علاّمه مجلسى، خود بر اخبار و احاديث اهل‏ بيت عصمت و طهارت عليهم ‏السلام داشته است، مضامين عالى و نکات برجسته شرح ملاّصدرا و ملاّ محسن فيض و ساير شروح الکافی را در آن آورده و از اين راه بر اهمّيت و ارزش آن افزوده است.

5. الصافى فى شرح الکافی (فارسى)، به قلم فقيه و محدث بزرگوار، ملاّ خليل قزوينى (م 1089 ق) که مورد استفاده علما و طالبان علم بوده و هست و در سال 1308 ق، در لکنهو چاپ شده است. قابل ذکر است که بدانيم اين پنج شرح مهم و مشهور الکافى، جمعاً در حدود هشتاد سال از سده يازدهم هجرى، انجام گرفته و قبل از همه، فيلسوف نامى، صدرالمتألّهين شيرازى به شرح آن همت گماشته است.

وفات و مرقد کلینی در بغداد

ثقة‏الاسلام کلينى ـ اين محدث عظيم ‏الشأن پيشين که در دنياى آن روز چشم و چراغ شيعه و سند افتخار دانشمندان بغداد، اعم از خاصه و عامه بود ـ پس از آن همه رنج و کوشش و تأليف و تصنيف و رواج و رونق مکتب خردپسند اهل ‏بيت عصمت و طهارت عليهم ‏السلام، سرانجام در سال 328 يا 329 ـ که مصادف با مبدأ غيبت کبراى امام زمان عليه‏ السلام بود ـ در همان شهر بغداد چشم از جهان فروبست و مرغ روح بلندپروازش به آشيان جنان پرواز کرد. آرامگاهش امروز در ناحيه شرقى نهر دجله، کنار جسر (پل) قديم بغداد، معروف و زيارتگاه مسلمانان است. (تولد کلينى شناخته نشده است.)

شيخ طوسى در الفهرست، سال وفات کلينى را 328ق ضبط کرده، ولى نجاشى در الرجال، و خود شيخ نيز در الرجال ـ که هر دو بعد از الفهرست تأليف شده ‏اند ـ تصريح کرده ‏اند که کلينى در سال 329ق وفات يافت؛ ما نيز اين تاريخ را معتبر مى ‏دانيم. در اين سال، شيخ اجل ابوالحسن صيمرى ـ نايب چهارم امام زمانِ عليه ‏السلام ـ نيز وفات يافت و با رحلت او، غيبت کبرى و طولانى آن حضرت آغاز شد، و جامعه شيعه در وضع خاصى قرار گرفت. ولى وجود کتاب الکافى، همچون ستاره درخشانى، شبستان تاريک اميد و آمال شيعيان را روشن ساخت، تا اين‏ که دانشمندان بعدى به تعميم و توسعه کار کلينى و نورپاشى بيشتر آثار اهل‏ بيت عصمت عليهم ‏السلام پرداختند.

شکرالله‏ مساعيهم الجميلة
و رحمة‏الله‏ عليهم اجمعين رحمة واسعه

 پی نوشت ها

------------------------------

*. اين مقاله از کتاب مفاخر اسلام، ج 3، ص 40 گرفته شده است.

1 . شهيد سعيد قاضى نورالله‏ شوشترى، در حاشيه مجالس المؤمنين، جلد اول، چاپ اسلاميه، صفحه 92 مى ‏نويسد: «به خط قطب ‏الدين رازى ديده ‏ام که نوشته است: رى هنگام نسبت، بايد «ريئى» خوانده شود. علت اضافه «ز» اين است که دو نفر به ‏نام ‏هاى «رى» و «راز» آن شهر را ساختند و چون خواستند نامى بر آن بگذارند، دچار اختلاف شدند. سپس بنا گذاشتند که آن شهر را به ‏نام يکى، «رى»، و هنگام نسبت به ‏نام ديگرى، «رازى» بخوانند.

2. معجم‏ البلدان، ج 3، ص117.

3. جاى تأسف است که در آن روزگار، لقب «ثقة‏الاسلام»؛ يعنى دانشمندى که مورد وثوق و سند وثاقت اسلام و مسلمين است، آن قدر اهمّيت داشته که براى اولين ‏بار، کلينى سرآمد دانشمندان و فقها و محدثان شيعه را بدان منسوب کرده ‏اند و امروز به قدرى الفاظ و اسامى و القاب ارزش خود را از دست داده است، که به هر بى ‏سر و پا و بى ‏سواد ريا کار هم «ثقة‏الاسلام» مى ‏گويند! بر عکس نهند نام زنگى کافور!!

 4. شرح مشيخه من لا يحضره ‏الفقيه، ص 267.

 5. رجال الطوسى، ص 495.

 6. الفهرست، شيخ طوسى، ص 135.

 7. رجال النجاشى، ص 266.

 8. مقدمه الکافى.

 9. همان، به نقل از وصول الأخيار، ص 69 .

10. همان.

11. مرآة العقول، ج 1، ص 3.

12. مقدمه الکافى.

13. همان.

14. ابن اثير جزرى، نام سه برادر دانشمند از علماى عامه است. آنها از مردم جزيره نزديک موصل بوده‏ اند و لقب جزرى منسوب به آنجاست. برادر اول، مبار ک بن ابى‏ الکرم اثيرالدين محمّد جزرى (م 606ق در موصل)، مؤلف کتاب ‏هاى النهاية و جامع الاصول، برادر دوم، عزالدين على بن اثير (م 630ق)، مؤلف کتاب ‏هاى اسدالغابة فى معرفة الصحابة، اللباب فى تهذيب الأسماء، و الکامل فى التاريخ، برادر سوم، نصرالله بن ابى الکرم (م 637ق)، منشى و کاتب، صاحب کتاب المثل السائر فى ادب ال کاتب و الشاعر و غيره، مدفون در کاظمين.

15. اصل حديث اين است: ان الله‏ يبعث لهذه الأمة فى رأس کل مأة سنة من يجدد لها دينها.

ابن اثير يک يا چند نفر از خلفا، علما و عرفاى سنى را هم نام مى‏ برد که بر سر هر صد سالى، مجدد، نگهبان و احيا کننده اسلام بودند. اين حديث از احاديث عامه است، ولى بسيارى از علماى فريقين به آن استناد جسته و کسانى را به ‏نام مجدد مذهب ذکر کرده‏ اند. نويسنده اين سطور، خود نظرى ندارد.

16. الرجال، ابوعلى حائرى، ص 298، به نقل از تعليقه وحيد بهبهانى، روضات الجنات فى احوال العلماء والسادات، ص 525.

17. الکامل، ابن اثير، ج 6، ص 274.

18. قاموس الرجال، ج 4، ص 256.

19. لسان الميزان، ج 5، ص 433.

20. روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، ص 525.

21. استادان و شاگردان کلينى را، از مقدمه الکافی و شرح حال کلينى مى‏ آوريم.

22. در مقدمه الکافی به جاى وى، على بن محمّد برقى نام برده که درست نيست.

23. قرامطه، فرقه‏ اى بودند که عقيده داشتند اسماعيل پسر حضرت صادق عليه‏ السلام، امام غايب است و در حقيقت، همان اسماعيليه نخستين بودند. علت تسميه آنها به قرامطه يا قرمطى، اين است که اولين بار شخصى به‏نام «قرمط» از مردم حومه کوفه، چنين ادعايى کرد و پيروان او به ‏نام وى خوانده شدند. قرامطه به مرور ايام، سخت به انحراف در عقيده و اعمال کشيده شدند و بر ضد عموم مسلمين شورش ‏هاى زيادى کردند.

24. شايد کلينى نيز مانند برخى از علماى قبل از خود، خواسته است تعداد کتاب ‏هاى الکافی را به عدد کتب حسين بن سعيد اهوازى تدوين کند. ر. ک: مفاخر اسلام، ج 1، شرح حال حسين بن سعيد اهوازى.

25. الفهرست، شيخ طوسى.

26. رجال النجاشى.

27. ترجمه و شرح اصول الکافی (فارسى)، ص 9 (مقدمه).

28. مقدمه الکافى.

29. گويا اين احتمال را نخست ملاّ خليل قزوينى، در شرح فارسى خود بر اصول الکافی داده است.

30. براى آگاهى از صحت و سقم احاديث صحيح البخارى و مسلم؛ يعنى معتبرترين «صحاح سته»، نگاه کنيد به کتاب فارسى سيرى در صحيحين و کتاب عربى اضواء على السنة المحمدية تأليف دانشمند فقيه مصرى، محمود ابورَيّه.

31. از جمله ر. ک: الاتقان، ج 2، ص 30.

32. از مفاخر فقها و دانشمندان شيعه در سده پنجم هجرى و متوفى به سال 436 ق.

33. «رَجَةُْالبَعْث»، مجله م کتب اسلام، سال دوم، شماره ششم، ص 46.

34. بحارالأنوار، ج 25، ص 67.

35. الوافى، ج 1، ص 6.

36. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 532.

37. مرآة العقول، ج 1، ص 3.