«مدرسه» سنّيان در برابر «دار العلمِ» شيعيان (بحثى در بارۀ کتاب «نقض»)*
چکيده
اقدام سلجوقيان به نابود کردن دار العلمهاى ابو نصر شاپور (وزير شيعى آل بويه) و شريف رضى و شريف مرتضى در بغداد و دار الکتب عضد الدوله بويه در شيراز و کتابخانه صاحب بن عبّاد (وزير شيعى آل بويه) در رى، به گستردگى در منابع تاريخى قرن پنجم و پس از آن، ياد شده و موجب بدنامى سلاجقه ـ که متظاهر به مسلمانى و اطاعت از خليفه عبّاسى و بر مذهب شافعى بودند ـ گرديده است. همزمان، مورّخان و پژوهشگران حوزه تمدّن و فرهنگ، به سهم بزرگ سلجوقيان در شکل گيرى «مدرسه» (و در نتيجه در تاريخ نهادهاى آموزشى در تمدّن اسلامى) اشاره مى کنند و در اين بحث، تلاش اين حکومتگران سُنّى مذهب براى مقابله با مراکز علمى شيعيان (دار العلم ها و دار الکتب هاى آل بويه و فاطميان مصر) و نيز اهتمام آنها به جبران خسارت هاى وارد شده بر علم و اهل علم را عاملى مؤثّر و بلکه اصلى مى شمارند؛ امّا مرورى بر کتاب نقض نشان مى دهد که مؤلّف آن، در بيان آثار و مفاخر شيعه، تا نهايت درجه ممکن، از ذکر نام کتابخانه ها و دار العلم ها و دار الکتب هاى سوخته و بر باد رفته شيعيان، پرهيز مى کند و در عوض، در يادکرد مؤسّسان شيعى اين مراکز علمى، با زيرکى، بر خدمات اجتماعى و عام المنفعه و حسن تدبير و درايت و کشوردارى و مردم دارى آنها تأکيد مى کند و در اين راه، ساختن پُل و نهر و کاريز و بيمارستان و برگزارى مجالس مناظره و ... را بر تأسيس دار العلم ها و کتابخانه هايى که ويژه اهل علم و مستقر در دربار بوده اند، مقدّم مى دارد. وى همچنين، تلاش گسترده سلجوقيان را در تأسيس مدارس، مى ستايد و به گستردگى به نقش وزيران شيعى در اين توسعه و تجهيز و پشتيبانى مدارس (از طريق موقوفات و عطايا و مَبرّات و ...) اشاره مى کند و مى کوشد تا نشان دهد که مدارس عصر سلجوقى، ادامه طبيعى و تاريخى دار العلم ها و دار الکتب ها و دار الحکمه هاى پيش از خودند (و نه در برابر آنها) و بر همين اساس، به کثرت وزيران و ديوانيان شيعى در دربارهاى سلاجقه (با ذکر نام و منصب) و کثرت مدارس و موقوفات فرهنگى آنها در اين عصر، افتخار مى کند و از وفادارى و صداقت آنها در خدمت به مخدومان خويش و تبعيّتشان از سياست هاى فرهنگى سلاجقه، شواهد و مؤيّدات فراوان مى آورد. بدين ترتيب، ذهنيت مشهور تقابل و تعصّب شيعه و سنّى را در تحليل تاريخى خود، يک سره به هيچ مى انگارد.
از جمله دلايل و شواهدى که ديدگاه مشهور تقابل مدارس و دار العلم ها را زير سؤال مى برد و تحليل عبد الجليل رازى (در کتاب نقض) را تقويت مى کند، وجود دار العلم هاى سُنّى، مثل دار العلم ابن سِوار در بصره در روزگار آل بويه و دار العلم مارستانى در بغداد پس از آل بويه و نيز وجود مدارس شيعى متعدّد در قم و رى در روزگار سلجوقيان است.
به علاوه، عبد الجليل، «موقوفه» و «عمومى» شدن مراکز علمى و کتابخانه ها در عصر سلجوقى ـ که تحوّلى مثبت در نهاد آموزش محسوب مى شوند ـ و نيز اهتمام سلاجقه به گردآورى کتابهاى دار العلم هاى پيشين و استنساخ آنها را مى ستايد و بدين ترتيب، به طور ضمنى اشاره مى کند که ميراث علمى عصر آل بويه، همچنان محفوظ است و وزيران و ديوانيان سياستمدار سلجوقى، آنها را به در بُرده و به کتابخانه هاى مدارس بعدى، منتقل و وقف نموده اند.
* اين مقاله، ترجمه اى است از متن فرانسوى زير :
MADRASA SUNNITE VERSUS DAR AL-'ILM CHIITE? (En marge du Kitab al-Naqd, sur les politiques culturelles et les imageshistoriographiques entre les poques bouyide et seldjoukide)
** وى استاد دانشکده علوم انسانى در دانشگاه سَپيِنزا در شهر رُم است. به تدريس رشته تاريخ مديتِرانه عربى ـ اسلامى مشغول است؛ رشته اى که به عنوان «تاريخ کشورهاى اسلامى» نيز شناخته مى شود). مدرک دکترى خود را در تحقيقاتى که در تمدّن اسلامى از بُعد تاريخى و ادب شناسى (يا همان فيلولوژى) به انجام رسانده بود، دريافت نمود. پس از آن که از بخش خاورميانه دانشگاه ناپل، به دريافت بورس تحصيلى در مقطع فوق دکترى در رشته مطالعات ايران شناسى نائل آمد، به عنوان استاد قراردادى به تدريس در رشته زبان و ادبيات عرب در دانشگاه معروف بولونيا پرداخت.
رساله دکترى او بدين مضمون بوده است: تنهايى و انزواى آن کودک يتيم: آيين تشيّع و فرايند «علم» در اسلام قرون وسطا.
او همچنين 56 مقاله به رشته تحرير در آورده است که مقاله کنونى، آخرين نوشته او به شمار مى رود.
همچنين کتاب الهيّات اسلامى را زير چاپ دارد که فرهنگ نامه اى از دانش تاريخى و مذهبى مسلمانان قرن بيستم است.
او همچنين به ترجمه نوشته هايى مستند در قالب رساله هايى آموزشى در بارۀ اسلام اقدام کرده است که از جمله آنها مى توان به کتاب هانرى کربَن خيال در عرفان ابن عربى اشاره کرد.
او همچنين به موضوع ادبيات عرب در قرون وسطا توجّه داشته و تعدادى کتاب هم از ميان آثار ادبيات معاصر عرب، ترجمه کرده است.