دربارۀ عبد الجلیل قزوینی*
عبد الجلیل قزوینی، اصلاً از مردم قزوین است؛ ولی در شهر «ری» میزیسته و از دانشمندان سرشناس شیعۀ آن شهر به شمار میرفته است. به همین جهت، گاهی او را «عبد الجلیل رازی» هم میگویند.
البته دو تن دیگر از علمای مشهور شیعۀ ری ـ که از معاصران وی بودهاند ـ نیز عبد الجلیل نام داشته اند: نخست عبد الجلیل بن ابی الفتح و دیگر عبد الجلیل بن عیسی که هر دو از رؤسای علمای شیعه بوده اند. اینان نیز معروف به «عبد الجلیل رازی» هستند؛ ولی مسلّم است که اگر این دو نفر، گاهی با هم مشتبه شوند (چنان که برخی آنها را یکی میدانند)، امّا شیخ عبد الجلیل قزوینی رازی، نظر به عللی - که از لحاظ خوانندگان خواهد گذشت -، مشخّص و معلوم و معروف تر از آنهاست، و به همین علّت هم موجب اشتباه نمیگردد.
آوازۀ وی در شهر ری
شهر «ری» ـ که هم اکنون در کنار آن، شهر تهران، پایتخت کشور ایران قرار دارد ـ، پیش از فتح آن به دست مسلمانان (۲۲ هجری) و بعد از آن تا حملۀ مغول، از آبادترین و مهم ترین شهرهای ایران به شمار میآمده است. شکوه و عظمت این شهر در تاریخ اسلام، از موقعی بالا گرفت و بر اعتبار و اجتماع مردم آن افزود که رکن الدولۀ دیلمی و سلاطین پس از وی، آن جا را پایتخت خود کردند.
ساکنان این شهر، نخست اهل سنّت و جماعت بودند؛ ولی بعدها و مخصوصاً در روزگار پادشاهان «آل بویه»، یکی از مراکز شیعه به شمار آمد، ولی باز کم و بیش، قسمت های عمدۀ آن در دست اهل تسنّن بود.
دانشمندان بسیاری از شیعه و سنّی از «ری» بر خواسته اند که همه در ردیف علمای درجۀ اوّل اسلام به شمار میآیند.
در عصر شیخ عبد الجلیل قزوینی، یکی از علمای متعصّب اهل سنّت، کتابی به فارسی به نام بعض فضائح الروافض در ردّ مذهب شیعه مینویسد و با استفاده از آزادی ای که داشته اند و محدودیتی که شیعیان آن عصر (عهد سلجوقیان) با آن دست به گریبان بودند، سخت بر شیعیان تاخته، علمای بزرگ شیعه همچون: شیخ صدوق، شیخ مفید، سیّد مرتضی، شیخ طوسی و راویان مشهور شیعه را ـ که از شاگردان امام محمّد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام بودهاند ـ، مورد نکوهش و تهمت قرار داده و تا آن جا که قدرت داشته، در تخطئۀ مذهب و معتقدات شیعه میکوشد.
شیخ عبد الجلیل، آن موقع در ری در مدرسۀ بزرگ خود به درس و بحث اشتغال داشته و روزهای جمعه، به موعظۀ مردم میپرداخته، و چنان که به دست میآید، عالمی بزرگ و در علوم گوناگون (بالأخص علم کلام)، مهارتی به سزا داشته و از مردان بلندآوازه شیعه نامبردار بوده است.
به همین جهت، چون کتاب «فضائح» ـ که عالم سنّی در ردّ شیعه نوشته بود ـ مشتمل بر تهمت ها و دروغ ها و مطالب بی اساس بوده و تا آن تاریخ، کتابی بدان گونه از روی تعصّب بی جا و خارج از نزاکت در ردّ شیعه نوشته نشده بود، سیّد مرتضی قمی ـ که از مفاخر و اعیان شیعیان و مرد بانفوذ ری بوده ـ، از میان علمای شیعه، فقط شیخ عبد الجلیل قزوینی را نامزد میکند که ردّی بر آن بنویسد!
الحق شیخ عبد الجلیل هم به خوبی از عهدۀ این کار مهم برآمده و با نگارش ردّی بر کتاب یاد شده ـ که آن را بعض مثالب النواصب فی نقض «بعض فضائح الروافض» نامیدهاند و ما نقض مینامیم ـ حقّی بزرگ بر گردن تمام شیعه دارد؛ زیرا نه تنها این مرد عالی قدر آن روز دست رد بر سینۀ دشمن زد و حملات آنها را از حریم تشیّع دور ساخت و شیعیان ضعیف الإیمان را از خطر گم راهی حفظ نمود، بلکه اصولاً کتاب نقض وی مشتمل بر بسیاری از مطالب تاریخی و رجالی و جغرافی و علمی و کلامی است که باید فقط از آن کتاب گرفت. به همین لحاظ، تا کنون بسیاری از علمای شیعه، مانند قاضی نور الله شوشتری، در موارد بسیاری از کتاب احقاق الحق و مجالس المؤمنین و علّامه مجلسی در جلد یازدهم بحار الأنوار و صاحب جواهر در کتاب صلوة جواهر الکلام، از مطالب و نکات جالب آن استفاده نموده و به نقل آن پرداخته اند.
دیباچۀ کتاب «نقض» و شیوۀ نثر آن
اکنون برای نمونه و توضیح بیشتر، قسمتی از آغاز کتاب نقض شیخ عبد الجلیل را ـ که بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر حضرت رسالت پناهی و اولاد طاهرین آن حضرت شروع میشود ـ میآوریم و سپس به شرح تاريخ تألیف آن مبادرت میورزیم.
امّا بعد بدانند منصفانی که این مجموعه بر خوانند که در ماه ربیع الأوّل پانصد و پنجاه و شش سال از هجرت صاحب شریعت ـ علیه الصلوة و السلام ـ به ما نقل افتاد که کتابی به هم آورده اند و آن را بعض فضایح الروافض نام نهادهاند. در محافل کبار و حضور صغار، بر طریق تشنیع میخوانند و مردم غافل، از استماع آن دعاوی بی بیّنت و معانی، متحیّر میمانند.
مگر دوستی مخلص نسختی از آن به امير سیّد، رئیس کبیر، جمال الدین علی بن شمس الدین الحسینی ـ ادام الله علوه و سیادته ـ که رئیس شیعه است برده است و او آن را مطالعه به استقصای تمام کرده و آن را به برادر مِهترم اوحد الدین حسین که مفتی و پیر طایفه است ـ مد الله عمره و انفاسه ـ فرستاد و او نیز از سر کمال و فضل مطالعه کرده و از من پوشیده داشت، از خوف آن که مبادا من در جواب نقض، تعجیلی بکنم. مدّتی دراز در بند و طلب آن نسخت بودم و میسّر نمیشد و چون دانستم که گروهی از علمای هر طایفه، باستقصای تمام تفحّص اوراق آن کتاب نمودهاند و بر کلمات نیک و بدش وقوفی یافتهاند، استبعاد و تعجّب نمودهاند.
عبد الجلیل سپس میگوید:
مصنف مزبور، کتاب خود را در سه نسخت کرده: یکی به خزانۀ امیر معروف فرستاده، و یکی مصنّف دارد و به خفیه بر عوام الناس میخواند، و یکی به قزوین فرستاده تا هر کس آن را بخواند، به زندقه و فساد افتد و وزر و وبال آن به گردن مصنّف بماند.
اتفاق را نسخۀ اصلی به دست سیّد امام شهاب الدین محمّد بن تاج کیکی افتاد ـ که معتبر شیعه است ـ و او آن را از سر صفای دل و کمال فضل و اعتقاد نیکو مطالعه کرد و به ما فرستاد، و ما را در آن فصول و کلمات، چند روز تأمّلی شافی به احتیاطی کافی کرده شد. الحق عباراتی درست و خوش و سهل است؛ امّا مجموع آن هذیان، کلماتی مشنع از سر تعصّب و جهل، حوالاتی نه بر جادۀ حقیقت، تشبیهاتی سقیم پُرشبهت، متعارضاتی نامعقول، و اشاراتی نامقبول، نقلی بدین گونه که هر عاقلی فاضل، آن را به انصاف بخواند، بی انصاف و نادانی و جهل مصنّف به حقیقت بداند و آن را از خود نداند و نخواند.
بیچاره از معنی این آیت بیگانه افتاده که حق تعالی فرموده: ﴿و لاتقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا﴾ و بدین غایت جسارت و نهایت خسارت قلم در میدان هذیان افکنده، مثبتان توحید و عدل را، و مقرّبان نبّوت و امامت را، و متابعان سنّت و شریعت را، به تهمت کذب منسوب کرده، سادات بزرگوار و مشایخ کبار را بیحجّتی معیوب گردانیده و مصنّفان امین و راویان معتمد را خائن و مخطی پنداشته و متکلّمان محقّق و مفتیان متدیّن و مقریان عارف را مساوی گفته و نوشته و از معنی این آیت دور افتاده است که در نص قرآن مجید مذکور است که: ﴿فو ربک لنسئلنهم اجمعین عما کانوا یعملون﴾. اگر چه مصنّف خود جزای عمل را منکر است!
پیش از وصول این کتاب به ما مگر زمرهای از خواص علمای شیعه که آن کتاب را مطالعه کرده بودند، در حضرت مقدّس مرتضی، شرف الدین، ملک النقباء، سلطان العترة الطاهره، سیّد السادات رفته که عبد الجلیل قزوینی میباید که در جواب این کتاب بر وجه حق شروعی کند، چنان که کسی انکار آن نتواند کرد ... .
آنگاه دیباچۀ کتاب را به نام نامی حضرت امام عصر ارواحنا فداه مزیّن نموده و به نقل عبارت کتاب فضائح و نقض آن میپردازد:
چون نسخۀ اصل به ما آوردند و تأمّل افتاد عقل چنان اقتضا کرد اگر چه تقرّب به خدای بی عیب و عار و به احمد مختار و حیدر کرّار باشد، دیباچه کتاب به اسم امام روزگار، خاتم الأبرار، مهدی بن الحسن العسکری علیه السلام باشد، که وجود عالم را حوالت به بقای اوست و عقل و شرع، منتظر حضور و ظهور لقای او ... .
کتاب «نقض» کی نوشته شده؟
کتاب نقض به همّت آقای سیّد جلال الدین اُرموی مشهور به «محدث» منتشر شده است. ناشر محترم بعد از انتشار آن، دو کتاب دیگر بنام مقدمه و تعلیقات و کلید تعلیقات هم برای تسهیل امر مطالعه و استفادۀ کتاب النقض منتشر ساخته که دارای مطالبی ارزنده و توضیحات بسیار مفید است، به طوری که خوانندۀ کتاب نقض ناگزیر از این است که دو کتاب مزبور را نیز با خود داشته باشد تا استفادۀ لازم را از آن ببرد.
آقای محدّث به دو دلیل، تألیف کتاب النقض را در حدود سال ۵۶۰ میداند: یکی این که شیخ عبد الجلیل در سال ۵۵۶ ق از تألیف کتاب فضایح عالم ناصبی اطلاع یافته و بعد، مدتی دراز در جستجوی آن بوده و این مدت طولانی، بعید است که کمتر از سه سال باشد! و دیگر اینکه مؤلّف فضائح، واقعۀ شکست و هزیمت فرنگیان را در جنگ شام در کتاب خود آورده و ایشان آن را فتح قلعۀ حارم میدانند، که ابن اثیر در ۵۵۹ ق نگاشته است.
ولی به نظر این جانب تألیف کتاب نقض دور نیست و در ماه ربیع الاول همان سال ۵۵۶ ق، که شیخ عبد الجلیل از تألیف کتاب فضائح اطلاع یافته، انجام گرفته است. اجمال این مدّعا بدین قرار است که مؤلّف فضائح تصریح میکند که وی در محرّم سال۵۵۵، از تألیف آن فراغت یافته است.۱
سپس شیخ عبد الجلیل، ده ماه بعد (ربیع الأول سال ۵۵۶ ق) مطلع میشود و چون کتاب مزبور، سر و صدای زیادی به راه انداخته بود، شیخ عبد الجلیل با کمال بی صبری، همه جا در ری که ناصبیِ مزبور و کتاب وی هم در آن جا بودهاند، در جستجوی آن بوده تا سرانجام «در مدّتی دراز»، یعنی قریب یک سال که عادتاً برای چنین موضوعی آن هم در یک شهر مدّتی دراز خواهد بود، آن را به دست میآورد و پس از مطالعه، به ردّ آن میپردازد.
بنا بر اين، تاریخ تألیف نقض آخر سال ۵۵۶ ق، بوده است، نه حدود ۵۶۰ ق، که ناشر محترم انتخاب کرده است.
مؤیّد این مطلب، عبارت شیخ عبد الجلیل است که مینویسد: «و عجب است که این به سمع خواجه نرسیده است که در شهور سنۀ خمس مأۀ که پنجاه و شش سال است که به قزوین فتنهای پدید آمده».۲ چنان که ملاحظه میشود، فتنهای در قزوین پدید آمده بود که از سال پانصد هجری شروع و تا موقع نگارش کتاب نقض، پنجاه و شش بوده که ادامه داشته است. چیزی که ممکن است مطلب را همچنان مبهم باقی گذارد، واقعۀ شکست و انهزام فرنگیان و فتح مسلمانان است که آن هم معلوم نیست منظور فتح قلعۀ حارم باشد که ابن اثیر در سال ۵۵۹ ق نوشته است؛ بلکه ممکن است واقعه ای دیگر باشد که ابن اثیر و دیگران ننوشته اند، یا این که همان واقعه باشد؛ ولی تاریخ آن را اشتباه ثبت کرده باشند، چنان که نظایر آن در تاریخ ابن اثیر و دیگر تواریخ دیده میشود.
مؤیّد دیگر این که مرحوم عبّاس اقبال ـ که مردی متتبّع بوده است ـ نیز طبق نوشتۀ آقای محدّث در کتاب مقدّمۀ تعلیقات (ص ۶۱)، در مجلۀ یادگار نوشته است:
در یک کتاب بسیار نفیس قدیمی، به نام بعض مثالب النواصب فی نقض «بعض فضائح الروافض»، تألیف نصیر الدین عبد الجلیل قزوینی که در حدود ۵۵۶ ق، به زبان فارسی بسیار فصیح نوشته شده ... .۳
بنا بر این گفتۀ مؤلّف ریاض العلماء و الذریعه که تألیف نقض را بعد از سال ۵۵۶ ق، دانسته اند و نظریۀ آقای محدّث که در حدود ۵۶۰ ق میداند، دلیل روشنی ندارند؛ بلکه شروع تألیف آن در اواخر سال ۵۵۶ ق، بوده است. شیخ عبد الجلیل، کتاب های دیگر هم به فارسی و عربی نوشته است که از جملۀ این کتابهاست: البراهین فی إمامة أمیر المؤمنین، السؤالات و الجوابات (در هفت جلد)، و مفتاح التذکیر؛ ولی بهترین و معروف ترین کتاب او همان نقض است. برادر وی اوحد الدین حسین نیز از فقها و رؤسای شیعه بوده است، چنان که در چند مورد کتاب نقض از وی نام میبرد.
شیخ منتجب الدین رازی، رافعی قزوینی شافعی، قاضی نور الله شوشتری، مؤلّف ریاض العلما و دیگران، شیخ عبد الجلیل را به عظمت و مقام شامخی که داشته است، ستودهاند. شیخ عبد الجلیل با این که در رد ناصبی مزبور، جرئت و شهامت قابل تحسینی نشان داده، ولی پیداست که باز ملاحظۀ محدودیت شیعه و نفوذ حکومت وقت را نموده و با ناراحتی بسیار به رد کتاب فضائح او پرداخته است.
این مرد بزرگ، کتاب خود را با این عبارت پایان میدهد:
و الحمد لله رب العالمین که ما را عمر داد و توفیق و تمکین تا جواب این خارجی ناصبی، بدین وجه که مؤمنان شرق و غرب بخوانند تا قیامت داده شد و شبهات و دعاوی همۀ مجبّران باطل و مضمحل کرده آمد و از باری تعالی خواسته میآید که اگر خللی یا زللی یا سهوی در قول و قلم آمده باشد، ما را عفو کند که هر تعصّب و سخنان سخت که نوشته آمد، بر سبیل جواب بود نه بر سبیل ابتدا.
* مکتب اسلام، شماره ۱۶، اردیبهشت ۱۳۳۹ ش
۱. ر.ک: نقض، ص ۷۳۹.
۲. همان، ص ۴۸.
۳. مجلّۀ یادگار، ش ۱، سال دوم.