تاريخ : 1391/10/03
کد مطلب: 345
حديثِ مسافر رى، نگاهى به مقاله «كوچ مسافر رى» و تبيين نكات تازه آن

حديثِ مسافر رى، نگاهى به مقاله «كوچ مسافر رى» و تبيين نكات تازه آن

مقاله «كوچ رساله رى»۱ بررسى است تاريخى ـ روايى درباره تاريخ تولد و وفات حضرت عبد العظيم حسنى عليه ‏السلام و كيفيت رحلت آن بزرگوار.

  نگارنده در آغاز مى ‏گويد: «امروزه تاريخ تحليلى و تحليل تاريخى از اهميت ويژه‏ اى برخوردار است. البته شايد بررسي هاى گوناگون نسبت به زمانهاى نزديک ما گر چه حايز اهميت است، ولى بسيار دشوار نباشد؛ چرا كه منابع مختلفى كه توسط ملل گوناگون نگاشته شده است، كار تفحص و نتيجه ‏گيرى را آسان مى ‏كند. اما اين امر در مورد تاريخهاى قديم ـ كه در هاله ‏اى از ابهام قرار دارد ـ به همان اندازه كه اهميت دارد، داراى دشواريهاى مخصوص به خود نيز هست. از بين رفتن هزاران هزار كتاب اصيل از گنجينه ‏هاى نياكان ما، و در فشار بودن هميشگى سادات و شيعيان، بالخصوص، بررسيهاى تاريخى شيعه را با دشواريهايى مواجه نموده است.

  اما به حكم «ما لا يدرک كله لا يترک كله» در اين گفتار خواسته ‏ايم گوشه ‏اى از زواياى موضوع را بررسى كنيم تا دوستان و آيندگان با تكميل نواقص و ضعفهاى آن ان‏شاءالله‏ دريچه‏ اى جديد و تحقيقى لايق براى نسل آينده بشر فراهم آورند.

  سپس مى ‏افزايد: «در اين مقاله بر آن نيستيم تا با اثبات تاريخى، ولو غير قابل اعتماد، و يا اثبات شهادت سيد بزرگوار حسنى، تاريخ ‏سازى كنيم يا به تحريک عواطف بپردازيم، بلكه غرض فقط بررسى تاريخى و روايى و نقل اقوال مختلف است با آنچه از شواهد و قراين وجود دارد و نهايتاً قضاوت را به خواننده خبير مى‏ سپاريم.»

  اين گفتار در سه بخش تدوين شده كه بخش سوم آن از نظر نگارنده حايز اهميت بيشترى است:

بخش اول. تاريخ تولد،

بخش دوم. تاريخ رحلت،

بخش سوم. كيفيت رحلت.

تاريخ تولد

اكثر ترجمه نويسان درباره تولد حضرت عبدالعظيم حسنى عليه ‏السلام يا اشاره ‏اى نكرده ‏اند و يا تصريح نموده ‏اند كه از تولد آن حضرت اطلاع دقيقى در دست نيست، ولى آنچه از مجموع اقوال به ‏دست مى ‏آيد، سه قول است:

قول اول. تولد در سال ۱۷۳

اولين منبع فارسى كه تاريخ دقيق تولد آن حضرت را بيان داشته، كتاب «نور الآفاق» حاج شيخ جواد شاه عبدالعظيمى است، ولى درباره صحت و سقم آن مطالب قابل گفتنى است كه در مقاله بررسى شده است، تا اينكه نگارنده در پايان مى ‏گويد: در نتيجه، كلام نور الآفاق قابل ردّ و قبول نيست تا مصدرى قابل اطمينان آن را تأييد يا تكذيب كند، و صرف اينكه ما از كتابهايى كه در نور الآفاق بدان استناد شده اطلاعى در دست نداريم، نمى ‏تواند ردّ قول صاحب نور الآفاق نمايد، خصوصاً اينكه از جهت تاريخى، كلام وى مشكل ‏ساز نيست؛ چون بنا بر اينكه تولد حضرت عبدالعظيم را در سال ۱۷۳ و وفاتش را به سال ۲۵۲ دانسته، حضرت ۷۹ ساله بوده كه دار دنيا را وداع گفته است، و با توجه به شهادت امام ‏كاظم عليه ‏السلام در سال ۱۸۳، كودكى عبدالعظيم حسنى عليه ‏السلام مقارن با دهه آخر عمر حضرت كاظم عليه ‏السلام بوده، و در زمان امام رضا عليه ‏السلام، كه وفات حضرت سال ۲۰۲ يا ۲۰۳ بوده ـ، زمان آن حضرت را درک كرده و سپس حضور حضرت امام جواد و امام هادى عليهما السلام رسيده و از آنها روايت نقل كرده و در دو سال قبل از شهادت حضرت هادى عليه ‏السلام (در سال ۲۵۴) به سال ۲۵۲ از دنيا رفته است، و حضرت هادى عليه ‏السلام نيز تشويق و تحريض بر زيارت ايشان نموده ‏اند.

  سپس درباره اينكه آيا حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام درک حضور حضرت رضا عليه السلام را نيز نموده است يا نه گفتگو شده است.

قول دوم. سال ۱۸۰ يا قبل از آن

بنا به گفته برخى، تولد آن حضرت بايد سال ۱۸۰ يا قبل از آن باشد؛ چون عبدالعظيم عليه ‏السلام روايتى بدون واسطه از هشام بن الحكم نقل كرده۲، و وفات هشام بن حكم در سال ۱۹۹ رخ داده۳، و هنگام نقل روايت گمان مى ‏رود كه
  حضرت عبدالعظيم در سنى بوده كه تحمل حديث مى‏ كرده و كمتر از بيست سال نداشته است. بنابراين بايد تولدش سال ۱۸۰ يا قبل از آن باشد.

  بر اين قول، در مقاله اشكال شده كه قابل مراجعه است.

قول سوم. تولد در سال ۲۰۲

جناب آقاى عطاردى مى ‏گويد۴: يكى از فضلاى معاصرين در رساله ‏اى كه در شرح زندگى حضرت عبدالعظيم به نگارش درآورده گويد عبدالعظيم حسنى در سال ۲۰۲ هجرى متولد شده، ليكن مأخذ اين گفتار خود را ذكر نكرده است. اين گفته مدرک درستى ندارد؛ زيرا حضرت عبدالعظيم راوى هشام بن حكم است و او در سال ۱۹۸ درگذشته۵، و نيز عبد العظيم محضر مبارک حضرت رضا عليه ‏السلام را درک نموده در حالى كه آن جناب در سال ۲۰۳ به شهادت رسيده است.

***

نگارنده پس از مطالب فوق جهت راهيابى به تاريخ تولد عبدالعظيم، راهى ديگر پيشنهاد مى ‏كند و آن بررسى، بررسى رواتى است كه حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام از آنها نقل كرده، و نيز راويانى كه از وى نقل كرده ‏اند با دقّت در ارتباط احاديث به يكديگر و نظر در موقعيتهاى تاريخى و جغرافيايى.

تاريخ رحلت

براى بررسى تاريخ رحلت حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام ابتدا بدين موضوع پرداخته كه آيا حضرتش زمان امامت حضرت عسكرى عليه ‏السلام را درک نموده يا نه؟ امامت يازدهمين پيشواى شيعه حضرت عسكرى عليه‏ السلام، پس از شهادت امام هادى عليه ‏السلام به تاريخ جمادى الآخر ۲۵۴ شروع مى ‏شود و تا شهادت آن حضرت در سامرا به تاريخ ۸ ربيع الأول ۲۶۰ ادامه مى ‏يابد.

  پس از اين بررسى و تعيين قول حق، به ذكر اقوال و بررسى آنها مى ‏پردازيم:

  اين بررسى ـ كه با نقل و نقد كلمات رجاليان و اهل فن قرين است ـ بدين نتيجه مى ‏انجامد كه حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام از اصحاب امام حسن عسكرى عليه ‏السلام نبوده ‏اند و در زمان امام هادى عليه ‏السلام وفات يافته است.

  اما درباره تاريخ رحلت آن حضرت به سه قول اشاره رفته و مقدار صحت و سقم آنها بررسى شده است:

۱. حدود سال ۲۵۰، كه واعظ تهرانى صاحب جنة النعيم بدان قايل شده است.

۲. سال ۲۵۴، كه بعضى از متأخران بدان تصريح كرده ‏اند.

۳. سال ۲۵۲، كه شاه عبدالعظيمى و به نقل از وى در ديگر منابع آمده است.

كيفيت رحلت

درباره كيفيت رحلت حضرت عبدالعظيم دو قول وجود دارد و با احتمال ضعيفى كه وجود دارد، جمعاً سه احتمال مى ‏شود. در اين بخش اين اقوال و احتمالات بررسى شده و درباره مقدار قوت و ضعف آنها بحث شده است:

احتمال اول. موت طبيعى پس از بيمارى،

احتمال دوم. شهادت،

احتمال سوم. وفات در اثر وقوع زلزله.

احتمال اول. موت طبيعى پس از بيمارى

ابو العباس نجاشى در رجال خود۶ قضيه مهاجرت حضرت عبدالعظيم عليه‏ السلام به رى و طريقه وفاتش را چنين نقل مى ‏كند:

كان عبدالعظيم ورد الرى هارباً من السلطان، وسكن سرباً فى دار رجل من الشيعة فى سكة الموالى، وكان يعبد الله‏ فى ذلك السرب ويصوم نهاره ويقوم ليله ... فمرض عبدالعظيم ومات رحمه ‏الله، فلمّا جرّد ليغسل وجد فى جيبه رقعة فيها ذكر نسبه.

  روايت فوق صريح است در آنكه حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام بيمار شده و سپس وفات يافتند.۷

احتمال دوم. شهادت

قبل از آنكه به بررسى شهادت حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام بپردازيم، درباره واژه «شهيد» و معانى آن گفتگو شده است. درباره شهيد سه نوع معنا متصور است:

۱. معناى لغوى،

۲. اصطلاح فقهى و حديثى،

۳. معناى توسّعى.

بنا بر مطالب نسبتاً مفصلى كه ذكر مى ‏شود چنين نتيجه گرفته مى‏ شود كه: حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام بنا بر معناى توسّعىِ شهيد، به ‏طور يقين از شهدا محسوب مى ‏شوند؛ اما در اين مقام، بالاتر از مطلب مذكور، نگارنده مى ‏خواهد با بررسى اقوال قدما، بدين مآل رسد كه حضرت عبدالعظيم به شهادت رسيده، يعنى همان معناى اصلى كه «القتل فى سبيل الله‏» باشد، علاوه بر معناى توسعى مذكور.

شهادت حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام:

در منابع متأخر، مهم‏ ترين منبعى كه به شهادت حضرت عبدالعظيم عليه‏ السلام اشاره كرده، منتخب طريحى است، و پس از وى ديگران به گفتار وى استناد نموده ‏اند:

علامه اديب شيخ فخرالدين طريحى در كتاب المنتخب فى جمع المراثى و الخطب۸ مى ‏گويد:

قيل: وممن دفن حيّاً من الطالبيين عبدالعظيم الحسنى بالرى.

  ولى مستندى براى گفتار خود ذكر نفرموده است.

  در منابع معاصر و قريب بدان، غالباً اين مطلب از منتخب طريحى نقل شده است مانند كجورى در جنة النعيم.۹ وى زحمت زيادى براى يافتن خبر شهادت حضرت كرده ولى چيزى نيافته، جز خبر فوق كه آن را نقل كرده و بعضى از ستمهاى حكّام جور را بر اهل بيت و علويان مذكور داشته و از يافتن منبعى ديگر مأيوس بوده است.

نگارنده مى ‏گويد:

گر چه شأن مرحوم طريحى اجلّ از آن است كه مطلبى را بدون مصدر و منبع معينى نقل كند، ولى به هر حال چون مستند آن معلوم نبود، در هاله ‏اى از ابهام قرار داشت، و طبيعى است كه به صرف مصدرى مجهول؛ نمى ‏توان حكم به شهادت حضرت كرد، لذا افرادى نيز كه اين قول را نقل كرده ‏اند با بى ‏اعتنايى از آن عبور كرده ‏اند.

  تفضّل خداوندى و منّت الهى، شامل حال نگارنده شده تا به مصدر قابل توجهى از قرن ششم هجرى برخورده است. بله مثالب النواصب ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ ق). وى از اعاظم رجال و مفاخر شيعه است. علاوه بر قدمت وى، شيخ الاجازه بودن و اساتيد فراوان و شاگردان او، از شيعه و سنى، بسيار در خور توجه است.

  گرچه كتاب پر ارجش مثالب النواصب تاكنون به زيور طبع آراسته نشده، ولى كتاب مناقب آل ابى طالب از مصادر مهم شيعه و داراى مطالب بكر فراوان و از منابع مهم مجلسى در بحار الأنوار و ساير كتابها است.

  ابن ‏شهر آشوب در اوائل كتاب مثالب النواصب فصلى با عنوان «فصل فى مصائب اهل البيت» دارد. در آغاز اين فصل مى ‏فرمايد۱۰: تبرّكت العامة بآثار النبي صلى الله‏ عليه وآله تقليداً لا تحقيقاً وجعلت تقول: هذه شعرته وهذه قصعته وهذا نعله، وافتخرت العباسية فقالت: عندنا قضيبه وبردته ونازعت عايشة عثمان وسألت قميصاً عليه فقالت: هذه لم تبل وقد أبلى عثمان سنّته وتطاولت عليه مرة أخرى وسألت نعلاً وقالت: تركت سنة صاحب النعل.

  ولا أراهم يتقربون بأولاده فيقولوا: هؤلاء عترته وذريته بل لم يعرف فى نسل بنى ‏آدم من نبى أو ذمي أو ملك أو سوقى أصاب واحداً منهم ما أصاب أولاد المصطفى من القتل والصلب والنفى والضرب والفتك والحق والغيلة والرمي والحبس والجوع والمثلة والسبي وضروب النكال ...

  و موارد فراوانى را برشمرده كه ذكر آنها در اين مقال نمى ‏گنجد، تا اينكه مى ‏گويد:

وممن دفن من الطالبيين حياً عبدالعظيم الحسنى بالرى ومحمد بن عبدالله‏ بن الحسن.۱۱

زنده بگور كردن!

از عبارت ابن شهر آشوب چنين بر مى ‏آيد كه حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام را زنده زنده درون قبر جا داده ‏اند كه در تعبيرات عاميانه از آن «زنده به گور» تعبير مى ‏شود.

  نگارنده چون تا به ‏حال، جز اشارات مختصرى در اين باره، نديده، لذا در اين مقام عبارت «دفن حياً» را توضيح بيشترى داده است.

قول فخر رازى در كتاب الشجرة المباركة

علاوه بر قول ابن شهر آشوب كه قديمى ‏ترين مصدر قابل استناد در مورد شهادت حضرت عبدالعظيم است به قول امام فخر رازى نيز برخورد مى ‏كنيم. عبارت وى چنين است:

عبدالعظيم ... وقتل بالرى، و مشهده بها معروف و مشهور ...

بعضى احتمال داده ‏اند كه شايد به ‏جاى «وقتل»، عبارت «وقيل» بوده است كه در اين صورت، صاحب كتاب الشجرة المباركة از قايلان به شهادت حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام نيست.

  نگارنده صحت و سقم اين مسأله را بررسى نموده، و مى ‏گويد: اينک ماييم و دو قول مخالف: قول اول كه مى ‏گويد: «مرض و مات، مريض شد و وفات يافت»، و قول دوم كه مى ‏گويد: «دفن حيّا؛ زنده به گور شد و به شهادت رسيد».

امكان جمع بين دو قول

ممكن است كسى بگويد منافاتى ندارد كه درباره شخص بيمارى هم موت صدق كند و هم شهادت، چنانكه مشهور است درباره حضرت رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله كه توسط زنى يهودى مسموم شد و به سبب آن مريض و سپس شهيد شد۱۲؛ يا حضرت صديقه كبرا و شفيعه محشر فاطمه زهرا عليها السلام كه از ضربه قنفذ در بستر بيمارى افتاده و پس از اندكى به شهادت رسيد و حضرت كاظم عليه ‏السلام در باره او فرمود: «فاطمة صديقة شهيدة »۱۳.

  ولى در مقام، اين گفتار صادق نيست، چون ظاهر عبارت قول اول آن است كه حضرت در حال بيمارى وفات يافته است، و عبارت قول دوم نيز فقط مقاله شهادت را نمى‏ گويد، بلكه شهادتى است كه حضرت را در حال زنده بودن، در تيره خاک سپرده ‏اند.

  مگر فقط به گفتار فخر رازى، منهاى قول ابن شهر آشوب، توجه شود كه فقط مسأله قتل آن حضرت را مطرح كرده و گفته است: «قُتِلَ بالرى». در اين صورت، مقوله بيمارى و شهادت قابل جمع و توجيه است.

***

سپس در مقام ترجيح هر يک از دو قول سابق برآمده و به بررسى سندى و تاريخى هر يک از دو قول پرداخته است. در بررسى قول طريحى مى ‏گويد: منتخب طريحى مطالب را ظاهراً از ابن شهر آشوب گرفته و مصدر مستقلى نيست، علاوه بر اينكه خودش نيز اين مطلب را به قول «قيل» نسبت داده است كه مشعر به ضعف قول است.

  به عبارت ديگر، با توجه به دو نسخه از مثالب كه عبارت مذكور در آن واقع است و نسبت به «قيل» داده نشده، بلكه جز ما نسبت شهادت به حضرت عبد العظيم عليه ‏السلام داده شده، ولى صاحب منتخب در نقل عبارات شهر آشوب به اين مطلب كه رسيده لفظ «قيل» را اضافه كرده است. بنابراين طريحى نظر به قول علماى رجال مانند نجاشى و شيخ داشته و مى ‏توان گفت كه خود طريحى قايل به موت طبيعى بوده و شهادت را به نحو قولى قيل ـ كه خود بدان قايل نيست ـ نقل كرده است.

  در بررسى كلام ابن ‏شهر آشوب مى ‏گويد: اما ابن شهر آشوب، قدمت و قول او حجّيّت بلا كلام دارد، منتها تنها مطلبى كه در بين هست، اين است كه ابن شهر آشوب مطلب تاريخى مذكور را از كجا نقل كرده است و مستند وى چه كتاب يا كتابهايى بوده است؟

  و در بررسى كلام شجره مباركه مى‏ گويد: اما فخر رازى، به ‏طور كلى گفتارش در مطالب اعتقادى يقيناً مورد استناد و احتجاج نيست؛ چرا كه در تأليفاتش بسيار معاند، متعصّب و مبغض شيعه و پيروان محمد وآل محمد
صلوات الله‏ عليهم است. ولى در مانند اين مورد ـ كه كتابش را در علم انساب نگاشته ـ اقوالش اگر مخالفى نداشته باشد، مى ‏تواند مورد قبول قرار گيرد، و يا لااقل، قول وى مؤيِّد اقوال موافق باشد.

  با توجه به مطالب گفته شده در بررسى سندى، مى ‏توان به قول مرحوم نجاشى، با توجه به سند گفتارش ـ كه حسنه يا موثقه است ـ اعتماد بيشترى نمود، و عبارات منقول از ابن ‏شهرآشوب و فخر رازى در مقابل آن نمى ‏تواند اعتبار فوق ‏العاده ‏اى نشان دهد؛ زيرا مأخذ ابن ‏شهرآشوب دقيقاً معلوم نيست، و كلام فخر رازى نيز احتمال خلاف دارد (بنا بر قرائت «وقيل» به ‏جاى «وقتل» ).

  علاوه بر اينكه در تأييد قول نجاشى كه درباره حضرت عبد العظيم عليه ‏السلام فرموده بود: «مرض و مات»، قول شيخ طوسى نيز در فهرست بدان ضميمه مى ‏شود. عبارت فهرست۱۴ چنين است: مات عبد العظيم بالرى، و قبره هناك.

  ظاهر اين عبارت مرگ طبيعى است و الاّ به ‏جاى آن، عبارت «استشهد» را به ‏كار مى ‏برد، و همچنين در ادامه كلامش فرمود: «قبره هناك» و تعبير از «قبر» كرد نه «مشهد» چنانكه فخر رازى تعبير كرده بود.

  و كلام شيخ طوسى با توجه به اينكه يكى از مشايخ رجال شيعه است. حايز اهميت فراوان است و همچون نجاشى۱۵، قابل استناد است. شيخ طوسى نسبت به كلامى كه فرموده جزم داشته و هيچ گونه ترديدى در كلماتش ديده نمى ‏شود.

بررسى تاريخى و تكيه بر شواهد و قراين

اما در بررسى تاريخى و بررسى شواهد و قراين قول دوم ـ كه شهادت حضرت عبدالعظيم باشد ـ بسيار قوت مى ‏يابد و براى قول اول ـ هنگامى كه تكيه بر شواهد و قراينى مى‏ كنيم ـ چيزى نمى‏ توان گفت جز آنكه سن حضرت به قراين روايات و مطالب منقول ـ كه پيش از اين بدانها اشاره شد ـ بين هفتاد تا هفتاد و نه سال بوده، و در اين سن، مرگ طبيعى احتمالش قوى است.

  سپس براى تأييد شهادت حضرت عبدالعظيم پنج مؤيد گوناگون ذكر كرده كه هر كدام قابل ملاحظه و بررسى است. در اين مقال، پس از ذكر هر تأييد، نكاتى كه موجب تضعيف آن مى ‏شود، نيز ذكر شده است.

  آن‏گاه احتمال سوم در كيفيت رحلت آن بزرگوار را «موت در اثر وقوع زلزله» ذكر كرده و با استناد به اقوال سابقه، آن را احتمالى بى ‏اساس مى ‏داند.

نتيجه ‏گيرى

نتيجه ‏گيرى نگارنده مقاله، چنين است:

با بى‏ اساس بودن احتمال اخير كه موت در اثر وقوع زلزله مى ‏باشد، در مقام دو قول بيشتر نيست:

۱. قول نجاشى و شيخ طوسى كه دلالت بر رحلت طبيعى حضرت عبد العظيم عليه ‏السلام مى ‏باشد كه از جهت سندى قابل قبول است.

۲. قول ابن شهرآشوب و فخر رازى و طريحى مبنى بر شهادت آن حضرت.

اين قول با بررسى شواهد تاريخى و قراين مذكور، فى حد نفسه قابل قبول اسا، لكن در مقابل قول اول، از ديد تاريخى ـ رجالى نمى ‏تواند مقاومت كند، علاوه بر اينكه بايد طريحى را ـ با اينكه اكثر استنادها به او بازمى ‏گردد ـ از دايره اين قول بيرون دانست؛ چرا كه او نسبت «قيل» به اين قول داده است كه مشعر به ضعف آن است؛ چنانكه در جاى خود توضيح داده شد.

  در عين حال، با بيان ابعاد گوناگون قضيه، از خوانندگان محترم، دعوت به بررسى بيشتر و قضاوت نهايى شده است. شايد آن گراميان، از مطالب مذكور به گونه ‏اى ديگر استفاده كنند و يا با يافتن مطلبى جديد، يكى از اقوال مذكور را تحكيم نمايند.



۱. مقاله كوچ مسافر رى، در جلد سوم مجموعه مقالات كنگره عبدالعظيم حسنى عليه ‏السلام منتشر خواهد شد.

۲. اصول كافى، ج ۱، ص ۴۲۴، كتاب الحجة، ح ۶۳، باب فيه نكت ونتف من التنزيل فى الولاية.

۳. عبدالعظيم الحسنى حياته ومسنده، ۲۰۸ و ۲۱۸ به نقل از خلاصه و رجال ‏كشى.

۴. عبد العظيم الحسنى حياته و مسنده زندگانى حضرت عبدالعظيم عليه ‏السلام، ص ۶۳.

۵. بلكه ۱۹۹ چنانكه جناب آقاى عطاردى در صفحات ۲۰۸ و ۲۱۸ از كتابش بدان تصريح كرده است.

۶. رجال النجاشى، ص  ۲۴۸ ـ ۲۴۹، رقم ۶۵۳، نيز ر. ك: خاتمة المستدرك، ج ۴، ص ۴۰۵ و ج ۵، ص ۲۳۰؛ بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۲۶۸، ح ۳؛ ثلاثيات الكلينى، ص ۷۴؛ نقد الرجال، ج ۳، ص ۶۸، رقم ۲۹۴۴؛ جامع الرواة، ج ۱، ص ۴۶۰ ـ ۴۶۱؛ معجم رجال الحديث، ج ۱۱، ص ۵۱.

۷. بنابراين در عبارت آية ‏الله‏ رضا استادى كه در مقاله ارزشمندشان نشريه نور علم، ش ۵۰ ـ ۵۱، ص ۳۱۰ در پاسخ به سؤال سائل: آيا حضرت عبدالعظيم شهيد شده است؟ فرموده ‏اند: «ظاهر عبارت نجاشى وفات است نه شهادت» تأمل است، بلكه مى ‏توان گفت: نصّ صريح عبارت نجاشى وفات است نه شهادت.

۸. منتخب طريحى، ص ۸ چاپ نجف، سال ۱۳۶۹ ه ق، همچنين براى اطمينان بيشتر از وجود واژه «قيل» در كلام طريحى، به نسخه ‏اى كه با خط زيبا توسط اسماعيل بن محمد على بروجردى به ‏تاريخ ۱۵ رجب ۱۲۷۶ نگاشته شده است و تحت تملك سيد مرتضوى در مشهد قرار دارد، مراجعه شد. تصويرى از اين نسخه در مركز احياى ميراث اسلامى قم به شماره ۲۶۰۶ نگهدارى مى ‏شود.

۹. جنة النعيم، ج ۳ چاپ محقق.

۱۰. مثالب النواصب، ص ۱۱ نسخه خطى هند، ص ۲۲ ـ ۲۳ (نسخه خطى سپهسالار).

۱۱. مثالب النواصب، ص ۱۳ نسخه خطى هند، ص ۲۷ (نسخه خطى سپهسالار).

۱۲. قول ديگرى نيز درباره شهادت نبى مكرم اسلام صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله منقول است. به روايت ابن ‏شهر آشوب در مثالب النواصب ص ۵۱۷ از نسخه خطى كتابخانه سپهسالار: عن عبدالصمد بن بشير، عن أبى ‏عبدالله‏ عليه السلام: أتدرون مات رسول الله‏ أو قتل؟ فإن الله‏ تعالى يقول فى كتابه «أفان مات أو قتل..» فنسخ القتل الموت، إنّما سمّتاه وقتلتاه، وإنهما وأبوهما شرّ خلق الله‏.

۱۳. مسائل على بن جعفر، ص ۳۲۵، ح ۸۱۱، كافى، ج ۱، ص ۴۵۸، ح ۲.

۱۴. الفهرست، ص ۱۲۱، ش ۵۴۸؛ نيز ر. ك: نقد الرجال، ج ۳، ص ۷۰.

۱۵. در مواردى كه تعارضى بين كلام نجاشى و شيخ وجود داشته باشد، علماى رجال كلام نجاشى را مقدم مى ‏كنند؛ زيرا وى متمحض در علم رجال بوده و مطالبش اضْبَط و اَدَقّ است، به ‏خلاف شيخ كه ذوفنون بوده و بجهت كثرت مشاغل و تأليفات و تصنيفات، احتمال اشتباه در كلمات وى وجود داشته است. به ‏هرحال، در اين مورد بين كلام شيخ و نجاشى تعارضى نيست.