سخنرانی آیةالله سبحانی
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین
همین طوری که فرمودند موضوع بحث ما نظرات کلامی ابو الفتوح رازی در تفسیرش است. ولی قبل از آنکه من وارد بشوم از حضرت آقای استادی اجازه گرفتم که ایشان را هم کمک کنم. دفاع بسیار محققانه از تفسیر ابو الفتوح فرمودند ولی میتوانند چیزی هم بیفزایند، کتابی که مؤلف از آن استفاده میکند گاهی کتاب فکری و علمی است، از شفا یک مطلبی را نقل میکند و اسم نبرد، یا فرض کنید از مباحث مشرقیه رازی مطلبی را نقل کند و اسم نبرد، این جای اِن قُلت است؛ اما تفسیر ثعلبی تفسیر نقل است، احادیث و روایات را به خوبی جمع کرده است، بنابراین اگر نقل روایت از کتاب حدیثی کرد، این شبیه آن نیست که از شفا نقل کند و اسم نبرد، مثلاً کسی از کافی ۱۰ روایت نقل کند و اسم نبرد، این سرقت حساب نمیشود ولی در یک کتاب علمی و فکری و اندیشهای باشد مسلماً در آنجا جای بحث است این را هم ما اضافه میکنیم نسبت به دفاع عالمانۀ این بزرگوار که افتخار قم است. نکتۀ دیگر که باز اضافه میکنیم نسبت به تفسیر ثعلبی چون ثعلبی بزرخ است، نه میشود او را سنی کامل عیار شمرد و نه شیعه، یک انسان برزخ و ملایم و مناسبی است، علت این که من آن را انتخاب میکنم، در حقیقت یک نوع نزدیکی با تشیع دارد که دیگر محدثین آن نزدیکی را ندارند، باز از محضرشان تشکر میکنیم که ابتکاراتی داشتند. عرض من این است که در یک زمان ۴ تفسیر نوشته شده و عجیب این است که این مفسرها از یکدیگر اطلاعی نداشتند، مثلاً تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار مال میبدی است که در سال ۵۲۰ نوشته شده، سنی است، در همان زمان هم کشاف نوشته شده از کشاف در سال ۵۲۸ فارغ شده و در ۵۳۸ هم فوت شده، شیعه هم در همان زمان ۲ کتاب تفسیری دارد، ابو الفتوح رازی در همان حدود این کتاب را نوشته علی الظاهر ۵۳۰ شروع کرده، همزمان مرحوم طبرسی هم در همان حدود تفسیر مجمع را نوشته، مجمع را در ۵۳۰ شروع کرده، در ۵۳۶ فارغ شده، حالا آن دو عالم سنی از هم ارتباطی دارند یا نه؟ بحث در این است که مرحوم ابو الفتوح در ری بوده، طبرسی هم در بیهق و سبزوار حالا بوده، و هر دو هم کوکبان فی سماء العلم در سماء تشیع، هیچ ارتباطی بینهما نیست که نه ایشان از او نقل میکند و نه ایشان از دیگری، تا آنجایی که من نگاه کردم ندیدم البته آقایانی که تحقیق کردهاند شاید مواردی را پیدا کنند و این چرا؟ اتفاقاً در همان عصر نظیر این هم هست، مثلاً منتجب الدین ساکن ری بوده، رازی است و فهرستی نوشته است در تکمیل فهرست شیخ، همزمان ابن شهر آشوب هم معالم العلماء را نوشته در همان زمان تقریباً، تکملۀ فهرست شیخ، نه این از او اسم میبرد و نه آن از این، ابن شهر آشوب در ۵۸۸ فوت کرده، منتجب الدین طبق تحقیق سر ۶۰۰ زنده بوده، معلوم میشود که در آن زمان قدرت تشیع قدرت عجیبی نبوده، ارتباط کمتر بوده و اینها کارهای فردی میکردند، آنچنان نبوده که اینها بتوانند از یکدیگر آگاه بشوند مع قرب الدّار، آن در بیهق و این دیگری در ری است، یا فرض کنید منتجب الدین در ری است، ابن شهر آشوب مناطق مختلف را گشتند، مقداری بغداد و مقداری هم دمشق، خب این یک نوع تأثّر و تأسّفی از ما نسبت به گذشته شیعه است با اینکه ارتباطات کم، باز توانستهاند رشته تشیع را حفظ کنند و کتابهای عظیمی را عرضه کنند، مع الوصف ابو الفتوح دو جا من دیدم، من مراجعه به فهرست نکردم که از زمخشری به عنوان شیخ اسم میبرد، در هر حال خداوند منان علمای گذشته ما را رحمت کند، آیندگان و موجودین فعلی را انشاالله حفظ کند، کتاب تفسیر ابو الفتوح رازی نسبت به مسائل کلامی عنایت خاصی دارد، اصولاً در آن زمان مسائل کلامی بیشتر مطرح بوده مثلاً رازی هم که بعد از اینها آمده است خیلی مسائل کلامی را در تفسیر مطرح میکند، من ۱۴ مورد انتخاب کردم، نکاتی در اینها هست که من عرض میکنم، که در حقیقت عرض ادبی به این آستان مقدس کرده باشیم و تقدیر از زحماتی که کشیدهاند، اولین نکتهای را که ایشان یادآور میشوند، طبق نگارش من، «وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ»[۱] از این آیه میخواهد مراحل توحید را استفاده کند، هم توحید ذات را استفاده کند و هم توحید صفات را و هم توحید در عبادت، دو تای اولی برای من قابل تصدیق است، «وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ» میتواند هم توحید ذات باشد، یکتایی خدا و هم میتواند یکتایی صفات، چون اگر صفت متعددی داشته باشد و هر کدام برای خود، ما به ازای جداگانهای بخواهد؛ تکسر میآید و وحدت از بین میرود، ولی چون میخواهد علاوه بر این وحدت معبود را هم بهره بگیرد «لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ» توحید در عبادت را هم استفاده کند، این بستگی دارد که اله را به معنی معبود بگیریم و من معتقدم که اله به معنی معبود نیست، اله نه به معنای معبود است و نه به معنای متحیّر است که همینطور که در مقدمۀ مجمع و کشاف آمده، اله به معنای خداست، همان که در نصاب روز اول یاد ما دادند، اله است و الله رحمن خدای، اگر تفسیر به معبود میشود تفسیر به لازم است، اگر تفسیر میشود به اینکه بشر در بارۀ این اله متحیر است، این لازمه آن جمال و کمال بینهایت است، دلیل این مطلب را من در کتاب مفاهیم القرآن نوشتهام و از این راه تخطئه کردهام که وهابیت میگویند توحید در الوهیت به معنای توحید در عبادت است غلط است، یک دلیلش این است که اگر ما اله را به معنای معبود بگیریم در چنین موارد دچار اشکال خواهیم بود: یک. کلمه لا اله الا الله چه طور میتوانیم بگوییم اله به معنای معبود است، این همه معبود مکه را پر کرده بود، و لذا آقایان برای اینکه کذب لازم نیاید کلمه حق را مقدر میکنند، لا اله بحق الا الله تبارک و تعالی، مسلماً این تقدیر بر خلاف ظاهر است، آیاتی دیگر هست که در آنجا اله و الله یکی است، یکی عَلَم و دیگری کلی میباشد، هر کجا بخواهند اشاره به کلی بکنند اله میگویند، هر کجا بخواهند معین را اشاره کنند الله میگویند، آیات زیادی بر این گواهی میدهد که نمیشود در قسمتی از آیات اله را به معنای معبود گرفت، بنابراین استفادهاش از این آیه در دو مطلب خوب است، واحدٌ فی الذات، واحدٌ فی الصفات، میگویند که اگر صفاتش در خارج متعدد باشد کثرت لازم میآید، تعدد لازم میآید، ترکیب لازم میآید، این با واحد سازگار نیست، ضمناً میرسد به توحید در عبادت، باز ایشان در مراحل تولید برهان تمانع را مطرح میکند، برهان تمانع در کتابهای کلامی هست، در کتاب کشف المراد هست و کتابهای دیگر حتی مواقف هست، مقاصد هست، متکلمین از برهان تمانع بیشتر استفاده میکنند، مرحوم ابو الفتوح رازی اعلی الله مقامه برهان تمانع را در این آیه میآورد، «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ»[۲] اگر در آسمان و زمین جز الله خدای دیگری بود، ما چنین ترجمه میکنیم و الا اگر معبود تفسیر کنیم آیه مشکل پیدا میکنند «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» این همه آلهههای مکذوبه زمین و زمان را پر کرده و فسادی هم در کار نیست، معلوم میشود این آلهه معبود مجرد نیست، معبودی است که لازمهاش معبودیت است اما خودش خداست، «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ» خدایانی بود، البته خدایان علی قسمین است: یک خدای واقعی و حقیقی و یک خدای مکذوب؛ و الا اگر به معنای معبود بگیریم تالی فاسد تطبیق نمیکند، همین الان هم در هند آلههها هست، در ژاپن هست و فسادی در کار نیست و لذا مفسرینی که اله را به معنی معبود میگیرند کلمۀ بحق میآورند تا تفسیر اینها تفسیر صحیحی باشد. برهان تمانع را این مرد بزرگ در کجا وارد میکند، آیا در توحید ذات یا در توحید ربوبی، توحید ربوبی غیر از توحید ذات است، توحید ذات این است که یکی است، متعدد نیست، واحدٌ لا ثانی له، این توحید ذاتی است، توحید ربوبی آفریدگاری نیست، کارگردانی و تدبیر است، جهان ممکن است یک خالق داشته باشد، اما مدبرهای مختلف، مدیرهای مختلف، این آیه ناظر به توحید ربوبی است نه توحید به اصطلاح من الوهی یا توحید ذات. فرض کنیم خالق یکی است اما مدبرها مختلف، مسلماً اگر مدبرها مختلف شد انسجام از بین میرود، چرا؟ چون تدبیر زاییدۀ ذات انسان است، اگر ذات متعدد است، ذات مختلف است، قهراً دو نوع تدبیر پدید خواهد آمد و دو نوع تدبیر هم مسلماً مایۀ فساد در جهان خواهد بود، از این آیه برهان تمانع را استفاده کرده، در توحید ربوبی آورده نه در توحید ذات، توحید ربوبی ارتباط به توحید در خالق نیست، کارگردانی و مدیریت و به اصطلاح گرداندن جهان. تعبیرهای زیبایی دارد، من این تعبیر ایشان را برای شما میخوانم، فارسی مربوط به ۹۰۰ سال پیش است، این مرد هم تفسیر قرآن کرده و هم خدمت بسزایی به زبان پارسی کرده، زبان را هم حفظ کرده، «اگر روا بودی که دو بودی و یا بیشتر، میان ایشان ممانعت ممکن بودی و ممتنع نبودی، پس معدی بودی با آنکه اگر یکی چیزی خواستی و یکی ضد و خلاف یا مراد هر دو برآمدی یا مراد هیچ دو بر نیامدی یا مراد یکی برآمدی دون یکی، اگر مراد هر دو برآمدی معدی بودی به اجتماع ضدّین، اگر مراد هیچ دو برنیامدی معدی بودی با آنکه فعل ممتنع بودی از دو قادر بیمنعی معقول و این معدی بودی با نقض قادرۀ ایشان و اگر مراد یکی برآمدی دون یکی در واقع ترجیح بلا مرجح» از این آیه برهان تمانع را میآورد و در توحید ربوبی بهره میگیرد نه توحید در خالقیت و نه توحید در ذات، حالا آیا برهان تمانع تا چه مقدار درست است و این آیه ناظر هست یا ناظر نیست، آن یک مسألۀ دیگری است، مرحوم آیةالله مطهری رضوان الله علیه که حقوقی گردن همۀ حوزهها دارد، ایشان دربارۀ برهان تمانع یک نظر خاصی دارد که ما در بعضی از نوشتههایمان آوردیم و تجزیه و تحلیل کردهایم، همین مرد بزرگ هنگامی که میرسد به آیۀ دیگر سورۀ مؤمنون آیۀ ۹۱، این آیه را به گونهای دیگر تفسیر کرده است، آیه قبلی توحید ربوبی است، توحید کارگردانی، کارگردان، مدیر و مدبر جهان یکی است، «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» ولی به این آیه که میرسد میفرماید مربوط است به توحید در خالقیت، یکی آفریدگاری است و دیگری کارگردانی است، اوّلی را مربوط به کارگردانی میداند، این آیه را مربوط به آفریدگاری، «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»[۳] چرا آن را به توحید در تدبیر، این را توحید در خالقیت، این روشن است کلمۀ خَلَق دارد «وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ»، این توحید در خالقیت است، جهان یک خالق دارد، قبلی میگوید جهان یک مدبر دارد، این جا میگوید جهان یک خالق دارد، دو خالقی مایۀ فساد است، و همین آیه دلیل بر این است که اله به معنای معبود نیست، چند قرن است که اله را به معنی معبود میگیرند، ترجمههای قرآن هم روی کلمه معبود است، این آیه دلیل روشن است که اله به معنی معبود نیست، اله به معنای خدا همان که در ذهن همه هست، موجود جامع الصفات و قادر و دانا و توانا، «وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ»، بگوییم ما کان معه من معبود؟ ذیلش درست نمیشود، «إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ» درست نمیشود، معبود ملازم با خالقیت نیست، ممکن است معبودی باشد، خالقی نباشد، بتهای عرب معبود آنها بودند، خالق نبودند، حتی گاهی هم مدبر نمیدانستند، خیال میکردند که اینها مالک مقام شفاعت، همین آیه دلیل بر این است که اله متبادر از اله در این آیات آن خدایی که همۀ بشر بر آن معتمد است، موجود قادر و دانا و توانا، یکی باشد الله است، کلی اگر فکر کنیم اله است، بیان ایشان را من دیگر نقل نمیکنم که چگونه از این آیه توحید در خالقیت، آفریدگاری را استفاده کرده.
نکتۀ دیگری که عرض کنم راجع به زرنگی ایشان در تعبیرها، مسئلۀ خلقت قرآن از مسائلی بود که مسلمانها را دو قرن و سه قرن گرفتار کرد و این مسئله از مسیحیت وارد جرگۀ اسلام شد، حالا چگونه مسیحیت این مسئله را وارد کرد و چگونه میخواست از این مسأله بهره بگیرد باشد، غالباً کسانی که قرآن را حادث میدانیم (ما) معتزله و شیعه، میگوییم قرآن حادث است، فعل خداست، اگر فعل خدا قدیم باشد یلزم الکثر فی القدم، غالباً انسانهای وارد میگویند، قرآن حادث است قدیم نیست، افراد غیر وارد، ساده، میگویند قرآن مخلوق است، همین کلمه سبب میشود که تکفیرش کنند، احمد بن حنبل میگوید مَن قال بأنّ القرآن مخلوق کافر و من لم یکفره کافر، چرا؟ کلمه مخلوق را به معنی مفتری میگیرند، از اختلاق میگیرد، ان هذا الا اختلاق، مرحوم ابو الفتوح رازی من دقت کردم هیچ کلمۀ مخلوق به کار نمیبرد، کلمۀ حادث به کار میبرد که مبادا دشمن سوء استفاده کند و بگوید این قرآن مفتری هست و فکر و اندیشۀ پیغمبر اکرم، این قرآن را ساخته و اشتباه احمد همین است، تصور کرده که اگر بگوییم مخلوق است، به معنی حادث نمیگیرد به آن معنی افتراء، میگوید مَن قال بأنّ القرآن مخلوق کافر و من لم یکفره کافر، بقیۀ مباحث باشد. من یکی دو تا پیشنهاد میکنم مانع ندارد، یک. مرحوم قاضی نورالله تستری در کتاب مجالس المؤمنین مینویسد که وضع الرازی تفسیره بر مبانی و بر مشی ابو الفتوح رازی، من در این جزوهها ندیدم جزوهای که این مسأله را تحقیق کند، اما نه یک مورد، حضرت آیةالله معرفت یک مورد و دو مورد را در گذشته بیان کرده که رازی از این کتاب استفاده کرده اما اگر یک گردش کلّی بشود که واقعاً رازی که همشهری ایشان بوده، ایشان متوفی ۵۵۲ رازی متولد ۵۴۳ و متوفی ۶۰۶ یا ۶۰۸ در واقع دوران کودکی مرحوم ابو الفتوح زنده بوده و ارتباطی داشته، خیلی با علمای شیعه مربوط بوده، در تفسیر خودش راجع به سدیدالدین حمصی نقل مطلب میکند، آیا واقعاً بهره گرفته یا نه؟ واقعاً تفسیر او شکل همین تفسیر است ولو ۳۰ % یا این حدسی است که مرحوم قاضی نورالله گفته؟
مطلب دیگر اینکه در این نوشتههایی که من دیدم که شاید همه آنها نباشد علوم قرآنی از این تفسیر استخراج نشده، شما میدانید علوم قرآنی تا قرن هفتم در خود تفسیر میآمد، از قرن هفتم و هشتم به این طرف علوم قرآنی برای خودش علم مستقل شد، حتی مرحوم طباطبایی علوم قرآن را در داخل المیزان آورده، فقط مجمع در مقدمه آورده، آیا علوم قرآنی که در این تفسیر هست راجع به قرائات، تواتر آنها، تحریف و غیره استخراج شده یا نه؟ من که ندیدم.
مطلب دیگری که هست این دیگر مربوط است به سرور محترم حضرت آقای ری شهری، در ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ علمای بزرگی شیعه از دست داده، در ۱۹ مرحوم آشتیانی را از دست داده که خودش یک اصولی کبیری بوده واقعاً در میان شاگردان شیخ، اصولی اکبر ایشان بوده، در عین حالی که او اصولی کبیر بوده مرحوم شیخ فضل الله نوری فقیهتر بوده یعنی برخی از رسالههای ایشان را که من دیدم فقاهت فوقالعاده داشته حالا ما نمیخواهیم مقایسه و قضاوت کنیم، سال آینده ۱۳۲۷ هجری قمری است، ۱۳ رجب درگذشت و شهادت این مرد است، بشود دارالحدیث به کمک محققان و دوستانی که هست و این جناب مهریزی که واحدٌ کالف است، بشود برای این مرد یک بزرگداشتی مثل همینها بگیرید، تمام آثارش استخراج شود، چاپ شود، تحقیق شود چون این مرد قبل از انقلاب مظلوم بود، بعد از انقلاب هم مظلوم است، قبل از انقلاب میدانیم کسانی که مشروطهخواه بودند این مرد را میکوبید کسروی و غیر کسروی، بعد از انقلاب با اینکه حضرت امام تقدیر کرده، نویسندگان نوشتهاند، گاه و بیگاهی در نوشتهها همز و لمزی هست، اگر دار الحدیث عنایت کند بزرگداشتی برای این مرد که در تهران درگذشته، به شهادت رسیده، در قم مدفون است، دارالحدیث اقدام کند یک بزرگداشتی برای این مرد بگیرد بسیار خوب و بجا خواهد بود، هر چند سال جاری که الآن هستیم سال علامۀ حلّی بود، علامه حلّی در ۷۲۶ فوت شده در محرم، سال جاری در واقع هفتصدمین سال وفات این مرد است، حقش بود که برای علامه حلّی بزرگداشتی گرفته شود، حتی خدمت آقای استادی هم به یک وسیله عرض شد اما امکانی نبود لااقل برای مرحوم شیخ فضل الله نوری انشاءالله عنایت بفرمایید دوستان هم هستند بزرگداشتی گرفته شود.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته