سخنرانی حجة الاسلام رسول جعفریان
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و علی آله الطیبین الطاهرین
همانطور که فرمودند عنوان بحث من دربارۀ طایفۀ خزاعه است و همین طور نسل خزاعیان در ایران و تأثیرشان در گسترش تشیع در این کشور، ابتدا به صورت مقدمه عرض میکنم، قبایل عربی به دنبال فتوحات به ایران سرازیر شدند، دستههای چند هزار نفری و بعضاً چند ده هزار نفری و کمپهای بسیار گستردهای را به خودشان اختصاص دادند در شهرهای ایران تا خراسان تا ماوراءالنهر و به خصوص در مناطق مرکزی ایران و طبعاً در غرب که بیشتر، بسیاری از محدثین را ما از روی نامها و انتصاباتی که به آنها داده شده میتوانیم تشخیص بدهیم که مربوط به کدام قبایل بودند و در کدام شهرها ساکن شدند، مثلاً در روستاهای اطراف خود ما در اصفهان بسیاری از محدثیناش منسوب به بنی تمیم هستند در قرن دوّم و سوم چه از نفس بنی تمیم و چه به عنوان موالی و افرادی که به نوعی به آنها بستگی داشتند، و همچنین بقیۀ شهرهای ایران هم یک چنین وضعیتی دارد، شهری مثل شهر قم که تقریباً یک پارچه در اختیار اعراب اشعری بوده و این قبایل به وفور در ایران یافت میشوند و تا به حال یک تحقیق ممطع خوبی درباره اینها صورت نگرفته و نقش اینها به لحاظ فرهنگی، به لحاظ انتقال علم، به لحاظ انتقال مفاهیم دینی، و همینطور عادات و رسوم عربی مورد بررسی قرار نگرفته، بعضی از اینها زبانشان را حفظ کردند تا قرون متمادی، بعضی از آنها هم زبانشان خیلی به سرعت تغییر کرد به زبان فارسی دری، همان زبان فارسی که بعد از اسلام در ایران اختراع شد و ترکیبی است میان زبان پهلوی و زبان عربی.
اما آن چیزی که اهمیت دارد این است که بسیاری از این قبایل با گرایشهای مذهبیشان آمدند در ایران، مثلاً طایفهای از اشعریها که از نسل محمد بن صائب هستند و هوادار مختار هستند اینها آمدند در قم متمرکز شدند و تشیع را گسترش دادند، بسیاری از طوایف که در عراق شیعه بودند یا سنّی بودند یا گرایش عثمانی داشتند، اینها همزمان با ورود به ایران همان افکار را توسعه میدادند، بخصوص در اصفهان ما نفوذ بنی تمیم یک مقدار زیادی برای گسترش تسنّن مؤثر بوده، تا اینجایی که ما از این اخباری که هست واقف هستیم، در بخشهای مرکزی ایران توجه به تشیع بیشتر است هم به تناسب قم و هم به تناسب خاندانهای سادات که البته آنها در رأس این خاندانها هستند، انتقال مذهب هم از یک نسل به نسل دیگر بجز بحثهای مربوط به تعلیم و تربیت و تبلیغ و خطابه و تحت تأثیر ارزشها و مفاهیم بودن، بخش عمدهاش خانوادگی است، به هر حال شما بایستی یک نفر را برای اینکه بدانید چرا در قرن ۶ شیعه است، اصل و نسب خانوادگیاش را پیدا کنید، هر چه عقبتر میروید اگر نشانههایی از تشیع پیدا کردید به همین نسبت میتوانید ثابت کنید که این خانواده در طول تاریخ پنج قرنه و شش قرنۀ خودش تشیع را حفظ کرده است، یک نکته مهم است و آن این است که بعضی از اینها انتسابات قبیلهایشان را کنار گذاشتهاند، و انتسابات محلی پیدا کردند، عربها انتسابات محلی نداشتند یعنی کسی مکی است یا مدنی است اینها تقریباً بعد از اسلام آرام آرام پدید آمد. ولی در ایران انتسابات شهری بیشتر است بخاطر اینکه تقریباً قبیله ضعیف میشود، و لذا متاسفانه ما بیشتر افراد را در قرن ۵ و ۶ نمیدانیم از چه طائفهای هستند الآن شما سیاق ذیل تاریخ نیشابور را ببینید از چند صد نفری که آنجا هستند بیش از ۹۵% آنها القاب شهری دارند ولی دیگر القاب طایفهای ندارند یا اینکه اینها عرب نیستند که این البته احتمالش ضعیف است، به هر حال چون عربها آمدند در ایران و اسلام را آوردند، اینها نسلشان به هر حال به عنوان یک نسل برتر و به عنوان شهروند درجۀ اول حفظ شد تا قرون بعد یا اینکه عرب هستند ولی انتسابات قبیلهایشان را از دست دادهاند و بیشتر به شهرها منسوب شدند، به همین ترتیب شما راجع به خاندانهای شیعه میتوانید کار بکنید منهای قبیلۀ اشعری که تشیعاش را و تأثیرش را در قم میدانیم و منهای خاندانهای سادات که اسامی مختلف دارند و در شهرهای ایران پراکندهاند، بخصوص در ری و شمال و شهرهای آوه و مناطق اطراف، ما یک سری خاندانهای عرب داریم که اینها از عراق شیعه بودهاند و تشیع را با خودشان وارد ایران کردند و طایفۀ خزاعه که ما الان راجع بهش صحبت میکنیم از آن طوایف است، طایفه خزاعه از زمان خود نبی مکرم اسلام تابع بنی هاشم بودند، بعد هم در تطور تاریخی حوادث همراهیشان را با بنی هاشم حفظ کردند و افرادی که از اینها ما در دورههای بعدی میشناسیم یکسره مدافع تشیّعاند، اگر ما فقط بنی مستلق را کنار بگذاریم، جنگی که آنها با پیامبر داشتند و آن را یک توجیهی برایش پیدا کنیم که چرا اینها با حضرت جنگیدند، از صلح حدیبیه به این طرف خزاعه در کنار پیغمبر قرار دارند. رهبر خزاعه، بدیل بن ورقاء خزاعی است، یک شخص ۹۰ ساله مدافع بنی هاشم و در حدیبیه هم وقتی قرارداد بسته شد همه میدانیم که خزاعه در حلف پیامبر وارد شدند، بنی بکر در صف قریش رفتند، قریش در واقع یعنی کینهتوزهای اموی و مخزومی و اینها که علیه اسلام بودند و از قضا فتح مکه هم به خاطر درگیر شدن بنی بکر بود با خزاعه و بلافاصله بعد از این درگیر شدن بدیل بن ورقاء آمد مدینه شکایت کرد به پیامبر و پیامبر هم فرمودند که به شکایت آنها رسیدگی شود و بعد راه افتادند آمدند مکه و مکه را فتح کردند و بدیل در قصه فتح مکه خانهاش یکی از جاهایی بود که مأمن بود و قبل از رحلت پیامبر بدیل رحلت کرده و از اینکه بعد از رحلت پیامبر او زنده بوده باشد، خبری نداریم. چند تا بچه دارد که میشناسیم آنها را، نافع را دارد که در بئر معونه شهید شده سال ششم، دو تا از فرزندانش که بسیار شاخصند عبد الله است و محمد که هر دو در جنگ جمل بودند و در صفین هر دو به شهادت رسیدند، این نشان میدهد که بچههای رئیس خزاعه، شیعه هستند، شما در نظام طایفهای میدانید یک نفر که میآید اقلاً چند هزار نفر دنبالش میآیند یعنی بخش اعظم طایفه دنبال اینها راه میافتد و میآید، بیجهت نیست که عمرو بن حمق خزاعی هم شیعه است و سلیمان بن صُرَد خزاعی هم شیعه است و در واقع اینها یک طایفهای هستند که دور بنیهاشم میگشتند و حاضر نبودند که جدا شوند، نه تنها مردهایشان بلکه حتی زنهایشان. من قبل از اینکه بحث خزاعه را ادامه بدهم، دو سه طایفه دیگر را هم در همین دوره در ری داریم که من فقط اشاراتش را دارم، ما بنی اِجل را داریم که طایفهای که در قزوین متمرکز شده بودند، سالها جزو رؤسای قزوین بودند اِجلیها، که در قرن ۶ میزیستند که ابو الفتوح ما هست و بسیاری از آنها شیعه بودند، هم نقض را اشاره میکند، هم منتجب الدین را اشاره میکند، هم در معالم العلمای ابن شهر آشوب هست و یکی دیگر از خاندانهایی که ما میشناسیم و میدانید که خاندان ابو دلف هم اِجلی هستند و شیعه که حتی موالیشان هم شیعه هستند. یک خاندانی به نام حمدانی هم میشناسیم که اسامی حداقل چهار نفرشان در فهرست منتجب الدین هست، من هیچ اطلاعی ندارم اینها با آن حمدانیهای معروف ارتباط دارند یا نه؟ ولی اینها هم یک خاندان شیعی هستند و بسیاری از آنها هم به صحابه میرسند مثل خزاعیها که به بدیل میرسند، دوریستیها همین طرشتیها، همین شیخ جعفری که قبرش الآن هم در ایستگاه طرشت هست در وسط آن قبرستانی که الآن تبدیل شده به پارک، اینها از نسل حذیفة بن یمان هستند و ما میدانیم که حذیفه هم علایق شیعی دارد یعنی این نسل تأثیر خودش را میگذارد و تربیت خانوادگی به همین شکلی ادامه دارد و بحث خزاعه یک بحث بسیار جدی است، یک جملهای داریم که معاویه بالای سر جنازۀ عبد الله بن بدیل گفت بعد از آن که گفت ما کفش قوم را کشتیم قوچ سپاه امیرالمؤمنین را کشتیم که منظورش عبد الله بن بدیل ورقاء بود که داستانی دارد در وقعة صفین که میگوید عبد الله بن عامر با این یک رفاقتی داشت و عمامهاش را انداخت روی صورت او، که معاویه گفت عمامهات را بردار و گفت نه شما او را مسله میکنید، که معاویه گفت نه ما این را به خاطر تو مسله نمیکنیم و این دلیل بر این است که معاویه و اینها در صفین هم این کارها را میکردند بعد برگشت و این جمله را گفت معاویه گفت: مع ان نساء خزاعه لو قدرت علی تقاتلنی فضلاً عن رجالها فعلت، گفت حتی زنهای خزاعه هم اگر میتوانستند با من بجنگند میجنگیدند چه برسد به مردانش، این نشان میدهد که اینها نسبت به امیر المؤمنین حساسیت داشتند و محمد هم در صفین به شهادت رسیده و شیخ در کتاب رجالش نوشته که هر دوی اینها هم محمد و هم عبد الله نمایندگان خود رسول خدا بودند در یمن، خب طبیعی هم بود اینها از رؤسا بودند. من دیگر خبری از خزاعه ندارم تا زمان شورش عباسیان، شورش عباسیان بخش عمدهاش دست خزاعه است یعنی غیر از سلیمان بن کثیر خزاعی، هفتاد نفر از دعات عباسیها من شمردم ۱۰ نفرشان خزاعی هستند، یعنی یک طایفهای که اهمیت آن چنانی نبایستی در تاریخ اسلام داشته باشد، ولی ۱۰ نفرشان خزاعی هستند، و نشان میدهد که اینها نزدیک هستند و حتی راجه به خود ابو مسلم هم میگویند و اینها ضد بنی امیه بودند، جنبش عباسیان یک جنبش شیعی است که منحرف شده و خزاعیها هم به همین دلیل داخل این مجموعه شدند و همراهی کردند و در سقوط عباسیها یک نقش بسیار بسیار برجستهای داشتند و خزاعه در اینجا هم تشیع خودش را نشان میدهد و دارد که کان اول من وافی ابو مسلم رجال خزاعه لقربهم منه، اوّلین حامیهای ابو مسلم، طایفۀ خزاعه بودند که البته گاهی گفتند خود ابو مسلم هم از موالی آنهاست، دیگر بعد در ایران پراکنده شدند، از نظر خانوادگی تاریخ بیهق یک بخشش مال ابن فندق، خاندانهای سبزوار و نواحی بیهق است، یک طایفهای را به عنوان بدیلیان میگوید و میگوید این بدیلیان از نسل بدیل بن ورقاء هستند ولی افرادی را که نام میبرد با طایفهای که ما در نیشابور میشناسیم و در ری میشناسیم ارتباطی ندارند یعنی آنها از یک شاخههای دیگر هستند، علایق مذهبی اینها قاعدتاً باید زیدی باشد چون خود ابن فندق هم زیدی است و میگوید که جد مادری پدر من هم از همین بدیلیهاست و یک تعدادیشان را نام میبرد، گرچه اشاره نمیکند به لحاظ مذهبی با اینها اما از این طرف جماعت دیگری از بدیلیها هستند که ما متأسفانه اطلاعات ریز راجع به آنها نداریم فقط در قرن ۵ و ۶ اسامی آنها را میدانیم و یکی از آنها خود ابوالفتوح رازی است. ما دعبل را داریم که خزاعی است، عمویش را داریم که خزاعی است (علی بن علی بن رزین) و محدث است و له کتاب کبیر عن الرضا علیه السلام، یک کتاب کبیر داشته احادیث امام رضا علیه السلام، و اسماعیل بن علی بن رزین را داریم یعنی نسل خود دعبل خزاعی هم یک نسل کاملاً شیعی است و باز هم این مؤید همان حرفی است که داشتیم که اینها به صورت خانوادگی یک رشتهای از تشیع را در محدودۀ ایران بسط و گسترش دادند شبیه این خاندانها را ما باز هم داریم، یک خاندان را داریم با اینکه تمیمی هستند ولی شیعه هستند، تمیمی سبزواری، چه بسا این خاندان در سبزوار تحت تأثیر محیط شیعی شیعه شدند، حدود ۸ ـ ۹ نفر از اینها را در کتابهای رجالی میشناسیم و از جمله یکی از قدیمیترین کتابهای دعا هم مال اینهاست، ذخیرةالاخره مال یکی از همین تمیمیهای سبزواری است که هم در ریاضالعلما و هم در کتابهای قدیمی بخصوص در خود فهرست منتجب الدین که واقعاً یک شاهکار است به لحاظ رجالی و یک اثر بسیار ارزشمند است برای شیعه و با آن کار بسیار خوب مرحوم محدث ارموی و حقش است که من از ایشان یاد بکنم به خاطر اینکه ایشان تنها کسی است که در تصحیح فهرست منتجب الدین کاملاً به این خانوادهها توجه کرده و یکی یکی سعی کرده تا اطلاعات مربوط به اینها را کنار هم بیاورد و از کتابهای دیگر ضمیمه بکند و این خاندانها را تا یک حدی شناسایی بکند.
اما ابوالفتوح و پدرش و جدش ابوسعید محمد و عموی پدرش عبدالرحمن، که جزو رجال بسیار معروف است، که در واقع عموی پدرش شاخصترین کسی است که ما میشناسیم و از او اطلاعاتی داریم، این که چه طور اینها متصل میشوند به بدیل بن ورقاء، این یک مشکلی است که پیش آمده، مرحوم قزوینی در همان خاتمة الطبع تفسیر ابوالفتوح باز جزو کسانی است که هم متوجه تاریخ بیهق شده، که بدیلیها را توضیح داده و هم تلاش کرده که این نسبنامه را تکمیل کند یعنی از ابوالفتوح برسد به بدیل بن ورقاء، بلافاصله اشاره کرده که حاجی نوری حلقۀ واسطۀ بین این خاندان را با بدیل بن ورقاء را محمد میداند، و مرحوم قزوینی میگوید محمد اشتباه است و نافع است و دلیلش هم متن تفسیر ابوالفتوح است، چون تفسیر ابو الفتوح یک جایی که داستان بئر معونه را میگوید و سرگذشت نافع را میگوید، میگوید او از پدران ماست، و بعد هم مرحوم قزوینی به حاجی نوری حمله میکند که این طغیان قلم است، که ایشان سلسله نسب ابو الفتوح را برگردانده به محمد یا عبد الله ولی به نافع بر نگردانده، که نافع کسی است که خود ابو الفتوح گفته که این جزء پدران ماست.
اما این سلسله نسب اصلش از کجا آمده داستان خیلی قشنگی دارد و اینکه حالا مرحوم قزوینی به کجا تمسک کرده که این سلسله نسب را تکمیل کرده و اشتباهش کجاست عرض میکنم، ابن شهر آشوب شاگرد ابوالفتوح است و ابن شهر آشوب یک بخشی از عمرش را رفت حلب و در حلب یک شاگردی داشت به نام ابن ابی طی که یک نسبتی هم با او داشت، ابن ابی طی امامی، و تمام اطلاعات ری را در اختیار او گذاشت از رجال شیعه و ابن ابی طی هم تمام این اطلاعات را آورد در کتاب خودش به نام طبقات الامامیّه یا الحاوی فی الامامیه، از جمله از قول ابن شهر آشوب نسب کامل خاندان ابوالفتوح را تا بدیل بن ورقاء آورده، ولی متأسفانه این کتاب از بین رفته، اگر آن بود خیلی اطلاعات مربوط به ایران بود و علمای ایران، ولی نسخه این دست ذهبی بوده و او در تاریخ اسلام عیناً هر چه تقریباً به ذهنش آمده که یک آدم حسابی است در شیعه شرح حال را از صبقات ابن ابی طی برداشته و گذاشته در تاریخ الاسلام، بعد ابن حجر آمده رونویسی کرده از تاریخ الاسلام ذهبی، ولی ابن حجر میدانید آدم بسیار عجولی است و کتابهایش معمولاً پر غلط است و سقط فراوان دارد و از جمله اینجا هم نسب را ناقص نقل کرده و کامل نرسانده به بدیل بن ورقاء، ۵ ـ ۶ نفر قبل از ابوالفتوح را گفته که به شخصی به نام هاشم ختم میشود، مرحوم قزوینی لسان المیزان که چاپ شده بوده در زمان او دیده، و آمده بین هاشم و بین بدیل بن ورقاء، نافع را گذاشته به دلیل اینکه ابوالفتوح در تفسیر گفته نافع از پدران ماست، اما الآن تاریخ اسلام چاپ شده، تاریخ اسلام ذهبی متن منقح آن همین چاپ بشار عواد معروف است، نه آن چاپ ۵۳ جلدی که مغلوط است و یک چیزی بیش از ۱۳۰۰ شرح حال از آن افتاده و اصلاً قابل اعتماد نیست، این چاپ ۱۷ جلدی که الآن چاپ شده یک متن خیلی منقح منضبط واقعاً دقیقی است، آنجا نسب را کامل آورده و نسب کامل عموی پدر ابو الفتوح را که نوشته همان عبد الرحمان را برگردانده به فرزند بدیل به نام عبد الرحمان و دعوا را به طور کل حل کرده و معلوم شده هم ابن حجر اشتباه کرده، هم قزوینی و هم حاجی نوری، اما اینکه چرا ابوالفتوح در تفسیرش میگوید نافع از پدران ماست این خیلی طبیعی است که وقتی کسی از اجدادش صحبت میکند و میگوید در بئر معونه شهید شده بگوید که این از پدران ماست، این هیچ مشکلی ایجاد نمیکند، تصریح ندارد که پدر من است یا در سلسله نسب من واقع شده، حالا دیگر ما از لحاظ تفسیری میدانیم عم که در عربی به عمو اطلاق میشود به خصوص اگر راجع به اجداد باشد که به طریق اولی اطلاق میشود و به این ترتیب ابوالفتوح ما و پدرش احمد و عبدالرحمن جدش و ابوسعید محمد جدش و برادر او عبدالرحمن، همۀ اینها در این سلسله نسبی را که ابن ابی طی به نقل از ابن شهر آشوب برای ما نگه داشته متصل میشود به بدیل بن ورقاء خزاعی صحابی، شخصیتی که پیامبر خیلی به او احترام میگذاشت و این هم خاندانشان است و همانطور که عرض کردم ما اگر بقیۀ خاندانها را هم به همین ترتیب دنبال بکنیم میتوانیم یک تفسیر تازهای داشته باشیم از خاندانهای شیعه در ایران و اینکه اینها تا کجا آمدند، بسیاری از اسامی اینها در سلسلۀ اسناد روایات است همین بشارت المصطفی یک منبع بسیار خوبی است در سلسله اسنادش برای اینکه بسیاری از مشایخش را در همین قرن ۶ میگوید و پسوندهای قبیلهای و طایفهای را میگوید و به هر حال تشیع ری منوط است به فعالیت همین افرادی که ما داریم، سلسله نسبی را که اشاره میکند تاریخ الاسلام ذهبی دقیقاً این است: عبد الرحمن (این عبد الرحمن عموی پدر ابو لفتوح ماست)، عبد الرحمن بن احمد بن حسین بن احمد بن ابراهیم بن فضل بن شجاع بن هاشم بن عبد الله بن عبد الرحمن بن بدیل بن ورقاء یعنی نه حرف نافع درست است، نه محمد و نه عبد الله، بلکه یکی دیگر از بچههای هفتگانه بدیل که همین عبد الرحمن است میباشد، ابو محمد الخزاعی النیشابوری الشیعی نزیل الری، اینها یک خاندانی هستند که بین نیشابور و ری تردد میکنند، کما اینکه راجع به همان خاندان تمیمی سبزواری هم همین حالت را داریم، بسیاری از آنها در سبزوار هستند بسیاری از آنها هم در ری هستند، دلیلش هم این است که ری چهار راه فرهنگی این منطقه است، هر کس جنوب میخواهد برود یا شرق یا غرب یا شمال به اجبار بایستی در ری سکونت داشته باشد و جد خود ابو الفتوح که برادر این عبد الرحمن است، الشیخ المفید ابو سعید محمد بن احمد بن حسین بن احمد بن ابراهیم بن فضل بن شجاع بن هاشم، ببینید تا اینجا تمام میشود، این در منتجب الدین است بعد از هاشم را دیگر ذکر نکرده است، که عبد الله است و بعدش هم عبد الرحمن است.
این صحبتی بود که در این فاصله میخواستم خدمتتان عرض بکنم، من راجع به بنی اِجل شواهد زیادی یادداشت کردم، همینطور راجع به حمدانیها، همینطور راجع به خاندان دعویدار، که آنها هم جزو سادات نیستند ولی یک خاندان بسیار عریض و طویل هستند و بخشیشان در ری هستند، بخشی در قزوین هستند و بخشی در خراسان هستند و این چندتا شهر در واقع تاریخ مذهبیاش به نوعی درگیر هم هست مثل خود عبد الجلیل که هم رازی است و هم قزوینی و در حقیقت این رفت و شدها هست، همینطور قم و ری، یعنی این مجموعه یک نوع داد و ستد علمی دارند و همینطور یک داد و ستد مذهبی دارند.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته