دربارۀ سیّد مرتضی علم الهدی
نگاهی گذرا به زندگی و ابعاد شخصیت سید مرتضی[۱]
ولادت، کنیه و القاب
سید مرتضی ابوالقاسم علی بن ابواحمد الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام، در ماه رجب سال ۳۵۵ ق در محله کرخ بغداد متولد شد.[۲] کنیه وی ابوالقاسم و القاب او متعدد است. به او ثمانینی، ذوالثمانین و ابوالثمانین لقب دادهاند، زیرا هشتاد کتاب نوشته، مالک هشتاد روستا بوده و هشتاد سال و هشتاد ماه زندگی کرده است.[۳] طبق برخی گزارشها کتابخانهای با هشتاد هزار جلد کتاب داشته است.[۴]
سیّد مرتضی در سال ۳۹۷ به دستور بهاءالدوله به ذوالمجدین ملقّب شد.[۵] حال یا به این دلیل که جامع شرافت حسب و نسب بوده یا بدان سبب که جامع شرافت علم دینی و ریاست دنیوی بوده است.[۶] همچنین وی به سیّد، شریف، سیّد مرتضی و شریف مرتضی ملقّب شده است.
از دیگر القاب وی عَلَم الهدی (پرچم هدایت) است. در سال ۴۲۰ که وزیر ابوسعید محمد بن عبدالرحیم مریض شد، امام علی علیه السلام در عالم خواب به وی فرمود: به عَلَم الهدی بگو بر تو فاتحه بخواند تا بهبود یابی. پرسید: عَلَم الهدی کیست. فرمود: علی بن الحسین الموسوی. وزیر بدین لقب به او نامه نوشت. سیّد آن را نپذیرفت. وزیر گفت: برای تو ننوشتم جز آنچه امیرالمؤمنین فرمود. چون القادر بالله این جریان را شنید برای مرتضی نوشت: آنچه جدّت تو را بدان ملقّب کرده است بپذیر.[۷]
خاندان
شریف مرتضی از خاندانهای بزرگ علمی و سادات هاشمی است که هم از ناحیه پدر و هم مادر حسینی است و به همین دلیل به وی شریف گفته میشود. نسب او از ناحیه پدر با پنج واسطه به امام کاظم علیه السلام میرسد: سید مرتضی ابوالقاسم علی بن ابی احمد الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام.[۸]
مادر وی نیز فاطمه فرزند حسن (حسین) بن احمد بن الحسن الناصر الاطروش است که با چند واسطه به امام سجاد علیه السلام میرسد. سید مرتضی در مقدمه کتاب الناصریات که شرح کتاب صد مسئله جدش ناصر کبیر است، اجداد خود را تا امام علی علیه السلام نام برده و توصیف کرده است. وی پس از آنکه تأکید میکند که او سزاوارتر به تألیف چنین کتابی است مینویسد: «زیرا او جد مادری من است. مادرم فاطمه دختر ابو محمد حسن بن احمد، ابوالحسین فرمانده لشکر پدرش ناصر کبیر ابو محمد حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن علی، سجاد زین العابدین، ابن الحسین، نوه شهید، بن أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه است». سید مرتضی آنگاه به توصیف و تمجید هر یک از اجداد خود میپردازد.[۹]
در اینکه ناصرکبیر یا ناصرحق یا اطروش (متوفای ۳۰۴)، جد مادری سید مرتضی، زیدی بوده یا دوازده امامی اختلافنظرهایی هست. از جمله قرائن دوازده امامی بودن وی این است که سید مرتضی کتاب صد مسأله از تألیفات ناصر کبیر را شرح کرده است و آن را الناصریات نامیده است. بسیار بعید مینماید که سید مرتضی دانشمند بزرگ شیعه، کتاب فقهی یک عالم زیدی را همچون دیگر فقهای زیدی شرح کند. به علاوه نجاشی از بزرگترین دانشمندان رجالی شیعه و همدرس سید مرتضی و سید رضی، او را امامیمذهب یعنی شیعه دوازده امامی دانسته است.
پدر: پدر وی ابواحمد حسین شخصیتی والامقام، شریف و مورد احترام عام و خاص بوده است؛ از این رو به القابی همچون «اجلّ»، «طاهر»، «اوحد» و «ذوالمناقب» نامیده شده است. ثعالبی از وی و ابوالحسن محمد بن عمر بن یحیی به عنوان کسانی یاد میکند که در عراق مورد توجه عموم بودهاند.[۱۰]
ابن ابی الحدید نیز تصریح میکند که ابواحمد در دولت بنیعباس و دولت آلبویه دارای مقامی بس بزرگ بود و به طاهر ذوالمناقب ملقب گردید و بهاءالدوله او را الطاهر الاوحد خطاب میکرد.[۱۱]
ابو احمد پیوسته به اصلاح میان افراد و گروههای مختلف میپرداخت، چنانکه بارها در اختلاف و زد و خورد میان سنّیان و شیعیان بغداد پا پیش گذاشت و میان بنیحمدان و آلبویه میانجیگری کرد.[۱۲]
شاید به دلیل همین جایگاه و منزلت اجتماعی بود که عضدالدوله دیلمی، پس از به قدرت رسیدن و تسلط بر بغداد، حضور ابو احمد را برای خود خطرناک دانست؛ لذا او را در سال ۳۶۹ دستگیر و به قلعهای در فارس تبعید و زندانی کرد. پس از وفات عضدالدوله فرزندش صمصام الدوله در سال ۳۷۲ به قدرت رسید و تا سال ۳۷۶ حکومت راند. برادرش شرف الدوله از کرمان به شیراز آمد و در سال ۳۷۶ ابواحمد و دیگر زندانیان را آزاد کرد و با خود به بغداد برد.[۱۳]
وی در اواخر عمر خود نابینا شد و در سال ۴۰۰ در سن ۹۰ سالگی وفات یافت و در خانهاش مدفون شد. بعدها جنازهاش را به کربلای معلی منتقل کردند.[۱۴]
مادر: مادر سید مرتضی فاطمه دختر حسین (یا حسن) بن احمد معروف به داعی صغیر نقیبِ طالبیان و نوادۀ ناصرکبیر بود. او بانویی بزرگ، دانشمند و با فضیلت بوده که شیخ مفید کتاب احکام النساء را برای او تألیف کرده و در مقدمه آن از وی با عنوان «السیدة الجلیلة الفاضلة ادام الله اعزازها» یاد کرده است.[۱۵] وی در ماه ذی الحجۀ سال ۳۸۵ از دنیا رفت.[۱۶]
برادر: سید مرتضی برادری داشت که همچون خود او از نبوغ سرشاری برخوردار بود و در علوم بسیاری تبحّر داشت. سید رضی، برادر او، دانشمندی دینی، شاعری توانا و نویسندهای کمنظیر بوده که مناصب مهمی نیز داشت. شرح احوال و ابعاد شخصیت و نیز آرای کلامی او در کتاب مستقلی از مجموعه متکلمان شیعه نگارش یافته است.
فرزندان: سید مرتضی طبق برخی گزارشها دو فرزند پسر به نامهای ابومحمد الحسن ملقّب به اطهر ذی المحتدین[۱۷] و دیگری ابوجعفر محمد بن المرتضی داشت که نسل او از این دو ادامه یافت،[۱۸] ولی بسیاری برای او تنها یک فرزند پسر ذکر کردهاند که برخی او را ابوجعفر محمد[۱۹] و برخی دیگر ابوعبدالله الحسین متوفای ۴۴۳ دانستهاند.[۲۰] ابوالقاسم نسابه صاحب کتاب دیوان النسب از فرزندان اوست. ابوالقاسم نیز پسری به نام احمد داشت که با مرگ وی دودمان علم الهدی منقرض شد.[۲۱] و بر اساس نقل صاحب ریاض العلماء از شرح نهج البلاغه ابن راوندی، سید مرتضی دختری اهل فضل و کمال داشته که از عموی خود نهج البلاغه را روایت کرده است و شیخ عبدالرحیم معروف به ابن الاخوة از وی روایت میکرده است.[۲۲]
اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی بغداد در زمانۀ سیّد
بغداد در قرن چهارم با بحرانهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی زیادی روبهرو بود. بر اساس گزارشهای تاریخنگاران از یک سو قحطی و مرگ ناشی از گرسنگی، فساد و گرانی و از سوی دیگر آشوبها و کشمکشهای سیاسی و تاخت و تاز داعیهداران حکومت و امارت و نیز شورشها و فتنههای عیاران بر آن شهر سایه افکنده بود.[۲۳] در چنین اوضاع و احوالی، امیران آلبویه از فرصت استفاده کرده بغداد را مورد هجوم قرار دادند. و با سردستگی احمد بویهی، اولین حکومت شیعیمذهب را در بغداد بنیان نهادند. با استقرار حکومت آلبویه گمان میشد که آنان بساط خلافت را برخواهند چید؛ اما چنین نشد. به عقیده برخی امیر بویهی با خودداری از تغییر خلافت اولاً حاکمیت آلبویه را در نظر رعایای خود که بیشتر سنی بودند وجهه شرعی و قانونی داد، ثانیاً بهانه را از خطرناکترین دشمنان آلبویه یعنی سامانیان گرفت که از مذهب تسنن پیروی میکردند و در صدد توسعه قلمرو خود به مرزهای غربی بودند.[۲۴]
امیران آلبویه قدرت اصلی را در بغداد به دست داشتند، درعین حال آنان به خلافت ضعیف عباسیان راضی بودند. در مقابل گاه که آلبویه بر اثر نزاعها و کشمکشها ضعیف میشد، خلفا به براندازی آنان میاندیشیدند.
سید مرتضی در چنین اوضاع و احوالی در سال ۳۵۵ متولد شد و رشد و نمو یافت. ولادت او همزمان با خلافت المطیع لله (خلافت ۳۳۴ ـ ۳۶۳) و امارت معزالدوله (احمد بویهی) بوده است. او در طول حیات خویش، غیر از المطیع لله که در دوران کودکی سید وفات یافت، الطائع لامرالله (خلافت ۳۶۳ ـ ۳۸۱)، القادر (خلافت ۳۸۱ ـ ۴۲۲) و سپس فرزند وی القائم بامرالله (۴۲۲ ـ ۴۶۷) را درک و از آنها در دیوانش یاد کرده است. سید مرتضی در دیوانش از امیران آلبویه بهاءالدوله و فرزندانش شرفالدوله و سلطانالدوله و رکنالدین جلالالدوله، نیز از ابوکالیجار مرزبان بن سلطان بن بهاءالدوله یاد کرده است.[۲۵]
سید مرتضی در این دوران پرتلاطم و آشوبزده نسبت به خلفا و امرا راهی میانه در پیش میگیرد، و میکوشد تا از فرصت پیشآمده برای تبلیغ، ترویج و تحکیم مبانی شیعه به بهترین صورت استفاده کند. او گاه خلفای عباسی و حتی گاه نیاکانشان را میستاید. در اشعار او ستایشهایی از عباس، منصور و رشید و نیز القادر بالله، القائم بامرالله به چشم میخورد.[۲۶] هدف از این ستایشها این بود که رفتار خلفا با علویین همچنان نرم و مسالمتآمیز باقی بماند. حتی گزارشهایی در دست است که او گاه در بیعت با برخی خلفا پیشگام بوده است. ابنجوزی در حوادث سال ۴۲۲ مینویسد که سید مرتضی اولین کسی بود که با القائم بامرالله بیعت کرد و شعری در مدح او سرود.[۲۷]
از سوی دیگر سید مرتضی انتقادهایی جدی نیز به خلفا دارد که نشان میدهد ستایشهای او برخاسته از میل باطنی او نیست. او گاه حتی نفرت خویش را از آنان ابراز میکند، چنانکه در جایی میسراید: «ستایش کردم، با آنکه میدانم مدایح من در گردبادهای تندی از بین میرود، گویا من در نیمروزی گرم، آتش بیفروزم. آنچه به سوی شما سرکشد، تباه میشود. کرده من به سوی خانههای شما همچون پاکدامنانی است که به سوی زشتکاران پلید میفرستم».[۲۸]
برخورد او با امیران آلبویه نیز بر مبنای بهرهگیری از قدرت در خدمت به تشیع و ترویج افکار و اندیشههای شیعی است. ستایش او از آنان به این دلیل است که موقعیتهای مناسبی را برای خاندان سید فراهم کردند و القاب و عناوین مهم و پرافتخاری را به او دادند. او بهاءالدوله را به دلیل اعطای لقب ذوالمجدین به وی میستاید. در بیشتر مناسبتها و اعیاد، از افتخارات آلبویه تمجید میکند و حتی از شکست آلبویه در یک مقطع با اندوه یاد میکند.[۲۹]
همۀ اینها به این دلیل بود که آلبویه با همه کاستیهایی که در حکومت آنان وجود داشت، بسترساز ترویج شیعه در جهان شدند و سید با اغتنام فرصت توانست با تألیف آثار مهمی در زمینههای کلامی، فقهی، تفسیری و حتی با سرایش اشعار زیبا و جذاب به تبیین افکار و عقاید و مظاهر دینی نظیر غدیر خم بپردازد.
شرایط علمی و فرهنگی بغداد در زمانۀ سیّد
روزگار حاکمیت آلبویه در قرن چهارم و مطلع قرن پنجم از درخشانترین دورهها در تاریخ شیعه است. با به قدرت رسیدن شیعه آزادیهای شیعیان بازگشت و حلقههای درس و بحث فلسفه، کلام، نجوم و دیگر علوم رونق گرفت. این دوره را شاید بتوان دوران تدوین ساختار و کمال نسبی بسیاری از علوم اسلامی دانست. با نگاهی کوتاه به وضعیت برخی علوم، رونقِ بازار علم و دانش را در این قرن میتوان نشان داد. تفسیر قرآن در آغاز به صورت تفسیر مأثور و روایتی بود، هر چند گروهی از جمله مجاهد از همان اوایل عقل را در تفسیر به کار میبردند[۳۰] که از این روش به تفسیر درایتی نام میبرند. ولی در قرن چهارم شاهد شکلگیری هر دو مکتب تفسیری و تألیف کتب متعدد تفسیری با شیوههای مختلف هستیم. سید مرتضی در برخی کتب نظیر الامالی و نیز الشافی از تفسیر درایتی بهره گرفته است و مانند معتزله برخی آیات را که به ظاهر با حکم عقل ناسازگار است، تأویل کرده است، همچنین مفسرانی نظیر ابومسلم اصفهانی (م ۳۲۲)، علی بن عیسی رمانی (حدود ۳۸۴)، ابوبکر نقاش معتزلی (متوفا در بغداد به سال ۳۵۱) در این دوره میزیستهاند.
پیش از این دوره مجموعههای حدیثی اهل سنت چون صحیح مسلم و صحیح بخاری و نیز مسند احمد بن حنبل تدوین یافته بود، اما مجموعههای بزرگ حدیثی شیعه نظیر الکافي کلینی و من لا یحضره الفقیه صدوق در این دوران تدوین شد. بر اساس گزارش ظهر الاسلام، در این دوران محدثان نسبت به فقها و نحویان منزلت بیشتری داشتند.[۳۱]
همچنین پیش از این دوره در کنار تدوین مجموعههای حدیثی، علوم دیگری نظیر ناسخ و منسوخ (در میان روایات) و جرح و تعدیل و علم الرجال که به بررسی وضع راویان از نظر راستگویی و دقت میپردازد، شکل گرفته بود، اما در این قرن شاهد ظهور شخصیتهای بزرگی در این علوم هستیم که در تکامل آنها کوشیدند. از بزرگترین محدّثان این قرن ابوالحسن دارقطنی و حاکم نیشابوریاند. اینان کتب حدیثی گردآوریشدۀ قبلی را فصلبندی و تناقضهای موجود را مورد بحث قرار داده، خود کتب جدیدی تألیف کردند.[۳۲]
فقه شیعه در این دوره از پویایی و شکوفایی خاصی برخوردار شد. در طلیعۀ این قرن از فقها و مجتهدان بزرگی چون حسن بن ابی عقیل عمانی و پس از وی از محمد بن احمد بن جنید میتوان یاد کرد. دو دهۀ پایانی سده چهارم را نیز باید نقطه عطفی در تاریخ فقه امامی به شمار آورد. در این برهه حرکتی از سوی متکلمان امامیه آغاز شد که برگی نو از تاریخ فقه امامیه را رقم زد و غلبه اصحاب حدیث را در محیط امامیه تعدیل کرد. شیخ مفید و پس از او سید مرتضی، دو فقیه بغدادی برخاسته از مکتب متکلمان حرکتی را در فقه امامیه سامان دادند که در حقیقت استمرار حرکت اصلاحگرانه ابن عقیل عمانی بود و تا قرنها حوزههای فقهی امامی را تحت تأثیر خود قرار داد. هر چند میان تعالیم فقهی این دو، اختلافاتی جزئی وجود داشت، کلیات حاکم بر روش فقهی آنان تا حد قابل ملاحظهای هم نواخت بود.[۳۳]
سید مرتضی با بهرهگیری از تألیفات بزرگان مذاهب چهارگانه اهل سنت و نیز تألیفات فقهی شیعه به روش اخباری و اجتهادی، آثاری را در زمینۀ فقه تطبیقی تألیف کرد. کتاب الناصریات و الانتصار او از بهترین کتابهای فقهی است که دانش و اجتهاد وی را نشان میدهد.[۳۴]
در حوزۀ کلام شاهد تحولات عظیمی هستیم. عراق در قرن چهارم تا آخر دولت آلبویه، صدرنشین علم و ادب و فلسفه بود.[۳۵] در این دوره و به ویژه در پی استقرار حاکمیت آلبویه که شیعی مذهب و دارای گرایشهای فلسفی و عقلی بودند، بازار بحث و مناظره و استدلال رونق گرفت و کلام روند تکاملی یافت. شخصیتهای بزرگ کلامی اهل سنت نظیر ابوهاشم جبایی (م ۳۲۱)، ابوالحسن اشعری (۲۷۰ ـ ۳۳۰)، ابوبکر باقلانی (م ۴۰۳)، ابن فورک (م ۴۰۶)، ابواسحق اسفرایینی (م ۴۱۸) و نیز قاضی عبدالجبار معتزلی (م ۴۱۵) که رئیس معتزله در دورههای پس از خود شمرده میشود، در این زمان ظهور یافتند.
همچنین در جامعه شیعیِ آن روز بغداد، شاهد ظهور شخصیتهای بزرگ کلامی همچون شیخ مفید (۳۳۹ ـ ۴۱۳)، سید مرتضی (۳۵۵ ـ ۴۳۶) و شیخ طوسی (۳۸۵ ـ ۴۶۰) هستیم که به ترتیب ریاست حوزه علمی بغداد را بر عهده گرفتند. پیش از این گروه نیز شاهد ظهور متکلمان و فلاسفه شیعی همچون حسن بن موسی نوبختی (م ۳۱۰) و ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی (م ۳۱۱) هستیم که در شکلدهی مکتب عقلگرایی در بغداد نقش بسزایی داشتهاند.
در قرن چهارم بسیاری از علوم عربی و ادبی مثل لغتشناسی نیز از رونق و شکوفایی برخوردار بودند. همچنین شخصیتهای بزرگی در حوزه ادبیات درخشیدند، نظیر ابوبکر محمد بن درید ازدی (۳۲۱ ـ ۳۲۳)، ابوبکر بن انباری (م ۳۲۸)، ابوالفرج اصفهانی (۲۸۴ ـ ۳۶۲) صاحب الاغانی، ابوعبیدالله مرزبانی (م ۳۸۴)، علی بن محمد کاتب و عبیدالله بن عثمان بن یحیی دقاق که سه شخص اخیر از اساتید سید مرتضی در روایت هستند؛ علاوه بر این شاعران بزرگی نظیر ابوالطیب المتنّبی (۳۰۳ ـ ۳۵۴) و ابوالعلاء معرّی (۳۶۳ ـ ۴۴۹) نیز در همین قرن ظهور کردند.[۳۶]
در کنار پیشرفت چشمگیر علوم دینی و ادبی در این قرن، شاهد تحولات فرهنگی دیگری نیز هستیم که از ویژگیهای مهم این قرن شمرده میشود و آن پدید آمدن مؤسسات علمی و دارالعلمهایی در کنار کتابخانههاست که جنبه تدریس نیز داشت یا دستکم در آنجا به ساکنان مستمرّی داده میشد. طبق گزارشهای تاریخی، شریف رضی (م ۴۰۶) برادر سید مرتضی شاعر مشهور و نقیب علویان خانه خود را در بغداد به دارالعلم تبدیل کرد که درِ آن به روی طالبان علم گشوده بود و او همه نیازهایشان را برآورده میساخت،[۳۷] همچنین سید مرتضی نیز چنان که خواهد آمد خانهاش را دارالعلم قرار داده بود. این دارالعلمها با کتابخانهها که خزانة الحکمة نامیده شد تفاوت داشت؛ کتابخانه تنها جزئی از دارالعلم بود.
نکته دیگری که در این قرن حائز اهمیت و در وضعیت علمی ـ فرهنگی بغداد بسیار مؤثر بوده است، این است که پس از غیبت، محدّثان و فقیهان از مناطق مختلف به بغداد مهاجرت کردند. شاید نخستین این افراد عثمان بن سعید عمروی اولین نایب امام علیه السلام باشد که پس از رحلت امام حسن عسکری علیه السلام به بغداد مهاجرت کرد و در پی او سایر نواب خاصه نیز در بغداد سکنی گزیدند. این امر موجب شد که بغداد برای شیعه به مرکزی علمی و معنوی تبدیل شود.
در میان مهاجران به بغداد نام محدثانی مانند ابن عقبه شیبانی و علی بن محمد بن زبیر قرشی به چشم میخورد که از کوفه به این شهر آمدهاند. کسانی از بصره، قم، ری و حتی سمرقند در میان این مهاجران دیده میشوند. از جمله کسانی که در اوایل سده چهارم از قم به بغداد آمدهاند محمد بن جعفر بن بطه[۳۸]، علی بن حسین بن بابویه (حدود ۳۲۹)[۳۹]، ابوجعفر کلینی (۳۲۹)[۴۰] هستند. این ارتباط بیتردید در تعمیق ریشههای حدیث امامی در بغداد تأثیر نهاد. این جریان در دهههای پسین نیز با حضور کسانی چون ابن داود قمی (م ۳۶۸)[۴۱]، ابن قولویه قمی (م ۳۶۸) و ابن بابویه شیخ صدوق (م ۳۸۱)[۴۲] در بغداد ادامه یافت.
بنابراین بغداد در قرن چهارم نوعی مرکزیت علمی داشت و فرقههای مختلف و گرایشهای گوناگون در هر یک از علوم در آنجا حضور داشتند، هر چند در حوزۀ بغداد گرایشهای کلامی و مباحث عقلی غالب بود.
مطلب دیگری که توجه به آن لازم است نهضت ترجمه در جهان اسلام و نقش آن در تحول گفتمان کلامی بغداد است. این نهضت از ۲۱۵ با تأسیس بیت الحکمة توسط مأمون آغاز شد. در این دوره مترجمانی بیشتر غیر مسلمان، آثار مربوط به فلسفه یونان باستان و مکتب نوافلاطونی اسکندریه را از متون اصلی یونانی یا ترجمههای سریانی به عربی برگرداندند و در عرض آن، شماری از متون نیز از پهلوی به عربی ترجمه شد.[۴۳]
شخصیت و حیات علمی
تحصیلات
او و برادرش سیّد رضی ادبیات را در کودکی نزد ابن نباته فراگرفتند.[۴۴] پس از آن مادرشان آن دو را برای فراگیری فقه نزد شیخ مفید برد. چنانکه مشهور است شیخ مفید در عالم خواب فاطمه زهرا سلام الله علیها را دید که حسنین را پیش وی آورد و فرمود: «علّمهما الفقه». شیخ پس از بیدار شدن شگفتزده بود تا آنکه صبح همان روز، فاطمه مادر سیّد مرتضی و سیّد رضی با کنیزکهایی که او را همراهی میکردند، دو پسر خود را نزد شیخ آورد؛ شیخ با کمال احترام به وی سلام کرد و به پا ایستاد؛ فاطمه همان عبارتها را که شیخ در عالم خواب شنیده بود بر زبان راند. شیخ مفید گریست و خواب خویش را برای وی تعریف کرد و به تعلیم و تربیت آن دو اهتمام ورزید.[۴۵]
اساتید
سید مرتضی در محضر اساتید متعددی زانو زده و نزد آنها فقه، اصول، ادبیات و کلام و ... آموخته است. در زیر به برخی از آنها اشاره میشود:
۱. عبدالرحیم بن نباته خطیب (م ۳۷۴). وی در علوم ادب و صناعت و خطابه استاد ماهری بود و مرتضی همراه با برادرش نزد او ادب آموخت.[۴۶]
۲. ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان معروف به مفید (۳۳۶ ـ ۴۱۳). شیخ مفید از متکلمان و فقهای بزرگ شیعه و دارای تألیفات بسیار است. دو شاگرد وی نجاشی و طوسی در فهرست خود شرح حال وی را آوردهاند. نجاشی فضل او را در فقه و کلام و روایت و علم بینیاز از توصیف میداند و طوسی نیز او را رئیس امامیه در عصر خود و مقدم بر دیگران در علم و صناعت کلام میشمارد.[۴۷] سید مرتضی و برادرش نزد مفید کلام، فقه و اصول خواندند.
۳. محمد بن عمران الکاتب معروف به مرزبانی (م ۳۸۴). وی آگاه از اخبار و ادبیات بود. در فنون مختلف کتابهایی نگاشته است. عضدالدوله وقتی از مقابل خانه او عبور میکرد، میایستاد تا وی بیرون آید و بر او سلام دهد. به گفته ابوعلی فارسی وی از نیکان جهان بود.[۴۸] سید مرتضی نزد وی شعر و ادب فرا گرفت و در امالی از وی بسیار نقل کرده است.
۴. حسین بن علی بن یوسف، وزیر مغربی (۳۷۰ ـ ۴۱۸). وی در سال ۳۷۰ در مصر متولد شد و پس از قتل پدر و عمویش از آنجا فرار کرد و به مکه و سپس شام و در نهایت به بغداد آمد. وی کاتب و عالم بود و شعرهای زیبایی نیز میسرود. حسین بن علی بن یوسف در دوره مشرفالدوله بویهی به مقام وزارت رسید. سرانجام از آن، وزیر ابنمروان در دیار بکر شد. سرانجام در میافارقین درگذشت و جنازهاش به خواست خودش به نجف منتقل و در آنجا مدفون گشت.[۴۹]
۵. ابوالحسن علی بن حبش الکاتب، ریاض العلماء از برخی نقل کرده که شیخ صدوق و سید مرتضی و ابن عبدون از او روایت کردهاند. شیخ طوسی نیز در الفهرست کتاب الهدایا را از آثار وی میشمارد.[۵۰]
۶. سهل بن احمد الدیباجی (۲۸۶ ـ ۳۸۰). بر اساس گفته خطیب بغدادی، ازهری و عتیقی گفتهاند سهل بن احمد در ۲۸۹ متولد شد و در ۳۳۰ وفات یافت. و شیخ مفید بر او نماز خواند.[۵۱] نجاشی در رجال خود از کتاب او با نام ایمان ابوطالب یاد کرده است.[۵۲]
۷. حسین بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، برادر شیخ صدوق. وی از دانشمندان بزرگ شیعه است. که همچون برادرش به دعای امام زمان (عج) متولد شد. از آثار اوست: الرد علی الواقفیه و التوحید و نفی التشبیه. سید مرتضی و شیخ طوسی از او روایت کردهاند.[۵۳]
۸. ابوالحسن احمد بن محمد بن عمران معروف به ابن جندی بغدادی. نجاشی مینویسد: ابن جندی استاد ما بود و ما را به بزرگان حدیث در زمانش متصل و مرتبط کرد، از آثار اوست: الانواع، الرواة و الفلج، کتاب الخط، کتاب فی الغیبة، عقلاء المجانین، الهواتف، کتاب العین و الورق، فضایل الجماعة و ماروی فیها.[۵۴]
سید مرتضی نزد چهار استاد اخیر حدیث، فقه و اصول و ... خوانده است.
شاگردان
۱. محمد بن الحسن بن علی الطوسی شیخ الطائفه (۳۸۵ ـ ۴۶۰)، شیخ طوسی پیشوای امامیه در عصر خویش بود. وی در سال ۴۰۸ به بغداد هجرت کرد و به حلقه درس شیخ مفید پیوست. پس از آن از محضر سید مرتضی بهره برد و در فقه، اصول، کلام، تفسیر و سایر علوم نزد وی تحصیل کرد. او دارای کتب بسیار در علوم مختلف است.
۲. حمزة بن عبدالعزیز الدیلمی ملقّب به سلّار (م ۴۴۸). وی از بزرگان فقها، اصولیان و متکلمان متقدم شیعه بود. در اصل گیلانی بود، ولی در بغداد نزد شیخ مفید و سپس سید مرتضی تحصیل کرد. مقام علمی وی به حدی بود که گاه جانشین سید مرتضی در مجلس درس میشد.[۵۵]
۳. قاضی عبدالعزیز بن نحریر بن عبدالعزیز بن البراج الطرابلسی (م ۴۸۱). ابن براج فقیهی بزرگ و دارای تصنیفات بسیار بود. وی مدتی از محضر سید مرتضی و پس از وی از محضر شیخ طوسی استفاده کرد. پس از شیخ طوسی جانشین وی در بلاد شام شد و در آنجا تدرسی میکرد. همچنین منصب قضاوت را در طرابلس بر عهده داشت.
۴. نظامالدین ابوالحسن (یا ابوعبدالله) سلیمان بن الحسن (یا الحسین) الصهرشتی الدیلمی. فقیه و عالم امامیه در قرن پنجم هجری است که از تاریخ ولادت و وفات وی اطلاع چندانی در دست نیست. رجالنویسان در باره اسم، کنیه، نام پدر و جدش اختلاف نظرهایی دارند. وی از محضر سید مرتضی و نیز شیخ طوسی بهره گرفت و تألیفاتی نیز دارد.[۵۶]
۵. ابوالفتح محمد بن علی الکراجکی (م ۴۴۹). کراجکی از دانشمندان بزرگ شیعه در فقه و کلام و حدیث بود. او به شهرهای مختلفی همچون بغداد، حلب، قاهره، طرابلس، مکه و رمله سفر کرد و آنگاه ملازم شیخ مفید و سید مرتضی شد و از محضر ایشان بهره گرفت. از جمله کتابهای مهم و مشهور وی کنزالفوائد است که در امامت به رشته تحریر در آمده است.
۶. ابوعبدالله جعفر بن محمد الدُوْرْیَستی. دُوْرْیَست از روستاهای ری و زادگاه این دانشمند بزرگ است. وی پس از هجرت به بغداد از محضر شیخ مفید و سید مرتضی بهرهمند شد، سپس به زادگاه خود بازگشت و شاگردان بسیاری را تربیت کرد.
۷. ابوالفرج یعقوب بن ابراهیم الفقیه البیهقی (زنده در ذیقعده ۴۰۳). وی از بزرگان علمای شیعه، فقیه و ادیب بود. علوم و فنون ادبی را از سید مرتضی فراگرفت. از او اجازهنامهای دریافت کرد که گواه تبحر وی در ادب و نحو و دیگر علوم عربی است.[۵۷]
۸. ابوالصلاح تقی بن نجم الحلبی (۳۷۴ ـ ۴۴۷). وی در حلب متولد شد. سه بار به عراق مسافرت کرد و از محضر سید مرتضی و شیخ طوسی بهره گرفت. وی شیخ شیعه و عالم آنها در شام شد. ابوالصلاح در رمله (در فلسطین) پس از بازگشت از حج در محرم ۴۴۷ وفات یافت.
۹. ابوالمعالی احمد بن قدامه (م ۴۸۶). وی از شاگردان مفید و سید مرتضی و سید رضی بود. او کرسی فتوای شهر انبار را به خود اختصاص داد و قاضی القضات آنجا شد. یاقوت حموی وی را از علمای مشهور زمان خویش و از قضات بزرگ شهر انبار میداند.
۱۰. ابویعلی محمد بن الحسن بن حمزه الجعفری[۵۸] (م ۴۶۳). از علمای بزرگ امامیه و شاگردان مفید و سید مرتضی بود. او شخصیتی بلندآوازه داشت که تألیفات بسیاری به ویژه در موضوعهای کلامی دارد.
منزلت و جامعیت علمی
سید مرتضی از علمای بزرگ امامیه است که از جامعیت علمی کمنظیری برخوردار بوده است. مراتب فضل و کمال او در علم و ادب، حسب و نسب، کلام و حکمت، نحو و لغت، فقه و اصول، تفسیر و حدیث و رجال، شعر و معانی و خطابه و دیگر علوم مسلّم است. وی یگانۀ دوران و مرجع استفاده تمامی طبقات دانشمندان بوده است. نجاشی که همعصر او بود و با او نزد شیخ مفید درس میخواند، در مورد وی مینویسد: علومی را فراگرفت که هیچکس در زمان وی به پای او نرسید، احادیث بسیاری از استادان شنید، او عالم و متکلم و ادیب و شاعر بود و در علم و دین و دنیا جایگاهی بس بزرگ داشت و کتابها تصنیف کرد.[۵۹]
شیخ طوسی فقیه و دانشمند بزرگ شیعه که شاگرد سید مرتضی بود، استاد خویش را چنین توصیف میکند: ادب و فضل او از همه اهل زمانش بیشتر است؛ متکلم، فقیه و حاذق همه علوم است.[۶۰] و علامه حلی نیز در عظمت شخصیت وی مینویسد: در علوم بسیاری یگانه روزگار بود. تمام دانشمندان درباره فضل او اتفاق نظر دارند؛ در دانشهایی مانند علم کلام، فقه، اصول، ادب، نحو، شعر، معانی و لغت و غیره بر همه کس تقدم داشت؛ دیوان شعری دارد که مشتمل بر بیش از بیست هزار بیت است. طایفه امامیه از زمان وی تا عصر ما که سال ۶۹۳ هجری است از کتابهای او استفاده کردهاند؛ او رکن طایفه شیعه و معلم آنهاست.[۶۱] حتی دانشمندان اهل سنت نیز مقام علمی وی را ستوده و از او به بزرگی یاده کردهاند. خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ثعالبی در یتیمة الدهر،[۶۲] ابن جوزی در المنتظم، ابن اثیر در الکامل فی التاریخ و ابن کثیر[۶۳] مقام علمی او را ستودهاند.[۶۴]
به گفته ابن اثیر وی در آغاز قرن چهارم مروّج مذهب امامیه و به نوشته برخی دیگر مجدّد آن است.[۶۵] او هم اندیشههایی نو و هم روشی جدید در تحقیق عرضه کرده است.
در تفسیر قرآن در مواردی که آیات به ظاهر با عقل سازگار نیست، به تفسیر درایتی (و نه روایتی) روی میآورد و به تأویل آیات دست میزند.
در فقه از وی در ردیف پیشگامان روش اجتهادی نام میبرند.[۶۶] اولین کسی است که در زمینه فقه تطبیقی کتاب نوشت. او اجتهاد شخصی خود را با زمینههایی که مفید، عمانی و ابن جنید پیش از او فراهم کرده بودند؛ به کار گرفت و با آرای خاص خود در زمینه فقه تطبیقی اجتهاد تألیف کرد. چنان که گذشت کتاب الناصریات و الانتصار از بهترین کتابهای اوست که دانش گسترده و اجتهاد وی را نشان میدهد. در این دو کتاب، میزان توجه وی به مذاهب فقهی اسلام و توان بالای او در اسنتباط احکام آشکار است.[۶۷] در اصول فقه برخی اصولِ پذیرفته شده اهل سنت نظیر قیاس (بجز منصوص العله) را مردود میشمارد و به نقد آنها همت میگمارد. اجماع را به شرط وجود امام در میان اجماعکنندگان حجت میشمارد.[۶۸]
در علم کلام و مناظره جانشین استاد خویش شیخ مفید بود. در مجلس درس او علمای بزرگی از مذاهب مختلف شرکت میکردند. ابن جوزی در ابتدای شرح حال او مینویسد: «کان ... یناظر عنده فی کل المذاهب»[۶۹]. این تعبیر حکایت از گستردگی علم او دارد. عرض اندام سید مرتضی در مقابل رئیس معتزله قاضی عبدالجبار (۴۱۵) و نقد عالمانه و دقیق بخش امامت المغنی قرینۀ دیگری بر این مدعاست.
آثار او از جمله شرح قصیده حمیری نشان میدهد که وی در لغت نیز ید طولایی داشته است. با توجه به آثارش به ویژه الغرر و الدرر تسلط او بر نحو و بلاغت و سایر علوم ادبی انکار ناشدنی است. مؤلف روضات الجنات مینویسد تاکنون ندیدهام علمای عامه بیش از آنچه در توصیف الغرر و الدرر گفتهاند، در توصیف دیگر کتب اصحاب ما گفته باشند.[۷۰]
در مجموع آشنایی با علوم مختلف از سید مرتضی شخصیتی جامع و بلند آوازه ساخته بود، چنان که روضات الجنات مینویسد: سید مرتضی آشناترین مردم به کتاب و سنت بود و وجوه تأویل در آیات و روایات را میدانست؛ از آنجا که او عمل به خبر واحد را جائز نمیشمرد، به استنباط شریعت از کتاب و اخبار متواتر و محفوف به قرائن علمی رو کرد و این نیازمند آگاهی بر احادیث و احاطه به اصول اصحاب و مهارت در علم تفسیر و استخراج مسائل از قرآن بود.[۷۱]
عظمت شخصیت سید مرتضی بدان حد است که هر گاه خواجه نصیر طوسی هنگام تدریس از او نام میبرد با تعبیر «صلوات الله علیه» مقام او را بزرگ میداشت. آن گاه به قضات و مدرسان حاضر رو میکرد و میگفت: چگونه بر سید مرتضی صلوات فرستاده نشود.[۷۲]
مجلس سید مرتضی مجمع دانشمندان و مرکز بحثهای ادبی، فقهی و کلامی بود. ابوالعلاء معری در دوران اقامتش در بغداد در مجلس سید حضور مییافت و میان او و سید بحثهای ادبی در میگرفت.[۷۳] ابواسحاق صابی و عثمان بن جنی نیز از حاضران همیشگی مجلس او بودند.[۷۴]
تألیفات سید مرتضی در زمان خود او منتشر میشد و مورد استقبال قرار میگرفت. موافقان در شرح و تأیید[۷۵] و مخالفان در نقد و نقض آنها کتابها نوشتند.[۷۶] حتی گاه این نقضها در زمان خود او دوباره نقد میشد.[۷۷] همۀ اینها نشانۀ جایگاه و منزلت سید مرتضی[۷۸] در میان معاصران خویش است؛ چنان که عناوین رسالهها و آثار وی نیز حاکی از موقعیت ممتاز و جامعیت علمی اوست، زیرا او در آثار خود به پرسشهای گوناگون مردم در نقاط مختلف و در موضوعهای فقهی، کلامی، تفسیری و حدیثی پاسخ داده است.
پس از وی شیوه و روش سید در تألیف کتب و رسالهها مورد توجه قرار گرفت، چنان که شیخ طوسی کتاب مسائل الخلاف و علامه حلی کتاب مختلف الاحکام را به شیوه سید در تألیف الانتصار (فقه تطبیقی) نوشتند.[۷۹]
آثار
سیّد مرتضی تألیفات بسیاری دارد که از تنوع موضوعی نیز برخوردارند. او در آنها نوآوریهای فراوانی داشته است. بهترین سند در معرفی آثار وی اجازهنامهای است که در سال ۴۱۷ به شاگردش ابوالحسن محمد بن محمد بصروی داده است و در ریاض العلماء آمده است.[۸۰]
فهرست همۀ آثار وی در ذیل میآید که برخی با توضیح همراه است، سپس مهمترین آثار و تألیفات کلامی ایشان معرفی میشود. باید یادآور شد آثاری که در این فهرست با علامت ستاره مشخص شده، آثاریاند که در اجازهنامۀ بصروی از آنها نام برده شده است.
الف) فهرست آثار
۱. ابطال القیاس این جزئی از المسائل الموصلیات الاولی است که شیخ در الفهرست از آن با نام مسألة فی القیاس و ابطاله یاد کرده است (الذریعة، ج ۱، ص ۷۰).
۲. أحکام أهل الاخرة، یا مسألة فی احکام الآخرة الذریعة، ج ۱، ص ۲۹۵ و ج ۲۰، ص ۳۸۲).
۳. الامالی، (الذریعة، ج ۲، ص ۳۱۲ و ج ۸، ص ۱۴۰ و ج ۱۶، ص ۴۲ و ج ۱۹، ص ۳۶۵). از این کتاب در اجازه نامه بصروی با نام الغرر و الفوائد یاد شده و نام کامل آن غرر الفوائد و درر القلائد است.
۴. الانتصار یا انفرادات الامامیة، (الذریعة، ج۲، ص ۳۶۰ و ۴۰۰. سید مرتضی این کتاب را برای وزیر عمیدالدین نوشت و در آن فروعی را مطرح کرده است که به ادعای برخی شیعه در آنها با اجماع مخالفت کرده است. او با بیان دیدگاه فقهای سایر مذاهب نشان داد که آرای شیعه مخالف اجماع نیست.
۵. الانصاف. سید بن طاووس در باب ۱۷۴ کتاب الیقین خود از این کتاب یاد کرده است. (الذریعة، ج ۲، ص ۳۹۵).
۶. انقاذ البشر من الجبر و القدر، (الذریعة، ج ۲، ص ۴۰۱).
۷. الرسالة الباهرة فی العترة الطاهرة، (الذریعة، ج ۳، ص ۱۵ و ج ۱۱، ص ۱۲۶، ج ۲۰، ص ۳۳۷).
۸. کتاب البرق فی علم الادب، (الذریعة، ج ۳، ص ۸۶). در رساله بصروی با عنوان کتاب البروق آمده است.
۹. تفسیر الخطبة الشقشقیة، (الذریعة، ج ۴، ص ۳۴۸ و ج ۱۳، ص ۲۲۲).
۱۰. تفسیر القصیدة المیمیة، (الذریعة، ج ۴، ص ۳۵۰).
۱۱. تفضیل الانبیاء علی الملائکة، (الذریعة، ج ۴، ص ۳۵۹ و ج ۲۰، ص ۳۸۵).
۱۲. تقریب الاصول فی علم کلام، (الذریعة، ج ۴، ص ۳۶۵).
۱۳. تکمله الغرر و الدرر، (الذریعة، ج ۴، ص ۴۱۵).
۱۴. تنزیه الانبیاء و الائمة علیهم السلام، (الذریعة، ج ۴، ص ۴۵۶).
۱۵. الثمانین، (الذریعة، ج ۵، ص ۱۱).
۱۶. جمل العلم و العمل، یا جمل العقائد، (الذریعة، ج ۵، ص ۱۴۴).
۱۷. جواب السؤال عن وجه تزویج أمیرالمؤمنین ابنته من عمر، (الذریعة، ج ۵، ص ۱۸۳).
۱۸. جواب بعض المعتزله فی ان الامامة لاتکون الا بالنص، (الذریعة، ج ۵، ص ۱۷۹).
۱۹. جواب شبهات بعض العامه، (الذریعة، ج ۵، ص ۱۸۵).
۲۰. جواب المسائل، (الذریعة، ج ۵، ص ۱۸۶).
۲۱. جواب الملاحدة فی قدم العالم، (الذریعة، ج ۵، ص ۱۹۴).
۲۲. جوابات المسائل البادرائیات، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۱۴ و ج ۲۰، ص ۳۳۷).
۲۳. جوابات المسائل التبانیات مشتمل بر سه مسئله که سلطان از آنها سؤال کرده است. (الذریعة، ج ۵، ص ۲۱۶ و ج ۲۰، ص ۳۴۰).
۲۴. جوابات المسائل التبانیات، که آنها را در ده فصل مرتب کرده است. (الذریعة، ج ۵، ص ۲۱۷ و ج ۲۰، ص ۳۴۲).
۲۵. جوابات المسائل الجرجانیة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۱۷ و ج ۲۰، ص ۳۴۲).
۲۶. جوابات المسائل الحلبیة الاولی، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۱۹ و ج ۲۰، ص ۳۴۵).
۲۷. جوابات المسائل الحلبیة الثانیة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۱۹).
۲۸. جوابات المسائل الحلبیة الثالثة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۱۹).
۲۹. جوابات المسائل الرازیة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۱ و ج ۲۰، ص ۳۴۷).
۳۰. جوابات المسائل الرسیة الاولی، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۱ و ج ۲۰، ص ۸۲ و ۳۴۸).
۳۱. جوابات المسائل الرسیة الثانیة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۲ و ج ۲، ص ۸۲).
۳۲. جوابات المسائل الرملیات، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۲ و ج ۲، ص ۸۳ و ج ۲۰، ص ۳۵۰).
۳۳. جوابات المسائل السلاریة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۰۶ و ۲۲۳ و ج ۲۰، ص ۳۵۲).
۳۴. جوابات المسائل الصیداویة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۶ و ج ۲۰، ص ۳۳۵).
۳۵. جوابات المسائل الطبریة. شیخ آقا بزرگ تهرانی مینویسد: در اجازهنامه بصروی این چنین آمده است، ولی این همان المسائل الناصریات است که از فقه ناصر انتزاع شده که در طبرستان تألیف شده است. این مسائل ۲۰۷ مسئله است. (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۶ و ج ۲۰، ص ۳۵۵ و ۳۷۰).
۳۶. جوابات المسائل الطرابلسیة الاولی، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۶ و ج ۲، ص ۸۹ و ج ۲۰، ص ۳۵۶).
۳۷. جوابات المسائل الطرابلسیة الثانیة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۶ و ج ۲، ص ۸۹).
۳۸. جوابات المسائل الطرابلسیة الثالثة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۶ و ج ۲، ص ۸۹).
۳۹. جوابات المسائل الطرابلسیة الرابعة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۶ و ج ۲، ص ۸۹).
۴۰. جوابات المسائل الطوسیة. در اجازهنامه بصروی آن را پنج مسئله و همان المسائل البرمکیة دانسته است. (الذریعة، ج ۵، ص ۲۲۷ و ج ۲۰، ص ۳۵۶).
۴۱. جوابات المسائل المحمدیه، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۳۲ و ج ۲۰، ص ۳۶۶).
۴۲. جوابات المسائل المصریات الاولی، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۳۴).
۴۳. جوابات المسائل المصریات الثانیة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۳۴).
۴۴. جوابات المسائل المطلبیات، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۳۴ و ج ۲۰، ص ۳۶۷).
۴۵. جوابات المسائل الموصلیات الاولی، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۳۵ و ج ۲۰، ص ۳۶۹).
۴۶. جوابات المسائل الموصلیات الثانیة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۳۵).
۴۷. جوابات المسائل الموصلیات الثالثة، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۳۵).
۴۸. جوابات المسائل المیافارقیات، (الذریعة، ج ۵، ص ۲۳۸ و ج ۲۰، ص ۳۷۰).
۴۹. جوابات المسائل الناصریة. مشتمل بر ۳۳ مسئله است. این مجموعه ناصریات نامیده شده، به آن جهت که مشتمل سؤالات فرزند ناصر صغیر است. (الذریعة، ج ۵، ص ۲۳۹ و ج ۲۰، ص ۳۷۱).
۵۰. حجیة الاجماع، مجموعه مقالات سید مرتضی دربارۀ حجیت اجماع است. (الذریعة، ج ۶، ص ۲۶۹).
۵۱. الحدود و الحقائق، (الذریعة، ج ۶، ص ۲۶۹).
۵۲. دیوان علم الهدی، (الذریعة، ج ۹، ص ۷۳۵ و ۱۰۲۷).
۵۳. الذخیرة فی علم کلام، (الذریعة، ج ۱۰، ص ۱۱).
۵۴. الذریعة الی أصول الشریعة، (الذریعة، ج ۱۰، ص ۲۶).
۵۵. الرائیة. قصیدهای در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام است. (الذریعة، ج ۱۰، ص ۵۴ و ج ۱۷، ص ۱۱۷).
۵۶. رجال السید علم الهدی. در لسان المیزان در ترجمه جبلة من محمد از آن نقل شده است. مینویسد: «ذکره الشریف فی رجال الشیعه». مراد وی نقل از کتاب اوست، چنان که گفته «ذکره النجاشی من رجال الشیعه». (الذریعة، ج ۱۰، ص ۱۳۳).
۵۷. الرد علی ابن جنی فی تعریضه لابیات المتنبی. شیخ آن را با عنوان تتبع الابیات آورده است. (الذریعة، ج ۱۰، ص ۱۷۶).
۵۸. الرد علی ابن جنی فی الحکایة و المحکی. شیخ در الفهرست با عنوان، النقض علی ابن جنی از آن یاد کرده است.
۵۹. الرد علی أصحاب العدد. در مورد ایام ماه رمضان و تعیین این ماه با عدد یا با رؤیت است (الذریعة، ج ۱۰، ص ۱۸۵ و ج ۱۱، ص ۱۰۸ و ۲۰۹، و ج ۲۴، ص ۱۷۶).
۶۰. الرد علی من أثبت حدوث الاجسام من الجواهر، (الذریعة، ج ۱۰، ص ۲۲۶).
۶۱. الرد علی من تعلق بقوله تعالی و لقد کرمنا بنی آدم، (الذریعة، ج ۱۰، ص ۲۲۶).
۶۲. الرد علی المنجمین، (الذریعة، ج ۱۰، ص ۲۲۹ و ج ۲۰، ص ۳۸۲ و ۳۸۷ و ۳۹۲).
۶۳. الرد علی یحیی بن عدی النصرانی فیما یتناهی و لایتناهی، (الذریعة، ج ۱۰، ص ۲۳۷).
۶۴. الرد علی یحیی بن عدی فی اعتراضه علی دلیل الموحدین فی حدوث الاجسام، (الذریعة، ج ۱۰، ص ۲۳۷).
۶۵. الرد علی یحیی بن عدی فی مسألة سماها طبیعة المسلمین، (الذریعة، ج ۱۰، ص ۲۳۷).[۸۱]
۶۶. الشافی فی الامامة و ابطال حجج العامة، (الذریعة، ج ۱۳، ص ۸).
۶۷. شرح الرسالة. تأسیس الشیعة از آن یاد کرده و از کتب فقهی او شمرده است. (الذریعة، ج ۱۳، ص ۲۸۲).
۶۸. شرح قصیدة الحمیری البائیة، (الذریعة، ج ۱۴، ص ۹ و ج ۳، ص ۳). همچنین در الذریعة، ج ۴، ص ۳۵۰ تفسیر القصیدة المیمیه الحمیریة آمده است.
۶۹. شرح مسائل الخلاف. این کتاب غیر از الخلاف فی الفقه اوست. الذریعة (ج ۱۴، ص ۶۴) در اجازهنامه بصروی از کتابی با نام المسائل المستخرجات نام برده که مینویسد کتابی در شرح مسائل الخلاف فی الفقه است.
۷۰. الشهاب فی الشیب و الشباب، (الذریعة، ج ۱۴، ص ۲۴۸ و ۲۶۴).
۷۱. الطیف و الخیال فی الادب، (الذریعة، ج ۱۵، ص ۱۹۶).
۷۲. عجائب الاغلاط، (الذریعة، ج ۱۵، ص ۲۱۸).
۷۳. رسالة فی العصمة، (الذریعة، ج ۱۵، ص ۲۳۷ و ج ۲۰، ص ۳۹۰).
۷۴. العهد، (الذریعة، ج ۱۵، ص ۳۶۲).
۷۵. رسالة فی غیبة الحجة، (الذریعة، ج ۱۶، ص ۸۲).
۷۶. الفقه الملکی، (الذریعة، ج ۱۶، ص ۲۹۹).
۷۷. فهرست تصانیف المرتضی. شیخ در الفهرست مینویسد: «له [سید مرتضی] من التصانیف و مسائل البلدان شیء کثیر یشتمل علی ذلک فهرسته المعروف». ظاهر عبارت این است که سید مرتضی این فهرست را تدوین کرده است. البته شاید هم مراد از فهرست تصانیف همان اجازهنامه بصروی باشد. (الذریعة، ج ۱۶، ص ۳۸۱).
۷۸. کشف آیات القرآن، (الذریعة، ج ۱۸، ص ۶).
۷۹. مجالس المرتضی. همان الغرر و الدرر است که به آن مجالس التأویلات و نیز مجالس کشف الایات هم گفته شده است. (الذریعة، ج ۱۹، ص ۳۶۵).
۸۰. مجموعة رسائل کثیرة شامل المسائل التبانیات و الموصلیات الثانیه و الثالثه و المیافارقین و الرد علی اصحاب العدد میباشد. در سال ۶۷۶ نوشته شده در خزانه رضویه موجود است. (الذریعة، ج ۲۰، ص ۱۱۹).
۸۱. مسائل انفرادات الامامیة، این همان کتاب موسوم به الانتصار است. (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۳۶).
۸۲. مسائل الخلاف فی الاصول. نجاشی از این کتاب با عنوان الخلاف فی اصول الفقه یاد کرده است. (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۴۵ و ج ۷، ص ۲۳۶).
۸۳. مسائل العدد و ابطاله، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۵۷).
۸۴. مسائل المفردات، فی اصول الفقه، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۶۸).
۸۵. المسائل الناصریات، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۷۰).
۸۶. المسائل الدمشقیة. در اجازهنامه بصروی آن را همان الناصریه میداند، ولی این المسائل الناصریه غیر از المسائل الناصریه فی الفقه است که در الجوامع الفقهیه در سال ۱۳۷۴ منتشر شده است.
۸۷. المسائل الواسطیات، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۷۲).
۸۸. مسألة فی احکام النجوم، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۲).
۸۹. مسألة فی الارادة، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۲).
۹۰. مسألة اخری فی الارادة، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۳).
۹۱. مسألة فی الاستثناء، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۳).
۹۲. مسألة فی الاعتماد، از مسائل سهگانه الموصلیات الاولی است، چنان که شیخ در الفهرست گفته است. (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۳).
۹۳. مسألة فی التأکید، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۴).
۹۴. مسألة فی تقدیم القبول بلفظ الامر فی العقود، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۵).
۹۵. مسألة فی توارد الادلة، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۴).
۹۶. مسألة فی التوبة، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۵).
۹۷. مسألة فی دلیل الخطاب، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۶).
۹۸. مسألة فی صیغة النکاح، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۸).
۹۹. مسألة فی طریق الاستدلال علی فروع الامامیة، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۹).
۱۰۰. مسألة فی الطلاق، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۹).
۱۰۱. مسألة فی عدم حجیة خبر الواحد، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۹).
۱۰۲. مسألة فی عدم الدلیل دلیل العدم و بیان مورده، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۹۰).
۱۰۳. مسألة فی کونه تعالی عالما، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۹۲).
۱۰۴. مسألة فی المتعة، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۹۲).
۱۰۵. مسألة فی المسح علی الخفین، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۹۳).
۱۰۶. مسألة فی معنی الباء [در آیه شریفه فامسحوا برؤسکم] (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۹۴).
۱۰۷. مسألة فی یتولی غسل الامام، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۹۵).
۱۰۸. مسألة فی المنع من تفضیل الملائکة علی الانبیاء، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۹۵ و ج ۴، ص ۳۵۱).
۱۰۹. مسألة فی نفی الرؤیة، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۹۷).
۱۱۰. مسألة فی الولایة من قبل السلطان الجائر و الظالم، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۳۸۹). در اجازهنامه بصروی جواز الولایة من جهة الظالمین و در جای دیگر مسألة فی الولایة من قبل الظالمین آمده است.
۱۱۱. مضافات الغرر و الدرر. این کتاب مشتمل بر تأویل برخی آیات است که سید مرتضی آنها را برای اضافه کردن به کتاب الغرر و الدرر برگزیده است. (الذریعة، ج ۲۱، ص ۱۳۳).
۱۱۲. المعرفة [الصرفة] فی اعجاز القرآن، (الذریعة، ج ۲۱، ص ۲۴۵). در اجازهنامه بصروی الموضح عن جهة اعجاز القرآن آمده است و یادآور شده که معروف به الصرفه است. الذریعة نیز نام علمی آن را الموضح دانسته است.
۱۱۳. المقنع فی الغیبة، (الذریعة، ج ۲۲، ص ۱۲۲).
۱۱۴. الملخّص فی اصول الدین، (الذریعة، ج ۲۲، ص ۲۱۰).
۱۱۵. مناظرة ابی العلاء المعری، (الذریعة، ج ۲۲، ص ۲۸۶).
۱۱۶. مناظرة الخصوم و کیفیة الاستدلال علیهم، (الذریعة، ج ۲۲، ص ۲۹۱).
۱۱۷. منقذ البشر من اسرار القضاء و القدر. این کتاب همان انقاذ البشر است و خود سید در آن کتاب، با همین نام از آن یاد کرده است. (الذریعة، ج ۲۳، ص ۱۵۰).
۱۱۸. الاصول الاعتقادیه. در سال ۱۹۵۴ میلادی در بغداد چاپ شده است. نویسنده در این کتاب درباره صفات خدا، نبوت، امامت، قیامت، درستی وعد و وعید، شفاعت، عذاب قبر، فنای دنیا، میزان، صراط و بهشت و دوزخ بحث کرده است. نسخه خطی آن یک صفحه و نسخه چاپی آن چهار صفحه است.[۸۲]
۱۱۹. معنی قوله تعالی قل تعالوا اُتل ما حرم ربکم علیکم.
۱۲۰. تفسیر قوله تعالی لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا.
۱۲۱. مسألة فی الامامة.
۱۲۲. جواب الکراجکی فی فساد العدد.
۱۲۳. کتاب المصباح فی الفقه. سید مرتضی از این کتاب در آخر جمل العلم و العمل یاد کرده است.
۱۲۴. تفسیر سورة الحمد و مأة و خمس و عشرین آیة من سورة البقرة.
افزون بر اینها کتب دیگری نیز به سید مرتضی نسبت داده شده است:
۱۲۵. الفصول المختارة. این کتاب مجموعهای از مناظرههای شیخ مفید و گفتهها و نکات سودمندی از اوست که سید مرتضی گردآورده است و چون بیشتر مطالب آن از العیون و المحاسن شرح مفید است، الفصول المختاره من العیون و المحاسن نام گرفته است. از عبارتهایی نظیر ذکرت بحضرة الشیخ، فقال فی الشیخ و من کلام الشیخ و من حکایات الشیخ، و سمعت شیخنا، قال الشریف ابوالقاسم علی بن الحسین الموسوی، قلت للشیخ و ... به روشنی استفاده میشود که سید مرتضی صرفاً تدوین کننده این کتاب است و مطالب و مواد آن همگی از شیخ مفید میباشد. با وجود این، نجاشی[۸۳] و شیخ طوسی[۸۴] و ابن شهر آشوب[۸۵] کتاب الفصول من العیون و المحاسن از جمله تألیفات شیخ مفید دانستهاند. در ترجمه سید مرتضی چنین کتابی را از او ذکر نکردهاند. علامه مجلسی نیز الفصول را نام مشهور العیون و المجالس دانسته است. در اینجا این سؤال مطرح میشود که چرا آنها این کتاب را در ردیف آثار شیخ مفید برشمردهاند. آیا از نظر آنها نسبت این کتاب به شیخ مفید اولی بوده یا آنکه شیخ مفید هم کتابی به همین نام داشته است که به دست ما نرسیده است. برخی نظیر آقابزرگ تهرانی علاوه بر کتاب الفصول المختاره من العیون و المحاسن نوشته سید مرتضی، برای شیخ مفید هم کتابی با نام الفصول من العیون و المحاسن ذکر کردهاند. البته ایشان در اینکه این کتاب هم اکنون موجود باشد، تردید دارد.[۸۶]
۱۲۶. تنبیه الغافلین عن فضل الطالبین فی الایات النازلة فی شأن الائمة الطاهرین. الذریعة این کتاب را تألیف برخی قدمای اصحاب میداند و مینویسد که به شریف مرتضی نسبت داده شده است. (الذریعة، ج ۴، ص ۴۴۶).
۱۲۷. جواب أهل الحجاز فی نفی سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم، (الذریعة، ج ۵، ص ۱۷۵). آقا بزرگ تهرانی در الذریعة[۸۷] از این کتاب یاد کرده و مینویسد که این کتاب تألیف شیخ مفید یا سید مرتضی است. علامه مجلسی نیز این رساله را به طور کامل آورده و در مورد مؤلف آن همین دو احتمال را مطرح کرده است.[۸۸] وی نسبت آن را به شیخ مفید ترجیح میدهد، ولی آقا بزرگ تهرانی این احتمال را تقویت میکند که این رساله نه از سید مرتضی است و نه از مفید.
۱۲۸. المحکم و المتشابه، (الذریعة، ج ۲۰، ص ۱۵۴). آقا بزرگ تهرانی ذیل عنوان این کتاب مینویسد که علامه مجلسی در بحارالانوار و محدث حر عاملی و محدث بحرانی در اللؤلؤة البحرین آن را به سید مرتضی نسبت دادهاند. محدث بحرانی تصریح کرده که سید مرتضی همه آن را از تفسیر نعمانی نقل کرده است.
اما در کتب قدما مانند رجال نجاشی، فهرست و معالم العلماء در ردیف آثار سید، نامی از این کتاب نیست. آقا بزرگ تهرانی آن گاه مینویسد دلیل اینکه محدثان آن را منقول از تفسیر نعمانی دانستهاند؛ این است که سید بعد از خطبه، به تعلیم قرآن و فرا گرفتن علوم از اهل بیت علیهم السلام توصیه کرده، سپس به این مطلب به روایت نعمانی در تفسیرش از امام صادق علیه السلام استشهاد کرده است. آغاز عبارت وی این است که «قال ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر النعمانی فی کتاب تفسیر القرآن ...» تا آنجا که مینویسد «نعوذ بالله عن الضلالة»؛ از این رو محدثان گمان کردهاند که تمام مطالب رساله از تفسیر نعمانی نقل شده است.[۸۹]
۱۲۹. نهج البلاغة. هر چند قرائن و شواهد زیادی وجود دارد که نهج البلاغه را سید رضی گردآورده است و حتی از مقدمه آن و دیگر آثار سید رضی این مطلب قابل استفاده است، برخی در انتساب نهج البلاغه به وی تردید کردهاند. شاید ابن خلکان اربلی (م ۶۸۱) اولین کسی باشد که چنین تردید را القا کرده است.[۹۰] پس از وی افرادی همچون ذهبی،[۹۱] ابن حجر عسقلانی[۹۲] و ابن عماد حنبلی[۹۳] و دیگران به این تردید دامن زدهاند. اما به نظر میرسد این تردیدها با توجه به شواهدی که گردآوری نهج البلاغه توسط سید رضی را تأیید میکند، بیمورد است.[۹۴]
مقام و منزلت اجتماعی
الف) جایگاه سید مرتضی در بغداد
در روزگار سید مرتضی چند چیز ملاک شرافت شمرده میشد: ۱. خانواده: برخی نظیر علویان، عباسیان، آل بویه و مهلبیها به خاندان و شرف و نسبت و خون خویش میبالیدند و آن را مایه افتخار خود میدانستند. ۲. مناصب و سِمَتهای حکومتی: مدیران، فرماندهان و منتشیان حکام به جایگاه خود در دستگاه حکومت افتخار میکردند. ۳. دین و دانش و ادبیات: شخصیتهای دینی نظیر فقها و متکلمان و شخصیتهای ادبی نظیر شاعران و نویسندگان، دین و دانش و ادبیات را مایه مباهات خود قرار میدادند.[۹۵]
بنابراین جامعه اشرافی بغداد را سه طبقه تشکیل میداد. در این میان سید مرتضی از هر سه ملاک شرافت برخوردار بود. او چنان که پیش از این گذشت، از سادات هاشمی بود که افتخار انتساب به امام کاظم علیه السلام از طرف پدر و به امام سجاد علیه السلام از طرف مادر را دارد. همچنین او از مناصب مهمی در حکومت برخوردار بود. نقابت، ریاست دیوان مظالم و سرپرستی حجاج از مهمترین سمتهای اوست که به موجب آن از موقعیت مهمی در جامعه آن روز بغداد داشت. سید مرتضی در عرصه دین و دانش نیز از جمله مهمترین شخصیتهای دینی و علمی عصر خود و بلکه تاریخ شیعه است که پیش از این به حیات علمیاش اشاره کردیم. بنابراین سید مرتضی هر سه ملاک منزلت را دارا بوده و به این دلیل طبیعی است که در بغداد از موقعیت و جایگاه ممتازی بهرهمند بوده باشد.
ب) مناصب و سمتها
چنانکه گذشت سید مرتضی دارای سمتهای مهمی بوده است. او سه سمت نقابت طالبیان[۹۶]، سرپرستی حج و ریاست دیوان مظالم[۹۷] را بر عهده داشته است. سید مرتضی در بیست سالگی در زمان حیات پدر و به نیابت از وی این سمتها را برای مدتی بر عهده داشت و در سال ۴۰۶ در پی درگذشت برادرش سید رضی، بالاصالة این مسئولیتها را پذیرفت. حکم نقابت وی در دربار خلافت و با حضور فخرالملک وزیر ابوغالب محمد بن خلف، اشراف، قضات و فقهای بغداد خوانده شد.[۹۸]
بر عهده داشتن این سه منصب مهم به خوبی جایگاه مهم سید مرتضی و خاندان وی را در دربار خلافت و نیز جامعه آن روز بغداد نشان میدهد.
ج) تمکن مالی
از جمله ملاکهای برخورداری از شرافت و منزلت اجتماعی، تمکن مالی است. مؤلف ریاض العلماء از برخی مشایخ خود نقل کرده که روستاها و آبادیهای سید مرتضی به هشتاد پارچه میرسیده است که میان بغداد و کربلا واقع شده و در نهایت آبادانی بوده است. در وصف آنها گفته شده که میان بغداد و کربلا نهر بزرگی قرار داشت که روستاها و آبادیهایی در دو طرف آن بوده است و قایقها از آن میگذشتهاند. در فصل میوه، قایقهای عبوری از میوههایی که در دو طرف نهر بر زمین میریخت پر میشد و مردم بدون هیچ گونه مانعی از آنها میخوردند.[۹۹]
سید مرتضی به شاگردان خود به صورت ماهیانه کمکهزینه میپرداخت. از جمله به شیخ طوسی دوازده دینار و به قاضی ابن براج هشت دینار میپرداخت.[۱۰۰] سید مرتضی برخی اموال خود را وقف امور خیریه میکرد، از جمله براساس برخی گزارشها یک آبادی را وقف تهیه کاغذ برای فقها کرده بود.[۱۰۱]
همچنین گزارش شده سید مرتضی در سفری که همراه برادرش سید رضی به نیابت از پدرشان سرپرستی حجاج را بر عهده داشتند، از اموال شخصی خود مبلغ نه هزار دینار به راهزنان پرداختند تا حاجیان به سلامت عبور کنند.[۱۰۲]
افزون بر شواهد سهگانه فوق، قرائن و شواهد دیگری وجود دارد که موقعیت اجتماعی ممتاز سید مرتضی را نشان میدهد. اعطای القاب به وی از سوی امیران،[۱۰۳] استمداد خلفا از وی،[۱۰۴] حضور وی در مناسبتهای سیاسی مانند بیعت با خلیفه[۱۰۵] و نیز استقبال از سلاطین،[۱۰۶] پناهنده شدن پادشاه آلبویه به وی[۱۰۷] و حمایت حکومت از وی در مقابل عیاران[۱۰۸] و ... از جمله دیگر قرائن منزلت اجتماعی والای اوست.
سید مرتضی و رسالت شیعه
با رحلت پیامبر اسلام، شیعه با چالشهای جدی مواجه شد. بجز دوران کوتاه خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، همواره حاکمان با ایجاد محدودیتهایی مانع فعالیتهای شیعیان شده، از رشد و بالندگی آنان جلوگیری میکردند. آنان افزون بر تبلیغات مسموم میکوشیدند حقایق عالی مکتب تشیع را وارونه جلوه دهند و تحریف کنند. تا آنکه قرن چهارم فرا رسید. در این قرن، هر چند همچنان سایه خلافت بر بغداد و عراق گسترده بود، اما قدرت و نفوذ آنان به شدت تضعیف شده بود. چنین فرصتی برای عالمان شیعه مغتنم بود تا آزادانهتر و بدون ترس و تقیه پیرایهها را از شیعه بزدایند و اصول فکری عقیدتی تشیع و نیز جایگاه شیعه را نسبت به دیگر مکاتب و مذاهب دینی روشن سازند. سید مرتضی نیز به عنوان دانشمندی بزرگ و دارای جایگاه و منزلت اجتماعی سیاسی از این فرصت بهره گرفت و به نشر تعالیم شیعی پرداخت. او در اوایل قرن پنجم با درک عمیق شرایط و اوضاع زمانه و با احساس مسئولیت در رسالت خطیر خود، با تعامل با دستگاه خلافت و حکومت از یک سو و تعامل فکری با دانشمندان بزرگ اهل سنت، از سوی دیگر، به ترویج و تبلیغ تعالیم اسلامی و شیعی پرداخت. گسترۀ علم و دانش او و جایگاه و منزلت سیاسی اجتماعی او موجب استقبال عمومی به وی شد، چنان که بسیاری از تألیفات و رسالههای او، پاسخ به پرسشهای مردم در نقاط مختلف است. او حتی در کتب ادبی خود، به ترویج اندیشهها و معارف اصیل اسلامی همت گماشته است.
سید مرتضی با وجود تعامل با دانشمندان به نقد عالمانه آنان میپرداخت، چنان که بخش امامت کتاب رئیس معتزله قاضی عبدالجبار را نقد کرده است، همچنین او با دهری مسلکانی همچون ابوالعلاء معری نیز مناظره داشته است.[۱۰۹]
وفات
سید مرتضی پس از عمری تلاش بیشائبه علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در روز یک شنبه ۲۵ ربیع الاول ۴۳۶ در بغداد وفات یافت. احمد بن حسین نجاشی، شریف ابویعلی، محمد بن حسن جعفری و سلّار بن عبدالعزیز از شاگردان بنام وی او را غسل دادند. پسرش بر وی نماز خواند و در خانهاش در محله کرخ دفن شد و بعدها به حرم حسینی منتقل شد.[۱۱۰]
[۱] . این نوشتار، برگرفته از کتاب «سیّد مرتضی»، نوشتۀ آقای علیرضا اسعدی با اندکی تلخیص و ویرایش است.
[۲] . در تولد و وفات سید اختلاف نظرهایی نیز وجود دارد. ر.ک: میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج ۴، ص ۱۴.
[۳] . محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۶ و محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج ۴، ص۱۸۸.
[۴] . ابن عنبه، عمدة الطالب، ص ۱۸۷ و محمد بن سلیمان تنکابنی، قصص العلماء، ص ۵۲۷.
[۵] . ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۵، ص ۵۴، حوادث سال ۳۹۷.
[۶] . محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج ۴، ص ۱۸۸ و بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۱۱، ص ۴۰۲.
[۷] . سید علی خان شیرازی، الدرجات الرفیعة، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۰؛ محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۵ ـ ۲۹۶ و محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج ۴، ص ۱۸۷ ـ ۱۸۸، به نقل از اربعین شهید. میرزا عبدالله افندی اصفهانی ضمن بیان وجه مذکور در متن وجوه دیگری را نیز نقل و نقد کرده است، نک: ریاض العلماء، ج ۴، ص ۱۸ ـ ۱۹.
[۸] . هر چند اکثراً نسب سید مرتضی به همین صورت ذکر میشود، اختلافهای اندکی نیز در مورد آن وجود دارد، از جمله قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین (ج۱، ص ۵۰۰)، شیخ یوسف و مقدس کاظمی در رجال، موسی را محمد بن موسی ذکر کردهاند، که شاید سهوالقلم باشد.
[۹] . سید مرتضی، مسائل الناصریات، ص ۶۲. البته در برخی از افراد مذکور در نسب مزبور، نسخه بدلهایی نیز وجود دارد.
[۱۰] . ر.ک:
[۱۱] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۱.
[۱۲] . ر.ک: سید علی خان شیرازی، الدرجات الرفیعة، ص ۴۵۸؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، مدخل آل حمدان، ج ۱، ص ۶۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۱ ـ ۳۲ و محمدمهدی جعفری، سید رضی، ص ۲۳ ـ ۲۴.
[۱۳] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۲ و سید علی خان شیرازی، الدرجات الرفیعة، ص ۴۵۸.
[۱۴] . محمد مهدی جعفری، سید رضی، ص ۲۴ ـ ۲۵.
[۱۵]. ر.ک: سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، ج ۹، احکام النساء، ص ۱۳ ـ ۱۴ و شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج ۱، ص ۲۰۳.
[۱۶] . علی دوانی، مقالاتی پیرامون نهج البلاغه و گردآورنده آن، ص ۲۶، به نقل از کاخ دلاویر و دائرة المعارف تشیع، ج ۸، ص ۲۷۹.
[۱۷] . مَحتِد به معنای اصل و ریشه است، نک: المنجد، ماده حتد.
[۱۸] . شیخ اشرف العبید النسابه، تهذیب الانساب، ص ۱۵۴.
[۱۹] . ابن عنبه، عمدة الطالب، ص ۱۸۸.
[۲۰] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۵۸۰، حوادث سال ۴۴۳.
[۲۱] . ابن عنبه، عمدة الطالب، ص ۱۸۸.
[۲۲] . میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج ۵، ص ۴۰۹. مؤلف ادب المرتضی با استناد به روضات الجنات گفته است که سید دارای سه دختر بوده است، زیرا برادرش سید رضی در سه قصیده او را به سه دختر تهنیت گفته (دیوان رضی، ج ۱، ص ۲۵۱ و ۳۵۹ و ۴۶۲) و به وفات دو دختر تعزیت (دیوان رضی، حرف الباء). دو دختر به نامهای زینب و خدیجه که روضات الجنات گزارش کرده و دختر سوم نیز احتمالاً همان است که زنده ماند و نهج البلاغه را از عمویش روایت کرد. (عبدالرزاق محیی الدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۶۳). اما آنچه محمدباقر موسوی خوانساری در روضات الجنات نقل کرده خواهران سید مرتضی هستند نه دختران او (نک: ج ۴، ص ۳۰۵).
[۲۳] . این وضعیت تقریباً در تمامی قرن چهارم و پس از آن با شدت و ضعف وجود داشته است. مروری اجمالی بر صفحات کتابهای تاریخی که اوضاع این قرن را حکایت میکنند، این حقیقت را به خوبی نشان میدهد، از جمله ر.ک: ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج ۶ و ۷؛ ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج ۸، ابن کثیر، البدایة النهایة، ج ۱۱.
[۲۴] . ر.ک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۲، مدخل بغداد، ص ۲۹۷ به نقل از
H. the Busse, “Iran under the Buyids” combridge History of Iran, Vol. Iv, ed. R.N. frye, Cambridge, ۱۹۷۵.
[۲۵] . ر.ک: المحامی رشید الصفار، الذخیرة، ترجمة الشریف المرتضی، ص ۴۵.
[۲۶] . ر.ک: عبدالرزاق محیی الدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۱۹ ـ ۲۰، به نقل از دیوان سید مرتضی، نسخه خطی، ج ۱، ص ۱۳ و ج ۴، ص ۹۰.
[۲۷] . ر.ک: ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۵، ص ۲۱۷ ـ ۲۱۸.
[۲۸] . شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۲۰، به نقل از دیوان سید مرتضی نسخه خطی، ج ۴، ص ۵۱.
[۲۹] . همان، ص ۲۱.
[۳۰] . ر.ک: احمد امین، ظهر الاسلام، ج ۲، ص ۴۰.
[۳۱] . همان.
[۳۲] . آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، ص ۲۲۲.
[۳۳] . دایرة المعارف بزرگ اسلامی، مدخل بغداد، ج ۱۲، ص ۳۲۱.
[۳۴] . عبدالرزاق محیی الدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۳۳.
[۳۵] . احمد امین، ظهرالاسلام، ج ۱، ص ۲۱۲.
[۳۶] . همان.
[۳۷] . همان، ص ۲۰۶.
[۳۸] . نجاشی، الرجال، ص ۳۷۲ ـ ۳۷۳.
[۳۹] . همان، ص ۲۶۱ ـ ۲۶۲.
[۴۰] . همان، ص ۳۷۷ ـ ۳۷۸.
[۴۱] . همان، ص ۳۸۴ ـ ۳۸۵.
[۴۲] . همان، ص ۳۸۹ ـ ۳۹۲. نجاشی یادآور شده که صدوق در سال ۳۵۵ به بغداد سفر کرده است.
[۴۳] . ر.ک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، مدخل بغداد، ص ۳۲۱.
[۴۴] . محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۵.
[۴۵] . محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۵؛ محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج ۴، ص ۱۸۵؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج ۴، ص ۲۲۳ ـ ۲۲۴؛ شیخ یوسف بحرانی، لؤلؤ البحرین، ص ۳۱۶ و سیدعلی خان شیرازی، الدرجات الرفیعة، ص ۴۵۹.
[۴۶] . محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۵. به عقیده برخی استاد سید مرتضی ابن نباته سعدی شاعر است نه خطیب، زیرا خطیب، حلبی و اهل میافارقین بود و به بغداد نیامده بود، اما ابن نباته سعدی معاصر مرتضی و ساکن بغداد بوده است. نک: عبدالرزاق محییالدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۸۹.
[۴۷] . برای آشنایی با شخصیت و آثار شیخ مفید نک: سلسله مؤلفات الشیخ المفید، حیاة الشیخ المفید، عبدالعزیز طباطبایی، ص ۱۷ ـ ۱۴۹.
[۴۸]. ر.ک: ابنجوزی، المنتظم، ج ۱۴، ص ۳۷۲، حوادث سال ۳۸۴.
[۴۹]. ر.ک: ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۵، ص ۱۸۵، حوادث سال ۴۱۸؛ ابن اثیر، الکامل، ج ۹، ص ۳۶۲، حوادث سال ۴۱۸؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج ۳، ص ۴۹۶ ـ ۴۹۸.
[۵۰]. ر.ک: میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج ۳، ص ۳۸۶ ـ ۳۸۸.
[۵۱]. ر.ک: بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۹، ص ۱۲۱.
[۵۲] . نجاشی، الرجال، ص ۱۸۶ و نیز نک: محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج ۵، ص ۳۵۰ ـ ۳۵۲.
[۵۳] . ر.ک: میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج ۲، ص ۱۴۸ ـ ۱۵۰ و نجاشی، الرجال، ص ۶۸.
[۵۴] . نک نجاشی، الرجال، ص ۸۵؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج ۳، ص ۴۹۵ ـ ۴۹۶ و میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء، ج ۱، ص ۶۳ ـ ۶۴.
[۵۵]. محسن امین، اعیان الشیعة، ج ۷، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۱ و محمد بن سلیمان تنکابنی، تذکرة العلماء، ص ۹۴.
[۵۶]. محسن امین، اعیان الشیعة، ج ۷، ص ۲۹۶.
[۵۷]. حسن امین، مستدرکات اعیان الشیعة، ج ۴، ص ۲۴۲.
[۵۸]. برای آشنایی با اساتید و شاگردان وی، ر.ک: رسائل الشریف المرتضی، ج ۱، ص ۲۷ ـ ۲۹؛ عبدالرزاق محیی الدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۸۹ ـ ۹۳؛ محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۹ ـ ۳۰۰ و محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج ۴، ص ۱۸۵.
[۵۹] . ر.ک: نجاشی، الرجال، ص ۲۷۰.
[۶۰] . شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص ۴۳۴.
[۶۱] . علامه حلی، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، ص ۱۷۹.
[۶۲] . ثعالبی، یتیمة الدهر، ج ۵، ص ۶۹ ـ ۷۲.
[۶۳] . ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۱۲، ص ۶۶.
[۶۴] . برای آشنایی با دیدگاه دانشمند فوق درباره مقام علمی سید مرتضی ر.ک: علی دوانی، مقالاتی پیرامون نهجالبلاغه و گردآورنده آن، ص ۳۰ ـ ۳۴.
[۶۵] . ر.ک. محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج ۴، ص ۱۸۴ و نیز ر.ک: میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج ۴، ص ۲۰. علامه امینی وی را امام فقه، مؤسس اصول فقه، استاد کلام، نابغه شعر و روایت حدیث، پهلوان مناظره و پیشوای در لغت و دیگر علوم عربی، مرجع تفسیر قرآن و در کلام دارای همه فضائل معرفی میکند. (الغدیر، ج ۴، ص ۲۹۷). بسیاری دیگر نیز بر جامعیت وی تأکید کردهاند. (ر.ک: یاقوت حموی، معجم الادباء، ج ۱۳، ص ۱۴۷ و محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۵).
[۶۶] . آن دو نفر دیگر عبارتاند از: حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی و محمد بن احمد بن جنید (ر.ک: محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۲، ص ۲۵۹ و شرح حال حسن بن علی).
[۶۷] . عبدالرزاق محیی الدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۳۳.
[۶۸] . رسائل الشریف المرتضی، ج ۱، ص ۲۱۰.
[۶۹] . ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۵، ص ۲۹۴.
[۷۰] . محمدباقر، موسوی تبریزی، روضات الجنات، ج ۴، ص ۳۰۳.
[۷۱] . همان، ص ۳۰۰.
[۷۲] . همان، ص ۳۰۳.
[۷۳]. از جمله مناظرهای از آن دو گزارش شده که ابوالعلاء بر قدم عالم و سید بر حدوث آن استدلال کرده است (ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۵۰۲ ـ ۵۰۶ و میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج ۴، ص ۲۴ ـ ۲۶).
[۷۴]. عبدالرزاق محیی الدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۹۴.
[۷۵]. نظیر شرح جمل العلم و العمل نوشته ابن براج طرابلسی، تتمة الملخص نوشته سلار بن عبدالعزیز و تلخیص الشافی نوشته شیخ طوسی.
[۷۶]. نظیر نقض الشافی نوشته ابوالحسین بصری.
[۷۷]. ر.ک: میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج ۲، ص ۴۴۱ و محسن امین، اعیان الشیعة، ج ۹، ص ۱۷۱ ـ ۱۷۲.
[۷۸]. ر.ک: عبدالرزاق محیی الدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۹۴ ـ ۹۵ و سید مرتضی، الذریعة الی اصول الشریعة، مقدمه، ص ۴.
[۷۹] . ر.ک: محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۳۰۰؛ عبدالرزاق محیی الدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۹۵ ـ ۹۶؛ سید مرتضی، الذریعة الی اصول الشریعه، ص ۴.
[۸۰] . میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج ۴، ص ۳۴ ـ ۳۸.
[۸۱] . سید مرتضی در الملخص به نقض خود بر مقاله یحیی بن عدی نصرانی با نام الکلام فی طبیعة الممکن اشاره کرده است (ر.ک: ص ۱۲۹). شاید کتاب فوق که مترجمان زندگی سید از جمله نجاشی از آن نام بردهاند، همین کتاب باشد.
[۸۲] . ر.ک: حسن امین، مستدرکات اعیان الشیعه، ج ۵، ص ۲۹۵.
[۸۳] . نجاشی، الرجال، ص ۳۹۹.
[۸۴] . شیخ طوسی، الفهرست، ص ۲۳۹.
[۸۵] . ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص ۱۱۳.
[۸۶] . ر.ک. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج ۱۶، ص ۲۴۴ ـ ۲۴۵ و سلسله مؤلفات الشیخ المفید، حیاة الشیخ المفید، عبدالعزیز طباطبایی، ص ۱۱۲ ـ ۱۱۳.
[۸۷] . آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج ۵، ص ۱۷۶ ـ ۱۷۷.
[۸۸] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۹.
[۸۹] . ر.ک. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج ۲۰، ص ۱۵۴ ـ ۱۵۵.
[۹۰] . ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۳۱۳.
[۹۱] . ذهبی، میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۱۲۲.
[۹۲] . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج ۴، ص ۲۲۳.
[۹۳]. ابن العماد الحنبلی، شذرات الذهب، مجلد ۳ ـ ۴، ج ۳، ص ۲۵۷.
[۹۴]. در این زمینه به کتاب مقالاتی پیرامون نهج البلاغه و گردآورنده آن که توسط بنیاد نهج البلاغه منتشر شده است مراجعه شود.
[۹۵] . احمد امین، ظهرالاسلام، ج ۱، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۳.
[۹۶] . سرپرستی تمام افرادی است که نسبت آنها به حضرت ابوطالب پدر امیرمؤمنان علیه السلام میرسد.
[۹۷] . دیوان مظالم کار حل و فصل نزاعها و داوری میان دو طرف نزاع و احقاق حقوق را بر عهده داشته است.
[۹۸] . ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۵، ص ۱۱۱ حوادث سال ۴۰۶.
[۹۹] . میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج ۴، ص ۳۰ و محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۳۰۵ ـ ۳۰۶.
[۱۰۰] . میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج ۴، ص ۳۰؛ محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۶ و شیخ یوسف بحرانی، لؤلؤة البحرین، ص ۳۱۷.
[۱۰۱] . محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۶.
[۱۰۲] . ابن جوزی، المنتظم، ج ۴، ص ۱۵، حوادث سال ۳۸۹؛ محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۶ به نقل از اتحاف الوری بأخبار ام القری نوشته ابوالقاسم الفهد الهاشمی در حوادث سال ۳۸۹ و نیز نک: شیخ یوسف بحرانی، لؤلؤة البحرین، ص ۳۱۷ به نقل از اتحاف الوری.
[۱۰۳] . نظیر اعطای لقب ذوالمجدین به وی در سال ۳۷۹ از سوی بهاءالدوله ر.ک: ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۵، ص ۵۴، حوادث سال ۳۹۷.
[۱۰۴] . زمانی که خلفای عباسی از گسترش قدرت فاطمیان در هراس افتادند دست به دامان شخصیتهای برجسته آن روز شدند و نامهای در نادرستی نسب فاطمیان نوشته به امضای آنان رساندند؛ از جمله امضاکنندگان از علویان، سید مرتضی و سید رضی هستند، ر.ک: ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۵، ص ۸۲، حوادث سال ۴۰۲ و ابن اثیر، الکامل، ج ۹، ص ۲۳۶، حوادث ۴۰۲.
[۱۰۵] . پس از درگذشت قادر و به حکومت رسیدن القائم بامرالله در سال ۴۲۲ سید مرتضی نخستین بیعت کننده با وی بود که در وصف وی شعری نیز سرود؛ ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۵، ص ۲۱۷، حوادث ۴۲۲ و ابن اثیر، الکامل، ج ۹، ص ۴۱۷، حوادث سال ۴۲۲.
[۱۰۶] . ر.ک: ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۵، ص ۹۳، حوادث سال ۴۰۳.
[۱۰۷] . از جمله زمانی که سپاهیان بر ضد جلال الدوله شوریدند و او را از دربار بیرون راندند او به کرخ رفت و به خانه سید مرتضی در درب جمیل وارد شد، (ر.ک: ابن اثیر، الکامل، ج ۹، ص ۴۳۱، حوادث سال ۴۲۴ و ص ۴۴۶، حوادث سال ۴۲۷.)
[۱۰۸] . سه بار عیاران به خانه سید حمله کردند، در سالهای ۴۱۶، ۴۲۲ و ۴۲۶ که مهمترین آنها همان مورد اول است، (ر.ک: ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۵، ص ۱۷۱).
[۱۰۹]. ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۵۰۲ ـ ۵۰۶.
[۱۱۰]. بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۱۱، ص ۴۰۳؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص ۲۳۵؛ سید علی خان شیرازی، الدرجات الرفیعة، ص ۴۶۳؛ محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج ۴، ص ۲۹۷؛ میرزا محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج ۴، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۰ و عبدالرزاق محیی الدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه جواد محدثی، ص ۶۰ ـ ۶۲. در منبع اخیر شواهد انتقال جسد مطهر وی به کربلا آمده است.