تاريخ : 1390/11/16
کد مطلب: 69
کافى پژوهى بر اساس نسخه ‏هاى خطى

کافى پژوهى بر اساس نسخه ‏هاى خطى

افتخار عالمان شيعه، ثقة الاسلام محمد بن يعقوب کلينى، با تأليف کتاب الکافي، حق عظيمى بر شيعيان دارد. پس از او، اين کتاب همواره مورد توجه و مراجعه عالمان و شيعيان بوده است، به ‏طورى که از ميان کتاب ‏هاى حديثى شيعه، امروزه بيشتر نسخ خطى، چاپ ‏ها، شرح ‏ها و ترجمه ‏ها مربوط به الکافي است و هيچ کتاب ديگرى نتوانسته جاى اين کتاب را بگيرد. اين امتياز، اغلب به دليل ژرف ‏نگرى مرحوم کلينى در نگرش جامع وى به احاديث و دقت او در انتخاب احاديث محکم و صحيح، نهفته است.

او در کتابش، ابتدا به احاديث مربوط به مسائل توحيد، علم، امامت، معاد، قرآن و ديگر مسائل اعتقادى پرداخته، بعد به احاديث مربوط به فروعات دين توجه کرده؛ مسأله‏ اى که ديگر گردآورندگان مجامع حديثى به آن نپرداخته ‏اند.

اين امر، موجب شده، که کتاب الکافي از همان اوان تأليف، مورد استناد قرار گرفته و استنساخ و تصحيح نسخه ‏هاى آن و اجازه گرفتن براى نقل روايات مندرج در آن، از امتيازات و افتخارات علمى دانشمندان به‏ شمار آيد، تا آنجا که عالم جليل القدر، ابى غالب احمد بن محمد بن سليمان الرازى ـ مؤلف رسالة فى حال آل اعين ـ در هنگام شمردن کتاب‏ هايى که در نزدش بوده، از کتاب الکافي چنين ياد کرده است:

و جميع کتاب الکافي تصنيف أبى جعفر محمد بن يعقوب الکلينى، روايتى عنه بعضه قراءة و بعضه إجازة، و قد نسختُ منه کتاب الصلاة و الصوم فى نسخة و کتاب الحج فى نسخة و کتاب الطهارة و الحيض فى جزء و الجميع مجلّد، و عزمى أن أنسخ بقيّة الکتاب فى جزء واحد ورق طلحى.۱

ايشان اتمام اسنتساخ الکافي را يکى از کارهاى ضرورى براى خود ياد مى ‏کند، با اينکه عصر وى، خيلى نزديک به عصر کلينى بوده است. همچنين دانشمند سرشناسى، مانند شيخ مفيد درباره الکافى چنين مى ‏گويد:
بأنّه أجلّ کتب الشيعة و أکثرها فائدة.۲

علامه مجلسى هم در مقدمه شرحى که بر احاديث الکافي نوشته و به مرآة العقول موسوم است، مى ‏گويد:

لأنه کان اضبط الاصول و أجمعها و أحسن المؤلفات الفرقة الناجية و أعظمها.۳

کلينى کتابش را در سه بخش و هر بخش را در چند کتاب و هر کتاب را در چند باب سامان داده، که مجموعاً ۳۴ کتاب و ۳۲۶ باب و حدود شانزده هزار حديث است. فهرست اجمالى بخش‏ ها و موضوعات آن چنين است:

بخش اول: اصول (اصول الکافي)، شامل چند کتاب به ترتيب زير است:

۱. کتاب العقل و الجهل، ۲ . کتاب فضل العلم، ۳ . کتاب التوحيد، ۴ . کتاب الحجة، ۵ . کتاب الايمان و الکفر، ۶ . کتاب الدعا، ۷ . کتاب فضل القرآن، ۸ . کتاب العشرة.

بخش دوم: فروع (فروع الکافي)، شامل اين کتاب ‏هاست:

۱. کتاب الطهارة، ۲. کتاب الحيض، ۳. کتاب الجنائز، ۴. کتاب الصلاة، ۵. کتاب الزکاة، ۶. کتاب الصيام، ۷. کتاب الحج، ۸. کتاب الجهاد، ۹. کتاب المعيشة، ۱۰. کتاب النکاح، ۱۱. کتاب العقيقة، ۱۲. کتاب الطلاق، ۱۳. کتاب العتق و التدبير و الکتابة، ۱۴. کتاب الصيد، ۱۵. کتاب الذبايح، ۱۶. کتاب الأطعمة، ۱۷. کتاب الأشربة، ۱۸. کتاب الزى والتجمل والمروءة، ۱۹. کتاب الدواجن، ۲۰. کتاب الوصايا، ۲۱. کتاب المواريث، ۲۲. کتاب الحدود، ۲۳. کتاب الديات، ۲۴. کتاب الشهادات، ۲۵. کتاب القضاء و الاحکام، ۲۶. کتاب الأيمان و النذور و الکفارات.

بخش سوم: روضه (روضة الکافي)، شامل مطالب متفرقه و گوناگون.

کتاب الکافي با ويژگى ‏هاى فوق، در طول بيش از هزار سال، مورد استفاده و مراجعه دانشمندان شيعى بوده و از اين رهگذر، نام عالمان زيادى به عنوان مدرس يا نويسنده يا مقابله کننده يا اجازه دهنده يا اجازه گيرنده کتاب الکافي ثبت شده است. اين نوشته گذر و نظرى بر اجازات الکافي دارد.


۱. اجازه ‏نويسى و انواع آن

تمدن اسلامى، شکوفايى و رشد خود را با علم و انديشه آغاز کرد و انديشه‏ ها را با نور علم و ايمان، به کمال دعوت کرد و آموزش را عبادت دانست.

مسلمانان نيز در راستاى تعاليم دينى، به آموزش علم و آداب تعليم و تربيت، توجه خاصى کردند و بر همين اساس، سنت اجازه ‏نويسى و اعطاى اجازه نقل روايات و نقل کتب، بنيان ‏گذارى شد.

دانشمندان براى پاسداشت حرمت علم و کنار زدن جاهلان و ناهلان از عرصه آن، شرايط خاصى را براى احراز مرتبه حمل علم قايل بودند که از جمله آن، درس گرفتن آن علم در نزد استاد و سپرى کردن دوره آموزشى بود، که در پايان دوره نيز طى مدرک معتبرى، مقام علمى شاگرد را تأييد و اجازه نقل آن علم و کتاب درسى گرفته شده را اعطا مى ‏کردند.

بنابراين، هر سخنى، از هر کسى، و هر کتابى، از هر دارنده کتابى، مورد قبول واقع نمى ‏شد؛ بلکه بايد ناقل سخن جواز نقل آن سخن را از گوينده آن ـ ولو به واسطه ـ داشته باشد و همچنين کتاب را نزد کسى که عالم به آن بوده و سلسله ‏اش به مؤلف مى ‏رسد، خوانده و دست نوشته تأييد وى بر نسخه ‏اش موجود باشد.

با اين توضيحات، دو فايده مهم اجازه و اجازه‏ نويسى در تمدن اسلامى روشن مى ‏گردد: يکى مدرک علمى بودن اجازه براى صاحب آن، و ديگرى پاسداشت حريم علم از دستبرد جاهلان و تحريف آن.
۱ ـ ۱. اقسام اجازه

در فرهنگ شيعه، اجازه به معانى متعددى استعمال شده است که عبارت‏ اند از:

۱ . ۱ . ۱. «اجازه حديث»، که پس از اين، درباره آن، سخن خواهيم گفت.

۲ . ۱ . ۱. «اجازه اجتهاد»، اين اجازه در فقه شيعه مطرح بوده، و مفهوم آن اين است که مجتهدى طى اجازه ‏اى، نايل شدن شاگردش را به مرتبه اجتهاد، مورد تأييد قرار دهد.

اين نوع اجازه، موقعيت اجتماعى صاحب اجازه را تثبيت مى‏ کرد. دکتر ابوالقاسم گرجى درباره اين نوع اجازه، چنين اظهار نظر مى ‏کند:

در سده ‏هاى اخير، اين امر تداول داشته است که به هنگام رسيدن طالب فقه به مقام شايسته اى از علم، از سوى استاد يا استادان وى، تصديقى غالباً به صورت کتبى و احياناً به طور شفاهى صادر مى ‏شود که وصول او را به درجه اجتهاد، گواهى مى ‏دهد. اين تصديق را اصطلاحاً «اجازه اجتهاد» مى ‏نامند. اما اين «اجازه»، علاوه بر جنبه تشريفاتى و بازتاب اجتماعى، از ديدگاه علمى ارزش فراوانى در بر ندارد؛ مگر از باب قول خبره يا به احتمال ضعيف، شهادت.۴

۳ . ۱ . ۱. «اجازه قطيبت و ارشاد»، اين نوع اجازه، در عرفان و تصوف رايج است و مفهوم آن، اين است که قطبْ طريقه ‏اى از تصوف است که طى آن، يکى از شاگردانش را به مقام رياست آن سلسله و قطبيّت انتخاب مى ‏کند. اين نوع اجازه، از قديم الايام رايج بوده و امروزه نيز درميان سلسله‏ هاى مختلف تصوف رواج دارد.

از ويژگى‏ هاى مهم اين نوع اجازه، که اجازه طريقتى نيز به آن گفته مى ‏شود، فارسى بودن آن است، در حالى که ديگر نوع اجازات، اغلب به عربى نگاشته شده‏ اند.

۴ . ۱ . ۱. «اجازه ذکر»، نوعى از اجازه عرفانى است، که طى آن استاد عرفانى (مراد) به شاگرد خود (مريد)، اجازه گفتن ذکر خاصى را اعطا مى کند. عرفا معتقدند، گفتن اذکار بدون اجازه استاد، اثرى ندارد و در برخى اوقات نيز اثر معکوس دارد.

حضرت آيت الله‏ مرعشى نجفى قدس ‏سره در الاجازة الکبيرة، به اين قسم از اجازاتش، اشاره کرده و مى ‏نويسد:

انى أروى ادعية مأثورة عن اهل البيت عليهم‏ السلام مسندة معنعنة و قد جربتها مرارا. ضمن تلک الأدعية ما حدثنى به و أجازلى فى قرائته يوم الغدير هجده ذى الحجة سنة ۱۳۳۴ عند قبر جدى أمير المؤمنين عليه ‏السلام مما يلى الرأس الشريف، حجة السلام العلامة الاديب الورع النسابة آية البارى السيد مهدى بن على الموسوى البحرانى الغريفى ‏النجفى ... .۵

«اجازه استخاره» نيز، قسمى از اين نوع اجازه است، که طى آن کسى که در استخاره ‏معتبر بوده، به ‏شخصى طريقه و روش استخاره خود را اجازه ‏مى ‏دهد.

۵ . ۱ . ۱. «اجازه اُمور حسبيّه»، نوعى از اجازات فقهى است، که طى آن، فقيهى که مرجعيت عامه دارد، به شاگردش اجازه مى ‏دهد که امور حسبيّه؛ مانند سرپرستى ايتام، اموال مجهول المالک، طلاق غايب و اجراى حدود شرعى را ـ که از اختيارات ولى فقيه است ـ، عهده ‏دار شود.۶

۲ ـ ۱. اجازات حديثى

«اجازه»، اصطلاحى در علوم حديث است، که به گونه ‏اى خاص از فراگيرى حديث دلالت دارد. اين واژه، مصدر باب افعال از ماده «ج و ز» و در اصل به معنى «گذرانيدن» و نيز به معنى «دستور دادن» و «روا داشتن» است.۷

در «علم الحديث»، طريقه تحمل حديث را بر هفت نوع مى‏ دانند که عبارت ‏اند از:

- شنيدن از استاد،

- خواندن بر استاد که عرض نيز ناميده مى ‏شود،

- اجازه،

- مناوله،

- کتابت،

- إعلام (يعنى خبر دادن استاد)،

- وجاده.۸

۳ ـ ۱. فوائد اجازات حديثى

براى اجازات حديثى، فوائد مختلفى ذکر شده، که نسبت به زمان ‏ها و عصرهاى مختلف، متفاوت ‏اند؛ بدين معنى که در عصرى از اعصار، برخى از اين فوائد بر اجازات حديثى صادق ‏اند و در عصرى صادق نيستند.

براى تبيين اهميت و ثمره اجازات، بايد فوائد اجازات را به دو قسم تقسيم کرد: قسم اول، فايده اجازات از حيث حديث و اعتبار روايت راوى، و قسم دوم، فايده اجازه بدون در نظر گرفتن حديث؛ بلکه از نظر اعتبار و ارزش تاريخى و اجتماعى، و فايده نداشتن اجازه از يک نظر، لطمه ‏اى به ارزش اجازه از حيث ديگر ندارد.

شيخ آقا بزرگ تهرانى، درباره تعريف اجازه حديثى و فوائد آن چنين مى ‏نويسد:

هو الکلام الصادر عن المجيز المشتمل على إنشائه الإذن في رواية الحديث عنه بعد إخباره إجمالاً بمروياته، ويطلق شايعا على کتابة هذا الإذن المشتملة على ذکر الکتب والمصنفات التي صدر الإذن في روايتها عن المجيز إجمالاً أو تفصيلاً وعلى ذکر المشايخ الذين صدر للمجيز الإذن في الرواية عنهم وکذلک ذکر مشايخ کل واحد من هؤلاء المشايخ طبقة بعد طبقة إلى أن تنتهي الأسانيد إلى المعصومين عليهم‏ السلام، وهذه الکتابة التي تطلق عليها الإجازة تتفاوت في البسط والاختصار والتوسط فالکبيرة المبسوطة منها تعد کتاباً مستقلاً ولبعضها عناوين خاصة کاللؤلؤة والروضة البهية، وبغية الوعاة، والطبقات، واللمعة المهدية، والمتوسطة منها المقتصرة على ذکر بعض الطرق والمشايخ، تعد رسالة مختصرة أو متوسطة ويعبر عنها برسالة الاجازة کما عبر به بعض تلاميذ العلامة المجلسي فيما کتبه إليه.

وأما الاجازات المختصرة التي لا تعد کتابا ولا رسالة ...، إذا نظرنا إليها نظرة عميقة نجد فيها فوائد جليلة زائدة على فوائد مطلق الإجازة ولو بالقول فقط، من اتصال أسانيد الکتب والروايات وصيانتها عن القطع والإرسال، ومن التيمن بالدخول في سلسلة حملة أحاديث آل الرسول صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله ‏و سلم والتبرک بالانخراط في سلک العلماء الأعلام ورثة الانبياء والخلفاء عنهم عليهم ‏السلام إلى غير ذلک. ومن تلک الفوائد الزائدة الوقوف على معارف تحصل لنا من النظر في خصوص المکتوبة من الاجازات بأنواعها الثلاثة:

منها: تراجم العلماء الحاملين لأحاديثنا المروية عن المعصومين عليهم السلام بمعرفة اسمهم ونسبهم وکنيتهم ولقبهم، ومعرفة شيوخهم المجيزين لهماسما ونسبا وکنية ولقبا ومعرفة من قرأ عليهم کذلک.

ومنها: العلم بجملة من أوصافهم وأحوالهم من شهادات المشايخ لتلاميذهم والتلاميذ لمشايخهم بما له المدخلية التامة في قبول الرواية عنهم والوثوق والاطمينان بهم.

ومنها: معرفة عصرهم وزمان تحملهم للاحاديث ومکانه، ومعرفة بعض معاصريهم وتمييز من کان في طبقتهم عمن لم يکن فيها إلى غير ذلک.

وکل هذه الفوائد تنکشف لنا من التأمل في أنواع هذه الاجازات التي قد جرت عادة الاسلاف الصالحين على إصدارها للمجازين منهم في کل جيل وزمان وصارت سيرة مستمرة لهم منذ عصر المعصومين عليهم‏ السلام.

نعم في العصر الأول کانوا يعبرون عنها بالمشيخة لذکرهم المشايخ فيها ويذکرون أيضا حديثا واحدا ممّا رواه ذلک الشيخ لهم ونحن نشکرهم على هذا الجميل ونقدر عملهم هذا أحسن تقدير حيث أنهم قدموا إلينا ما ينجعنا في فنون التاريخ والرجال والأنساب والطبقات وغيرها مما تمس الحاجة الشديدة إليه في أعصارنا الحاضرة وما يلحقها من الاعصار.

فهذه الاجازات برمتها کتب تاريخية رجالية، يحق علينا أن نلم شعثها ونثبتها صونا لها عن الضياع وعونا على الانتفاع بل هو تکليف لازم علينا عقلا وشرعا حيث أن فيه شکر خدمات صلحاء السلف، وأداء للامانة المحتاج إليها إلى ضعفاء الخلف... .۹

درباره ارزش اجازه در حديث، بين علماى حديث، اختلاف نظر وجود دارد. سيد مرتضى در کتاب الذريعة الى اصول الشريعة، اجازه را از نظر حديثى بى اعتبار مى‏ داند و مى ‏گويد:

اجازه، اعتبار ويژه ندارد؛ زيرا آنچه براى متحمل حديث رواست تا روايت کند، با اجازه يا بدون آن، روا خواهد بود و آنچه را حق روايت کردن ندارد، با اجازه يا بدون آن، بر او حرام خواهد بود.۱۰

اما شيخ طوسى در عدة الاصول،۱۱ نقل روايت با استناد به اجازه را قبول مى‏ کند و صاحب معالم نيز سخن سيد مرتضى را تأويل مى ‏کند.

به هر روى، امروزه فوائد حديثى اجازه را منحصر در تبرک و منسلک شدن صاحب اجازه در طريق روايت از معصوم مى ‏دانند و گذشتگان نيز به اين مسأله توجه داشتند.

استاد کل، آقا حسين خوانسارى در اجازه به سيد امير ذوالفقار، بدين امر تصريح کرده و چنين مى ‏نويسد:

فأجزتُ له، ولکن لم أعلم أنى اهل لذلک أم لا؟ و أن للإجازة أثرا أم لا؟۱۲

اما ارزش و اهميت «اجازه» از نظر تاريخ و علم، بر کسى پوشيده نيست، و از اين نظر نه تنها از اهميت اجازات کاسته نشده؛ بلکه با گسترش ارتباطات و علوم و فنون و توجه انسان‏ ها به ابعاد مختلف زندگى علمى و اجتماعى و سياسى دانشمندان، ارزش اجازات هر روز افزون‏ تر مى ‏گردد.

فوائد علمى و تاريخى اجازات عبارت ‏اند از:

۱. دستيابى به شرح احوال، تاريخ زندگى، مرتبه علمى دانشمندان، شناخت نام، نشان، کنيه، لقب و نسب آنان و اطلاع يافتن بر طبقات، مشايخ، شاگردان و آثار ايشان.

۲. اطلاع يافتن بر انديشه‏ ها، گرايش ‏ها و کارهاى فردى و اجتماعى دانشوران.

۳. در اجازه کتاب، احراز صحت نسبت نوشته ‏اى به مؤلف آن و اعتماد بر آثار گذشتگان، قابل توجه و حائز اهميت است.

۴. در اغلب اجازات، محل و تاريخ صدور اجازه ذکر شده، که از حيث جغرافيايى ـ تاريخى، شهرها و مسافرت دانشمندان به شهرها اهميت دارد.


۲. اجازات الکافي

کتاب الکافي در اجازات حديثى که دانشمندان شيعه نوشته ‏اند، اولين کتابى است که ياد شده و به شاگردان اجازه نقل و روايت آن داده شده است.

اجازه الکافي از زمان مؤلف آن ـ ثقة الاسلام کلينى ـ شروع شده است. کلينى در سفر و حضر الکافي را تدريس مى ‏کرده و پس از تدريس، به شاگردانش اجازه نقل آن را مى ‏داد.

۱ ـ ۲. روايت الکافي از کلينى

تعداد شاگردان کلينى که از وى اجازه نقل کتاب الکافي را دريافت کرده ‏اند، زياد است. نمونه ‏هايى که در کتاب‏ ها تصريح شده که الکافي را نزد مؤلف آن خوانده ‏اند، عبارت ‏اند از:

۱ ـ ۱ ـ ۲. ابو حسين احمد بن احمد الکوفي کاتب

يکى از کسانى که الکافي را از کلينى روايت مى ‏کند و خود نيز به ديگران اجازه روايت الکافي را داده، ابو حسين احمد بن احمد الکوفي کاتب است. او در در مسجد نفطويه، الکافي را براى شاگردانش تدريس مى‏ کرده است.

نجاشى در اين مورد مى ‏نويسد:

کنتُ أتردد الى مسجد اللؤلؤيى و هو مسجد نفطويه النحوي اقرأ على صاحب المسجد و جماعة من أصحابنا يقرؤن کتاب الکافي على أبى الحسين أحمد بن أحمد الکوفي الکاتب، حدثکم محمد ين يعقوب الکليني.۱۳

سيد شريف مرتضى الکافي، از وى و او از کلينى روايت مى ‏کند.۱۴

۲ ـ ۱ ـ ۲. ابوغالب زرارى (متوفاى ۳۶۸ ق)

ابوغالب زرارى احمد بن محمد بن محمد بن سليمان بن حسن بن جهم بن بکير، برادر زرارة بن اعين است. او بخشى از الکافي را نزد کلينى قرائت کرده، و بخش ديگر را نيز کلينى به وى اجازه نقل روايت داده است. او همچنين نسخه ‏اى از الکافى را براى خود کتابت کرده است.۱۵

۳ ـ ۱ ـ ۲. ابو حسين بزار

ابو حسين عبدالکريم بزاز بن عبدالله‏ بن نصر، از شاگردان کلينى است و الکافي را در تفليس و بغداد نزد وى خوانده است.۱۶

۴ ـ ۱ ـ ۲. على بن احمد بن محمد بن موسى دقاق

دقاق‏ يکى ديگر از شاگردان کلينى است و الکافي را از وى روايت مى ‏کند.۱۷

۵ ـ ۱ ـ ۲. محمد بن محمد بن عصام کلينى

ابن عصام کلينى نيز الکافي را از کلينى روايت مى‏ کند.۱۸

۶ ـ ۱ ـ ۲. على بن عبدالله‏ الوراق

على وراق نيز از ديگر روايت کنندگان الکافي از کلينى است.۱۹

۷ ـ ۱ ـ ۲. ابن قولويه

ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه، يکى از کسانى است که اجازات روايى الکافي از طريق وى نقل شده است. براى نمونه علامه حلى در اجازه کبيره خود، طريق خود را چنين ياد کرده است:

... وأما الکافي للشيخ محمد بن يعقوب الکليني فرويتُ أحاديثه المذکورة المتصلة بالائمة عليهم‏ السلام عنّي عن والدي والشيخ أبي القاسم جعفر بن سعيد وجمال الدين أحمد بن طاوس وغيرهم باسنادهم المذکور إلى الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان، عن أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه، عن محمد بن يعقوب الکليني، عن رجاله المذکورة في کل حديث عن الائمة عليهم ‏السلام . وکتب حسن بن يوسف بن المطهر الحلي في ذي الحجة سنة تسع عشرة وسبعمئة بالحلة حامداً مصلياً.۲۰

۲ ـ ۲. روايت الکافي بعد از کلينى

کتاب الکافي بعد از کلينى، در تمامى اجازه ‏هاى روايى ياد شده است. اساتيد در جلسات درس خودْ بر نسخه ‏هاى الکافي نشان سماع مى‏ نوشتند و در پايان کتاب هم اجازه نقل روايت به شاگردان خود مى ‏دارند. تعداد نسخه ‏هاى الکافي که داراى نشان سماع و قرائت و بلاغ هستند، بسيار زياد است. و نسخه ‏هايى از الکافي که در آنها اجازه نقل روايت نوشته شده، از ده ‏ها نسخه متجاوز است. براى نمونه، نسخه‏ هايى از الکافي که علامه مجلسى در آنها نشان قرائت و سماع يا اجازه نقل روايت نوشته، از هفتاد نسخه متجاوز است.

۳ - ۲. نمونه ‏اى از تدريس و اجازات الکافي

اين اجازات، اغلب بعد از قرائت و تدريس الکافي نوشته شده است. در اينجا چند دانشمند که تدريس الکافي مى ‏کردند و نمونه ‏هايى از اجازه حديثى را که اساتيد بعد از اتمام درس الکافي براى شاگردان‏ شان نوشته‏ اند، درج مى ‏شود:

۱ ـ ۳ ـ ۲. اجازه نصر تونى

ناصر الدين محمد تونى خراسانى، مشهور به «نصر تونى»، از دانشمندان قرن يازدهم است. او مدتى ساکن مشهد بوده و از ملا محمد استر آبادى روايت مى ‏کند. نصر تونى از مدرسان رسمى آستان قدس رضوى بود. او در مشهد کتاب الکافي کلينى و من لا يحضره الفقيه و خلاصة الرجال علامه حلى را تدريس مى ‏کرد. يکى از اجازاتى که از «نصر تونى» به دست ما رسيده، اجازه ‏اى است که در سال ۱۰۳۴ ق، پس از اتمام تدريس اين سه کتاب، به شاگردش تاج الدين اسماعيل مازندرانى نوشته است. او در اجازه‏ نامه خود درباره کتاب الکافي چنين مى ‏نويسد:

و قد قراء علىّ فى أيام اقامته فى المشهد المقدس الغروى ـ على مشرفه الف الف صلوة و تحية ـ قرائة تشهد له بحسن الالتفات و المبالغة فى طلب النکات، و کان ـ وفقه الله لمرضاته ـ يسأل فى أثناء البحث عمّا يشتبه عليه و ما هو مظنة الاشتباه، ليفحص عنه فحصاً يتحقق معه معرفته ليکون على بصيرة هو و من يأخذ عنه.

فمن جمله مقراوته کتاب الکافى، للشيخ الامام الناقدة الجهبذة المحدث الثقة عمدة الاسلام المشهور بين الخاص و العام ابى جعفر محمد بن يعقوب الکلينى و هو يشتمل على ثلثين کتاباً و کان قد قرأه من أوله الى آخره کما ذکر.۲۱

۲ ـ ۳ ـ ۲. طبرسى مازندرانى

يکى ديگر از مدرسان الکافي، ملا محمد باقر طبرسى مازندرانى غروى (م ۱۲۰۴ ق) است. علامه سيد محمد حسن بن عبدالرسول زنوزى خويى (صاحب رياض الجنة) (م ۱۲۲۳ ق)، در نجف نزد وى، بخشى از اصول الکافي را قرائت کرده، چنانچه خود در رياض الجنه مى ‏نويسد:

وکان المترجم من الفضلاء العلماء في المشهد الغروي... و قرأتُ عليه فيها کتباً من کتاب اصول الکافى تأليف الإمام ثقة‏الإسلام الکليني. وکان أديباً شاعراً لطيف الذوق حسن الکلام قوي المنطق جيّد القريحة کريم الطبع. وتوفي في النجف الأقدس في سنة ۱۲۰۴ الهجري الهلالي.۲۲

۳ ـ ۳ ـ ۲. صدرالدين قمى

يکى ديگر از مدرسان کتاب الکافي، صدرالدين بن القاضى سعيد قمى (م ۱۱۴۸ ق) است. وى فرزند قاضى سعيد قمى، صاحب شرح توحيد صدوق است. سيد عبدالله‏ جزائرى (م ۱۱۷۳ ق) شاگرد وى بوده و در قم در درس اصول الکافي وى شرکت داشته است. او در اين باره در الاجازة الکبيرة مى ‏نويسد:

صدر الدّين بن القاضى سعيد القمّى کان عالماً متکلّماً مدرّساً في روضة المعصومية بقم في مقبرة السّلاطين. حضرتُ درسه بأصول الکافي ثمّ اجتمعت به في طريق ادربيجان و قد صار قاضياً، و توفّى بعد ذلک بفاصلة قليلة. يروى عن أبيه. رحمة الله‏ عليه.۲۳

۴ ـ ۳ ـ ۲. ملا صالح مازندرانى

يکى از شارحان و اجازه دهندگان بنامِ الکافي، ملا صالح بن احمد مازندرانى (م ۱۰۸۶ ق) است. او داماد ملا محمد تقى مجلسى ـ مجلسى اول ـ است.

ملا صالح بعد از تأليف قسمتى از کتاب شرح الکافي، آن را به پدر زن خود، علامه محمد تقى بن مقصود على مجلسى اصفهانى (م ۱۰۷۰ ق) عرضه کرده است. مجلسى بعد از رؤيت شرح، آن را پسنديده و اجازه ادامه شرح و نيز اجازه نقل روايت را به دامادش صادر کرده است.

اين اجازه ‏نامه در اول رجب ۱۰۶۲ق صادر شده و نسخه‏ اى از آن ضميمه نسخه‏ اى از شرح اصول الکافي ملا صالح به شماره (۳۳۰) در مدرسه نمازى خوى، نگهدارى مى‏ شود، که در سال ۱۲۱۱ق، در شيراز توسط عبد الحسين کازرونى تحرير شده است. متن اجازه ‏نامه اين چنين است:

بسم الله‏ الرحمن الرحيم، الحمد لله‏ رب العالمين و الصلوة على سيد الانبياء و اشرف المرسلين، محمد و عترته النجباء الاصفياء الطيبين الطاهرين.

و بعد فلمّا تشرفتُ بمطالعة شرح الکافى لثقة‏الاسلام رئيس المحدثين، مروج مذهب الائمة المعصومين، محمد بن يعقوب الکلينى الرازى ـ رضى ‏الله‏ تعالى عنه و حشره مع شفعاء يوم الدين ـ الذى الّفه المولى الفاضل الکامل العالم العامل جامع المعقول و المنقول حاوى الفروع و الاصول، العلامة الفهامة، مولانا محمد صالح المازندرانى ـ أدام الله‏ تعالى تأييده و کثّر فى العلما مثله ـ فوجدتُه فى غاية التحقيق و نهاية التدقيق، أجزت له ـ دام فضله ـ بتتميم هذا الشرح و دعوتُ الله‏ الوهاب أن يوفّقه و يويده لاتمامه و أن يروى عنّى هذا الکتاب مع ساير الکتب الاربعة لابى جعفر المحمدين الثلاثة ـ رضى الله‏ تعالى عنهم و عن ساير سلفنا الصالحين ـ مع ساير الکتب الاخبار و الاحاديث و التفاسير و الفقه و الاصول و الکلام و اللغة و القرائة و الصرف و النحو و غيرها، ممّا ألّفوه و ألّفه ساير علمائنا المتقدمين و المتأخرين، بعد أن قرء على هذا الضعيف برهة من الزمان، جلّ کتب الأحاديث بأسانيدى المتکثرة عن مشايخى متصلاً الى الائمة الميامين عن سيد المرسلين عن الله‏ تبارک و تعالى، آخذاً عليه ما أخذ علىّ من الاحتياط فى النقل و الفتوى. و التمستُ منه ـ دام ظله ـ اخطارى بباله حيّاً و ميتاً فى مظان اجابة الدعوات و أن يبالغ بجدّه و جهده فى اتمام هذا الشرح و ارجوا من الله‏ تبارک و تعالى أن يوفقه لاتمام شرح هذا الکتاب و بشرح باقى کتب الاحاديث و أن يجعله خالصاً لوجهه الکريم و ذخيرة ليوم يقوم الناس لربّ العالمين.

نمقه بيمناه الداثرة أحوج المربوبين الى رحمة ربه الغنى محمد تقى بن مجلسى الاصفهانى و الحمدلله‏ رب العالمين و الصلوة على اشرف القدسيين محمد و آله الاصفياء المقدسين. و کان ذلک فى غرّة شهر الله‏ الاصب سنة اثنى و ستين بعد الالف من الهجرة المقدسة.۲۴

همچنين نسخه‏ اى از روضه الکافي در دست است که ملا صالح آن را کتابت، و بر آن حاشيه نوشته است.

چند نسخه ديگر از کتاب الکافي نيز در دست هست، که بلاغ و اجازاتى از ملا صالح مازندرانى با اين مشخصات در آنها به چشم مى ‏خورد:

۱. تهران، مجلس شوراى اسلامى، نسخه شماره ۵۶۹۳، شامل بخش روضه،کاتب: محمد صالح بن احمد مازندرانى، سال ۱۰۴۲ق، با حواشى از کاتب.۲۵

۲. مشهد، آستان قدس رضوى، نسخه شماره ۱۵۰۷۷، شامل بخش فروع، بدون نام کاتب، تحرير سال ۷۱۰ق، با نشان قرائت و انهاء از محمد صالح مازندرانى.۲۶

۳. تهران، دانشکده حقوق، نسخه شماره ۱/۲ ـ ب، شامل بخش فروع از آغاز تا «باب الماء الذى فيه قلة»، کاتب: محمد محسن بن محمد مؤمن ابهرى سپاهانى، سال ۱۰۶۲ق، داراى نشان بلاغ و اجازه محمد تقى مجلسى به ملا محمد صالح که در اواسط محرم ۱۰۶۲ ق و صفر ۱۰۶۳ ق، نوشته است.۲۷

۴ ـ ۲. نمونه ‏اى از نشان ‏هاى سماع الکافي

اغلب نسخه ‏هاى خطى الکافي، داراى نشان ‏هاى سماع، بلاغ، مقابله و قرائت هستند. اين نشان ‏ها در حواشى نسخه ‏ها و براى تأييد صحت نسخه و نيز گواهى شرکت شاگرد در جلسه درس بوده و اغلب اين نشان ‏ها به خط دانشمندان بزرگ و اساتيد مشهور تحرير شده است. در اينجا چند نمونه از اين نشان ‏ها براى ارائه سبک و سياق آنها، تقديم مى ‏شود:

۱ ـ ۴ ـ ۲. نشان سماع شيخ حر عاملى

اين نشان را شيخ حر، براى حاجى رضا قلى، در سال ۱۰۷۸ ق نوشته است. نسخه‏ اى از الکافي که حاوى اين نشان است، در آستان قدس رضوى، به شماره ۱۳۰۵۲ نگهدارى مى‏ شود.۲۸ جلسات درس الکافي شيخ حر، در مشهد مقدس، در جوار بارگاه ملکوتى امام رضا عليه ‏السلام تشکيل مى ‏شد. شيخ حر در حواشى نسخه ياد شده، نشان‏ هاى متعدد سماع نگاشته، که يکى از آنها را پس از پايان تدريس در انتهاى کتاب اطعمه در حاشيه نسخه، به خط مبارک خود تحرير کرده و نص آن چنين است:

أنهاه المولى الکامل النبيل التقى النقى الوفى الصفى الولى الحاجى رضا قلى ـ عامله الله‏ بلطفه الخفى و الجلى ـ قراءة و ضبطا و مقابلةً و تصحيحا و تحقيقا و أفاد فى اثناء المذاکرة اکثر ممّا استفاد و ذلک فى مجالس آخرها اواخر شهر رمضان المعظم سنة ۱۰۷۸. حرّره محمد الحر العاملى.

۲ ـ ۴ ـ ۲. نشان شيخ صالح بحرانى

نشان سماعى است که ملا صالح بن عبدالکريم بحرانى، در سال ۱۰۷۰ ق، در نسخه ‏اى از الکافي ـ آخر کتاب الايمان و النذور ـ براى ملا محمد نقى تحرير کرده و در اثناى آن به وى اجازه نقل روايت نيز داده است. متن اين نشان و اجازه چنين است:

بسم الله‏ الرّحمن الرّحيم و صلّى الله‏ على محمّد وآله الطاهرين .

أمّا بعد، فقد قرأ عليَّ المولى الفاضل الکامل الذکي الألمعي المهذب الجليل الصفي الملازم على الطاعات مولانا ملاّ محمّد نقي وفّقه الله‏ تعالى لرقي معارج الکمال بمحمّد والآل هذا الکتاب من أوّله إلى آخره بقراءتي وسماعه سماع متقن، فأجزت له روايته بطريقي الموصلة إلى أئمة الهدى ـ عليهم الصلاة والسلام ـ مشترطا عليه ما شرط عليَّ من کمال الاحتياط، وکان ذلک في مجالس آخرها أشرف أعياد المؤمنين تاسع شهر ربيع الأوّل سنة ۱۰۷۰.

وکتب داعيه أقلّ خلق الله‏ تعالى صالح بن عبد الکريم البحراني ـ عُفي عنهما ـ سائلاً منه الدعاء في أوقات الخلوات ومظانّ الإجابات، ولله‏ الحمد، وصلّى الله‏ على محمّد وآله.۲۹

نشان و اجازه ديگرى را نيز شيخ صالح، در پايان نسخه ‏اى ديگر از الکافي،۳۰ خطاب به ملا عبدالله‏، در ماه محرم سال ۱۰۸۳ ق، نوشته که متن آن اين است:

هـو، أنهاه ـ أيّده الله‏ تعالى ـ سماعا عليّ سماع متأمّلٍ مولانا الفاضل التقي الألمعي اللوذعي مولانا عبد الله‏، فأجزت له روايته بطريقي إلى مؤلفه طاب ثراه، مشرطا عليه ما شُرط عليّ من سلوک جادة الاحتياط، وکان ذلک في شهر محرم الحرام سنة ۱۰۸۳؛ ولله‏ الحمد وحده، وصلّى الله‏ على محمد وآله الطاهرين.

وکتب داعيه أقلّ خلق الله‏ الغني صالح بن عبد الکريم البحراني عفي عن والديه، حامدا مصلّيا مسلّما على النبي وآله، سائلاً منه الدعاء.۳۱

۳ ـ ۴ ـ ۲. نشان ابوالحسن شريف عاملى

ابو الحسن شريف عاملى، مدرس کتاب الکافي، در سدۀ دوازدهم هجرى است. سه تن از عالمانى که نزد وى کتاب الکافي را قرائت کرده و وى براى آنها نشان قرائت و سماع نوشته، عبارت ‏اند از:

۱. عالمى به نام سعيد، که نسخه الکافي خود را نزد عاملى قرائت و عاملى براى وى، اجازه نقل روايت به شرح زير نوشته است:۳۲

بسم الله‏ الرحمن الرحيم، أنهاه مقابلة وسماعا الأخ العالم العامل الصالح الفالح المتوقد الزکى الالمعى الذکي الزاهد التقى الذى کاسمه سعيد و بحسب دينه رشيد ـ وفقه الله‏ لمراضيه و جعل مستقبله خيرا من ماضيه ـ فى غاية التحقيق و التدقيق في مجالس عديدة آخرها اول نهار اوايل شهر الربيع الاول من سنة سبع وعشرين ومائة وألف الهجرية، وقد أجزت له مثاله أن يروى عنّى ما سمعه منّى باجازتى عن مشايخي المعلومين ـ رضوان الله‏ عليهم اجمعين ـ وکتبه بيده الجانية الاحقر الضعيف، أبو الحسن الشريف حامدا مصليا، فى النجف الاشرف و الحمد لله‏ اولاً و آخرا.

۲. محسن بن محمد باقر لشکرخانى مشهدى خراسانى، که در سيزدهم شوال ۱۱۱۸ق، در نجف اشرف، نسخه الکافي خود را تحرير و بعد آن را نزد عاملى قرائت کرده و عاملى در اواسط ذيقعده ۱۱۲۹ و اوايل شعبان ۱۱۳۰ق، براى وى، نشان قرائت و اجازه روايت نوشته،۳۳ که نص نشان دومى چنين است:

بسم الله‏ الرحمن الرحيم، بلغ قبالاً وقرائةً وتحقيقا و تدقيقا في مجالس عديدة آخرها فى اوايل شهر جمادى شعبان سنة ۱۱۳۰ ق، وقد أجزت له أن يرويه عنّى مع مراعاة الاحتياط، وکتبه الحقير أبو الحسن الشريف.

۳. ملا عبد المطلب کليدار، که در سال ۱۱۲۸ ق، نسخه‏اى از الکافي را کتابت و نزد ابوالحسن شريف، قرائت و شريف در همان سال، براى وى اجازه نقل روايت داده است:

بسم الله‏ الرحمن الرحيم، قد أنهاه مقابلة وقرائة وتدقيقا وتحقيقا الولد الاعزّ الصالح الفالح الالمعى اللوذعى الزکي النحرير الکامل خازن حضرة مولانا وسيدنا الاوصياء وامام أهل الارض والسماء أسد الله‏ الغالب أمير المؤمنين على بن أبيطالب صلوات الله‏ عليه، مولانا عبد المطلب وفقه الله‏ في مجالس عديدة آخرها آخر شهر جمادى الثانية من سنة ثمان وعشرين ومائة وألف، وقد أجزت له کثر الله‏ أمثاله أن يروى عنّى عن مشايخي ما قرئه على وسمعه مني وغير ذلک من أخبار أصحابنا رضوان الله‏ عليهم، مراعياً لجانب الاحتياط، وحرّره العبد الضعيف، الراجى فضل ربه اللطيف أبو الحسن الشريف حامداً مصلياً.

و آخر دعوانا ان الحمد لله‏ رب العالمين


۱. رسالة أبي غالب، ص ۱۷۷.

۲. تصحيح الاعتقاد في شرح عقائد الصدوق، ص ۲۰۲.

۳. مرآة‏العقول، ج۱، ص ۳ مقدمه.

۴. دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج ۶، ص ۶۱۰.

۵. الاجازة الکبيرة، ص ۴۴۵.

۶. ر. ک: دايرة المعارف تشيع، ج ۱، ص ۴۷۰.

۷. دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج ۶، ص ۵۹۶ .

۸. فائق المقال فى الحديث و الرجال، مهذب الدين احمد بن عبد الرضا بصري (م ۱۰۸۵ق)، ص ۳۴ ـ ۳۵.

۹. الذريعة، ج ۱، ص ۱۳۱.

۱۰. الذريعة الى اصول الشريعة، ج ۲، ص ۸۵ .

۱۱. عدة الاصول، ج ۱، ص ۳۸۵.

۱۲. دو گفتار، سيد محمد على روضاتى، ص ۶.

۱۳. طبقات اعلام الشيعة، قرن ۴، ص ۱۹ و قرن ۵، ص ۲۵.

۱۴. فوائد (رجال) بحرالعلوم، ج ۲، ص ۸۲؛ طبقات اعلام الشيعة، ۵، ص ۲۵.

۱۵. رسالة أبي غالب، ص ۱۷۷.

۱۶. طبقات اعلام الشيعة، ج ۴، ص ۱۵۱.

۱۷. همان.

۱۸. همان.

۱۹. همان.

۲۰. بحار الأنوار، ج ۱۰۴، ص ۱۴۶.

۲۱. از اجازه نصر تونى به ملا اسماعيل مازندرانى. اين اجازه در سالنامه ميراث اسلامى ايران، دفتر چهارم، ص ۱۲۲ - ۱۳۰، از روى نسخه ش ۵۳۲ مدرسه نمازى خوى به چاپ رسيده، و نسخه ديگرى از آن در کتابخانه مجلس (فهرست، ج ۱۱، ص ۲۱۸) موجود است.

۲۲. مرآة الشرق، ج ۱، ص ۲۶۶.

۲۳. دومين دو گفتار، استاد روضاتى، ص ۲۸.

۲۴. اين اجازه در سالنامه ميراث اسلامى ايران، دفتر چهارم، ص ۱۲۲ - ۱۳۰ به چاپ رسيده است .

۲۵. فهرست مجلس، ج ۱۷، ص ۱۵۰.

۲۶. فهرست آستان قدس، ج ۱۴، ص ۴۳۱.

۲۷. فهرست حقوق تهران، ص ۴۱۷.

۲۸. اين نسخه بخش فروع الکافي را شامل و محمد بن خواجه شاه على قاينى، در مشهد رضوى آن را در سال ۱۰۷۳ ق، کتابت کرده است. ر.ک: فهرست نسخه ‏هاى خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ج ۱۴، ص ۴۲۱.

۲۹. اين نسخه بخش فروع الکافي را شامل و در سال ۱۰۳۳ ق، تحرير شده است. ر.ک: فهرست نسخه ‏هاى خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ج ۱۴ ص ۴۳۶، نسخه شماره ۱۵۴۰۴.

۳۰ . فهرست کتابخانه مدرسه فيضيه قم، ص ۳۷۹.

۳۱. ميراث حديث شيعه، دفتر دهم، اجازات شيخ صالح بحرانى، بخش دوم، سيد جعفر حسينى اشکورى، ص ۵۲۸.

۳۲. فهرست آستان قدس، ج ۱۴، ص ۴۰۰، نسخه ش ۱۳۴۳۱.

۳۳. فهرست مرعشى، ج ۱۲، ص ۱۸۲، نسخه ش ۴۶۱۸.