کافى پژوهان
در طول بيش از هزار سال که از تأليف کتاب سترگ الکافى مى گذرد، مى توان گفت همه محدثان، فقها و تمام کسانى که به نوعى با مباحث حديثى سر و کار داشته اند، از اين دُرّ شاهوار و خرمن ارزشمندِ معارف شيعى استفادهها کرده اند و بهره ها برده اند.
در طول اين قرن ها و ساليان جمع زيادى از حديث پژوهان به شرح، حاشيه، تدريس، ترجمه و تلخيص اين کتاب اقدام کرده اند.
با اين وصف نام ده ها نفر از مردان عرصه علم به عنوان خادمان و نشردهندگان اين صحيفه دانايى و کتاب هدايت و فرزانگى بر تارک آسمان دانش مى درخشد.
ده ها و صدها نفر از کاتبان و ناسخانِ دست نوشته هاى الکافى از آغاز تا اواخر قرن سيزدهم، مدرسان، تعليقه نويسان، حاشيه نگاران، مترجمان و شارحان اين کتاب ارجمند از جمله اين خادمان هستند. نام بسيارى از ايشان در طول سال ها و قرون و در اين ميان دست نوشته هاى گوناگون از ميان رفته است. فهرست نام همه خادمان و کافى پژوهان در اين مختصر نمى گنجد ولى برخى از برجسته ترين آنها چنين است: خواجه نصير طوسى، شيخ ابراهيم قطيفى، امين استرآبادى، ميرداماد، ملاصدرا، ملا محمّد صالح مازندرانى، ملا خليل قزوينى، فيض کاشانى، ابن الوندى، شيخ على کبير، شيخ على صغير، علامه مجلسى، شيخ يعقوب حويزى، ملا خليل قزوينى، ابو الحسن شريف فتونى عاملى، ملا احمد جزايرى، سيد بدر الدين عاملى، حيدر على نورى، محمّد بن محمّد اصطهباناتى، محمّد بن عبدعلى، محمّد على موسوى، ملا محمّد هادى مازندرانى، ملا حيدر شيروانى، شيخ نظام الدين دشتکى، حاج محمّد اردبيلى، محمّدباقر بهبهانى، سيد حسن صدر، آية الله بروجردى، حسين على محفوظ، سيد جواد مصطفوى، محمّد باقر کمره اى، على اکبر غفارى، محمّد هاشم رسولى محلاتى، الياس کلانترى، على رضا برازش، محمّد بن عبد موسوى و ثامر هاشم العميدى.
اين افراد که ذکر شدند و جمع زياد ديگرى در شرح و تعليقه و ترجمه و تصحيح و کارهاى رجالى الکافى، آثار ارزشمندى از خود برجاى گذاشته اند.
در اين مختصر شرح حال چهار نفر از برجسته ترين خادمان الکافى را مرور مى کنيم:
۱. ملا محمد ابراهيم قوامى شيرازى، ملاصدرا (م ۱۰۵۰ق)
محمد بن ابراهيم قوامى شيرازى، ملقب به صدر المتالهين يا ملاصدرا، در ظهر روز نهم جمادى الاولى سال۹۸۰ قمرى ديده به جهان گشود. پدر او خواجه ابراهيم قوامى، مردى پرهيزگار، ديندار و دوستدار و حامى دانش و معرفت بود. در زمان حيات ملاصدرا، شيراز داراى حکومت مستقلى بود و حکمرانى آن به برادر شاه واگذار گرديد که، پدر ملاصدرا به عنوان معاون او و دومين شخصيت مهم آن منطقه به شمار مى رفت، و به نظر مى رسيد تنها موهبتى که خداوند به او ارزانى نداشته است، داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند درخواست ها و دعاهاى اين مرد پاک و زاهد را بى جواب نگذاشت و بهترين پسران را به او ارزانى کرد که او را محمد، ملقب به صدرالدين نام نهاد، به آن اميد که عالى ترين شخصيت مذهبى گردد.
اساتيد و شاگردان
در دوران جوانى، صدرالمتالهينِ جوان با شيخ بهايى آشنا گرديد که سنگ بناى شخصيت علمى و اخلاقى ملاصدرا، توسط اين دانشمند جهانديده کم نظير بنا نهاده شد. و تکميل اين بناى معنوى را استاد ديگرش ـ دانشمند سترگ و استاد علوم دينى و الهى و معارف حقيقى و اصول يقينى ـ سيد امير محمد باقر بن شمس الدين، مشهور به ميرداماد عهده دار گشت. از شاگردان او نيز مى توان به حاج ملاهادى سبزوارى و ملا محسن فيض کاشانى اشاره کرد.
صدرالمتالهين حکيم خانه به دوشى بود که به جرم آزادگى روح و فکر، مجبور شد تا از پايتخت و پايتخت نشينان روى گرداند. وى در مقدمه کتاب اسفار، دلايل بيزارى خود را از جاهلان فرزانه نماى زمان خود و عزلت و تصوف خويش را در کهک قم بيان داشته است. پس از بازگشت به شيراز، شهرت صدراى شيرازى عالمگير شده بود و طالبان حکمت از نواحى و اطراف براى درک فيض به حضورش مى شتافتند. او خود در مقدمه اسفار مى گويد: «... بتدريج آنچه در خود اندوخته بودم، همچون آبشارى خروشان فرود آمد و چون دريايى پر موج در منظر جويندگان و پويندگان قرار گرفت».
در زمان حيات ملاصدرا؛ يعنى در اواخر قرن دهم و شروع قرن يازدهم هجرى، کلام و فلسفه از علوم رايج و محبوب آن زمان به شمار مى رفتند. دليل عمده گسترش اين علم نسبت به ساير علوم آن زمان؛ مانند فقه، ادبيات عرب، رياضى، نجوم و طب و ديگر علوم و همچنين هنرهاى رايج آن زمان مانند خط، معمارى و کتيبه را مى توان در شرايط اجتماعى آن دوران که خود زاييده شرايط سياسى حاکم بر کشور بود، جستجو نمود. عدم وابستگى و استقرار و مرکزيت حکومت وقت، امنيت و آزادى خاصى را حکمفرما ساخته بود که شکوفا شدن استعدادها و گسترش هنر و علم را در پى داشت.
صدرالدين محمد در علوم متعارف زمان و بويژه در فلسفه اشراق و مکتب مشاء و کلام و عرفان و تفسير قرآن مهارت يافت. او آثار فلسفى متفکرانى چون سقراط و فلاسفه هم عصر او، افلاطون، ارسطو و شاگردانش و همچنين دانشمندانى چون ابن سينا و خواجه نصرالدين طوسى را دقيقاً بررسى نمود و موارد ضعف آنها را باز شناخت و مسائل مبهم مکاتب را بخوبى دانست. او اگر چه از مکتب اشراق بهره ها برد؛ ولى هرگز تسليم عقايد آنان نشد و گرچه شاگرد مکتب مشاء گرديد؛ ليکن هرگز مقيد به اين روش نشد. ملاصدرا پايه گذار حکمت متعاليه مى باشد که حاوى ژرفترين پاسخها به مسائل فلسفى است. ملا صدرا علاوه بر سالک و رهرو در عرفان، به عنوان موفق ترين سالکين در فلسفه مىباشد که با طى کردن مراحل مختلف، گنجينه با ارزشى را براى ساخت قلعه اى از دانش کشف نمود که با نور جاودانى حقيقت مى درخشد.
آثار
الحکمه العرشيه؛ الحکمه المتعاليه فى الاسفار العظيمه الاربعه؛ المعه المشرقيه فى الفنون المنطقيه؛ المبدا و المعاد؛ المشاعر؛ المظاهر الالهيه فى الاسفار علوم الکامليه؛ الشواهد الربوبيه فى مناهج السلوکيه؛ التصور و التصديق؛ الوريده القلبيه فى معارفه الربوبيه؛ اسرار الايات و الانوار البينات؛ ديوان اشعار؛ حدوث العالم؛ اکسير العارفين فى المعارفه طريق الحق و اليقين؛ اعجاز النعمين؛ کسرالاصنام الاجاهليه فى ذم المتصوفين؛ مفاتيح الغيب؛ متشابهات القرآن؛ رساله سه اصل و ... .
وفات
حکيم وارسته در طول عمر ۷۱ ساله اش، هفت بار با پاى پياده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف کعبه دل صفا بخشيد و در آخر نيز سر بر اين راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم يا در بازگشت از آن سفر، به سال ۱۰۵۰ق، در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت، و در همانجا به خاک سپرده شد و اگر چه امروز اثرى از قبر او نيست؛ اما عطر دلنشين حکمت متعاليه از مرکب نوشته هايش همواره مشام جان را مى نوازد.
شرح وى، شرح مفصل فلسفى و حکمى بر اصول الکافى است و کتاب العقل و الجهل، کتاب التوحيد، کتاب فضل العلم و تا باب يازدهم کتاب الحجة را دربرمى گيرد. در مجموع، شامل شرح ۵۰۳ حديث است و در سال ۱۰۴۴ ق، در شيراز از تأليف آن فراغت يافته است. مجلد سوم اين شرح با تعليقاتى از ملا على نورى همراه است. پيش از چاپ ديگر شده چندين بار به صورت سنگى در قطع رحلى به چاپ رسيده است.
۲. ملا محمد صالح مازندرانى
ملا محمد صالح، فرزند ملا احمد بن شمس الدين طبرسى، سروى، مازندرانى است. وى دانشمندى پارسا، زاهد، محقق، جامع معقول و منقول و داراى اخلاق فاضله و صفات حميده بود. لقبش حسام الدين بود. وى شوهر خواهر علامه محمّد باقر مجلسى و داماد ملا محمد تقى مجلسى بود.
استادان
ملا صالح مازندرانى از خرمن وجود علماى بزرگى بهره هاى فراوانى گرفت، که عبارت اند از:
۱. محمّد تقى مجلسى؛ ۲. شيخ بهايى؛ ۳. ملا عبدالله شوشترى؛ ۴. ملا حسنعلى شوشترى
شاگردان
۱. علامه محمد باقر مجلسى؛ ۲. فيض کاشانى (۱۰۰۷-۱۰۹۱ق)؛ ۳. ميرزا عبدالله اصفهانى تبريزى افندى
تأليفات
۱.حاشيه بر شرح لمعه؛
۲. حاشيه بر شرح «مختصر الاصول»؛
۳. حاشيه بر «معالم» که در جوانى تأليف کرد. اين کتاب با حاشيه «معالم» خليفه سلطان (سلطان العلماء) به چاپ رسيده است.
۴. شرح بر اصول الکافى که بهترين و کامل ترين و زيباترين تأليف وى به شمار مى رود و در آن از افراط و تفريط اجتناب نموده و اعتراضاتى بر «شرح آخوند ملاصدرا» شده است. اين کتاب در ۱۲ مجلد، با تعليقات علامه ميرزا ابوالحسن شعرانى طهرانى به چاپ رسيده است.
۵. شرح بر روضة الکافی: در سال ۱۳۱۱ق. در حاشيه روضة الکافى به چاپ رسيده است.
۶. شرح بر «زبدة الاصول» شيخ بهائى، به عربى. نسخه اى خطّى از آن به شماره ۴۲۹۲ در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى ايران موجود است.
۷. شرح بر فروع کافى: محدث نورى در مستدرک الوسايل مى نويسد:
امير حامد حسين لکهنوى به من نوشتهاند که من به مجلدى از شرح ملا صالح بر فروع کافى مطلع شدم و ملاحظه نمودم، بنابراين، بايد مجلدات شرح فروع کافى ملا صالح مفقود الاثر شده باشد.
۸. شرح قصيده بُرده. نسخهاى خطى از آن به شماره ۸۸۷ در کتابخانه آيت الله مرعشى، در قم موجود است. در آخر شرح، نام مؤلف تصريح شده است.
قصيده بُرده از قصايدى است که در مدح رسول اکرم صلى الله عليه وآله گفته شده است. ناظم قصيده؛ شرف الدّين ابوعبدالله محمد بن سعيد سنهاجى دلاصى بوصيرى و نام قصيده «الکواکب الدّريّه فى مدح خير البريّه» است در ۶۰۸ ق. متولد و در سال ۴۹۶ ق. وفات يافته است و در اسکندريه مصر مدفون گرديد.
۹. شرح «قصيده دريّه» ابى بکر محمد بن حسين بن دريّه ازدى بصرى (متوفاى ۳۲۱ ق).
۱۰. شرح من لايحضره الفقيه.
تولد و وفات
در هيچ يک از کتب تراجم و رجال، به سال تولد ايشان اشاره نشده است و وفاتش را نيز، با ترديد در شوّال سالهاى ۱۰۸۰، ۱۰۸۱و ۱۰۸۶ق نوشته اند. دو تاريخ اول، بى گمان اشتباه و تاريخ فوت، همان سال ۱۰۸۶ ق است. منشأ اشتباه ناقص بودن ماده تاريخ است. آخوند ملا محمد صالح مازندرانى در بقعه پدر زن خود (ملا محمد تقى مجلسى) پايين پا، در ايوانچه، دفن کردند و قبرى کوتاه دارد.
شرح وى، شرحى مزجى و مبسوط است و آن را از بهترين و سودمندترينِ شروح الکافى بر شمرده اند. شارح در اين شرح، ايرادهاى زيادى بر ملاصدرا وارد مى کند. شرح چاپ شده شامل تمامى اصول و روضه است؛ اما معلوم نيست چرا که شيخ آقا بزرگ تهرانى گفته است در اين کتاب، کتاب هاى العقل و الجهل، التوحيد، الحجة، الايمان و الکفر و الدعاء از اصول الکافى و الزکاة و الصوم از فروع الکافى و تمامى روضة الکافى شرح شده است.
۳. ملا خليل بن غازى قزوينى (م ۱۰۸۹)
خليل بن غازى قزوينى، مکنّى به ابوحامد، معروف به «ملا خليلا» و «خليلاى قزوينى» و «ملا خليل قزوينى» و ملقّب به «برهان العلماء» (۱) است. نقش مهر او را «الْعِلْمُ خَلِيلُ الْمُؤْمِن» گزارش کرده اند(۲) و برخى نام وى را «خليل الله» نيز ذکر کرده اند.(۳)
ملا خليل قزوينى در شهر قزوين، در سوم رمضان سال ۱۰۰۱ ق، چشم به جهان گشود. او در همان شهر، در سال ۱۰۸۹ ق، در سنّ ۸۸ سالگى دار فانى را وداع گفت.(۴)
اساتيد
بنا به تصريح افندى، ملا خليل در اوان سنّش، نزد بهاء الدين محمّد عاملى معروف به شيخ بهايى (م ۱۰۳۰ق) و مير محمّد باقر استرآبادى معروف به مير داماد (م ۱۰۴۱ ق)، تحصيل علم نموده است. و مصنّف، در همين شرح حاضر، در شرح حديث «جنود عقل» مطلبى را از مرحوم شيخ بهايى با تعبير «اُستادى شيخ بهاء الدين محمّد رحمه الله تعالى» نقل نموده است.
پس از آن نزد ملا حاج محمود رنانى،(۵) زانوى ادب به زمين زده و مشغول فراگيرى علم شده است. پس از آن در مشهد مقدس نزد ملا حاجى حسين يزدى، حاشيه قديم ملا جلال دوانى را بر شرح تجريد قوشچى (موسوم به شرح جديد) قرائت نموده است. در اين زمان با خليفه سلطان (م ۱۰۶۴ق) همدرس بود.
يکى ديگر از اساتيد ملا خليل، امير ابوالحسن قائنى مشهدى است. قزوينى در ايام اقامتش در مکه حواشى قائنى بر کتاب الکافى کلينى را جمع آورى و تدوين نموده است.(۶)
آنچه در مصادر از اساتيد ملا خليل ياد شده، همين چهار عالم بودند و از ديگر اساتيد وى در مصادر يادى نشده است. خصوصاً استادى که ملا خليل تحت تأثير تعاليم وى بوده و طبق آن حتى با مجتهدان مخالفت مى کرده، شناسايى نشده است. چون اساتيدى که نامشان ذکر شد، چنين انديشههايى ندارند. شايد با تأمّل و دقّت در آثار وى بتوان اسامى ديگر اساتيد او را به دست آورد.
شاگردان
عالمان زيادى نزد ملا خليل قزوينى پيمانه علم و معرفت پر نموده و خوشه چين خرمن فضل و ادب وى شده اند. برخى از شاگردان وى عبارت اند از:
۱. امير محمّد مؤمن بن محمّد زمان الطالقانى،
۲. ملا محمّدباقر بن غازى قزوينى (برادرش)،
۳. احمد بن خليل قزوينى (فرزندش)،
۴. ابوذر بن خليل قزوينى (فرزندش)،
۵. ملا سلمان بن خليل قزوينى (فرزندش)،
۶. حاج محمّد تقى دهخوارقانى،
۷. ملا محمّد باقر بن الحافظ کيجى بيک التبريزى،
۸. ملا على أصغر ابن المولى محمّد يوسف قزوينى،
۹. ملا رفيع الدين محمّد بن فتح الله واعظ قزوينى،
۱۰. ملا محمّد محسن بن نظام الدين قرشى ساوجى.
توليت اوقاف رى
ملا خليل در سنّ ۲۷ سالگى به سِمَت مدرّسى آستانه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و توليت اوقاف آن آستانه، از سوى همدرس خود خليفه سلطان ـ که به وزارت شاه عباس نائل شده بود ـ منصوب گرديد. ولى پس از مدتى از آن سمت بر کنار گرديده و ملا نظام الدين قرشى ساوجى (حدود ۱۰۴۰ق) به جاى وى منصوب گرديد.(۷)
مهاجرت به مکه
ملا خليل پس از عزل از توليت آستانه حضرت عبدالعظيم عليه السلام، راهى مکه مکرّمه مىشود. او چند سالى مقيم آن بلده طيّبه مى گردد، ولى زندگيش در آنجا نيز متلاطم بوده است. در کتاب هاى تذکره، مناظرات گوناگونى نقل شده که بين ملا خليل و عالمان شيعه و سنى در مسائل مختلف رخ داده است. شيخ حرّ عاملى نقل مى کند اولين بار که به مکه مشرف شده، ملا خليل را ملاقات نموده که مشغول حاشيه نوشتن بر مجمع البيان بوده است.(۸)
بازگشت به قزوين
ملا خليل پس از اقامت چند ساله در مکه، به قزوين بازگشت و تا آخر عمر در اين شهر مشغول تدريس و تصنيف بوده است. وى در آخر عمر نابينا مى گردد و در سن هشتاد و هشت سالگى دار فانى را وداع مى کند. از آثار باقىمانده از ملا خليل در قزوين مدرسه اى در محلّه آخوند قزوين، معروف به مدرسه آخوند يا مدرسه خليلا است.(۹)
مزار و مدفن
ملا خليل در سال ۱۰۸۹ق چشم از جهان فرو بست و بنا به وصيت، در محل تدريس خود ـ مدرسه خليلا ـ قرار ابدى گرفت. در همين سال ملا رفيعا ـ شاگرد ملا خليل ـ نيز وفات نمود.
آثار علمى
اوّلين گزارش تفصيلى از آثار ملا خليل را افندى در رياض العلماء درج نموده است.(۱۰) آثار شناحته شده از ملا خليل عبارتاند از:
۱. الشافى فى شرح الکافى (۱۱) (به عربى). شرح مزجى مفصّلى است بر کتاب کافى ثقة الاسلام محمّد بن يعقوب کلينى که به دستور خليفه سلطان حسين مرعشى (م ۱۰۶۴ق) ـ که همدرس ملا خليل بوده ـ نگاشته است. قزوينى تنها اصول کافى و کتاب الطهارة از فروع کافى را شرح نموده و موفق به اتمام آن نشده است. او شرح کتاب التوحيد را در آخر ماه ذى حجه ۱۰۵۷ق در مکه به پايان رسانده است. در فهرستگان نسخه هاى خطى حديث شيعه، تعداد ۴۶ نسخه از اين شرح معرفى شده است.(۱۲)
۲. صافى در شرح کافى به فارسى (شرح حاضر). مؤلّف در سال ۱۰۶۴ ق در محلّه ديلميّه قزوين به اين شرح آغاز نموده و آن را به نام شاه عباس صفوى که در همين محله قزوين اقامت گزيده بود، شروع کرده است. او اين شرح را به مدت بيست سال مشغول بوده و در ۱۰۸۴ ق به پايان رسانده است.(۱۳)
۳. المجمل (الجمل) فى النحو. اين کتاب را ملا خليل در علم نحو نوشته است. درباره نام اين کتاب اختلاف وجود دارد؛ در رياض و أمل الآمل نام آن «المجمل» نقل شده، ولى در روضات الجنّات نام آن را «الجمل» ذکر کرده است.(۱۴)
بر اين کتاب، محمّد مهدى ابن المولى على أصغر القزوينى ـ که شاگرد ملا خليل بوده ـ شرحى نوشته است.(۱۵)۴. حاشيه شرح شمسيّه. اصل کتاب شمسيّه تأليف نجم الدين عمر کاتبى قزوينى (م ۶۷۵ ق) و شرح آن، تأليف قطب الدين محمّد رازى (م ۷۶۶ ق) است. ملا خليل بر مبحث قضايا از اين شرح حاشيه نوشته است.(۱۶)
در ذريعه عنوان شده که نسخه اى از اين حاشيه در قم نزد آيت الله مرعشى موجود است.(۱۷)
۵. شرح (حاشيه) عدّة الاُصول. کتاب عدّة الاُصول، تأليف شيخ الطائفة محمّد بن جعفر طوسى (م ۴۶۰ ق) در دو بخش اصول دين و اصول فقه، نوشته شده است. ملا خليل بر هر دوبخشِ اين کتاب حاشيه نوشته است. افندى متذکر شده که ملا خليل در اين حاشيه، مسائل متعدد جديدى را در اصول و فروع دين مطرح نموده و اقوال عجيبى را طرح نموده است.(۱۸)
اين حاشيه با تحقيق محمّد مهدى نجف، از سوى مؤسّسه آل البيت به همراه عدّة الاُصول چاپ شده است.(۱۹)
۶. حاشية مجمع البيان. مجمع البيان در تفسير قرآن کريم، تأليفِ ابو على فضل بن حسن بن فضل طبرسى (م ۵۴۸ ق) است.
۷. رسالة فيحرمة شرب التتن.(۲۰) حجة الاسلام شفتى اصفهانى گويد: مرحوم حاج ملا خليل استعمال دخانيات را حرام مى دانست و رسالهاى در اين خصوص تصنيف نمود.
۸. رسالة في صلاة الجمعة. صاحب رياض متذکر شده که ملا خليل مطالب اين رساله را ابتدا در شرح فارسى خود بر کافى آورده بود و بعد به صورت رساله مستقلّى در آورد و ملا محمّد طاهر قمّى در ردّ آن رساله اى تأليف نمود.
۹. رموز التفاسير الواقعة في الکافي و الروضة.(۲۱) ملا خليل در اين اثر، آدرس احاديثى را که در کتاب کافى در تفسير آيات شده، نقل کرده، و با قرار دادن رموزى براى کتاب و باب هاى کافى، موضع آنها مشخّص نموده است.
۱۰. الأسئلة الخليليّة،
۱۱. تفسير سورة الفاتحة،
۱۲. رسالة أقوال الأئمّة،
۱۳. رسالة في الأمر بين الأمرين،
۱۴. شرح الصحيفة،
۱۵. فهرست الکافي،
۱۶. اجوبه مسائل محمّد مؤمن،
۱۷. رساله نجفيّه(۲۲) (به فارسى)،
۱۸. رساله قمّيّه(۲۳) (به فارسى)،
۱۹. تعليقة على التوحيد،
۲۰. حاشية الکافي.
۴. علامه محمد باقر مجلسى (م ۱۱۱۰ق)
پدرش ملا محمد تقى مجلسى، از شاگردان بزرگ شيخ بهايى و در علوم اسلامى از سرآمدان روزگار خود به شمار مى رفت. وى داراى تأليفات بسيارى از جمله احياء الاحاديث فى شرح تهذيب الحديث است. مادرش دختر صدرالدين محمد عاشورى است،(۲۴) که خود از پرورش يافتگان خاندان علم و فضيلت بود.
در دامان زهد در خاندانى رشد و نمو کرد، که از نيمه قرن پنجم هجرى به تشيع در ميان مردم مشهور بودند و بسيارى از افراد اين خانواده در قرن دهم و يازدهم از دانشمندان معروف زمان به شمار مى رفتند.(۲۵) پدر بزرگش ملا مقصود از دانشمندان با تقوا و از مروجين مذهب تشيع بود. وى به خاطر کلام زيبا و اشعار دلنشين و رفتار و گفتار نيکو در محافل و مجالس به مجلسى لقب يافته بود و خاندان عالى قدر آنان نيز بدين نام شهرت يافته بودند.(۲۶) به دنبال نور، درس و بحث را در چهار سالگى نزد پدر آغاز کرد.(۲۷) نبوغ سرشار او به حدى بود که در چهارده سالگى، از فيلسوف بزرگ اسلام، ملا صدرا اجازه روايت گرفت.(۲۸) و سپس در حضور استادانى چون علامه حسن على شوشترى، امير محمد مؤمن استرآبادى، ميرزاى جزايرى، شيخ حر عاملى، ملا محسن استرآبادى، ملا محسن فيض کاشانى و ملا صالح مازندرانى زانوى ادب زد و از خرمن علم و معرفت هر يک، خوشه ها چيد و در اين کوشش خستگى ناپذير، پاى درس بيش از بيست و يک استاد نشست.(۲۹) و از افکار و عقايد و انديشه هاى مختلف آنها بهره جست. وى در اندک زمانى بر دانش هاى صرف و نحو، معانى و بيان، لغت و رياضى، تاريخ و فلسفه، حديث و رجال، درايه و اصول و فقه و کلام احاطه کامل پيدا کرد. آفتابى بر منبر مجلسى که در مدرسه ملا عبدالله به اقامه نماز و تدريس اشتغال داشت، بعد از رحلت پدر بزرگوارش، در مسجد جامع اصفهان، به اقامه نماز و درس دادن مشغول گشت.(۳۰) در پاى درس او بيش از هزار طلبه مىنشستند و از نور علم و معرفت، دل هاى خود را جلا مى دادند.
سيد نعمت الله جزايرى ـ که نامىترين شاگرد اوست ـ ، مى گويد: «با آنکه در سن جوانى به سر مىبرد، چنان در علوم تتبع کرده بود، که احدى از علماى زمانش به آن پايه نرسيده بودند.(۳۱) هنگامى که در مسجد جامع اصفهان مردم را موعظه مىکرد، هيچ کس فصيح تر و خوش کلام تر از او نديدم. حديثى که شب مطالعه مى کردم، چون صبح از او مى شنيدم، چنان بيان مى کرد که گويى هرگز آن را نشنيده ام»(۳۲) تواضع و بزرگمنشى او چنان بود، که بسيارى از بزرگان حوزه براى نشان دادن ارادت خود به او و شناساندن ارزش علامه به طلاب جوان، گاهى به پاى درس ايشان حاضر مى شدند. شيخ محمد فاضل ـ با اينکه مجلس درس و مباحثه داشت ـ به حوزه درس علامه حاضر مى شد و عملاً به طلاب، درس تواضع مى آموخت و علامه نيز در مقابل به شاگردانش اظهار مىداشت:
استفاده او از من، کمتر از استفاده من از اوست بلکه استفاده من از او بيشتر است.(۳۳)
شاگردان
بيش از يک هزار نفر از طلاب و دانش پژوهان از محضر پر فيض علامه مجلسى استفاده نموده اند. علامه اجازه هاى فراوانى نيز به شاگردان خويش داده است.
از جمله شاگردان او هستند:
۱. سيد نعمت الله جزايرى،
۲. جعفر بن عبد الله کمره اى اصفهانى،
۳. زين العابدين بن شيخ حرّ عاملى،
۴. سليمان بن عبد الله ماحوزى بحرانى،
۵. شيخ عبد الرزاق گيلانى،
۶. عبد الرضا کاشانى،
۷. محمد باقر بيابانکى،
۸. ميرزا عبد الله افندى اصفهانى، مؤلف رياض العلماء،
۹. سيد على خان مدنى مؤلف رياض السالکي )شرح صحيفه سجاديه عليه السلام)،
۱۰. شيخ حرّ عاملى،
۱۱. ملا سيما، محمد بن اسماعيل فسايى شيرازى،
۱۲. محمد بن حسن، فاضل هندى،
و ... .
علامه مجلسى با خود چنين انديشيد که بايد گهرهاى گران بهاى اهل بيت عليهم السلام را که از اطراف و اکناف جمع کرده است، در قالب محرابى زيبا به نام بحار الأنور بگنجاند تا نه تنها طلاب؛ بلکه تمام شيعيان در اين محراب به سوى قبله دلها؛ يعنى کلام اهل بيت به نماز عشق بايستند و بدين وسيله راه را از چاه و درست را از نادرست تشخيص دهند، تا هر زمان هر مکتبى درباره هر مطلبى کلامى از اهل بيت عليهم السلام خواست، شيعيان با انگشت اشاره، محراب زيباى «بحار» را نشانه روند. از اين رو دست به کارى عظيم زد و شروع به نگارش اين دايرة المعارف بزرگ تشيع کرد. علامه در مقدمه بحار الأنوار چنين مى نگارد: «در آغاز کار به مطالعه کتاب هاى معروف و متداول پرداختم و بعد از آن به کتاب هاى ديگرى که در طى اعصار گذشته به علل مختلف متروک و مهجور مانده بود، رو آوردم. هر جا که نسخه حديثى بود، سراغ گرفتم و به هر قيمتى که ممکن شد، بهره بردارى مى کردم. شرق و غرب را جويا گشتم تا نسخه هاى بسيار گردآورى نمودم. در اين مهم دينى، جماعتى از برادران مذهبى مرا يارى نمودند و به شهرها و قصبه ها و بلاد دور سرکشيدند تا به فضل الهى مصادر لازم را به دست آوردند. بعد از تصحيح و تنقيح کتاب ها بر محتواى آنها واقف شدم، نظم و ترتيب کتاب ها را نامناسب ديدم و دسته بندى احاديث را در فصلها و ابواب متنوع، راهگشاى محققان و پژوهشگران نيافتم. از اين رو به ترتيب فهرستى همت گماشتم که از هر جهت جالب و مفيد باشد. در سال ۱۰۷۰ هجرى اين فهرست را ناتمام رها کردم و از فهرست بندى ساير کتاب ها دست کشيدم که اقبال عمومى را مطلوب نديدم و سران جامعه را فاسد و نامطبوع ديدم ... . ترسيدم که در روزگارى بعد از من، باز هم نسخه هاى تکثير شده من در طاق نسيان متروک و مهجور شود و يا مصيبتى از ستم غارتگران زحمات مرا در تهيه نسخه ها بر باد دهد، لذا راه خود را عوض کردم، از خدا يارى طلبيدم، و به کتاب بحار الأنوار پرداختم. ... در اين کتاب پربار قريب ۳۰۰۰ باب طى ۴۸ کتاب علمى خواهيد يافت که شامل هزاران حديث است، شما در اين کتاب براى اولين بار با نام برخى از کتاب ها آشنا مى شويد، که سابقه علمى ندارند و طرح آن کاملاً تازه است. پس اى برادران دينى که ولايت امامان را در دل و ثناى آنان را بر زبان داريد، به سوى اين خوان نعمت بشتابيد و با اعتراف و يقين، کتاب مرا دست به دست ببريد و با اعتماد کامل به آن چنگ بزنيد و از آنان نباشيد که آنچه را در دل ندارند، بر زبان مى آورند».(۳۴)
اما فرصت کم و مشاغل زياد او، مانع از آن شد که به تصحيح روايات بپردازد. به همين علت در مقدمه چنين نگاشت: «در نظر دارم که اگر مرگ مهلت دهد و فضل الهى مساعدت نمايد، شرح کاملى متضمن بر بسيارى از مقاصدى که در مصنفات ساير علما باشد، بر آن بحار الأنوار بنويسم و براى استفاده خردمندان، قلم را به قدر کافى پيرامون آن به گردش درآورم».(۳۵) علامه مجلسى قدرت تصحيح روايات و احاديث را به خوبى دارا بود، همان گونه که اين قدرت و ژرف نگرى خود را در مرآة العقول به نمايش گذارده است.
حضرت امام خمينى رحمه الله درباره بحار الأنوار مى فرمايد: «بحار، خزانه همه اخبارى است که به پيشوايان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد يا نادرست، در آن کتاب هايى هست که خود صاحب بحار آنها را درست نمى داند و او نخواسته کتاب علمى بنويسد تا کسى اشکال کند که چرا اين کتابها را فراهم کردى!» .(۳۶)
غروب غمگين عالم خستگى ناپذير، مرحوم علامه مجلسى رحمه الله، پس از عمرى در راستاى احياى احاديث گران بهاى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام سپرى شد. بالأخره در ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰ق وفات نمود و پيکر پاک ايشان در کنار مسجد جامع اصفهان و در کنار مزار پدر فرزانه اش ـ محمد تقى مجلسى ـ به خاک سپرده شد.(۳۷)
برخى کتب علامه عبارت اند از:
۱. بحار الأنوار، که يک مجموعه بزرگ روايى و تاريخى است و در ضمن آن تفسير بسيارى از آيات قرآن کريم هم آمده است.
۲. مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول
اين کتاب، شرح اصول و فروع و روضه الکافى است. از اين کتاب، مقام علمى و احاطه و تتبع علامه مجلسى معلوم مى شود. محقق تهرانى مى گويد: «شرح لطيف و مفيدى است؛ بلکه بهترين شروح الکافى در يکصد هزار بيت است که در دوازده مجلد تأليف شده و در سال ۱۳۲۱ ق، ميرزا احمد خان مشير السلطنه آن را در چهار مجلد، به چاپ رسانيد».
علامه مجلسى اين شرح را سال ۱۰۷۶ ق، شروع نمود و تا پايان عمر به اين کار مشغول بود و با اين حال، اين شرح ناتمام ماند. بنا بر آنچه مير محمد صالح خاتون آبادى در حدائق المقربين مىنويسد، يکى از وصاياى علامه مجلسى به او، تمام کردن اين شرح بود و خاتون آبادى در کتاب نامبرده مى نويسد: «اکنون بر حسب وصيت ايشان بدين کار مشغولم». آنچه علامه مجلسى شرح ننموده، عبارت است از نصف کتاب الدعاء و کتاب العشرة از اصول و کتاب الزکاة و الخمس و نصف الصلاة از فروع. علامه مجلسى در اين شرح، توجه کامل به اصول داشته و آن را بيشتر از فروع شرح داده است.
سيد عبدالله سبط جزايرى مى نويسد: «سيد نعمت الله جزايرى، چون شرح التهذيب خود را به مجلسى نشان داد، علامه مجلسى فرمود : هذه بضاعتنا ردّت الينا».
علامه مجلسى خود در اول شرح اصول الکافى مى نويسد: «من (شرح کتب اربعه را) از کتاب الکافى شروع نمودم؛ زيرا اين کتاب جامع ترين اصول و بهترين مؤلفات فرقه ناجى و بزرگترين آنهاست». و در پايان جلد دوم مى نويسد: «من قبل از اين، تعليقات بر الکافى نوشته بودم. چون ديدم ديگران آنها را گرفته و در کتاب هاى خود گنجانيده و از خود وانمود ساختند، اين بود که چيزهايى بر آنها افزودم و اين دفتر را در ربيع الثانى ۱۱۰۰ق، پرداختم.
تاريخ اتمام شرح روضه، شب جمعه ۸ رجب ۱۱۰۶ق، است».
اين کتاب در بيست و شش جلد به چاپ رسيده و علامه مرتضى عسکرى مقدمه اى در دو جلد بر آن افزوده است.(۳۸)
۳. ملاذ الأخيار، شرح تهذيب شيخ طوسى،
۴. الفرائد الطريفة، شرح صحيفه سجاديه عليه السلام،
۵. شرح أربعين حديث، که از بهترين کتب در اين موضوع مى باشد.
۶. حق اليقين، در اعتقادات است و به زبان فارسى،
۷. زاد المعاد، در اعمال و ادعيه ماه ها،
۸. تحفة الزائر، در زيارات،
۹. عين الحياة، شامل مواعظ و حکم برگرفته از آيات و روايات معصومين عليهم السلام،
۱۰. صراط النجاة،
۱۱. حلية المتقين، در آداب و مستحبات روزانه و در طول زندگى،
۱۲. حياة القلوب، در تاريخ پيامبران و ائمه عليهم السلام،
۱۳. مشکاة الأنوار.
۱. جامع الرواة، ج ۱، ص ۲۹۸.
۲. برگى از تاريخ قزوين، حسين مدرسى طباطبايى، ص ۲۰۶ (پاورقى).
۳. تتميم أمل الآمل، ص ۶۰؛ الذريعة، ج ۲۲، ص ۳۵۱.
۴. رياض العلماء، ج ۲، ص ۲۶۲.
۵. وى منسوب به رُنان از قراء اصفهان است. ر.ک: مراصد الاطّلاع على أسماء الأمکنة والبقاع، ج ۲، ص ۶۳۵؛ معجم البلدان، ج ۳، ص ۷۳. جمعى از محدّثان قرن ششم و هفتم، منسوب به اين منطقه هستند.
۶. رياض العلماء، ج۲، ص ۲۶۶.
۷. طبقات أعلام الشيعة (قرن ۱۱ق)، ص ۲۰۴.
۸. أمل الآمل، ج ۲، ص ۱۱۲.
۹. دايرة المعارف تشيّع، ج ۷، ص ۲۴۸.
۱۰. رياض العلماء، ج ۲، ص ۲۶۵ ـ ۲۶۶.
۱۱. الذريعة، ج ۱۳، ص ۵ ؛ و ج ۱۴، ص ۲۷؛ التراث العربى، ج ۳، ص ۲۲۳.
۱۲. فهرستگان نسخه هاى خطى حديث وعلوم حديث شيعه، ج ۴، ص ۱۶۳ ـ ۱۶۸.
۱۳. الذريعة، ج ۶، ص ۱۴۵؛ و ج ۱۵، ص ۶.
۱۴. الذريعة، ج ۵، ص ۱۴۲؛ و ج ۲۰، ص ۱۴۲.
۱۵. الذريعة، ج ۱۳، ص ۱۷۷.
۱۶. الذريعة، ج ۶، ص ۳۵.
۱۷. همان.
۱۸. رياض العلماء، ج۲، ص ۲۶۵.
۱۹. کتابشناسى اصول فقه، مهدى مهريزى، ص ۸۴ .
۲۰. الذريعة، ج ۱۱، ص ۱۷۳.
۲۱. الذريعة، ج ۱۱، ص ۲۵۱ رقم ۱۵۳۸.
۲۲. کشف الحجب و الاستار، سيد اعجاز حسين، ص ۵۷۷ ؛ الذريعة، ج ۱۱، ص ۲۲۸ با عنوان «الرسالة النجفية»؛ و ج ۲۰، ص ۳۷۱ با عنوان «المسائل النجفية».
۲۳. الذريعة، ج ۵، ص ۲۳۰ با عنوان «جوابات المسائل القمية»؛ و ج ۱۱، ص ۲۲۲ با عنوان «الرسالة القمية»؛ و ج ۱۷، ص ۱۷۱ «القمية»؛ و ج ۲۰، ص ۳۶۳ با عنوان «المسائل القمية».
۲۴ . الذريعة، آقا بزرگ تهرانى، ج ۱، ص ۱۵۱.
۲۵ . زندگى نامه علامه مجلسى، سيد مصلح الدين مهدوى، ج ۱، ص ۵۳.
۲۶ . کارنامه علامه مجلسى، ص ۱۴۵.
۲۷ . زندگى نامه علامه مجلسى، ج ۱، ص ۵۵.
۲۸ . همان، ص ۴۲۶.
۲۹ . يادنامه علامه مجلسى.
۳۰ . همان.
۳۱ . نابغه فقه و حديث.
۳۲ . زندگى نامه علامه مجلسى، ج ۱، ص ۱۴۸.
۳۳ . همان، ص ۶۶.
۳۴. يادنامه علامه مجلسى، مقدمه بحارالأنوار، ص ۶ ـ ۸.
۳۵ . کارنامه علامه مجلسى، مقدمه بحار الأنوار، ص ۵۱ .
۳۶ . کشف الاسرار، ص ۳۱۹.
۳۷ . قصص العلماء، ص ۲۰۵.
۳۸ . زندگى نامه علامه مجلسى، ج ۲، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۶.