درنگى در «تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى»
کلمه «تفسير» يکبار در قرآن آمده و به معناى بيان و شرح است: «ولا يأتوک بِمثَلٍ إلاّ جئناک بالحق و احسن تفسيرا».۱
ابوحيان اندلسى شايد بهترين تعريف را از تفسير اصطلاحى ارائه کرده باشد، آن جا که مى گويد:
التفسير علم يبحث فيه عن کيفية النطق بألفاظ القرآن و مدلولاتها و احکامها الافرادية والترکيبية، و معانيها التى تحمل عليها حالة الترکيب و تتمات لذلک.۲
شيعه از آغاز، نقش چشم گيرى در تعالى فرهنگ قرآنى و تبيين و تفسير وحى داشته است؛ چرا که از آبشخور وحى و عديل قرآن، يعنى اهل بيت عليهم السلام، سيراب مى گرديد و از آن جا که اهلبيت براى قرآن جايگاه ويژه قائل بودند و امام اميرالمؤمنين ـ صلوات الله عليه ـ نخستين مفسر و باب مدينه علم بود، گروهى که در کانون ارادت به آن امام همام بودند، با اقامه سنت نبوى و ترويج فرهنگ علوى به تفسير روى آوردند و سنگربانان و ديده بانان هوشمندِ معارف آن کتاب عزيز شدند.۳ از اهل بيت عليهم السلام که بگذريم، ابن عباس (م ۶۸ ق) شاگرد نامدار اميرالمؤمنين عليه السلام، ابن مسعود (م ۳۲ ق)، جابر بن عبدالله انصارى (م ۷۴ ق)، ابى بن کعب (م ۲۰ ق) و ميثم تمار (م ۶۰ ق) از مفسرانى هستند که در نگارش کتابى در تفسير نقش بسزايى داشتند.۴
از سود بخش ترين تفاسير جهان اسلام و مقبول افتاده ترين نگارش هاى قرآنىِ فارسىِ اماميه رَوض الجِنان و روح الجَنان يا به نقل ابن شهرآشوب روح الجِنان و روح الجَنان است. از آن جا که اين تفسير گرانقدر هماره مورد توجّه دانشمندان بوده است، افرادى به تصحيح، تحقيق و خدمت به آن قيام کرده اند. از کسانى که سال ها با اين تفسير محشور بوده است و تحقيق مفصلى در زواياى مختلف آن به انجام رسانده، دکتر عسکر حقوقى مى باشد. وى سبک و خصوصيات دستورى و لغوى تفسير ابوالفتوح را پايان نامه دکترى خود قرار داده است و سپس با افزودن مباحث ديگرى در سه جلد، کتاب تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى را تدوين کرده است.
دکتر عسکر حقوقى خود درباره انگيزه تأليف اين کتاب نوشته است:
به ياد دارم که در چهاردهمين بهار زندگى، در ماه مبارک رمضان، شبى به عادت مألوف، با پدر به مجلس قرائت قرآن رفتم، قرائت و تفسير قرآن مجيد، که توسط مرحوم آيت الله سيّد عبدالرسول صدرائى، مرد جليل القدر و عارف وارسته، نظارت و مراقبت مى شد، آغاز گرديد. قدرت و مهارت آن مرد وارسته، در ترجمه کلام خدا و بيانِ مقصود، آنچنان جذاب و دلپذير بود که تا اعماق وجود من کارگر افتاد و تا به امروز سخنان دلنشين آن فقيرِ منزوى را، همچنان در پرده هاى گوشِ دلم، طنين انداز مى بينم ... پدرم مرا به هديتى عزيز و گرانبها مباهى داشت و آن، که تا به امروز چون جان شيرينِ خويش، عزيز و گراميش داشته و مى دارم، کتابِ مستطابِ تفسير کبير روض الجِنان و روح الجَنان معروف به تفسير ابوالفتوح رازى بود که از آن تاريخ، روز و شب، در سفر و حضر با آن دمخور و دمسازم و دماغِ دل و مشامِ جان را به روايح خوشبويش تر و تازه مى دارم. پانزده سال چنين گذشت، در سال ۱۳۲۸ هجرى شمسى، آن ايام که به تحصيل در دوره دکترىِ زبان و ادبيات فارسىِ دانشکده ادبيات و علوم انسانىِ دانشگاه تهران اشتغال داشتم، با موافقت استاد فريد و دانشمند ارجمند جناب آقاى بديع الزمان فروزانفر، موضوع سبک و خصوصيّات دستورى و لغوى تفسير ابوالفتوح رازى را براى پايان نامه دوره دکترى خويش برگزيدم و به راهنمايى آن استاد گرانمايه و تعليمات بى دريغ دوست ارجمند و استاد فاضل، جناب آقاى دکتر ذبيح الله صفا، به تکميل و تنقيح يادداشت هاى خود پرداختم و سرانجام در سال ۱۳۳۵ هجرى خورشيدى، رساله مذکور را تسليم دبيرخانه دانشکده نمودم و پس از تشکيل جلسه دفاع، هيأت ممتحنه، بعد از اصغاءِ سخنان من که درباره اهميّت اين تفسير معروض گرديد و تشريح و توضيح شيوه تحقيق در تهيّه و تدوين آن رساله، مرا در ارديبهشت ماه همان سال به احراز درجه دکترى زبان و ادبيات فارسى مفتخر داشت.۵
دکتر حقوقى بعد از دفاع از پايان نامه خود نيز، همچنان با تفسير ابوالفتوح مأنوس و محشور بوده است و به بررسى و دقت در متون اين اثر عظيم همت گمارده و يادداشت هاى زيادى را فراهم کرده است. مجموعه اين نوشته جات را در سال ۱۳۴۵ به استاد دکتر محمّد معين ارائه نمود و از آن فرهيخته دانشمند نظرخواهى کرد و با تأييد و تشويق دکتر معين، اين اثر تحويل دانشکده ادبيات شد و مورد توجّه شوراى دانشکده و اعضاى انجمن تأليف و ترجمه دانشگاه تهران قرار گرفت و به دست چاپ سپرده شد.
در اين مختصر برآنيم تا سه جلد کار و تحقيق دکتر حقوقى را به صورت اجمالى بررسى و معرفى کنيم.
جلد اوّل: تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، دکتر عسکرحقوقى، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، ۲۵۴ص، وزيرى.
اين جلد در يک مقدمه و پنج فصل تدوين شده است.
مؤلف بررسى تشيع و سير آن در ايران را در مقدمه کتاب لازم ديده است و به طور اختصار به پيدايش تشيع، مسأله امامت، نهضت شعوبيه، فِرَق مختلف شيعه، غلات و عقايد آنها، اسماعيليه و آراى ايشان، برخورد دو نحله معتزلى و اشعرى، وضع شيعه در مقابل فِرَق ديگر اسامى در قرون چهارم، پنجم و ششم و تأثير و انعکاس اختلافات مذهبى در تأليفات دانشمندان پرداخته است.
البته واضح است که سير تشيع در ايران يا علل رشد شيعه در اين کشور را طى يک مقدمه کوتاه نمى توان به انجام رساند، ولى مؤلف سعى کرده، به طور گذرا، مطلب را بيان کند که اين اجمال خالى از اهمال و برخى اغلاط نيست. درباره عوامل رشد و گسترش مکتب تشيع در ميان ايرانيان بسيار صحبت شده است. برخى از اين امور عبارت اند از:
محبوبيت علويان نزد مردم،۶ زهد و تقواى شيعيان و مقايسه اى که مردم بين ايشان و امويان و عباسيان مى کردند، مظلوميت علويان و شيعيان،۷ جهت گيرى نهضت هاى شيعى عليه ظلم و تبعيض و ....۸ دکتر حقوقى براى بيان علل نفوذ تشيع در ايران آورده است:
توجّه عميق ايرانيانِ هوشمند به يک مسأله اساسى و مهمّ، يعنى قرابت و مشابهت موضوع «تعيين و تنصيص» درباره جانشين پيغمبر صلى الله عليه وآله با مسأله «تعيين و تنصيص» براى جانشين شاهنشاه و تطبيق آن با اصول سلطنت که ريشه هاى کهن در اين کشور باستانى داشته و در حقيقت از دير زمان مؤيد عقيدت جزمى قاطبه ايرانيان در احترام و تقديس و بزرگداشت و تعظيم اولى الامر بوده، زمينه بيشترى براى قبول مذهب تشيع در کشور ما، فراهم بود.
براى نقد اين سخن، نقل آن کافى است.
نکته ديگر مقدمه، بحث تشيع ابو مسلم خراسانى (ح ۱۰۰ ـ ۱۳۷ق)، به نقل از النقض قزوينى رازى است. اگرچه درباره او هميشه اختلاف و بحث بوده است و مقدمان از مورخان و برخى علماى شيعه، ابومسلم را شيعه يا متمايل به اهل بيت عليهم السلام دانسته اند و شعر صفى الدين حلى درباره او مشهور است،۹ ولى علماى متأخر شيعه در رد اين نظر سعى بليغ کرده اند. محقق کرکى فقيه برجسته شيعى، فتوا به جوازِ لعن ابو مسلم و طرفدارانش داد و در کتاب مطاعن المجرميه در ذم و ردّ او به تفصيل سخن گفت.۱۰ همچنين است رساله اظهار الحق نوشته سيّد احمد بن زين العابدين علوى.۱۱ نکته ديگر آن که، مؤلف محترم، فِرَق شيعه زيديه را پنج گروه مى داند، در حالى که فرقه هاى زيديه را تا شانزده دسته نوشته اند.۱۲ فرقه هاى غلات، کيسانيه و معتزله را نيز ايشان به دقت معرفى نکرده اند. البته مؤلف درصدد احصا نبوده است، ولى اين کمبود، شايد ناشى از آن باشد که تنها مأخذ محقق محترم براى ارائه اين فرقه ها بيان الاديان ابوالمعالى محمّد بن عبيدالله حسينى علوى۱۳ بوده که انحصار مدرک، نقص مطالب را باعث شده است.
بعد از بيان فرق مختلف و جدال هاى مذهبى بين آنها، تأثير و انعکاس اين اختلافات در تأليفات و تصنيفات دانشمندان مطرح مى شود. ظهور و وجود آثار علمى در اسلام مرهون علاقه مندى وافر شيعه به کتابت علم بوده، در حالى که فرقه هاى ديگر با اين امر چندان موافق نبوده اند و عقيده داشتند کتابت و تدوين علم جايز نيست. و رواياتى از پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله با اين ديد، مطرح مى کنند. مانند: «لاتکتبوا عنّى» و «من کتب عنّى غيرالقرآن فليمحه ...».۱۴
ولى شيعيان با الهام از امامان خويش و تشويق آن بزرگواران به نوشتن و کتابت علوم در دانش هاى مختلف دست به تأليف و جمع آورى روايات زدند و البته در اين کتب، گرايش هاى مذهبى به روشنى ظهور و بروز پيدا کرد. در تفسير ابوالفتوح نيز مجادلات فرق در قرن پنجم و ششم ـ که به شدت رو به افزايش گذاشته بود ـ منعکس گرديده است. نويسنده کتاب تحقيق در تفسير ابوالفتوح در مقدمه خود به برخى از اين موارد اشاره مى کند.
الف. شيوه وضو گرفتن (ذيل آيه ۸ سوره مائده)،
ب. نکاح دائم (ذيل آيه ۴ سوره نساء)،
ج. متعه (ذيل آيه ۲۵ سوره نساء)،
د. ارث (ذيل آيه ۱۱ سوره نساء).
فصل اوّل: شرح احوال و آثار ابوالفتوح
محقق، فصل اوّل را به ترجمه ابوالفتوح و شرح احوال و آثار او اختصاص داده است. منابع اين بخش بيشتر فهرست منتجب الدين و مقاله مفصل دانشمند فقيد علاّمه قزوينى در خاتمة الطبع۱۵ مى باشد.
دکتر حقوقى به نقل از علامه قزوينى، تاريخ تأليف تفسير را بين سال هاى ۵۱۰ ـ ۵۵۶ ق، دانسته است، ولى چنانکه مى دانيم، نظر قزوينى نقد شد و مرحوم استاد نفيسى متن اجازه اى را مورد استناد قرار مى دهد که ابوالفتوح در ذيقعده ۵۴۷ ق براى روايت تفسير خود به يکى از شاگردان داده است و لذا تفسير بايد در همان سال يا يکى دو سال قبل، به اتمام رسيده باشد.۱۶ و همچنين بر اساس پژوهش دکتر محمّد جعفر ياحقى و دکتر محمدمهدى ناصح، تأليفِ حداقل نيمى از بخش نخستين تفسير، بايد حدود ۱۴ سال قبل از ۵۴۷، پايان پذيرفته باشد، زيرا به استناد خاتمه يکى از نسخه هاى جلد يازده کتابت نسخه اساس، در صفر ۵۳۳ ق انجام گرفته است.۱۷
در ذکر ديگر آثار ابوالفتوح، محقق، رساله يوحنا را ذکر کرده و ظاهرا انتساب آن را به ابوالفتوح، مسلم گرفته است و اشاره اى به ترديدهاى پيرامون انتساب اين اثر به رازى نمى کند.
چنان که بر اهل نظر پوشيده نيست، افندى در رياض العلماء رساله يوحنا را در آثار ابوالفتوح، با عبارت «على ما ينسب إليه»۱۸ آورده است و کاتب نسخه شماره ۵۳۳ آستان قدس از تحرير عربى يوحنا، آن را به بهاءالدين آملى(؟) نسبت داده است ... ۱۹ و ۲۰ و مباحث مربوط، که در جاى خود به طور مستوفى بحث شده است.
فصل دوم: معرفى نسخه هاى خطى و چاپى تفسير ابوالفتوح
در اين فصل نسخه هاى خطى تفسير از کتابخانه آستان قدس، سلطنتى، سپهسالار و مجلس به تفصيل معرفى مى شود. البته در مقدمه جلد سوم کتاب نيز نسخه هاى ديگرى ارائه گرديده است. تفصيل ذکر نسخه هاى خطى تفسير ابوالفتوح در مقدمه دکتر ياحقى بر تفسير آمده است.۲۱
فصل سوم: سبک و خصوصيات دستورى و لغوى و املايى
پس از ترجمه تفسير طبرى، از تفاسيرى که به فارسى نوشته شد، تفسير شاهپور از عمادالدين ابوالمظفر طاهر بن محمّد اسفراينى (م ۴۷۱ ق) و تفسير زاهدى از ابو نصر احمد بن حسن سليمانى زاهدى و تفسير سورآبادى از ابوبکر عقيق بن محمّد سورآبادى را مى توان نام برد. ولى از اين چند تفسير که بگذريم تفسير ابوالفتوح، بدون ترديد، يکى از ذخاير بسيار نفيس و ذى قيمت ادب زبان فارسى است. با آن که قرآن مجيد را تفسير مى کند و ظاهراً بايد تحت تأثير ادبيات عرب قرار گيرد، آنقدر که آثار کهن فارسى مانند چهار مقاله عروضى سمرقندى و کليله و دمنه، ابوالمعالى، مقامات حميدى و مانند آنها از لغات تازى بهرمند هستند، نثر ساده و روان ابوالفتوح، از هر نوع تکلّف و تصنّع، عارى و در نهايتِ سادگى و زيبايى، داراى واژه هاى فارسى لطيفى است که در قرون بعد، همه از ميان رفته است.
دکتر حقوقى که خود صاحب نظر در ادب پارسى بود و مدتى نيز رياست دانشکده ادبيات دانشگاه تهران را به عهده داشت، در بخش اخير، مفصل و مستوفى، در حيطه تخصصى خود، يعنى مباحث لغوى، املايى و ادبى تفسير، اظهار نظر مى کند و شايد بتوان فصل سوم کتاب را مهم ترين و سودمندترين قسمت تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى دانست. اين مبحث به تنهايى رساله دکترى مرحوم حقوقى بوده است که بعدها با تکميل آن و اضافه کردن مباحث ديگر در سه مجلد به چاپ رسيد. در اين بخش ابتدا شيوه ابوالفتوح در ترجمه آيات بررسى مى شود. محقق آورده است:
سعى وى [ابوالفتوح] در اين است که حتى المقدور کلمات عربى را به پارسى سره برگرداند. ترجمه هاى فارسى شيخ، ملاک خوبى براى اين است که تشخيص دهيم، لغات عربى تا چه مقدار وارد زبان شده و با توجّه به قرون گذشته، کميت و کيفيت آن را در نظر بگيريم ... سعى بسيار در انتخاب لغات پارسى به کار برده، مع هذا نتوانسته يکباره از اين قيد (آميختگى زبان فارسى به عربى) رهايى يابد.۲۲
از مهم ترين فوايد اين فصل، گردآورىِ واژه هاى نادر تفسير ابوالفتوح است. محقق محترم واژه هايى را که در تفسير به کار رفته است و در کتب آن عصر يافت نمى شود جمع کرده، و ضمن مراجعه به سه فرهنگ برهان قاطع، بهار عجم و غياث اللغات، اگر آن لغت در اين کتب نبوده و يا به آن معنا که ابوالفتوح استعمال کرده است، نيامده باشد، جزو لغات نادر تفسير ابوالفتوح به شمار آورده است.
مؤلف، اين لغات را به شيوه الفبايى مرتب کرده است. البته برخى اشکال کرده اند که تتبع آقاى حقوقى کامل نبوده و براى آن که حکم کنيم که لغتى جزو لغات نادر و از مفردات و مختصات تفسير ابوالفتوح است، بايد به منابع و فرهنگ هاى بيشترى مراجعه کرد و نمى توان به صرف نيافتن در سه فرهنگ مذکور، آن لغت را نادر دانست.۲۳
نکته ديگرى که محقق اشاره کرده است، صنايع لفظى تفسير است. نمونه هايى از اين صنايع که با شواهد آن آمده است، عبارت اند از: سجع متوازى، سجع متوازن، تجنيس خطى و مزدوج، تجنيس مطرّف و تجنيس مکرّر. خصوصيات دستورى و شيوه نثر تفسير نيز مورد توجّه قرار گرفته است. به عقيده مؤلف، نثر ساده و شيواى ابوالفتوح با آن که در عداد کتب قرن پنجم به شمار مى آيد، آثار سبک قديم در آن هويداست و شيخ از استعمال «ياء» استمرارى و شرطى و تمنايى و مانند آن در افعال انشايى سرباز نزده است. در مورد اشعار فارسى نيز اگرچه نسبت به حجم تفسير بسيار اندک است، ولى از جهت شيوه تذکار و وعظ قابل توجّه است. افسوس که ابوالفتوح در اثناى ذکر آن اشعار از نام شاعر و سراينده آن خوددارى يا غفلت کرده است و بنا به نظر آقاى دکتر حقوقى فقط از سه شاعر (عنصرى، سنايى و يوسف عروضى) نام مى برد.
«تفسير ابوالفتوح و تفاسير ديگر» بحث ديگرى است که محقق محترم به طرح آن مى پردازد.
پوشيده نيست که دو سه دهه آغاز سده ششم هجرى را «عصر تفسيرنويسى» گفته اند، چرا که به فاصله کمتر از سى سال، دست کم، چهار تفسير بزرگ و پرآوازه قرآن مجيد، تأليف شده است. کشف الأسرار و عدة الأبرار به مشرب عامّه و در سال ۵۲۰ ق، تدوين شد. تفسير ابوالفتوح ميانه سال هاى ۵۱۰ تا ۵۳۳ ق، الکشاف عن حقايق التنزيل در سال ۵۲۸ ق، و مجمع البيان في تفسير القرآن در ۵۴۸ ق، نوشته شده است. البته هيچ يک از اين مفسران از يکديگر نام نبرده اند، ولى بحث تأثير آنها بر ديگرى مطرح بوده است. همچنين است مسأله تأثير تبيان شيخ طوسى بر ابوالفتوح يا وامدار بودن فخر رازى از روض الجنان.
دکتر حقوقى، با ارائه مثال هايى، قايل است که تفسير ابوالفتوح در کليات مسائل، شباهت کامل به تبيان دارد و فخر رازى در تأليف خود، تفسير شيخ را پيش روى داشته و از آن استفاده هاى فراوانى کرده است.۲۴ به نظر مى رسد در مورد فخر رازى نياز به دقت و کنکاش بيشترى مى باشد؛ اما درباره تأثير ترجمه تفسير طبرى ايشان مى گويد: به هيچ وجه دليلى نداريم که بگوييم شيخ، تحت تأثير ترجمه تفسير طبرى قرار گرفته؛ زيرا سبک و خصوصيات و شيوه نثر تفسير شيخ، با ترجمه تفسير طبرى، تفاوت بيّن دارد، و نثر ترجمه تفسير طبرى کهنه تر و دست نخورده تر از نثر تفسير ابوالفتوح است و از مزاياى نثر دوره اوّل، خصوصياتى در ترجمه طبرى ديده مى شود که در تفسير شيخ وجود ندارد.۲۵
نظر ايشان با سخن دکتر محمّد ناصح فاصله زيادى دارد. وى مى نويسد:
صاحب روض الجنان و روح الجنان با ترجمه تفسير طبرى و احتمالاً تفسير طبرى، مأنوس بوده و اين اثر بزرگ و معتبر را در مراحل مختلفِ تأليف روض الجنان و روح الجنان به پيش چشم داشته است ... چندان که گويى مى توان با مقايسه ضمنىِ آن با ترجمه تفسير طبرى، بخش هايى از تفسير ابوالفتوح را تصحيح کرد ... نکته ديگر آن که، ترجمه آيات روض الجنان و روح الجنان، با توجّه به شباهتى که با ترجمه تفسير طبرى دارد، تحت تأثير لهجه درى و زبان خراسانى است. احتمال قريب به يقين آن است که ابوالفتوح رازى با لهجه مردم خراسان ـ و بويژه نيشابور ـ از طريق آثارى چون ترجمه تفسير طبر آشنا بوده ....۲۶
نظر مرحوم دکتر حقوقى در مقاله دکتر محمدجعفر ياحقى، بيشتر به نقد کشيده شده است.۲۷
محقق محترم در اين بخش از ارتباط تفسير ابوالفتوح با بقيّه تفاسير هم عصر خود و يا اثرگذارى آن بر تفاسير بعد خود مانند گازر يا منهج الصادقين، سخنى نگفته است.
فصل چهارم: مباحث تاريخى تفسير
يکى از علوم قرآن که همواره مورد توجّه بوده است، مباحث مربوط به تاريخ و قصص در قرآن است.
دکتر حقوقى در اين فصل، مبحث قصص را به جلد سوم ارجاع داده و در مورد غزوات پيامبر اکرم و جنگ هاى حضرت امير عليه السلام فهرست مطالب را از تفسير ابوالفتوح آورده است.
فصل پنجم: مجادلات مذهبى در قرن پنجم و ششم
در اين فصل ابتدا اشاره اى به مناظرات و مجادلاتِ فِرَق مذهبى در دو قرن پنج و شش شده است و انعکاسِ مدون و مرتب و البته عالمانه اين مجادلات در تفسير مطرح مى شود. در بخش ديگر، جنبه تشيعِ تفسير ابوالفتوح را يادآور شده و معتقد است، اين تفسير از آثار ديگر در يک قرن و نيم حوالى آن از جهت داشتن رايحه تشيع قوى تر است. مختصرى از مباحث کلامى و فقهىِ مندرج در تفسير، پايان بخشِ جلدِ اوّل تحقيق در تفسير ابوالفتوح است.
جلد دوم: تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، احاديث، به جمع و تأليف دکتر عسکر حقوقى، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، ۵۲۶ ص، وزيرى. حديث در لغت به معنى هر چيز نو و جديد است و خبر و کلام را نيز حديث گفته اند.۲۸ و در اصطلاح عبارت است از سخنى که حاکى از قول يا فعل يا تقرير معصوم باشد.۲۹
نقش و فضيلت حديث و اهمّيت آن در بناى علوم و معارف اسلامى بر کسى پوشيده نيست. از ابتداى اسلام، قرآن و حديث دو منبع معتبر هدايت مسلمين بوده اند و پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله به حفظ و ضبط و نقل احاديث سفارش و تأکيد مى فرمود.۳۰ احاديثى که حفظ چهل حديث در آنها سفارش شده است، بهترين دليلِ اهتمام رسول مکرم اسلام به نقل و ضبط و حفظ و تدوين حديث است. با اين وصف عامه ادعا دارند که پيامبر از نوشتن و تدوين حديث منع فرموده است! و رواياتى هم در اين موضوع به آن حضرت نسبت داده اند و سپس متأخرين در مقام جمع و توجيه برآمده اند و دچار اختلاف و اشتباه فراوان شده اند.۳۱
در ميان عامه تدوين حديث به طور رسمى سالها به تأخير افتاد و عواقب شومى در پى داشت، تا زمانى که عمر بن عبدالعزيز (۹۹ ـ ۱۰۱ق) به تدوين حديث فرمان داد، که ابته در اين زمان بيشتر صحابه از دنيا رفته بودند و زمينه براى دروغ پردازان و جعل کنندگان فراهم بود. در مقابل امام اميرالمؤمنين على و ائمه اطهار عليهم السلام نسبت به حفظ و کتابت و نشر حديث اهتمام شديد داشتند و خود به نوشتن و املاء حديث پرداختند و پيروان را بدان تشويق مى کردند. اولين اثر در ابن باره همان صحيفه اى است که امير مؤمنان على عليه السلام از احاديث رسول خدا صلى الله عليه وآله تدوين کرده اند و احياناً از آن به کتاب على يا صحيفه جامعه تعبير مى شود و چنانچه برخى گفته اند، اين دو با هم فرق دارند.۳۲ در طبقه صحابه و تابعين نيز عده اى از پيروان اهل بيت عصمت عليهم السلام به تأليف کتاب هاى حديثى اهتمام ورزيده اند که در مقام خود بحث شده است.۳۳
اما نقش حديث در تفسير در ميان مسلمانان از همان اوان دوره تفسيرنويسى نقشى کليدى و با اهمّيت بوده است و در حقيقت تفسير مأثور يا نقلى که استفاده از سنت در آن چشمگير است، رايج و پررنگ بوده است و مى توان گفت: تفسير مأثور آن است که مراجعه به سنت به عنوان يکى از راه هاى شناخت قرآن، اهمّيت دارد.
بعد از کلمات پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله عامه اهمّيت زيادى به قول صحابه در تفسير داده اند، ولى شيعيان و مفسران شيعه اقوال صحابه و تابعين را در تفسير، اگرچه استفاده کرده اند، ولى آنها را مستقلاً حجت نمى دانند.۳۴
آنچه در ميان مفسران شيعه اهمّيت والايى دارد، اقوال و سخنان خزينه داران وحى الهى و حاملان علم ربانى، خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بوده است. نمونه اين نگرش و استفاده تفسير على بن ابراهيم قمى، تفسير عياشى، نورالثقلين و برهان است.
نکته مهم و دقيق در استفاده روايات براى فهم آيات، يکى رسوخ اسرائيليات و شناسايى سره از ناسره احاديث تفسيرى است و ديگرى عدم وجود روايات براى تفسير همه آيات قرآن کريم.
شيخ ابوالفتوح رازى در اثر سترگ خود، اگرچه به اقوال مفسرانى چون قتاده و سُدّى استناد مى کند، ولى شاکله اصلى کار را از روايات پيامبر اکرم و ائمه اطهار عليهم السلام محکم کرده است. مرحوم دکتر حقوقى در بخش اوّل از جلد دوم تحقيق خود، فهرست احاديث نبوى موجود در تفسير ابوالفتوح را گردآورى کرده است. ايشان ضمن تدوين اين نمايه، با مراجعه به کتب حديث مانند صحيح بخارى و مسلم و جامع الصغير سيوطى و مستدرک البحار و سفينة البحار و ... به تکميل و تنقيح آنها مبادرت کرده و اعراب گذارى نموده است و ترجمه همه روايات را از خود تفسير آورده، لذا مى توان گفت مجموعه احاديث با ترجمه روان ابوالفتوح رازى، در اين جلد جمع آورى شده است. رواياتى که در متن تفسير به زبان فارسى آمده نيز اضافه شده است.
محقق محترم تعداد ۶۵۰ روايت که متن عربى آن در تفسير بوده و چهارصد و نود و هشت روايت که با متن فارسى در تفسير استفاده شده است را گردآورده است.
از آن جا که متن چاپى داراى اغلاط زيادى بوده است، روايات يا ترجمه آنها، همه از روى نسخه هاى خطى تفسير، تصحيح و تحقيق شده و مصدر آن از چاپ پنج جلدى تفسير ابوالفتوح استخراج شده است.
بخش دوم:
اين بخش مربوط به فهرست رواياتى است که از ائمه اطهار عليهم السلام در تفسير نقل شده است و مانند بخش قبل ابتدا احاديثى که متن عربى آنها در تفسير بوده با ترجمه ابوالفتوح آمده و سپس رواياتى که با متن فارسى آمده است، تدوين شده است. در اين قسمت ۱۹۵ روايت آمده که مجموعاً آقاى حقوقى ۲۰۱۷ روايت را از تفسير ابوالفتوح جمع آورى کرده است.
در پايان اين جلد نيز فهرست اعلام اشخاص، قبايل و فرق، اسامى امکنه و اسامى کتب و مجلات و رسايل آمده است.
جلد سوم: تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، قصص، عکسر حقوقى، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۸، ۵۳۱ ص، وزيرى.
داستان ها و قصص از ديرباز در حيات آدمى نقش داشته است و کتب آسمانى نيز براى ابلاغ پيام خود و يا اتمام حجت از ذکر قصص استفاده زيادى کرده اند. در پايان داستان يوسف پيامبر، که شايد منسجم ترين و کامل ترين قصص قرآن باشد، فرموده است: «لقد کان في قَصَصِهم عبرة لأولى الالباب».۳۵ قرآن کريم از مجراى اين داستان ها، بزرگ ترين لغزش ها و معمول ترين انحرافات بشرى را به شيوه اى بى نظير، زيبا و جذاب به نمايش مى گذارد. در طول چندين قرن سير علوم قرآنى، کتاب هاى بسيارى در زمينه قصص الانبياء و قصص قرآن به رشته تحرير درآمده که از مهم ترين آنها قصص الانبياء از ابو بکر عتيق نيشابورى مشهور به سورآبادى، قصص الانبياء از قطب الدين راوندى و از ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى را مى توان نام برد. غير از تأليف قصص به صورت مستقل بيشتر مفسرين در لا به لاى آثار خود و در حين پرداختن به آياتِ مربوط به قصص، اين داستان ها را پرورش داده اند و با استفاده از روايات صحيح و سقيم، قصه هاى قرآنى را کامل کرده اند.
از همين جا بحث ورود اسرائيليات به قصص مطرح مى شود. احاديث مجعول به همراهى داستان سرايان و خرافه پردازان درباره زندگى پيامبران الهى، افسانه هاى فراوانى ساختند، به گونه اى که سرگذشت و زندگانى انبياى عظام را، هاله اى از گزافه گويى ها و دروغ پردازى ها احاطه کرده است و اين افسانه هاى بى اساس از قرن دوّم که نهضت تفسير نويسى شروع شد و در قرن چهارم که گسترش يافت، کم و بيش در تفاسير نيز رسوخ کرد.۳۶
احتمالاً اوّلين بار قصص قرآن به فارسى در ترجمه تفسيرِ طبرى (اگر واقعاً ترجمه طبرى باشد) توسط جمعى از علماء ماوراءالنهر صورت پذيرفت و پس از آن در تفسير اسفراينى و زاهد و سورآبادى مسلمانان پارسى زبان از قصص قرآن بهره مند شدند. در نيمه اوّل قرن ششم نيز شيخ ابوالفتوح رازى وارد اين ميدان شد و با عبارات ساده و روان فارسى، قصص قرآن را بيان کرد.
او توفيق يافت داستان هاى قرآنى را به خوبى بپردازد و از آرايش سخن، آن چنان که مخلّ معنى و سبب فراموشى مقصود است، بپرهيزد، و آيات براعت و فصاحت و بلاغت را در سادگى و زيبايىِ انشاى خود نشان بدهد. از اين روى، مطالعه تاريخ پر هيجان پيشوايان حق از نوشته پارسى گوىِ نغزگفتارى چون ابوالفتوح رازى، در خور توجّه است.
اين تفسير ارجمند، مشتمل است بر تاريخ آفرينش جهان و خلقت آدم، تا رويدادها و حوادث عصر پيامبر بزرگ اسلام و نيز سوانحى که پس از آن بزرگوار روى داد.
واضح است داستان هاى تفسير به آرايش و تدوينى که آقاى دکتر حقوقى در اين جلد آورده اند، در روض الجنان و روح الجنان نيست، بلکه هر داستان، در خلال تفسير آيات، جاى جاىِ سوره هاى قرآن نقل و بيان شده و محقق ضمن جمع اين تکه هاى متفرق و چينش آنها کنار هم، به تنظيم و تلفيق آنها به شيوه اى که هر قصه مستقلاً به نظم و نسق تاريخى درآيد، پرداخته است؛ به عنوان مثال، داستان حضرت موسى عليه السلام، در ۳۴ سوره و در خلال تفسير ۱۴۳ آيه ذکر شده که اين همه در کنار هم مرتب شده است.
مؤلف، در تنظيم قصص و تأليف کتاب حاضر، به نسخه چاپى اکتفا نکرده است، بلکه به نُه نسخه خطى و عکسىِ ناتمام از تفسير رجوع نموده و در ذيل هر داستان، مآخذ نسخه خطى مورد استفاده را آورده و در مقدمه نيز اين نسخه ها را به تفصيل معرفى نموده است.
محقق محترم، داستان پيامبران را از آدم تا حضرت عيسى عليهما السلام آورده و بعد از آن قصه قرآنىِ ذوالقرنين، اصحاب کهف و اُخدود، سيل عرم، اصحاب فيل، لقمان، هاروت و ماروت، اصحاب السبت، اصحاب رَس و برصياى راهب را ذکر کرده و به همين جا ختم نموده است و وارد داستان هاى زمان پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله نشده و اين بخش را به فرصت ديگرى احاله داده است که ظاهراً ديگر موفق به تأليف نشده است.
در پايان، به روح آسمانى شيخ مفسّرِ عالى مقام، که معارف زلال وحى را در ظرف زيباى سخن فارسى به دوستداران عرضه کرد، درود مى فرستيم و همه کسانى که در طول اين قرون و اعصار به اين اثر گرانقدر اهتمامى ورزيدند را مى ستاييم و ارج نهاده و براى مرحوم دکتر عسکر حقوقى نيز طلب رحمت و غفران الهى داريم.
مرحوم دکتر حقوقى، بنا به گفته خود، تحقيق در تفسير ابوالفتوح را در هفت جلد سامان داده۳۷ که سه جلد ياد شده به زيور طبع آراسته شده و چهار جلد ديگر، که شامل زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله فرهنگ عربى ـ فارسى، فرهنگ اصطلاحات و معرفى رجال نامبرده شده در تفسير ابوالفتوح است از چاپ باز مانده است. اميد که دستى متوکل بر خالق از آستين پژوهشى مردى به درآيد و صاحب اراده اى کمر به خدمت بندد و اسباب طبع آن چهار جلد را نيز فراهم سازد.
منابع و مآخذ
۱. اعلام القرآن، محمّد خزائلى، تهران: امير کبير، سوم، ۱۳۵۵ ش.
۲. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، بهاءالدين خرمشاهى، تهران: دوستان ـ ناهيد، اوّل، ۱۳۷۷ش.
۳. روض الجِنان و روح الجَنان في تفسير القرآن، ابوالفتوح رازى، به کوشش و تصحيح: دکتر محمّد جعفر ياحقى و دکتر محمّدمهدى ناصح، مشهد: بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، اوّل، ۱۳۷۱ش.
۴. روضات الجنات، خونسارى، قم: اسماعيليان، [بى تا].
۵. رياض العلماء و حياض الفضلاء، افندى، قم: خيام، ۱۴۰۱ ق.
۶. فرق الشيعة، نوبختى، به کوشش: سيدمحمّد صادق آل بحرالعلوم، نجف: حيدريه، ۱۳۵۵ ق.
۷. فرهنگ فرق اسلامى، محمدجواد مشکور، با مقدمه و توضيحات: کاظم مدير شانه چى، مشهد: بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، دوم، ۱۳۷۲ش.
۸. قصص الانبياء، قطب الدين راوندى، تحقيق: غلامرضا عرفانيان، مشهد: بنياد پژوهش ها، ۱۴۰۹ ق.
۹. قرآن پژوهى، بهاءالدين خرمشاهى، تهران: مرکز نشر فرهنگى مشرق، دوم، ۱۳۷۲ش.
۱۰. معجم الفرق الاسلاميه، شريف يحيى الأمين، بيروت: دارالاضواء، اوّل، ۱۴۰۶ ق.
۱۱. المفسرون حياتهم و منهجهم، محمدعلى ايازى، تهران: وزارت ارشاد، ۱۴۱۴ ق.
۱۲. يادنامه طبرى، تهران: وزارت ارشاد و مرکز تحقيقات علمى، اوّل، ۱۳۶۹ش.
۱. سوره فرقان، آيه ۳۳.
۲. الاتقان في علوم القرآن، سيوطى، ج ۲، ص ۳۴۷؛ بحر المحيط، ج ۱، ص ۱۳.
۳. تأسيس الشيعة لفنون الاسلام، صدر، ص ۳۱۶ ـ ۳۱۸.
۴. الذريعة، ج ۴، ص ۳۱۷.
۵. تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، ج ۱، ص پنجاه و هشت تا شصت و يک.
۶. عبدالله محض مى گفت: همه مردم علاقه داشتند تا از علويان باشند، اما هيچ گاه علويان آرزو نکردند که از ديگران باشند. ر.ک: عمدة الطالب في انساب آل ابى طالب، ص ۱۰۱.
۷. به طور مثال، موج نفرت مردم خراسان از حکومت بنى اميه بعد از شهادت زيد بن على، ر.ک: يعقوبى، ج ۲، ص ۳۲۶.
۸. براى بررسى بيشتر، ر.ک: تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان.
۹. النقض، تعليقات، ج ۲، ص ۶۲۳.
۱۰. انيس المؤمنين، محمّد حمودى، ص ۱۸۶.
۱۱. ياد کرد: الذريعة، ج ۴، ص ۱۵۰.
۱۲. ر.ک: فرق الشيعة، نوبختى، ص ۵۵؛ فرهنگ فرق اسلامى، محمدجواد مشکور، ص ۲۱۶؛ معجم الفرق الاسلامية، شريف يحيى الأمين.
۱۳. بيان الاديان، به اهتمام عباس اقبال آشتيانى، تهران، ۱۳۱۲ش.
۱۴. السنن الکبرى، نسائى، ج ۵، ص ۱۱، ح ۸۰۰۸؛ مسند أبي يعلي، ج ۲، ص ۴۱۷، ح ۲۳۶. همچنين ر.ک: تاريخ ادب العرب، مصطفى صادق الرافعى، ج ۱، ص ۲۸۵.
۱۵. تفسير ابوالفتوح، ج ۵، چاپ تهران، ۱۳۱۵.
۱۶. ملاحظاتى چند درباره تفسير فارسى ابوالفتوح رازى، مهر، ۱۳۱۵ ـ ۱۳۱۶ش. س ۴، ش ۷.
۱۷. روض الجنان و روح الجنان، ياحقى و ناصح، ج ۱، ص ۶۰ ـ ۶۱.
۱۸. رياض العلماء، ج ۲، ص ۱۵۸.
۱۹. فهرست آستان قدس رضوى، ج ۴، ص ۱۵۴؛ فهرست الفبايى، ص ۶۱۵.
۲۰. اين کتاب داراى تحريرهاى متعدد عربى و فارسى است، ر.ک: منزوى، ج ۱/۲، ص ۹۵۰.
۲۱. مقدمه تفسير ...، ص هفتاد و سه تا هشتاد و نه.
۲۲. تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، ج ۱، ص ۶۶ ـ ۶۸.
۲۳. نقدى بر تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، دکتر على رواقى، راهنماى کتاب، ش۱۱، س۱۳۴۷، ص۳۹۳.
۲۴. تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى، ج ۱، ص ۱۹۶.
۲۵. همان، ص ۲۱۰.
۲۶. يادنامه طبرى، ص ۳۱۶.
۲۷. همان، ص ۳۲۲ ـ ۳۳۳.
۲۸. الصحاح، ج ۱، ص ۲۷۸؛ المصباح المنير، ج ۱، ص ۱۲۴.
۲۹. مقباس الهداية، مامقانى، ج ۱، ص ۵۷.
۳۰. بحارالأنوار، ج ۲، ص ۱۴۴.
۳۱. ر.ک: تدوين السنة الشريفة، حسينى جلالى.
۳۲. تأسيس الشيعه لفنون الاسلام، صدر، ص ۲۷۹؛ سنن، ابن ماجه، ج ۲، ص ۸۸۲.
۳۳. ر.ک: تاريخ عمومى حديث، مجيد معارف؛ تاريخ حديث، کاظم مديرشانه چى.
۳۴. البيان، آيه الله خويى، ص ۳۹۷.
۳۵. سوره يوسف، آيه ۱۱۱.
۳۶. براى اين بحث، ر.ک: الاسرائيليات في التفسير والحديث، محمدحسين ذهبى؛ اسرائيليات القرآن، محمّد جواد مغنيه.
۳۷. چهره ها در تاريخچه نظام آموزش عالى حقوق و عدليه نوين، ص ۳۰۷.