یادی از علّامه شعرانی و علّامه قزوینی
در شماره نخستین خبرنامه ذکری از مرحوم دکتر عسگر حقوقی اردبیلی به میان آمد و گوشهای از زندگی او بیان شد. و در شماره دوم وعده کردیم که زندگانی نامۀ دو تن دیگر از محققانی را که سعی وافری در معرفی ابوالفتوح رازی و تصحیح تفسیر وی داشتهاند، عرضه نماییم. در اینجا گوشه از زندگی و آثار مرحوم علا میرزا ابوالحسن شعرانی و مرحوم علامه محمد خان قزوینی بازگو میشود.
۱. علامه میرزا ابوالحسن شعرانی
میرزا ابوالحسن شعرانی در سال ۱۳۲۰ ق، در تهران، از خانوادهای مذهبی و دارای مکانت دینی و اجتماعی به دنیا آمد. پدرش حاج شیخ محمد از نوادگان ملا فتح الله کاشانی، صاحب تفسیر منهج الصادقین و مادرش دختر میرزا ابراهیم نواب، صاحب کتاب فیض الدموع بود.
وی ابتدا در مدرسۀ فخریه (مروی) به تحصیل علوم دینی پرداخت و پس از ارتحال پدرش، در سال ۱۳۴۶ ق، راهی نجف اشرف شد و پس از کسب مدارج عالی در علوم دینی و آشنایی و تبحّر در رشتههای گوناگون علمی به تهران بازگشت و به تحقیق، تدریس و تألیف پرداخت.
اساتید او در دوران تحصیل عبارتاند از:
۱. سید ابوتراب خوانساری، ۲. میرزا محمود قمی متخلص به رضوان، ۳. میرزا طاهر تنکابنی، ۴. حاج شیخ عبدالنبی نوری، ۵. حکیم هیدجی، ۶. میرزا مهدی آشتیانی، ۷. شیخ مسیح طالقانی، ۸. حاج آقا بزرگ ساوجی، ۹. ادیب لواسانی، ۱۰. شیخ محمّد رضا قمشهای، ۱۱. میرزا علی اکبر یزدی، ۱۲. میرزا حبیب الله ذوالفنون، ۱۳. پدر بزرگوارش حاج شیخ محمّد، ۱۴. سید ابوتراب خوانساری.
پس از بازگشت وی به تهران، به دستور مرحوم سید حسن مدرس در مدرسه سپهسالار به تدریس اشتغال یافت و تا پایان عمر دست از تدریس، تحقیق، تألیف و تتبّع برنداشت.
آیت الله شعرانی در طول حیات پربار علمی خویش شاگردان بزرگی پرورد که هر کدام در مراتب دینی و علمی خود موقعیتی بسزا داشته و دارند و اکنون گرمی برخی از درسهای حوزههای علوم دینی مرهون دست پروردگان و شاگردان برجستۀ آن فقید سعید است.
در اینجا نام تنی چند از شاگردان آن عالم فرزانه را به شمارش میآوریم.
آیات و حجج اسلام و اساتید گرانقدر حضرات آقایان: مرحوم میرزا هاشم آملی (پیش از رفتن به نجف)، عبد الله جوادی آملی، سید محمد باقر حجتی، حسن حسن زاده آملی، محمد خوانساری، مرحوم سید حسن سادات ناصری، احمد سیّاح، سید عبّاس شجاعی، مرحوم عماد الدین شهرستانی، سید رضی شیرازی، مرحوم علی اکبر غفاری، قوامی واعظ، مهدی محقق، آقا کمال مرتضوی، سید محمد حسن مرتضوی، مرحوم سید حسن میرخانی، مرحوم محمد علی ناصح، مهدی نوایی، علی اکبر وحید.
گوشههایی از حیات علمی
آیت الله شعرانی در مقدمۀ ترجمۀ نفس المهموم خود نگاشتهاند:
چون عهد شباب به تحصیل علوم و حفظ اصطلاحات و رسوم بگذشت و اقتداءً باسلافی الصالحین من عهد صاحب منهج الصادقین از هر علمی بهره بگرفتم و از هر خرمنی خوشه برداشتم؛ گاهی به مطالعۀ کتب ادب از عجم و عرب و زمانی به دراست اشارات و اسفار و زمانی به تتبّع تفاسیر و اخبار، وقتی به تفسیر و تحشیۀ کتب فقه و اصول و گاهی به تعمّق در مسائل ریاضی و معقول، تا آن عهد به سرآمد.
لَقَد طُفتُ فی تِلکَ المَعاهِدِ کُلّّها
وَ سَرَّحتُ طَرفی بَینَ تِلکَ المَعالِمِ
سالیان دراز شب بیدار و روز در تکرار همیشه ملازم دفتر و کراریس و پیوسته مرافق اقلام و قراطیس بودم. ناگهان سروش غیب در گوش این ندا داد که علم برای معرفت است و معرفت بذر عمل و طاعت؛ و طاعت بیاخلاص نشود و این همه میسّر نگردد، مگر به توفیق خدا و توسل به اولیا، مشغولی تا چند؟
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
دکتر قوامی در چهرۀ درخشان گوید:
یکی از علمای شیعه که خود در رشتههای مختلفۀ علمی، حوزۀ درس دارد و دارای دقت نظر است، حضرت آیت الله شعرانی را خواجه نصیر عصر معرفی میکرد و میگفت هیئتِ فلاماریون را از فرانسه به فارسی ترجمه کردند و برای جمعی در مدرسۀ عالی سپهسالار ـ که یکی از آنها خودم بودم ـ درس میگفتند و این دانشمندان اضافه میکند که در زمان مرحوم مدرّس ـ اعلی الله مقامه ـ سید حسن مدرّس دستور داد آیت الله شعرانی در مدرسۀ عالی سپهسالار ریاضی تدریس بفرمایند و نقل شد در مروی فلسفه تدریس میفرمودند.۱
همو میافزاید:
یکی از اساتید عالیقدر ـ که اخیراً در دانشکدۀ الهیات تدریس میکرد و بدرود حیات گفت ـ به نگارنده گفت: آقای شعرانی قولی است که جملی بر آناند و نقل شد که در دوران عمر، جز مقداری از آن را، تا یک بعد از نیمه شب به مطالعه و تحقیق و نگارش میپرداختند؛ چنان که خودشان هم به عبارت دیگر نگاشتهاند و در این قسمت اخیر بیماری آن مرحوم، مطالعات و زحمات نسبتاً کم شده بود، ولی ادامه داشت و سعی داشتند در احیای معارف دین مقدّس اسلام و مذهب حقّۀ جعفری اثنی عشری به هیچ وجه، کوتاهی ننموده و کمال جدّیت را بنمایند و در حدود سی سال در منزل و خارج از منزل، حوزۀ درس داشتند و سطوح را بتمامها خصوصاً جلدین کفایة الاصول مرحوم استاد المحققین حضرت آیة الله العظمی آخوند ملا کاظم خراسانی را تدریس میفرمودند که نگارنده در حدود بیست سال قبل [از زمان تألیف کتاب چهره درخشان] در محضر درس کفایۀ ایشان شرکت داشتم و اخیراً درسها در اثر بیماری و ضعف تعطیل شده بود و فقط اسفار اربعه صدرالمتألهین شیرازی ـ رحمة الله علیه ـ را شبها در منزل تدریس مینمودند و ممکن بود گاهی در اثر تقاضای طالبان فضیلت، درسی اضافه شود؛ زیرا تا آنجا که درخور استطاعت ایشان بود اگر برای استفاضه در رشتههای مختلفه علمی و فنونی که در آن تبحر داشتند، به ایشان مراجعه میشد، دست ردّ بر سینۀ کسی نمیگذاشتند.
به گیتی بهتر از دانشوری نیست
بجز دانش به گیتی مهتری نیست
سری سخت و دلی ستوار باید
که کار دین و دانش سرسری نیست
بجز یک پرتو از انوار دانش
فروغ آفتاب خاوری نیست۲
به گفتۀ صاحب چهرۀ درخشان (ص ۱۱ ـ ۱۶) اشتغالات علمی علامه شعرانی را پس از ادراک حوزۀ علمیۀ تهران، قم و نجف و بازگشت ایشان به تهران در سه محور تدریس، تبلیغ و تحقیق میتوان خلاصه کرد. دربارۀ تدریس ایشان، سخن گفته شد و در خصوص بعد تبلیغی زندگی ایشان باید گفت:
ایشان رهبریِ روحانی قلب پایتخت کشور شیعه، یعنی امامت جماعت مسجد ملا ابوالحسن (جدّشان)، معروف به مسجد حوض، نزدیک بازار تهران را بر عهده داشتند که خود مرحوم ملا ابوالحسن مجتهد تهرانی آن را از املاک شخصی خود نقشه برداشته و به طوری که نقل کردند، ساخته است. در این مسجد اعتقادات، احکام، اخلاق و معارف دینی را خود ایشان و نیز گویندگان مذهبی برای مردم بیان میکردند و مرجوم شعرانی برای تجدید بنای مسجد خیلی زحمت کشیدند تا به صورت فعلی درآمد.
وفات
آیة الله شعرانی در اواخر عمر دچار ضعف و نقاهت و بیماری قلب و ریه شدند و زیر نظر پزشک بودند و چون بیماریشان شدت یافت، برای معالجه به آلمان رفتند و در بیمارستانی در شهر هامبورگ بستری گردیدند، لکن معالجات سودی نبخشید و شب یکشنبه هفتم شوال المکرم ۱۳۹۳ (۱۲/۸/۱۳۵۲) سی و پنج دقیقه بعد از نیمه شب در بیمارستان بدرود زندگی گفتند و روز چهارشنبه جنازه به تهران حمل شد و قبل از ظهر روز پنجشنبه تشییع جنازه گردید و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام به خاک سپرده شد.
آثار علامه شعرانی۳
الف. تألیف
۱. استخراج لغات و تهیۀ تراجم احوال و تنظیم قسمتی از آغاز حرف «الف» لغتنامۀ دهخدا.
در مقدمۀ این لغتنامه (صفحۀ ۳۶۵) از ایشان با نام ابوالحسن شعرانی یاد شده است.
۲. جُستاری در تبیین «انحدر نجوم» در حدیث عمر بن حنظله.۴ این جُستار از حاشیۀ الوافی به تصحیح ایشان نقل شده است.
۳. جُستاری در ردّ انتساب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام.۵ این جُستار از خاتمۀ مجمع البیان به تصحیح و تعلیق ایشان نقل شده است. توضیحی در این باره و این که جناب طبرسی به همین سبب ذکری در تفسیر خود، از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام نیاورده، در مجلۀ نور علم، شمارۀ ۵۰ ـ ۵۱، ص ۱۱ به نقل از آیة الله حسن زاده آملی آمده است.
۴. جُستاری در بیان این که همۀ مخلوقات دارای جسم و روحاند.۶
۵. شرحی بر ۲۳ جملۀ خطبۀ ۱۸۴ نهج البلاغه (خطبۀ توحیدیه).۷ دستنویس این شرح در اختیار استاد حسنزاده آملی است و در جلد چهارم هزار و یک کلمه (ص ۱۶۹ ـ ۲۶۷، کلمۀ ۳۵۴) به چاپ رسیده است.
۶. جُستاری در تبیین معنای «مولا».۸
۷. جُستاری در شرح حال حاج شیخ عبدالنبی نوری۹ ردّ فصل الخطاب.
این تعلیقات مخطوط و غیرمطبوع است و ذکری از آن رد هزار و یک نکته (ج ۲، ص ۸۱۲) و چهرۀ درخشان، (ص ۱۳) آمده است. این حواشی در آخر شرح نهج البلاغه، تألیف آیة الله حسن زاده آملی، با نام «بیان» آورده شده است.
۸. جُستاری در تبیین معنای «اسم اعظم».۱۰
۹. جُستاری در تعیین نوزده نگهبان جهنم (علیها تسعة عشر).۱۱ این جستار در دمع السجوم (ترجمۀ نفس المهموم) هم آمده و آیة الله حسن زاده از آن جا نقل کرده است.
۱۰. فقه روضه خوانی.
این اثر در آداب روضهخوانی است.
۱۱. المدخل إلی عذب المنهل.
کتابی است در اصول فقه و مدخلی است بر شرح کفایۀ آخوند خراسانی (منهل الروایة علی أولی الدرایة من مشرع الکفایة) و قسمتی از آن در جلد سوم هزار و یک کلمه ذکر شده است.۱۲ این کتاب از سوی کنگرۀ شیخ انصاری در سال ۱۳۷۳ ش، به چاپ رسیده است.
۱۲. رسالهای در علم درایه و رجال.۱۳
این رساله در مجلۀ نور علم، شمارۀ ۵۰، فروردین ۱۳۷۲، ص ۱۵۰ ـ ۱۷۵ به چاپ رسیده است و در هزار و یک نکته (ج ۲، ص ۶۳۱)، چهرۀ درخشان (ص ۱۳) و در آسمان معرفت (ص ۱۳۶) ذکری از آن به میان آمده است.
۱۳. رسالۀ فلسفۀ اولی یا ما بعد الطبیعة.
این رساله در مجلۀ نور علم، شمارۀ ۵۰، ص ۳۳ ـ ۷۳ به چاپ رسیده است و مشتمل بر مهمترین اقوال فلاسفۀ اروپا در الهیّات و تجرّد و تطبیق اصطلاحات است. چاپخانۀ دانش برای اوّل بار این اثر را در سال ۱۳۱۶ ش، چاپ و منتشر کرده است.
۱۴. تجوید قرآن مجید، چاپ سوم، تهران: اسلامیه، ۱۳۵۱، جیبی، ۸۴۰ ص.
قواعد تجوید به زبان ساده و روان در این کتاب بازگو شده است.۱۴
۱۵. نثر طوبی (دائرة المعارف لغات قرآن مجید)،۱۵ چاپ دوم، تهران: اسلامیه، ۱۳۵۶، ۶۰۴ ص.
این کتاب، واژهنامهای قرآنی به زبان فارسی است که بخش اوّل آن از «الف» تا «شین» نوشتۀ ایشان و تکملۀ آن تا حرف «ی» تألیف آقای محمد قریب است.
مرحوم شعرانی این اثر را در اصل به عنوان ذیل تفسیر ابوالفتوح رازی نوشت که به نام جلد سیزدهم آن تفسیر ـ و سپس مستقلاً ـ چاپ شد. تفاوت این فرهنگ با سایر واژهنامهای قرآن قدیم، جز مفردات راغب، و جدید این است که متضمن تفسیر و بحثهای قرآن شناختی و کلامی است؛ یعنی صرفاً لغت ـ معنا نیست.
۱۶. استدراک علی الفصل الثالث من تشریح الأفلاک محقق بهاء الدین محمد عاملی، تهران: اسلامیه، ۱۳۷۸ ق، ۱ ج، ۳۱ ص.
محتوی مهمترین قواعد استخراج تقویم است.
۱۷. شهادت ثالثه (در اذان،۱۶ اقرار و شهادت) به ولایت حضرت امیرمؤمنان علیه السلام.
این رساله در هزار و یک نکته، ج ۲، ص ۷۴۵ ـ ۷۴۶ به چاپ رسیده است.
۱۸. بیوگرافی فلاسفۀ بزرگ اسلام.۱۷
چند سطری از این اثر ـ که به چاپ نرسیده و در اختیار آیة الله حسن زاده است ـ در کتاب هزار و یک کلمه به چاپ رسیده است.
۱۹. تفسیر سورۀ حمد و چند آیه از سورۀ بقره.۱۸
دست نوشت این رساله در اختیار استاد حسن زاده آملی است و در کتاب هزار و یک کلمه و مجلّۀ وقف به چاپ رسیده است.
۲۰. رسالهای در علوم قرآن.۱۹
برخی مباحث آن جناب از جمله نزول دفعی و تدریجی قرآن، لیلة القدر و عدم تحریف قرآن در ویژه نامۀ علامه شعرانی (مجلۀ نور علم، شمارۀ ۵۰، ص ۱۲ ـ ۱۷) آمده است. دست نوشت این رساله در اختیار آیة الله حسن زاده است.
۲۱. مقالههای در بیان فلسفه و فیلسوف.۲۰
این مقاله نیز در اختیار استاد حسن زاده آملی است.
۲۲. رسالهای بر دورۀ کامل جامع الرواة و إزاحة الاشتباهات عن الطرق و الإسناد اردبیلی (تألیف ۱۱۰۰ ق)۲۱ تحقیق و تصحیح این جامع، به امر آیة الله بروجردی و پس از زحمات و دقت کامل علامه توسط کتابخانۀ آیة الله مرعشی در سال ۱۴۰۳ ق، در دو جلد به زیور طبع آراسته شد.
۲۳. مناسک حج (احکام حَجة الإسلام).
این اثر مشتمل بر واجبات حج تمتّع و عمره و اقسام حج است که با حواشی نُه نفر از مراجع تقلید به نگارش درآمد و توسط چاپخانۀ اسلامیه در ۱۴۸ صفحه چاپ و منتشر گردید.
۲۴. رد شبهات، اثبات نبوّت خاتم الأنبیاء و حقانیت دین اسلام (راه سعادت). کتابخانۀ صدوق در سال ۱۳۹۱ ق، این کتاب را در قطع وزیری، در یک جلد به چاپ رساند.
۲۵. چند کتاب مستقل فقهی به فارسی دربارۀ طهارت، صلات، اطعمه و دیات.
۲۶. رسالهای در اعتقادات.
این رساله مانند اعتقادات صدوق، بلکه مفصّلتر از آن است. رسالۀ مزبور در ابتدای شرح اصول الکافی به چاپ رسیده است.
۲۷. فقه فارسی مختصر.
این اثر به صورت تعلیمات دینی در مدارس منتشر گردیده و بنا بر تبویب متن تبصرة المتعلمین است.
۲۸. شرح کفایه.
این شرح به صورت قالَ أقوالُ و از اوّل تا آخر کفایه است که به چاپ نرسیده است.۲۲ در این اثر علامه شعرانی به تفسیر مقاصد و با عباراتی روشن، نظیر شرح شمسیه، اکتفا کردهاند.۲۳
۲۹. دیوان شعر.
این دیوان به چاپ نرسیده است. آیة الله حسن زاده در این باره (در مجلّۀ نور علم، شمارۀ ۵۰، ص ۲۹) گفته است:
شعرشان مانند شیخ الرئیس، میرداماد و مرحوم جلوه سنگین و با هیبت و ثقیل بود؛ مثل شعرهای شیخ الرئیس، فارسیاش، عربیاش، مثل آن قصیدۀ خیلی غرّای نونیّۀ فخر رازی در مدح امام هشتم علیه السلام ...، ۶۳ بیت شعر است.
برخی از این اشعار در مجلّۀ مذکور، ص ۹۰ ـ ۹۱ به چاپ رسیده است.
۳۰. رسالهای در شرح عمل به زیج هندی و براهین عملیات آن مبتنی بر هیئت جدید.۲۴
۳۱. تقاویم شبانهروزی.۲۵
ب: ترجمه
۱. دمع السجوم (ترجمۀ نفس المهموم از شیخ عباس قمی) تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه، ۱۳۶۹؛ ۱ ج، ۴۹۴ ص.
۲. ترجمه و شرح صحیفۀ کاملۀ سجادیه.۲۶
این ترجمه با پنجاه صفحه ملحقات توسط کتابفروشی اسلامیه در قطع رقعی و در یک جلد به چاپ رسیده است. این کتاب چاپهای دیگری، از جمله در سال ۱۳۷۸ ق، با مقدّمۀ آیة الله مرعشی نجفی دارد.
۳. ترجمه و شرح فارسی تبصرة المتعلمین فی احکام الدین از علامه حلّی، به انضمام فقه فارسی، چاپ کتاب فروشی اسلامیه، ۱۳۶۷ ق، رقعی، ۸۱۳ ص.
۴. ترجمه و شرح فارسی تجرید الاعتقاد، چاپ شده توسط کتاب فروشی اسلامیه، ۱۳۵۱ ش؛ وزیری، ۱ ج، ۶۰۰ ص.
۵. ترجمه و انتقاد از کتاب الإمام علی، صوت العدالة الانسانیة.
همراه با انتقاد از لغزشهای نویسنده «جورج جرداق»، چاپ توسط چاپخانۀ اسلامیه، ۱۳۸۲ ق، ۱ ج.
این کتاب با عنوان ترجمه و انتقاد از کتاب الامام علی، ندای عدالت انسانی در یک جلد توسط همین ناشردر سال ۱۳۷۷ نیز به چاپ رسید. چاپ سوم این اثر، در سال ۱۳۷۸ در ۴۴۲ صفحه توسط انتشارات اسلامیه منتشر شده است.
۶. رسالۀ علوم و صناعات فارابی.
این ترجمه ناتمام ماند.
۷. ترجمه و شرح دعای عرفه، چاپ کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۵ ش، رقعی، ۱ ج، ۱۹۵ ص.
این اثر همراه با ترجمۀ کتاب فیض الدموع مرحوم بدایع نگار چاپ شده است.
۸. ترجمه و شرح منظومۀ حاجی سبزواری.
این کتاب، ناتمام است.
۹. ترجمه و تصحیح و اِعراب بیش از شصت نوع قرآن در قطعهای مختلف. از جمله نسخههای موجود، تفسیری از محمود یاسری است که توسط کتابفروشی اسلامیه در سال ۱۳۴۲ ش؛ در قطع وزیری به چاپ رسیده است.
۱۰. ترجمۀ هیئت فلاماریون.
این اثر از فرانسه ترجمه شده و احاطۀ استاد را به زبان علمی فرانسه نشان میدهد.۲۷
حواشی، تصحیح و مقدّمه:
۱. حاشیه بر قواعد الأحکامِ علامه حلّی و شرح مسائل دوریۀ آن.۲۸
۲. حاشیه بر شرح الکافی (الاصول و الروضة) مولا محمّد صالح مازندرانی در دوازده جلد.۲۹
کتاب اخیر به تصحیح علی اکبر غفاری، توسط المکتبة الاسلامیة تهران در بین سالهای ۱۳۸۲ ـ ۱۳۸۸ ق، به چاپ رسیده است.
۳. حاشیه بر الوافی ملا محسن فیض کاشانی.۳۰ این کتاب توسط المکتبة الاسلامیة در سال ۱۳۷۱ ق، در سه جلد چاپ سنگی شده است.
۴. حاشیه بر تفسیر روح الجَنانِ شیخ ابوالفتوح رازی.۳۱
این کتاب در دوازده جلد توسط کتابفروشی اسلامیه، در بین سالهای ۱۳۸۲ ـ ۱۳۸۷ به چاپ رسیده است.
از این کتاب، دو چاپ دیگر، با تصحیح مهدی الهی قمشهای (ده جلد، ۱۳۶۲ ق). و تصحیح محمّد جعفر یاحقی و محمّد مهدی ناصح (بنیاد پژوهشهای اسلامی، بیست جلد، ۱۳۶۶ ق) منتشر شده است.
۵. حاشیه بر ترجمۀ کلیله و دمنه.۳۲
۶. حاشیه بر تکملۀ منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة.۳۳
۷. مقدمه بر تصحیح نصاب الصبیان.
آیة الله حسن زاده شرح و اعراب گذاری آن را به انجام رسانده است۳۴ و این اثر توسط کتابفروشی اسلامیه در سال ۱۳۷۴ق، در یک جلد و در ۷۲ صفحه به چاپ رسیده است.
۸. مقدّمه و زیرنویس روضة الشهداء، ملا حسین واعظ کاشفی، چاپ چهارم، تهران، اسلامیه، ۱۳۴۹ ش، رقعی، ۱ ج، ص ۴۴۰.
این اثر چاپهای دیگری نیز دارد.
۹. حاشیه بر اسرار الحکم.۳۵
در این کتاب به شخصیت متألّه سبزواری نیز اشاره شده است و موضوع آن (جلد اوّل) حکمت علمیه است که در سال ۱۲۸۶ ق، چاپ شده است و پس از آن هر دو جلد آن در حکمت علمیه و عملیه با هم در سال ۱۳۲۳ ق، به طبع رسیده است.
علامه شعرانی هر دو جلد را در سال ۱۳۸۰ ق، تصحیح و تعلیق و مقدمه کرده است. بخشهایی از تصحیحات در کلمۀ ۳۴۰ (جلد سوم هزار و یک کلمه) ذکر شده است.۳۶
۱۰. تصحیح حلیة المتقین از علامه مجلسی و تصحیح مجمع المعارف از محمّد شفیع بن محمّد صالح و تصحیح حسنیه ترجمۀ ابراهیم استرآبادی، که هشتمین چاپ آن توسط کتابفروشی اسلامیه، در سال ۱۳۷۹ ق، در قطع رحلی بزرگ در یک جلد و در ۲۱۷ صفحه به انجام رسیده است.
۱۱. تصحیح کتاب ابی الجعد از احمد بن عامر طائی، از اصحاب امام هشتم، یا مسند الرضا یا صحیفة الرضا به روایت شیخ طوسی.
این کتاب همراه با نثر اللئالی و طب الائمة در سال ۱۳۷۷ ق، به چاپ رسید. آیة الله حسنزادۀ آملی۳۷ میگوید:
این کتابها توسط این جانب و تحت نظر علامه شعرانی، تصحیح شده است.
۱۲. تحقیق و تصحیح و حواشی مفید بر تفسیر الصافی فی تفسیر القرآن، فیض کاشانی، چاپ چهارم، در دو جلد با قطع وزیری توسط کتابفروشی اسلامیه ۱۳۹۳ ق.
۱۳. تعلیقات بر وسائل الشیعة، که از جلد شانزده تا بیست آن به چاپ رسیده است.
این اثر توسط دار احیاء التراث العربی در سال ۱۳۹۱ ق، در بیست جلد به چاپ رسیده است.
۱۴. تعلیقات بر تفسیر کبیر منهج الصادقین اثر ملا فتح الله کاشانی.
این اثر در ده جلد و به زبان فارسی، توسط کتابفروشی اسلامیه، در ۱۳۴۴ ش، به چاپ چهارم رسیده است.
۱۵. تصحیح خلاصۀ منهج الصادقین. این اثر در شش جلد نیز با نام علامه شعرانی چاپ شده است.۳۸ که از آنِ استاد حسنزادۀ آملی است.۳۹
۱۶. تعلیقات بر زیج بهادری، این تعلیقات اندک است، ولی شاگرد ایشان (آیة الله حسن زاده) یک دورۀ کامل آن را شرح کردهاند.
۱۷. تعلیقات بر کتاب محمّد پیامبر و سیاستمدار تألیف پروفسور مونت گمری وات. این اثر در چهرۀ درخشان، ص ۱۴ ذکر شده است.
۱۸. تصحیح و مقدمه و حاشیه بر جلد اول و سوم نفائس الفنون و عرائس العیون تألیف محمّد بن محمود آملی، چاپ اسلامیه، ۱۳۷۷ـ ۱۳۷۹ ق، قطع وزیری.
۱۹. تحشیۀ رسائل شیخ اعظم انصاری.
این حواشی به فارسی است.
۲۰. حاشیه بر ارشاد القلوب دیلمی.
این کتاب پیش تر یکی از متون درسی حوزۀ در فنّ اخلاق بود؛ از این رو، علامه شعرانی آن را احیا و تصحیح کرده و حواشیای بر آن نگاشت. در جلد دوم هزار و یک نکته، ص ۵۵۳ یکی از آن احادیثِ تصحیح شده آورده شده است.
۲۱. رساله در شرح شکوک الصلاة من العروة الوثقی.
این اثر در کتاب چهرۀ درخشان، ص ۱۳ ذکر شده است.
۲۲. مقدّمه بر وقایع السنین و الاعوام سید عبدالحسین خاتون آبادی.
این اثر توسط انتشارات اسلامیه در سال ۱۳۵۲ ش، در تهران به چاپ رسیده است.
۲۳. مقدّمه و تصحیح منتخب التواریخ مرحوم ملا هاشم خراسانی.
این اثر در یک جلد توسط انتشارات اسلامیه در سال ۱۳۸۲ ق، در قطع وزیری در ۹۱۹ صفحه به چاپ رسیده است.
۲۴. مقدّمه و تصحیح و تحقیق مطالب کشف الغمّة فی معرفة الائمة و شرح حال مؤلف آن (علی بن عیسی اربلی)، تهران: کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۸۱ ق، وزیری.
۲۵. تصحیح و تعلیق اسفار، جلد اوّل.
این اثر نزد استاد حسنزاده آملی است.۴۰
۲۶. حواشی بر طهارت شیخ مرتضی انصاری.
آیة الله حسن زاده آملی در مجلّۀ نور علم، شمارۀ ۵۰، ص ۲۴ به این اثر اشاره کرده است.
شایان ذکر است علامه شعرانی حواشی شیخ فضل الله نوری بر مکاسب را دیده و ستوده است.۴۱
۲۷. مقدّمه بر تفسیر خسروی تألیف میرزا خسروانی، چاپ توسط کتابفروشی اسلامیه، سال ۱۳۹۰ ق.
این اثر توسط افراد دیگری (سیّد مهدی بدیعی، حاج میرزا کمره و محمّد باقر بهبودی) نیز مقدّمه نگاری شده است.
۲۸. تصحیح جامع الفروغ، آیة الله بروجردی، تهران: کتابفروشی اسلامیه، دوم ۱۳۶۹ ق، وزیری، ۱ ج، ۲۵۵ ص.
این اثر چاپهای دیگری نیز دارد.
۲۹. تصحیح ذخیرة العباد لیوم المعاد و مناسک حج، آیة الله شاهرودی، چاپ جدید توسط کتابفروشی اسلامیه، سال ۱۳۸۰ ق، رقعی، ۱ ج، ۳۴۱ ص.
۳۰. مقدّمه بر شرح نهج البلاغه، صالح قزوینی، تهران: کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۸۰ ـ ۱۳۸۲ ق، وزیری، ۴ ج.
۳۱. تجدید نظر و تصحیح صد کلمۀ قصار، شیخ عباس قمی (شارح)، تهران: کتابفروشی علمی، ۱۳۶۷ ق، جیبی، ۱ ج، ۱۰۸ ص.
گفتنی است تصحیح تفسیر خلاصة منهج الصادقین و رسالهای در قرائت (در آخر تفسیر) به نام علامه شعرانی ثبت شده، که بنا بر قول آیة الله حسن زاده درست نیست و از عمل ناشر برای استفاده از شهرت علامه شعرانی است.۴۲ و نیز برخی آثار ـ هم چون رسالۀ این کمونه در مبدأ و معاد، توسط علّامه شعرانی، در دوم ذی حجه ۱۳۶۴ ق، استنساخ شده است که در هیچ یک عناوین تألیف یا ترجمه یا تصحیح نمیگنجد.۴۳ نا گفته نماند در هزار و یک نکته، ج ۱، ص ۴۹۸ آمده است که این رساله توسط علامه شرح شده است.
این رساله در جلد چهارم هزار و یک کلمه، (ص ۲۶۷ ـ ۳۴۲، کلمۀ ۳۵۵) آمده است.
۲. علامه محمّد قزوینی
استاد گرانقدر، علامه محمّد قزوینی در پانزدهم ربیع الاول ۱۲۹۴ ق، در تهران دیده به جهان گشود. پدرش عبدالوهاب قزوینی، معروف به ملا آقای قزوینی یکی از مؤلفان چهارگانۀ نامۀ دانشوران (بخش تراجم احوال نحات، لغویین، اُدبا و فقها) بود که در سال ۱۳۰۶ ق، دیده از جهان فروبست.
شرح حال مختصری از او در کتاب المأثر و الآثار محمّد حسن خان اعتماد السلطنه مسطور است.
محمّد خان قزوینی تحصیل علوم اسلامی متداول زمان خود را در تهران آغاز کرد. صرف و نحو را از پدر خویش و مرحوم سید مصطفی قنات آبادی (م ۱۳۴۰ ق) در مدرسه معیّر الممالک بیاموخت. قنات آبادی علاوه بر آن که استاد ادبیات او بود، مدرس فقه وی نیز به شمار میآمد و پس از او شیخ محمّد صادق تهرانی و شیخ فضل الله نوری استاد فقه وی بودند. کلام و حکمت قدیم را در خدمت حاج شیخ علی نوری در مدرسه خان مروی و اصول و فقه را در محضر ملا محمد آملی در مدرسه خازن الملک و سپس خارج اصول فقه را در محضر درس میرزا حسن آشتیانی (در اواخر عمر ایشان) تلمذ نمود.
از میان همه علوم متداول زمان خود، از همان ابتدای امر، شوق شدیدی به ادبیات عرب گریبانگیر او شد و بیشتر ایام کودکی و جوانی را در شعب مختلف این فن، بخصوص نحو، سپری نمود.
او خود گفته است:
عمر گرانمایه در اشتغال به اسم و فعل و حرف گذشت و اکنون که تأمل ایام گذشته میکنم و بر عمر تلف کرده تأسف میخورم، باز یکی از بهترین تفریحات من مطالعۀ شرح رضی و مغنی اللّبیب است که برای من اَحلی من وصل الحبیب است! العادة کالطبیعة الثانیة.۴۴
از دیگر بزرگانی که مرحوم قزوینی به درک فیض محضرشان نایل آمده است، یکی حاج شیخ هادی نجم آبادی است و دیگری سید احمد ادیب پیشاوری. شیخ محمّد مهدی قزوینی عبدالرب آبادی و میرزا محمّد حسین خان فروغی اصفهانی (استاد زبان فرانسه) را نیز میتوان از دیگر اساتید وی برشمرد.
قزوینی در اوایل سال ۱۳۲۲ ق، به دعوت برادرش میرزا احمد خان، برای دیدن نسخههای قدیمی کمیاب، راهی لندن شد و سالهای زیادی در آنجا مقیم شد و به خدمت به فرهنگ اسلام و ایران زمین مشغول شد. وی در این باره گفته است:
از اِه روسیه و آلمان و هلند به لندن سفر کردم. پس از مشاهدۀ عظمت آن شهر و تأمل آن همه کتب نفیسۀ نادره از عربی و فارسی و غیره، شوق مطالعۀ آنها چنان بر من غلبه کرد که بر اختیار اهل وطن و خانواده را نمیگویم فراموش کردم، ولی موقتاً (که این موقتاً تا کنون بیست سال کشیده است) خیال آنها را به کناری گذاردم.۴۵
وی نزدیک به دو ساله در شهر لندن به سر برد و در آنجا با جمعی از مستشرقان انگلیسی آشنایی پیدا کرد؛ از جمله پروفسور بروان (A.A.Bevan) ـ که متخصص در ادبیات عربی، بخصوص اشعار جاهلیان و مخضرمیان بود ـ، مستر الس، مستر آمدروز و پروفسور ادوارد برون. او در سال ۱۳۲۴ ق، از لندن به پاریس رفت و به تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی پرداخت. در سال ۱۳۳۳ به برلن رفت و مدت چهار سال و نیم در آنجا ماند و به کمک دوستان ایرانی انجمن به نام «کمیته ایرانی» ترتیب داد و جمعی از نخبگان و فضلای ایرانی را در کنار هم گرد کرد و در راه بسط و گسترش فرهنگ ایران کوشید.
قزوینی در سال ۱۳۳۸ به پاریس مراجعت نمود و به کار تصحیح تاریخ جهانگشا ادامه داد. در ایام اقامت وی در اروپا کتابهایی چون: تذکرة الشعراء عوفی، مرزباننامه، المعجم فی معاییر اشعار العجم، چهار مقاله عروضی سمرقندی به دست او تصحیح شد و لوایح جامی به فرانسه ترجمه گردید.
در مدت اقامت دوم ایشان در پاریس، تیمور تاش به وی پیشنهاد کرد تا عکس تعدادی از نسخ مهم فارسی و عربی مربوط به ایران را ـ که در کتابخانههای اروپا موجود است ـ تهیه نموده، به وزارت معارف بفرستد. او نیز عکس هجده کتاب را تهیه کرده، به ایران فرستاد.
او در سال ۱۳۱۸ شمسی به واسطه بروز جنگ جهانی دوم ناگزیر شد تا اروپا را ترک کرده، به تهران باز گردد.
استاد علامه در مدت ده سال اقامت خود در تهران به تصحیح و تحشیۀ بعضی کتب از جمله دیوان حافظ و شد الازار پرداخت.
وی سرانجام در روز جمعه ششم خرداد ۱۳۲۸ ش، مطابق با ۲۱ رجب ۱۳۶۸ ق، در سن هفتاد و چهار سالگی وفات یافت. به احترام درگذشت علامه قزوینی روز ۸ خرداد ۱۳۲۸ تمام دانشکدههای تابع دانشگاه تهران تعطیل بود و تمام استادان و دانشجویان و جمع کثیری از رجال و معاریف برای شرکت در مراسم تشییع جنازه آن مرحوم در مسجد سپهسالار گرد آمدند و پس از نطقهایی که در باب مقام شامخ علمی فقید سعید ایراد شد، جنازه آن مرحوم به حرم حضرت عبدالعظیم انتقال داده شد و در جوار ابوالفتوح رازی به خاک سپرده شد.
استاد ایرج افشار در مقالهای۴۶ که به مناسبت دهمین سالگرد آن محقق توانا به رستۀ تحریر در آورد، به گوشههایی از خصوصیات اخلاقی مرحوم قزوینی اشاره نمود که در این جا مقاله ایشان، با اندکی تصرف، آورده میشود:
میرزا محمّد خان قزوینی دانشمند گرانقدر مایهور، نکته یاب، ژرف بین روز جمعه ششم خرداد ۱۳۲۸ خورشیدی بمرد و با کناره رفتن از ین خاکدان ما را از فیض دامنۀ وسیع دانش و فضیلت اخلاقیِ بی مانند خود محروم داشت.
مرگ قزوینی مرگ بزرگ بود. اگر چه از شمار چشمان یک تن کم شد، اما در شمار خرد از هزاران هزار بیش است. برتری مردان بزرگ هر ملت در این است که مرگشان ماتم بزرگ است و مرگ بزرگ برای جامعه غمناکی و اندوهباری میآورد. «چراغ مرده کجا، شمع آفتاب کجا!».
قزوینی، کوچک اندام و باریک چهره بود، اما دانش و بینش کم مانند، او را به پایگاهی و جایگاهی بلند رسانید. مرگش بیگمان چون فرو ریختن یکی از استوارترین بنیانهای معرفت برای ما زیانبار و تلخ طعم بود. مرگی بود که یادش همواره غبار اندوه بر چهرهها مینشاند و دریغا گویی را بر زبان میآورد که چرا چنین مردان از زودگذری بهرهورند، نه دیرپایی.
از قزوینی نوشته و سخنانی ماند که او را جاودانی و بزرگمرد ساخت. چندان سخت اثر و اثرگذار بود که یادش را قرنهای دراز در ضمیرها پایدار خواهد داشت و آثارش همیشه برترین نمودار ژرفی تحقیق و وسعت دانش او و ایمان به معرفت خواهد بود. بزرگی و نامداری مرحوم قزوینی تنها به دانش و اطلاعات عالمانۀ او در رشتههای تاریخ و فرهنگ ایران و ادب اسلامی نبود. وی از خصایصی برخوردار بود که در مقام سنجش، از علمِ دریا مانند و معرفت بیکران او برتر و گرانبهاترست. اگر قزوینی برگزیدۀ محققان عصر ماست تنها به سبب آثار دقیق و نوشتههای محققانۀ او نیست، در نهاد مرحوم قزوینی چند خصیصه و برجستگی بود که آثار او را ممتاز ساخت و قزوینی را به پایۀ مردان بزرگ چون ابوریحان و ابن خلدون رسانید.
نخستین صفت برجستۀ قزوینی وجود روح علمی در آن پیکر پرجوش و اما کوچک اندام بود که وی را همواره به اندیشیدن درست و ژرف نگری رهبری کرد و نگذاشت که کارها را آسان و خرد بگیرد. به پایمردی چنین روحیهای بود که از شتاب میگریخت و در برتری گذاردن نکتهای بر نکتۀ دیگر، از انصاف به دور نمیماند.
انصاف در علم، به مرد ارج و بزرگی میدهد. مرحوم قزوینی از انصاف به حد کامل برخوردار بود، تا آنجا که بر خود نیز سخت میگرفت و اشتباه و سهو خود را نیز نمیپسندید. اگر در اشتباه و سهو میافتاد، به سختی تمام بر میپیچید و با سخنان گوناگون در رفع آن سهو میکوشید تا سبب گمراهی جویندگان نشود. در میان یادداشتهای پرسود و خواندنی او مواردی هست که انصاف کم مانند او را نمایان میسازد و نقل بعضی از مطالب آن یادداشتها گواه بیان ماست. از جمله ذیل، نصیحة الملوک غزالی (جلد سوم، ص ۳۴۷ ـ ۳۵۰) مینویسد:
... پس عجالةً بلکه نهائیاً بظن قریب به یقین باید وفاقاً للوث المار ذکره گفت نصیحة الملوک به کلی مفقود است تا خلافش از جایی معلوم شود، ولی کی میداند شاید بعدها یک مرتبه در گوشهای نشانش پیدا شود.
مرحوم قزوینی پس از این که با «ظن قریب بیقین» حکم میکند، اما احتمال خلاف را هم سلب نمیکند و به «شاید» توسل میجوید. به این امید که پیدا شود. از اتفاق روزگار به فاصلۀ دو سه روز پس از چنین حکمی ترجمۀ فارسی ـ که در گوشهای پیدا و طبع شده ـ به دستش میرسد. فوراً در دنبال مطالب سابق مینویسد:
از اعجب عجایب اتفاقات و تصادفات عالم این است که من دو وریقۀ [سابق] را با فحص بلیغ در جمیع فهارسی که دسترس بدانها دارم، پس از دو سه روز تتبع و دقت در حدود ۲۰ الی ۲۱ ژانویه ۱۹۳۹ نوشتم؛ پس از یأس کلی از پیدا کردن نصیحة الملوک فارسی غزالی ... باری پس از پیدا کردن نصیحة الملوک فارسی غزالی کما رأیت نوشتم که «پس عجالتاً بلکه نهائیاً به ظن قریب به یقین باید وفاقاً للوث المار ذکره گفت که نصیحة الملوک به کلی مفقود است تا خلافش از جایی معلوم شود، ولی که میداند شاید بعدها یک مرتبه در گوشهای نشانش پیدا شود.» این را در ۲۲ یا ۲۳ نوشتم و امروز که ۲۴ است، ساعت ۴ بعد از ظهر سه بسته کتاب چاپی از طهران از طرف کتابخانۀ دانش به اشارۀ آقای اقبال رسید. باز کردم دیدم اغلب عبارت است از کتبی که دو سه هفته قبل من از آقای اقبال خواسته بودم، ولی در جزو آنها چه میبینم؟ نصیحة الملوک فارسی غزالی چاپی که همین امسال ۱۳۱۷ هجری شمسی چاپ شده به اهتمام و تصحیح آقای جلال همایی از روی نسخۀ منحصر به فرد ملکی آقای عبدالرحیم خلخالی! فی الواقع مثل این که مرا سحر کرده باشند. تا مدتی خیال میکردم که من در عالم خیالم و از بس تتبع در فهارس کردهام، درین خصوص و چیزی نیافتم با کمال میل به صورت کتابی خارجی مسمی به نصیحة الملوک غزالی. ولی به زودی از این خیال بیرون آمدم و پس از خواندن دیباچۀ طابع فهمیدم که فقط این فقره، یعنی ورود کتاب این روزها در اثنای تتبع و تفحص شدید چند روزۀ من در این خصوص و نیافتن اثری مطلقاً و اصلاً از این کتاب در هیچ جا نه مدتی قبل و نه مدتی بعد که آن قدر مرا متعجب و انگشت به دندان نمیکرد و جالب نظر به این درجه نبود از تصادفات اتفاقیۀ دنیاست، ولی کیف. تصادفی که انسان را به کلی خیره و مبهوت کالذی استهوته الشیاطین یمشی حیران فی الارض میکند و علاوه بر این ثابت میکند نهایت درجۀ ضعف بشریت و پر ادعایی او و جهل مفرط مضحک او را که خودش از خودش مدتهای مدید منفعل و خودش از نتیجۀ بحث و استقرای تام و فحص بلیغ خود بیاختیار خندهاش میگیرد که او با اهن و تلپ عالمانه فاضلانۀ مدعیانۀ خود خیال میکند که در جمیع دنیا تا آن جا که راقم سطور اطلاع دارد، فلان کتاب مفروض در تمام دنیا وجود ندارد و ظاهراً به کلی از میان رفته است و در حین همان حال فراش پست برای خنداندن او از خودش و از کلیۀ ادعاهای نوع بشر و نتایج تتبعات علمی این حیوان دو پای از خود راضی هیچ به بار ندار عین همان کتاب موضوع بحث و تفتیش آقای عالم فاضل متتبع autonite را ـ که نسخۀ خطیش را معدوم و مفقود الاثر و دستخوش زمانه میدانست، او نسخۀ چاپیاش را ـ که هزار نسخه دیگر اقلاً در دست مردم است ـ میدهد به دربان و دربان بالا میرود و به دست آقای به نتیجۀ نهایی علمی تتبع خود رسیده، تسلیم میکند!
باز در ذیل «حسن صباح» (ص ۱۴۸، جلد چهارم یادداشتهای قزوینی) دربارۀ حکایت حسن صباح ـ که در تاریخ ابن اسفندیار آمده است ـ چنین مینویسد:
... پس ظن متآخم به علم، بلکه علم حاصل میشود که این فصول راجع به حسن صباح مندرجه در تاریخ ابن اسفندیار الحاقی است و مأخوذ از جهانگشاست نه آن که از تاریخ ابن اسفندیار برداشته بوده است، کما کنت اتوهمه.
حتماً باید به این مسئله در حواشی اشاره شود، اگر من در حواشی جهانگشا ـ که حالا یادم نیست ـ گفتهام که جهانگشا از ابن اسفندیار برداشته است، حتماً و حتماً اصلاح میشود ـ ان شاء الله ـ که غلط مضحکی است و اگر وقتی اصل ابن اسفندیار ... چاپ شود، مشت من باز [میشود] و من مورد طعن و طنز و خنده واقع خواهم شد ... پس این غلط بزرگ اصلاح شود.
انصاف و روح علمی اگر با روش انتقادی مرسوم فرهنگیها همراه شد، ثمرات بسیار سودمند به بار میآورد. مرحوم قزوینی از کسانی است که از این نعمت برخوردار بود. وی از مردان بسیار بلندبختی بود که حوادث روزگار در پخته شدن و ورزیده برآمدن او سخت مؤثر افتاد و از مدت دراز زیست در فرنگ و همنشینی با دانشمندان درجه اول آن دیار، نکتۀ دقیقی را فراگرفت که در قرون اخیر کمتر از مشرقیان توجه داشتن بدان را نخستین و برترین دقیقۀ علمی میدانست و آن همین روش انتقادی و علمی فرهنگیها بود که مرد محقق به پایمردی آن در رسیدن به مقصود صحیح و تحقیق درست توفیق مییابد.
قزوینی در علم و آنچه بدان متعلق است، متعصب بود. نمیتوانست دید که کتابی نادرست و حتی جملهای از آن غیرفصیح باشد. در چنین هنگام میخروشید و صد گونه طعن و لعن را در حق چنین نویسنده روا میدانست. چنین کسان برای او «الاحمق بن الاحمق بن الاحمق و الجاهر بن الجاهر بن الجاهر» بودند. در حق آنان سزا میدانست که الفاظ احمق و نادان و بیسواد و «معتوه» را به کار برند ... میگویند سماجت و سرسختی او در این مسأله بدان حد بود که دوستی دیرینه و کهن را نادیده میگرفت و از آن چشم میپوشید، بدین منظر که به قاعده صرف و نحوی تخطی نشود و قلم خطانویس پرورش نیابد.
وقتی دوست نازنین او، آقای سید محمّد علی جمالزاده کلمۀ «سفالت» را در یکی از نوشتههای شیرین خود به کار میبرد، پس از آن که مرحوم قزوینی آن نوشتۀ لطیف را میخواند، طی مکتوبی مینویسد:
کلمۀ سفالت از مجلۀ ... به سرکار سرایت کرده است و از مداومت مطالعۀ آن این کلمه در کمون خاطرتان داخل شده و حالا بلا اراده از قلمتان جاری شده و رکیکترین کلمهای که در تمام عمرم شنیدهام، همین کلمه است. خواهش دارم دیگر این کلمه را استعمال نکنید و شما را به خدا و به سر خانمتان قول شرف بدهید که دیگر این کلمه را استعمال نخواهید کرد، و الّا میترسم در رفاقت ما ـ که من به قول عربها آن را به هزار شتر سرخ مو نمیفروشم ـ خللی وارد آید.۴۷
قزوینی مرد درست و پاک و بیغل و غشی بود. برای کار ناکرده مزد پذیرفتن را گناه میدانست. در میان یادداشتهای بسیاری که از او بازمانده است، بعضی نکتهها در باب زندگانی خصوصی و حیثیت انسانی و اخلاقی ملکوتی او به دست میآید که برگزیدگی و بزرگواری او را نیک نمایان میکند. از جمله چند ورقهای است که در آنها سیاهۀ عواید خود را ـ که غالباً همان «حقوق ماهانه» است ـ به ترتیب نوشته و توضیحاتی تمام دربارۀ هر یک داده است که این مبلغ از چه بابت است و آن مبلغ از چه بابت ... در همین چند ورقۀ کوچک که سیاهۀ حقوق او را از ۱۶ ژانویه ۱۹۲۸ تا ۸ تیر ۱۳۲۳ (قریب پانزده سال) در بردارد (و خود آنها را وریقه میخواند) چنین میخوانیم:
۲۴ اسفند ۱۳۲۱ ـ بابت قسط اول ترتیب فهرست کتابخانۀ سلطنتی چکی از وزارت دربار جناب آقای حسین علاء به مبلغ دو هزار تومان به اسم من رسید که در ۲۶ رفته از بانک ملی گرفتم.
۷ فروردین ۱۳۲۲ ـ امشب دو هزار تومانی را که در ۲۴ اسفند گذشته از طرف وزارت دربار برای من فرستاده بودند به آقای علاء ـ که امشب در منزل ایشان مهمان بودم ـ شخصاً و حضوراً یعنی یداً بید، پس دادم، چون هر چه فکر کردم این چند روزه دیدم از عهدۀ آن کار بر نمیآیم.
برای این که میزان دقت و نکتهبینی مرحوم قزوینی در امور عادی زندگی روشن شود، پسندیده است که از همین اوراق موردی را نقل کنم، اگر چه مربوط به نکتهای بسیار کوچک است.
۸ دسامبر ۱۹۳۱ ـ در مکتوب جوابیۀ سفارت از استعلام من وارده در ۱۰ دسامبر نوشته که در مراسلۀ وزارت معارف قید شده است که این پول بابت شهریۀ آبان است و نوشته بودند که احتمال میدهند که سهو باشد و در هر صورت استعلام از طهران کردهاند. لهذا من هم قبض آن را هم خواهم نوشت به همان اسم مِهران ان شاء الله. بعد در مکتوب سفارت وارده در ۱۳ سپتامبر حاوی چکی به مبلغ ۴۰۷۱ فرانک ـ که به تصریح مراسلۀ وزارت معارف بابت حقوق آبان ماه است ـ [رسید] و قطع حاصل شد که چک سابق وارده در ۸ دسامبر ـ که برای آبان نوشته بودند ـ اشتباه بوده است، چنان که سفارت و من هر دو حدس میزدیم به جای مهر ما، ولی معذلک چون قبض چک سابق را برای آنان نوشته بودم و فرستاده بودم و حالا این چک به تصریح وزارت معارف (وفی الواقع هم) از آن آبان ماه است، به پیشنهاد سفارت این چک را نیز قبضش را برای آبان ماه نوشتم، ولی سفارت به طهران نوشت که قبض سابق مرا تصحیح کنند و به جای آبان، مهر بنویسند، انتهت الحاشیة.
او برای اغلب امور زندگانی خود یادداشت تهیه میکرد و این کار به سبب آن بود که نمیخواست به حافظۀ خود اعتماد کند. از او روایت میکنند که گفته است اگر بخواهم «بسم الله الرحمن الرحیم» بنویسم، باید قرآن را باز کنم و از روی آن به نقل بپردازم؛ چرا که آدمی فراموشکار و خطاکار است.
در میان یادداشتهای او میخوانیم که بسیاری از مطالب را به «دفتر مخارج» یا «دفتر تاریخ» حواله میدهد. دفتر مخارج ظاهراً دفتری بوده است که در آن ریز مخارج روزانۀ زندگی را مینوشته است. و «دفتر تاریخ» ـ که یک جلد از آن در دست است ـ به ضبط حوادث و اتفاقات جهانی که به مناسبتی با زندگی او ارتباط مییافته یا به کارش میآمده است، اختصاص دارد. در این دفتر نکتههایی ضبط شده است که روح لطیف و طبع انسانی او را مجسم میسازد.
در صفحات ۱۴۸ به بعد «دفتر تاریخ نمرۀ ۱» دربارۀ سفری که از برلین به پاریس میرود چنین مینویسد:
۴ ژانویه ۱۹۲۰ ـ حرکت من از برلین به ساعت هفت و نیم بعد از ظهر از انهالترباهنوف به طرف پاریس از راه برن (سویس)، از این رفقا، یعنی آنهایی که ادعای رفاقت و دوستی خالص میکردند که در برلین داشتم یا خیال میکردم که داشتم، هیچ کس به مشایعت من در کار نیامده بود (در صورتی که من ساده لوح به مشایعت همه آنها و امثال آنها در هر حرکتی به هر کاری رفته بودم) مگر آقای تقی زاده و آقای میرزا محمد علی خان کلوب (ظ ظ) و آقای تربیت (میرزا رضا خان) و آقای پور داود واضح است که اصلاً همراه من بود و مُمِد و معاون سفر من. ولی سایرین که پیالهها به یاد من مینوشیدند و «تو بمیری» و «سبیلت را کفن کردم» به اصطلاح «مشدیها» همیشه با من قسم میخوردند، دیاری از جای خود حرکت نکرده و مرا لم یکن شیئاً مذکورا پنداشتند. نه این که اوقات من از این فقره تلخ باشد ـ اصلاً و ابداً، بلکه مقصود عدم اعتماد به دوستیهای ظاهری مردمان و ساده لوح نبودن و به موهومات تکیه نکردن است که شخص در جمیع مدت عمر خود باید بر ضد این خیال فاسد جنگ بکند و جز بر نفس خود یا با دوستی که از سالهای متمادی با او دوست بوده و در سراء و در ضراء با هم بوده و در شدت و رخاء یکدیگر را از دست ندادهاند اعتماد نکند، و الا در دنیا متصل گول خواهد خورد و متصل سرش به سنگ خواهد خورد و از بیوفایی و دو رویی مردم شکایت خواهد کرد، در صورتی که بیوفایی نیست، طبیعت نوع بشر اصلاً همین طور خلق شده است.
در صفحۀ ۱۶۳ ـ ۱۶۵ همین «دفتر تاریخ نمرۀ ۱» شرحی در باب دیدار خود با کامیل فلاماریون مینویسد که حکایتی تمام است از نکتهیابی و تندهوشی او:
۲۴ اکتوبر ۱۹۲۰ ـ امروز بعد از ظهر با آقای میرزا محمد علی خان ذکاء الملک رفتیم به ژوویزی Juvisy در حوالی پاریس به دیدن مسیو کامیل فلاماریون، مؤلف معروف در نجوم و هیأت مخصوصاً برای عامه. آقای ذکاء الملک ـ که او را میشناخت ـ مرا به او معرفی کرد. قریب هشتاد سال دارد و تازگی یک زن جوان تقریباً سی ساله ـ که گویا از شاگردهای وی بوده است ـ گرفته است. قدر قلیلی فلاماریون شارلاتان به نظر میآید. مجسمۀ خودش را با عکس بسیار بزرگی در اطاق پذیرایی ـ که مرأی و مسمع جمیع واردین است ـ گذارده و اغلب واردین عبارت بودند از زنهای پیر که آمده بودند برای Maitre حکایت کنند که با مردهها روابط داشتهاند یا اموات ایشان را به بعضی امور و وقایع قبل الوقت دلالت کردهاند و مسیو فلاماریون این «اسناد» را در کتابی که جدیداً مشغول تألیف آن است، در خصوص اثبات بقای چیزی از انسان بعد از موت جسد (ولی نمیداند آن چیز چیست) درج نماید. زنش خیلی مهربان و تعارفی و همه کس را خشنود کن و خیلی زرنگ و فرز به نظر آمد.
باز در میان وریقات او وریقههایی هست که در آنها به نکتههای کوچک مربوط به امور عادی زندگی اشارت میرود و هر یک از آنها نمونهای است از شیوۀ زندگانی مردی که به حق او را نمونۀ فرد اول در دقت و احتیاط میتوان نامید:
امروز ۳۶/۶/۶ (ششم ژوئن ۱۹۳۶) بحمدالله و المنة پاکنویس نهایی نهایی نهایی مقدمۀ منافع حیوان به اتمام رسید و فوراً آن را دادم به آقای اقبال که عکس آن را بردارند در دو نسخه؛ برای دو نسخۀ منافع حیوان دولت و دیگر فرصت برداشتن سوادی از آن به توسط «رزا» علی العادة فی امثاله دست نداد.
امروز ۳۶/۴/۱۱ (یازدهم آوریل ۱۹۳۶) بحمدالله و المنة تمام مقالۀ ابوالفتوح رازی را پاکنویس شده و مراجعه شده برای معارف فرستادم در نود و پنج صفحۀ نیم ورقی. ولی اتمام نهایی نهایی پاکنویس آن قبل از مراجعۀ نهایی مستعجل و قبل از سواد برداشتن از آن به توسط «زرا» در ۳۱ مارس همین سنه بود.
قزوینی برای کتابخانۀ شخصی خود ـ که اکنون در دانشکدۀ ادبیات تهران محفوظ است ـ برای خود فهرست تهیه کرده و برای همۀ کتابهای چاپی و خطی به شیوۀ دقیق کتابداری، اطلاعات لازم را نوشته است و همین جلد فهرست یکی از برجستهترین کارهای اوست و نمونۀ دقیقی برای فهرست نویسان تواند بود.
دقت فوقالعادۀ قزوینی ـ که چیزی شبیه به وسواس بود ـ در غالب آثار او دیده میشود، اما این دقتِ وسواس مانند در آثار چاپ نشدۀ او ـ که یادداشتهای شخصی است ـ بیشتر مشهود است. کسانی که مجلدات یادداشتهای او را خوانده، ملاحظه کردهاند که در موارد شک و ظن و تردید و گمان و شاید، به چه اندازه احتیاط را لازم میداند تا خدای ناکرده حکم به غلط نراند، و اگر مطلبی بر او واضح میشد، در این مورد، برای رضایت خاطر خود، به تأکید صریح و روشن میپرداخت و مطلب را چنان میشکافت که به قول معروف «شیر فهم» شود. برای خود اصطلاحات بسیار خوبی داشت: مانند: «ظاهراً ظاهراً»، «درست درست درست»، «علم الیقین»، «ظن متآخم به علم» و نظایر اینها.
مرحوم قزوینی پس از کشف هر مطلب مجهول و گنگ به وجد میآمد و دانایی وی را مسرور و شادمان میکرد. همانا درین موارد وجد و سرور باطنی از خلال نوشتههای محققانهاش نیک مشهود است. شادمانی خاطر نکته یاب او، در چنین موارد که نکتۀ ناگفته و ناشکافتهای را در مییافت و مشکلی را میگشود، یا جملاتی نظیر «فالحمد لله علی ما وفقنا للوقوف علی جلیة الامر»، «فحمداً له ثم حمداً» تجلی میکرد.
آثار قزوینی
آثاری که توسط آقای قزوینی تصحیح یا تألیف یا ترجمه شده و به طبع رسیده از قرار ذیل است:
۱. طبع و تصحیح مرزباننامه ـ که ایشان متن کتاب را از روی چندین نسخۀ لندن و پاریس تصحیح و با مقدمه و حواشی در سال ۱۳۲۶، در لیدن (هلند) در جزو مطبوعات اوقاف گیب به چاپ رسانیدهاند.
۲. طبع و تصحیح المعجم فی معاییر اشعار العجم، تألیف شمس قیس رازی که وی متن آن را از روی دو نسخه تصحیح و با مقدمه و فهارس به اهتمام ادوارد براون در مطبعۀ کاتولیکی بیروت در جزو مطبوعات خیریه گیب در سال ۱۳۲۷ ق، به طبع رسیده، و بار دیگر به همت آقای مدرس رضوی با چند نسخۀ دیگر مقابله و توسط کتابخانۀ خاور در سال ۱۳۱۴ ش، در تهران چاپ شده است.
۳. طبع و تصحیح چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی، که با تصحیح و مقدمه و فهارس و حواشی و تعلیقات مفصل آقای قزوینی در سال ۱۳۲۷ ق، در لیدن (هلند) در جزو مطبعات خیریۀ گیب به چاپ رسیده، و متن آن بدون حواشی نیز دو بار در اروپا و دو بار تهران؛ یک بار ضمیمۀ گاهنامۀ سید جلال الدین تهرانی و بار دیگر جداگانه از طرف کتابخانۀ «خاور» چاپ و منتشر شده است، و اغلب این چاپها چون به دقت با طبع لیدن مقابله نشده، خالی از اغلاط نیست و مخصوصاً طبع ایرانشهر در برلین که دارای اغلاط فاحش و هیچ کدام از این چاپها به غیر از چاپ اول در لیدن مطلقاً و اصلاً به تصحیح ایشان نیست. گر چه در پشت بعضی از آنها نوشته شده است: «به تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی».
۴. طبع و تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی در سه مجلد، جلد اول آن با مقدمۀ مبسوط در ۱۲۶ صفحه و حواشی و فهارس در سال ۱۳۲۹ ق، و جلد دوم آن با مقدمه و حواشی و فهارس در سال ۱۳۳۴ ق، و جلد سوم آن با مقدمه و فهارس و حواشی جداگانۀ بسیار مفصل و مبسوط به طرز حواشی چهار مقاله در سال ۱۳۵۵ ق، به چاپ رسیده، و هر سه مجلد در لیدن (هلند) و در جزو مطبوعات اوقاف گیب طبع شده است.
۵. طبع و تصحیح دیوان حافظ شیرازی، که مرحوم قزوینی در ایام اقامت در تهران از روی چندین نسخۀ بسیار قدیمی از دیوان مزبور با دکتر قاسم غنی به دقت تمام مقابله نموده و جمیع اشعار الحاقی دیگران را ـ که به مرور زمان متدرجاً در دیوان او داخل شده بوده و در نسخ قدیمه اثری از آنها موجود نیست ـ حذف کرده و فقط متن کامل مصحح اشعار خود خواجه را به خط زیبای آقای حسن زرین خط نویسانیده و با مقدمهای در ۱۳۲ صفحه در سال ۱۳۲۰ ش، به توسط وزارت فرهنگ کلیشه شده و در ده هزار نسخه به طبع رسیده است.۴۸
۶. طبع و تصحیح کتاب شد الازار فی حط الاوزار عن زوار المزار، در مزارات شیراز، تألیف معین الدین جنید بن محمود شیرازی در حدود سال ۷۹۱ که متن عربی آن را آقای قزوینی با مشارکت عباس اقبال استاد دانشگاه از روی نسخۀ موزۀ بریتانیا و نسخۀ کتابخانۀ مجلس و نسخه کتابخانه خصوصی دکتر تقی بهرامی تصحیح نموده و با حواشی مفصل در چاپخانۀ مجلس طبع شده است.
۷. بیست مقاله، جلد اول، که بر خلاف عنوانش فقط شامل پانزده مقاله از آقای قزوینی است که در مجلات مختلف به چاپ رسیده بوده و سپس به اهتمام پورداود استاد دانشگاه توسط انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی در ۱۳۰۷ ش، در بمبئی چاپ و منتشر گردیده است.
۸. بیست مقاله، جلد دوم، شامل بیست مقالۀ دیگر از ایشان که به اهتمام عباس اقبال آشتیانی استاد دانشگاه در ۱۳۱۳ ش، در تهران چاپ و منتشر شده است.
۹. مقدمه تذکرة الشعراء عوفی موسوم به لباب الالباب که در ابتدا مجلد اول کتاب مزبور در ۱۳۲۴ در لیدن به طبع رسیده است.
۱۰. رسالهای در شرح حال مسعود سعد سلمان، شاعر معروف معاصر غزنویه که فقط ترجمۀ انگلیسی آن به قلم مرحوم ادوارد براون در مجلۀ آسیایی لندن در حدود ۱۹۰۹ م، به طبع رسیده است.
۱۱. مقدمه تذکرة الاولیاء شیخ عطار، که نخست در سال ۱۳۲۳ ق، در ابتدای کتاب مزبور در لیدن (هلند) به طبع رسیده و بار دیگر با تجدید نظر ثانوی خود ایشان در ۱۳۲۱ ش، در ابتدای چاپ دوم کتاب مذکور در تهران در «چاپخانۀ مرکزی» منتشر شد.
۱۲ ـ ۲۳. مقدمههای دوازده کتاب ذیل: مجمل التواریخ، و کتاب الابنیة عن حقایق الادویة، تاریخ بیهق، التوسل التلی الترسل، عتبة الکتبة، زین الاخبار، تتمة صوان الحکمة، مونس الاحرار، دواوین شعراء سنه، حدود العالم، سمط العالی، و منافع حیوان که به توسط آقای قزوینی در ایام اقامت در اروپا برای وزارت فرهنگ از هر یک چندین دوره عکس برداری شده و او برای معرفی آن کتب بر هر یک از آنها مقدمهای مبسوط یا مختصر نگاشته و در ابتدای هر نسخه عکسی از هر دوره از کتب دوازدهگانۀ مزبور الحاق نموده است.
تنبیه اول. مقدمههای هشت کتاب اول، یعنی مجمل التواریخ تا مونس الاحرار در جلد دوم «بیست مقاله» به چاپ رسیده است.
تنبیه دوم. به غیر دوازده کتاب مذکور در فوق، شش کتاب دیگر نیز به توسط وی در اروپا عکس برداری شده که برای آنها مقدمه به قلم ایشان نگاشته نشده است.
۲۴. طبع و تصحیح مقدمۀ قدیم شاهنامه، که ابتدا در بیست مقاله جلد دوم به طبع رسیده و بعدها با پارهای تغییرات در کتاب «هزارۀ فردوسی» که از طرف وزارت فرهنگ در سال ۱۳۲۲ ش منتشر گردیده شده است.
۲۵. مقاله تاریخی و انتقادی دربارۀ کتاب نفثة المصدور، تألیف نورالدین محمد نسوی منشی سلطان جلال الدین منکبرنی آخرین خوارزمشاهیان که در سال ۱۳۰۸ ش، به اهتمام فاضل دانشمند عباس اقبال آشتیانی استاد دانشگاه در تهران در چاپخانۀ مجلس به چاپ رسیده است.
۲۶. رسالۀ ممدوحین سعدی، که ابتدا در سال ۱۳۱۶ ش، در ضمن مجموعهای از مقالات بعضی فضلای ایران راجع به شرح احوال و آثار شیخ سعدی که وزارت فرهنگ به مناسبت جشن هفتصدمین سال تألیف گلستان به اسم «سعدی نامه» منتشر ساخت، چاپ شد، و بعدها در سال ۱۳۱۷ نیز جداگانه در ۹۸ صفحۀ وزیری چاپ شده است.
۲۷. رساله در شرح احوال شیخ ابوالفتوح رازی، مؤلف تفسیر فارسی مشهور و متوفی در اواسط قرن ششم که در جوار امامزاده حمزه در محوطۀ مزار حضرت عبدالعظیم مدفون است، تفسیر مزبور که دو مجلد اول آن در عهد مظفرالدین شاه قاجار به چاپ رسیده و بعد همچنان معوق مانده بود، بالاخره در سال ۱۳۱۵ ش، به اهتمام علی اصغر حکمت، وزیر وقت فرهنگ بقیۀ مجلدات آن ـ که سه جلد دیگر باشد ـ به چاپ رسید و مجموعاً در پنج مجلد به قطع بزرگ منتشر گردید.
این رسالۀ آقای قزوینی به عنوان «خاتمة الطبع در شرح احوال مؤلف کتاب و وصف اجمالی تفسیر حاضر» در ۶۲ صفحه بزرگ در آخر جلد پنجم به طبع رسیده و در مجموعه یادداشتهای قزوینی چاپ شده است.
۱. چهرۀ درخشان، ص ۹ ـ ۱۰.
۲. همان، ص ۱۰.
۳. برگرفته از: فرزانه ناشناخته، مقالۀ «کتابشناسی و مقالهشناسی علامه شعرانی»، محمّد امینی پور، ص ۲۴۸ ـ ۲۵۸.
۴. هزار و یک کلمه، حسن حسنزاده آملی، ص ۱۷۷، کلمۀ ۲۳۳.
۵. همان، ص ۱۲۱، کلمۀ ۲۳۵.
۶. همان، ص ۱۲۷، کلمۀ ۲۳۹.
۷. همان، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۶، کلمۀ ۲۴۵.
۸. همان، ص ۳۵ ـ ۳۶، کلمۀ ۲۲۰.
۹. همان، ص ۴۳، پاورقی کلمۀ ۲۲۱.
۱۰. همان، ص ۶۱، کلمۀ ۲۲۳ و ج ۳، ص ۸۲، کلمۀ ۳۱۶.
۱۱. همان، ج ۲، ص ۸۳، کلمۀ ۲۳۱.
۱۲. همان، ص ۳۸۲، کلمۀ ۲۸۱.
۱۳. همان، ج ۱، ص ۲۶۴، کلمۀ ۱۴۹.
۱۴. چهرۀ درخشان، دکتر قوامی، ص ۱۶؛ در آسمان معرفت، حسن حسن زاده آملی، ص ۱۳۶.
۱۵. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، خرمشاهی، ص ۲۲۱۰ ـ ۲۲۱۱؛ هزار و یک کلمه، ج ۱، ص ۴۶۰، کلمۀ ۲۰۵.
۱۶. هزار و یک نکته، ج ۲، ص ۷۴۴ ـ ۷۴۶.
۱۷. همان، ج ۲، ص ۴۰۵، کلمۀ ۲۸۷.
۱۸. همان، ص ۲۵۲، کلمۀ ۲۷۳.
۱۹. همان، ص ۲۳۷، کلمۀ ۲۷۲.
۲۰. همان، ص ۲۲۴، کلمۀ ۲۷۲.
۲۱. همان، ج ۱، ص ۲۶۴، کلمۀ ۱۴۹.
۲۲. به نقل از: آیة الله حسن زاده: مجلّه نور علم، شمارۀ ۵۰، ص ۲۴.
۲۳. چهرۀ درخشان، ص ۱۳.
۲۴. همان، ص ۱۳.
۲۵. همان، ص ۱۳۷.
۲۶. همان، ص ۷۱، کلمۀ ۵۱.
۲۷. در آسمان معرفت، ص ۱۳۷.
۲۸. چهرۀ درخشان، ص ۱۳؛ در آسمان معرفت، ص ۱۳۶.
۲۹. در آسمان معرفت، ص ۲۷۴.
۳۰. هزار و یک کلمه، همان، ج ۱، ص ۱۳۲، کلمۀ ۱۰۵.
۳۱. همان، ج ۳، ص ۱۳۰، کلمۀ ۳۲۶ و ص ۱۴۴، کلمۀ ۳۲۸.
۳۲. همان، ص ۴۵۵، کلمۀ ۱۹۸.
۳۳. همان، ص ۲۷۲ ـ ۲۷۴ و ۲۷۷، کلمۀ ۱۴۹.
۳۴. همان، ج ۲، ص ۴۸۸، کلمۀ ۲۹۹.
۳۵. همان، ج ۳، ص ۱۶۸، کلمۀ ۳۲۹.
۳۶. همان، ص ۳۱۸، کلمۀ ۳۴۰.
۳۷. هزار و یک نکته، ج ۲، ص ۸۲۸.
۳۸. چهرۀ درخشان، ص ۱۴.
۳۹. میراث ماندگار، مؤسسۀ کیهان، ص ۷۶.
۴۰. هزار و یک نکته، ج ۲، ص ۶۱۳.
۴۱. هزار و یک کلمه، ج ۲، ص ۴۴، کلمۀ ۲۲۱.
۴۲. همان، ج ۱، ص ۳۳۸، کلمۀ ۱۶۴.
۴۳. همان، ج ۳، ص ۱۳۱، کلمۀ ۳۲۶.
۴۴. یادنامۀ علامه محمّد قزوینی، به کوشش: علی دهباشی، ص ۱۴.
۴۵. همان، ص ۱۷.
۴۶. در سال ۱۳۳۹ نوشته شد. ابتدا در مجلۀ دانشکدۀ ادبیات (سال ۳۹) و سپس در آغاز جلد پنجم یادداشتهای قزوینی به چاپ رسید.
۴۷. شاهکار، نوشتۀ جمالزاده، ج ۲، ص ۴۹.
۴۸. به علاوه آقای قزوینی پارهای حواشی و تعلیقات بر دیوان حافظ نگاشتهاند که فقط سه نمونه از آن در شمارههای اول و سوم و چهارم مجلۀ «یادگار» درج شده است.