سخنرانی آیةالله سبحانی
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین، و لعنةالله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
با عرض تشکر از برگزار کنندگان این کنگره که مدت ها زحمت کشیدند و آثار خوبی را هم منتشر کردند (در حدود ۲۰ جلد) و بخشی از آنها هم به دست ما رسید و استفاده کردیم، من عرایض خودم را دربارۀ این شخصیت عظیم اسلامی، تحت چند عنوان یادآور میشوم:
در درجۀ اوّل نَسَب او به چند واسطه به امام معصوم علیه السلام میرسد؟
دوم، امامانی که با آنها معاصر بوده و محضرشان رسیده و کسب فیض کردهاند.
سوم، مشایخه فی الروایة، اساتیدِ روایتش چند نفرند و چه کسانی هستند؟
چهارم، کسانی که از این شخصیت، روایت نقل کردهاند که در واقع «الرّاوون عنه».
بعداً ما میرسیم به مُسند ایشان که مسند ایشان را میشود دو مرتبه بازنویسی کرد و منتشر کرد و فرق مسند با مصنَّف چیست؟
هفتم مسئلۀ بیعتُه و ظروفه، آن محیطی که در آن جا زندگی کرده است و این خیلی مؤثر است که ما محیط ایشان را بشناسیم که آیا دورانی بوده که مانند دوران مأمون که تا حدی برای تشیع یک فضای بازی بوده است یا دوران بسیار خفقانی بوده؟ و همین سبب میشود که چرا ایشان مخفی شده و در ری به صورت اختفاء زندگی کرده است؟ در چه سالی بوده و با کدام یک از خلفای عباسی، معاصر بوده است؟ و از همین جا معنی آن حدیث هم روشن خواهد شد که زیارت حضرت عبد العظیم را در حقیقت میتوان همان زیارت سید الشهداء را هم از آن امیدوار بود. این حدیث چرا نازل شده است و هدف چیست؟ به هر حال هر مقدار که وقت باشد، من عرض میکنم و اگر هنگام سخنرانی، وقت تمام شد، حضرات ما را گزارش میکنند.
نَسَب او را بهتر از همه، نجاشی نوشته: «عبد العظیم بن عبد الله بن علی بن حسن بن زید» بعداً میرسد به امام حسن مجتبی «بن حسن بن علی بن ابیطالب». ولی در آخر ترجمه در خود نجاشی، یک زیادی در این جا است بین «زید» و «حسن» یک کلمۀ «علی» آمده است. مسلماً این زیادی از ناسخان است وگرنه در صدر، صحیح نوشته است. در ذیل، بین «زید» و «حسن» یک «علی» افزوده شده است، در حالی که همۀ مورخین میگویند: امام مجتبی علیه السلام از دو نفر نسل داشته است، یکی «حسن مثنّی» است و دیگری هم «زید» است و از فرد ثالثی به نام «علی» هرگز دارای نسلی نبوده است و این افزایش از ناسخ است و در صدر درست نوشته شده است و «زید» اشتباه است. البته محققین قبلی تذکراتی دادهاند و در نسخهای که اخیراً زیر نظر آیة الله زنجانی دامت برکاته چاپ شده است، ذیل هم اصلاح شده است. آن شاعر میگوید:
لیس ما بینه و بین المجتبی غیر عینین و حاءٌ ثم زاء.
دو تا عین است، یک حاء، و یک زاء، عینین عبد الله و علی است، حاء حسن است و زاء هم زید است که با چهار واسطه به معصوم میرسد. این دربارۀ نَسَب ایشان.
ولی در بعضی از این منشورهایی که در اختیار ما بود، در بعضیها نوشته شده بود که با شش واسطه، ولی نه، به چهار واسطه به امام معصوم میرسد.
و اما ائمهای را که درک کرده است، سه امام را مسلماً درک کرده است: امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام و بیشترین روایتش از امام هادی علیه السلام است. این سه امام را قطعاً درک کرده است، روزگارش را درک کرده. و اما حضرت رضا را درک کرده است؟ قابلیت درک هست. امکانش هست. اگر تولدش را حداقل ۱۸۰ ق بگیریم در حالی که ممکن است بالاتر باشد، آقا امام رضا علیه السلام در ۲۰۳ ق فوت کرده [شهید شده] است. ۲۳ سال از عصر امام را درک کرده است، اما آیا این امکان به حد وقوع رسیده است یا نه، دلیلی برای آن نیست. حالا چرا؟ در کجا زندگی میکرده که دسترسی به امام رضا علیه السلام نداشته است و روایت هم اگر باشد، یک عدد است و آن هم مشکوک است. این دربارۀ نسبش و ائمهای که آنها را درک کرده است.
برگردیم ببینیم مقام و موقعیت ایشان نزد ائمۀ اهل بیت علیهم السلام چه بوده است. ما اگر بخواهیم یک شخصیتی را بشناسیم، یکی از طرق، نصّ امام است. اتفاقاً «کشّی» یک رجالی است که از همین طریق رُوات را برای ما میشناساند.
جناب نجاشی نظر میدهد. جناب طوسی نظر میدهد اما کشّی از طریق روایات بر وثاقت راوی یا بر ضعف آن پی میبرد. ما اگر بخواهیم این شخصیت را بشناسیم، کلمات ائمۀ اهل بیت علیهم السلام در حق این فرد، بهترین معرف است. برخی را تذکر دادند. برخی دیگر را من عرض میکنم. خیلی عجیب است و برای ما یک درس است؛ مردی را که در حدود شصت سال از عمرش گذشته است، در سامراء خدمت امام هادی علیه السلام میرسد و عقایدش را بر امام عصر خود عرضه میکند. اگر دوران جوانی باشد مسئلهای است ولی مردی که این همه عمر کرده و ائمه را درک کرده است و اهل روایت بوده، این عقاید خود را در اواخر عمر عرضه میکند، هم برای ما درس است و هم عبرت است و شاید منظور از این عرضه کردن این بود که این عبارات و جُمل جمع شود و عقیده شیعه در قرن دوم روشن شود که عقیدۀ شیعه در قرن دوم، این بوده است.
«آدام متز» یک کتابی دارد الحضارة الاسلامیة در قرن چهارم که خیلی به شیعه بیلطفی کرده است، میگوید: شیعه نه دارای کلام منظمی بوده و نه عقاید مرتبی داشته است. از بیاطلاعی محض، این مسئله را میگوید. کتاب را در آلمان نوشته و از کتب شیعه، تنها «علل الشرایع» در اختیارش بوده و یک کتاب دیگر. در حالی که آقا سیّد حسنی، عقاید خود را بر امام عرضه میکند به صورت یک قصاصه، یک مذکّره که عبر التاریخ و الزبان مدرک باشد که عقیده شیعه در قرن دوم و اواسط قرن سوم همین بوده و الآن هم همین است، نه کم و نه زیاد. اتفاقاً قبلاً خود این کار را آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام انجام داده و عقاید شیعه را در یک رسالۀ مختصری نوشته برای مأمون تا در طول زمان بماند و روشن شود که عقاید شیعه در طول زمان تکامل نیافته، این در حقیقت مارکسیسم نیست که در برخورد با حوادث عقبگرد کند، اصلی را بردارد، اصلی بگذارد، نه! بلکه یک عقاید روشن و منظم، حتی نسبت به حدوث قرآن و قدم قرآن، عقیدۀ شیعه در آن جا بیان شده که هم برای ما درس است که عقایدمان را در برگی بنویسیم و به بزرگان عرضه کنیم تا روشن شود که شیعه، آن چه که در روز نخست میگفت، الآن هم همان را میگوید. نه قبضی در کار است و نه بسطی. عقاید مسئلۀ تکوینی است، مسئلۀ اعتباری نیست که با اعتبار، کم یا زیاد شود. عرضه داشته، امام چنین میفرماید: طبق نوشته صدوق در امالی: «یا اباالقاسم هذا و الله دین الله الذی ارتضاه لعباده، فاثبت، ثبّتک الله بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و الآخرة»[۱] از کلامی که باز به حمّاد میگوید، معلوم میشود که مرد مجتهدی بوده است، جزء فقهای عصر خود بوده، راوی نبوده. توجه دارید اصحاب ائمه اهل بیت علیهم السلام «ینقسمون الی قسمین: راویٍ ناقل، محقق و مجتهد» «ابو بصیر» راوی است اما در حالی که «زراره» محقق است. فتاوای «زراره» الآن در کافی است، در فروع کافی فتاوای «زراره» در کتاب ارث و غیره است. «فضل بن شاذان» محقق است، ناقل نیست، مفتی است، مجتهد است و هکذا «یونس بن عبدالرحمن» تعقّل دارد، مکتب کلامی دارد و محقق است، اما ابو بصیر و دیگران راوی هستند و نقل قول میکنند و امین در قول هستند.
مردی خدمت حضرت رضا علیه السلام عرض میکند: «شُقّتی بعیدة» حضرت میفرماید: «فعلیک بزکریا بن آدم، الامین علی الدین و الدنیا»[۲] که در شیخان فعلی مدفون است. «زکریا بن آدم» مجتهد است یعنی اصولی در اختیارش است و فتوی را جواب میدهد. مسئله را جواب میدهد. از این تعبیر پیداست که مرحوم سید عبد العظیم حسنی سلام الله علیه یک مجتهد عصر خود بوده که طبق آن اصول و کلیاتی که در اختیارش بوده، سؤالها را و حوادث نو ظهور را پاسخ میداده است. «یا حماد اذا أشکَل علیک امر فی دینک بناحیتک فسل عنه عبد العظیم بن عبد الله الحسنی و اقرأه منی السلام»[۳].
عبد العظیم حسنی اگر تنها راوی بود، نمیتوانست پرسشها را پاسخ گوید، پیداست که دارای ملکۀ اجتهاد بوده و میتوانست حوادث نو ظهور را پاسخ بگوید، این هم مطلب دوم ما بود.
به مطلب سوم برسیم: مشایخ: خدا رحمت کند مرحوم آیة الله بروجردی ـ استاد بزرگوار ـ یک راهی را باز کرد برای شناخت روات و آن راه اجتهادی بود. راهی که مرحوم نجاشی و شیخ و بعد از شیخ دارند، راه نقل است، مقلد نجاشی هستیم. ایشان آمد و رجال را از آن حالت تقلیدی در صحنه اجتهاد نهاد که ما بتوانیم در علم رجال مجتهد باشیم. یکی از طرق میفرمود که تعداد مشایخ و تعداد روات و تعداد حدیث حاکی از این است که این مرد ـ به اصطلاح من ـ چند مرده حلاج است. یک موقع یک مرد «جهّاز»ی است فقط کارش مسافرت است و خدمت امام کاظم علیه السلام میرسد همۀ مسائل جناب «جهّاز» راجع به مسافرت است اما در مورد حدود و دیات، روایتی از خود ندارد پیداست که این فقط فنش است و مشکل حرفهای دارد. اما اگر دیدیم یک نفر «من الباب الی المحراب» من الطهارة الی الدیات دارای روایت است و آن هم روایات عظیم، تعدادش بیشتر، مشایخش زیادتر، تلامیذش زیادتر، پیداست که این مرد در صحنۀ حدیث یک قمری بود با یک نجم لامعی بوده فلکی بوده که بر دورش اقمار میچرخیده است.
مشایخ او در حدود سی و چهار نفر هستند، سی و چهار شیخ و استاد دارد. البته این عدد زیاد است. هر چند افرادی هستند که مشایخ بیشتری دارند، ابن ابی عمیر در حدود چهارصد و چهارده شیخ دارد، البته این در آن حد نیست اما در مقایسه با دیگران زیاد است و بعضی از اینها شخصیتهای والا مقامی هستند مثل «هشام بن حکم» یا همین «ابن ابی عمیر» از مشایخ ایشان است. «ابن ابی عمیر» در ۲۱۷ فوت کرده و این از او نقل روایت میکند و از دیگران هم نقل روایت دارد که خواندن آنها، مایۀ معطلی است. یکی از آنها «حسن بن محبوب» است متولد ۱۵۰. متوفی ۲۲۴ و این هم خودش محقق است و این را میرساند که این در عرصۀ حدیث، استاد بلامنازع بوده.
این مشایخ و این تلامیذ است «اولئک آبائی فجئنی بمثلهم» البته چون حیاتش، حیات مخفیانه و تا حدی پنهانی بوده، موفق نشدند مورخین یا محدثین که بیش از این بتوانند مشایخ و روات برای ایشان ذکر کنند.
و اما در میان تلامیذش «سهل بن زیاد آدمی» ۲۵۵ فوت کرده، «احمد بن محمد بن خالد البرقی» متوفی ۲۷۴ و مؤلف کتاب «المحاسن» است که از یادگارهای قرن سوم است مانند کتاب «الایضاح فضل بن شاذان».
البته دیگر نام بقیه را نمیبریم «صفوان بن یحیی» در میان اینها است، «صفوان بن یحیی» در میان مشایخش است، نه در میان رواتش، از این هم ما میگذریم.
بر میگردیم به مسند، ما الآن مدتی است که در فکر هستیم که بتوانیم مسانید شیعه را احیا کنیم. فرق مسند با مصنَّف چیست؟ گاهی میگویند مصنَّف و گاهی میگویند مسند.
البته مسند در مقابل مرسل، این یک اصطلاح رجالی است جای خودش باشد. مصنَّف و مسند، مثلاً در یک قرن میبینیم که «ابن ابی شیبة» مصنّف نوشته است که ۲۳۴ فوت کرده، قریب همان عصر «احمد بن حنبل» که ۲۴۱ فوت کرده است، مُسند نوشته است. «ما هو الفرق بین المسند و المصنَّف»؛ مصنَّف روایات را طبق ابواب تقسیم میکند. باب طهارة، روایات طهارات را از انواع روات میآورد. باب صلاة، انواع روایات را از روات مختلف میآورد.
اما مُسند تقسیم روایات بر حسب موضوعات نیست بلکه تقسیم روایات بر حسب رُوات است. روایتهای یک راوی را مثلاً «حسن بن محبوب» یک جا ذکر میکند و «مسند احمد» همین است که روایات «ابن عباس» را یک جا جمع کرده است. روایات «ابو هریره» را یک جا، روایات «صحابیات» یک جا. روایات را بر حسب موضوعات نمیآورد بلکه بر حسب اشخاص میآورد.
آقایان میگویند اول کسی که مُسند نوشته است «فؤاد سیزگن» میگوید اول مسندنویس، سنیها هستند که در اواخر قرن دوم نوشتند ولی این اشتباه ایشان است. مسندنویسی از زمان امیرمؤمنان علیه السلام شروع شده و بهترین مسانید ما همین «اصول اربعة مأة» است. این اصول «اربعة مأة» هر کدام مسندی است. فرض کنید الآن «حسن بن محبوب» هم مشیخه دارد و هم مسند دارد. تمام روایات «حسن بن محبوب» در یک جا جمع شده است این مسند، این «اصول اربعة مأة» از عصر امام باقر علیه السلام تا امام هشتم علیه السلام همه و همه طبق روات بوده است، یعنی هر کس روایات خود را در کتاب خودش آورده است اما نظم ابوابی نداشته است و لذا کسانی که بعداً آمدند و جوامع نوشتهاند مانند «برقی» و غیره اینها به زحمت افتادند که این مسانید را برگردانند به سبک مصنفها یا جوامع دومی که «کلینی» در اختیار آنها است.
الحمد لله ما چند تا از این مسانید را احیا کردیم مانند «مُسند زراره»، «مُسند ابی بصیر» و الآن هم مُسند «ابن ابی عمیر» در حال تألیف است و مسند «محمد بن مسلم». انشاءالله دارالحدیث مسند حضرت حسنی را احیا کنند. من روایاتی را که حضرتعالی جمع کرده بودید با جناب آقای «عطاردی» همه را تطبیق کردم و مطالعه کردم، باید مقدار زیادی با مسانید بیشتر تطبیق شود و میشود مسندش را احیا کرد. من بقیۀ مسایل را درس میگیرم. یک مسئلۀ مسلّم که مورد بحث ما است این است که ببینیم این شخصیت در چه زمانی زندگی کرده است. گاهی میگویند که جناب حسنی در زمان امام رضا علیه السلام به مشهد آمده برای زیارت آقا و بعداً به ری آمده است که این فرضیه درست نیست. معنی ندارد که در اوّل قرن سوم بیایند در مشهد و بعد بیایند و ۵۲ سال در ری بمانند. این فرضیه درست نیست. ایشان در زمان متوکّل عباسی آمده است. متوکّل عباسی دارای دو ویژگی است، یکی این است که عداوت ائمۀ اهل بیت علیهم السلام با خون و مزاج این در هم ریخته است و ناصبی به تمام معنی است و این مرد در همان زمان زندگی میکند. دومین ویژگی این مرد احیاء تجسیم، تشبیه و رؤیت است. ذهبی میگوید که: «انّ المتوکّل اشخص الفقهاء و المتحدّثین و کان فیه مصعب الزبیری و اسحاق بن ابی اسرائیل و ابراهیم بن عبد الله الحلبی و عبد الله و عثمان ابنی محمد بن ابی شیبه، فقسّمت بینهم الجوائز و أجریت علیهم الارزاق و أمرهم المتوکل ان یجلسوا للناس و یحدّثوا بالاحادیث التی فیه الردّ علی المعتزلة و الجهمیّه و ان یحدثوا بالاحادیث فی الرؤیه».
تمام ضد مکتب علوی است. مکتب علوی عدل است و اینها جبری هستند. مکتب علوی به تمام معنی تنزیه است اینها روایات تجسیم و تشبیه را مرتب نقل میکنند. بدبختانه «صحیح بخاری» هم در همین عصر تنظیم شده است. نصبش کم یا ناپیدا است. اما روایات تجسیم و تشبیه به صورت فراوان در «صحیح بخاری» است. همگی میدانیم که این مرد نسبت به ائمۀ اهل بیت علیهم السلام چگونه بوده است. در سال ۲۳۲ بر مَسند نشسته است تا سال ۲۴۷، در این مدت آن ضیقی که میتوانست بر شیعه و معتزله ـ چون معتزله به یک معنی عقاید را در عدل و در تنزیه از علی گرفتهاند ـ ایجاد کرد به قدری که همه میدانیم در آن زمان قطع ید نسبت به کسانی که به کربلا میرفتند ـ در آن زمان روزنامه نبود ـ دیوارهای بغداد برای مردم برگ روزنامه بود. ابن الرومی این شعر را گفت اما مخفیانه:
بـالله ان کـانت أمـیة قـد أتـت قتل ابن بنت نبیّها مظلوما
فلقـــد أتــاه بنو أبــیه بمــثله هـذا لـعمری قبره مهدوما
أسفوا علی أن لا یکونوا شارکوا فی قـتله فـتتبعوه رمـیها
۲۳۲ ـ ۲۴۷ رفت، مستنصر بد نبود، بعداً ابن المعتز آمد، آن هم ناصبی بود، بغداد و محیط بغداد و حاکم همه ناصبی و بر ضد ولایت است. در همین حدود از حسن بن علی، آن منطقه را ترک کرده و به این جا آمده است. یعنی تاریخ را اگر بخواهیم ببینیم، این است.
و مطلب آخر اینکه شاید این روایتی که آقایان دو بار مطرح کردند، مرحوم علامۀ امینی هم برای آن یک پاورقی دارد در «کامل الزیارات»، این که حضرت میفرماید شما میتوانید به زیارت عبد العظیم بروید و این همان ثواب را دارد، نمیخواهد که مقام شامخ «حسین بن علی عیله السلام» را کم کند یا نمیخواهد در این طرف غلوّ کند، چون در آن زمان، زمان «متوکّل»، بعداً «معتزّ» و بعداً هم «معتمد» است که آن هم خیلی ناصبی است، برای این که شیعه دچار بلا نشود و گرفتار نشود، «الاعمال بالنیات» میفرماید که حضرت حسنی را زیارت کنید، خدا آن اجر و پاداش را به شما بدهد. حکمی است در یک ظروف خاصی.
از همۀ عزیزانی که این همایش را برگزار کردند تشکر میکنیم، عزیزانی که زحمت کشیدند و عرایض بنده را گوش کردند، سپاسگزاریم، خداوند ان شاء الله همۀ ما را کنار چراغ و سفرۀ ولایت جمع کند.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[۱] . الأمالی (للصدوق)، ص ۳۴۰.
[۲] . مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۲۱.
[۳] . الاختصاص، ص ۸۷.