دربارۀ حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام
۱ ـ شرح نسب و اجداد
عبدالعظيم بن عبدالله بن على بن حسن بن زيد بن حسن عليهم السلام بن على بن ابى طالب عليهم السلام۱، معروف به «شاه عبدالعظيم»۲ و «سيدالکريم»، نسبش با چهار واسطه به امام مجتبى عليه السلام مى رسد. کنيه او همسان رسول خدا صلى الله عليه و آله ابوالقاسم بود و امام جواد عليه السلام و هادى عليه السلام نيز او را به همين کنيه خطاب مى کردند.۳ کنيه نه چندان معروف ديگر او ابوالفتح بود۴ که روشن نيست بر چه اساسى چنين مُکنّى شده است. مادر بزرگوارش ام ولدى به نام فاطمه بنت عقبة بن قيس حميدى۵ و پدرش عبدالله فرزند على سديد، بود. از تاريخ دقيق تولد ايشان اطلاع روشنى در دست نيست اما بايد در سال ۱۷۳ ق در مدينه ديده به جهان گشوده باشد.۶ اين در حالى بود که هشت برادر ديگر به نام هاى احمد ـ ابراهيم ـ حسن ـ زيد ـ على اکبر ـ على اصغر ـ قاسم و محمد داشت. حضرت عبدالعظيم در عنفوان جوانى با دختر عموى پدرش، خديجه دختر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن، همان که امروزه به روايتى امامزاده قاسم تجريش است ازدواج کرد.۷ ماحصل اين ازدواج فرزند زاهد و عابدى به نام محمد بود که بدون عقب از دنيا رفت.۸ بنابراين عبدالعظيم از جانب فرزند پسر عقبى، برجانگذاشت و اعقاب او تنها از جانب دخترش ام سلمه باقى مانده اند. اما در اين جا به اختصار به شرح حال پدر و اجداد بزرگوارش اشاره مى کنيم:
۱/۱ ـ عبدالله بن على
او فرزند على ملقب به «سديد» يا «شديد»۹ بود. مادرش، ام ولدى به نام «هيفاء» عبدالله را پس از درگذشت پدر به دنيا آورد؛ لذا جدش حسن الامير کفالت او را برعهده گرفت. پس از مدتى که به سن رشد و بلوغ عقلى و جسمى رسيد، در کنار جدش، که دستى در حکومت داشت، قواعد حکومت دارى آموخت و در آن راه مجرب شد به گونه اى که ديرى نپاييد از جانب او به حکومت قافه در حجاز منصوب، و از اين رو به قافه ملقب گشت.۱۰
۲/۱ ـ على بن حسن
على سديد۱۱، مکنى به ابوالحسن، فرزند حسن الامير از مادرى ام ولد به دنيا آمد. او بسيار عظيم المنزله و جليل المرتبه و از مبارزان علوى در عصر عباسى بود. به همراه عمويش عبدالله محض، پدر محمد نفس زکيه، در زندان منصور عباسى به شهادت رسيد.۱۲ براساس روايتى از امام حسن عسکرى عليه السلام، حرمت و جايگاه على شديد به اعتبار وجود عبدالعظيم در نسل اوست: «لولا عبدالعظيم حسنى لقلنا ما اعقب على الشديد» اگر عبدالعظيم حسنى در نسل على شديد نبود بى گمان مى گفتيم که او عقيم بود و اولادى نداشت.۱۳
۳/۱ ـ حسن بن زيد
حسن بن زيد، معروف به حسن الامير و مکنى به ابومحمد، جدّ دوم عبدالعظيم است. او نخستين علوى بود که در دستگاه حکومت بنى عباس منصب گرفت و به خدمت آنان درآمد، زيرا با ايشان خويشى و نسبت داشت، يعنى پسرعمه سفاح، نخستين خليفه عباسى بود. حسن بن زيد، هم چون عباسيان، لباس سياه، که نشانه آنان بود، مى پوشيد و به مدت پنج سال از طرف منصور عباسى حاکم مدينه و مکه شد؛۱۴ اما پس از چندى مغضوب خليفه گرديد و به زندان افتاد. سبب آن چنين بود که حسن الامير در طى دوران حکومتش در مکه و مدينه به عدالت حکم راند و با کژى ها و ناراستى ها مبارزه کرد، او از علويان، اگرچه به طور غيرعلنى، حمايت مى کرد و همين مسائل باعث بدبينى خليفه نسبت به وى شد. او مدتى طولانى در زندان بود. حسن الامير عمرى دراز داشت به گونه اى که خلافت منصور، مهدى، هادى و هارون عباسى را درک کرد و سرانجام در سن ۸۵ سالگى به سال ۱۶۸ ق در مدينه وفات يافت.۱۵
۴/۱ ـ زيد بن حسن عليه السلام
زيد بن حسن عليه السلام فرزند امام حسن مجتبى، جدّ اول حضرت عبدالعظيم حسنى، ميان پانزده فرزند امام حسن عليه السلام مسن ترين بود که با لُبابه دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب و همسر حضرت ابوالفضل عليه السلام، که در کربلا به شهادت رسيد، وصلت کرد و از اين طريق با جدّ عباسيان خويشى يافت. در دوران بنى اميه، مردم مدينه به سبب شرافت نسب و سبب به او توجه مى کردند و مدتى نيز از سوى برخى از خلفاى بنى اميه، مسؤوليت امور صدقات پيامبر صلى الله عليه و آله را برعهده گرفت؛ اما وقتى سليمان بن عبدالملک به خلافت رسيد او را از آن منصب برکنار کرد.۱۶ زيد بن حسن دو فرزند از خود برجا گذاشت، يکى نامش نفيسه و از زنان متقى و عارفه بود و گويند همسر اسحاق مؤتمن فرزند امام صادق عليه السلام شد که البته صحيح نمى نمايد زيرا به لحاظ زمانى فاصله زيادى با يکديگر دارند. براى نفيسه که در قاهره ساکن بود، امروزه ضريح و گنبد و بارگاه باشکوهى ساخته اند. مردم آن شهر که عمدتاً شافعى هستند به زيارت «سته نفيسه» مى روند و به او التجا و توسل مى جويند و او را مستجاب الدعوه مى دانند. زيد بن حسن عليه السلام عمرى دراز يافت و در ۹۰ سالگى، در حالى که به شريف بنى هاشم معروف بود از دنيا رفت.۱۷
۲ ـ حيات سياسى و معنوىبراساس اتفاق نسابان و مورخان، عبدالعظيم حسنى در عصر امام موسى بن جعفر عليه السلام کودکى خردسال يا نوجوانى ده ساله بيش نبوده است. نخستين زمانى که از او در متون و منابع به عنوان يکى از مصاحبان ائمه و راويان حديث آنان ياد مى شود، که البته در مورد آن نيز شواهد متقن و قابل اعتمادى در دست نيست، دوران امام رضا عليه السلام است. از او در اين هنگام که کمتر از ۲۵ سال سن داشته به عنوان رابط آن امام و شيعيانش ياد شده است.۱۸
چون در اين هنگام حديثى را از امام رضا عليه السلام نقل کرده به همين سبب او را در زمره اصحاب و راويان امام رضا عليه السلام شمرده اند، اين در حالى است که۱۹ در رجال طوسى نام او در ميان اصحاب امام رضا عليه السلام و حتى امام جواد عليه السلام نيز قيد نشده و تنها در زمره اصحاب و راويان امام هادى عليه السلام و امام عسکرى عليه السلام قرار گرفته است؛۲۰ البته بايد گفت امام عسکرى عليه السلام را نيز فقط قبل از امامتشان درک کرده و نمى توانسته به عنوان اصحاب او باشد زيرا چنان که خواهيم گفت وى در حيات امام هادى عليه السلام از دنيا رفته است. حديثى را که ايشان از امام رضا عليه السلام نقل کرده و بسيارى پنداشته اند از اصحاب آن حضرت بوده در الاختصاص شيخ مفيد و جاهاى ديگر بدين گونه آمده است: «يا عبدالعظيم ابلغ عني اوليائى السلام و قل لهم ان لا يجعلوا للشيطان... الخ».۲۱ برخى گفته اند محتمل است اين خطاب از جانب ابوالحسن ثالث يعنى امام هادى باشد که کسانى اشتباهاً آن را ابوالحسن على الرضا تصور کرده اند.۲۲ اين نظر قطعا صحيح مى نمايد زيرا او در زمان امام رضا عليه السلام حدود بيست و اندى سال بيشتر نداشته و بعيد است در اين سن کم واسطه امام و شيعيانش باشد، علاوه بر آن مضمون اين خطاب نشان مى دهد که امام رضا عليه السلام در مدينه بوده و چون عبدالعظيم هم در آن دوران هنوز در مدينه بوده است، لذا رساندن پيام امام رضا عليه السلام براى شيعيان او در مدينه بى معنا است. چون امام رضا عليه السلام خود حضور دارند. ابلاغ پيام وقتى معنا مى يابد که فاصله مکانى وجود داشته باشد؛ پس بديهى است وقتى عبدالعظيم حسنى در دوران امامت امام هادى عليه السلام يعنى در نيمه اول قرن سوم هجرى به ايران مهاجرت مى کند، از جانب ايشان مى تواند پيام رسان او براى شيعيانش در ايران باشد. علاوه بر آن، برخى از رجال شناسان از جمله آيت الله خويى و علامه شبسترى او را از اصحاب امام رضا عليه السلام نمى دانند.۲۳ عبدالعظيم حسنى، احاديث زيادى را از امام هادى عليه السلام نقل کرده است۲۴ و به سبب کثرت علم و نقل احاديث فراوان از ائمه مذکوره۲۵ در برخى از متون از او به عنوان «محدث» ياد شده است. «هو المحدث الزاهد صاحب المشهد فى الشجرة بالرى و قبره يزار»،۲۶ محدث يعنى کسى که سخن گو، ناقل و راوى حديث است و آن امامزاده قابل تکريم ظاهرا به اين عنوان نيز اشتهار دارد، زيرا در زيارت نامه ايشان نيز قيد شده است «السلام عليک ايها المحدث الکريم.» مرحوم شريف رازى از آيت اللّه آشتيانى رئيس حوزه علميه مشهد، نقل مى کند که پس از دوازده معصوم، سه تن ديگر، از محدثان هستند ۱ ـ حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام ۲ ـ سلمان فارسى ۳ ـ عبدالعظيم حسنى که امام هادى مسائل را به سوى او ارجاع مى فرمود.۲۷ در هر حال آن چه همه نسابان و رجاليان بر آن متفق هستند اين که عبدالعظيم حسنى يکى از راويان امام جواد عليه السلام و امام هادى عليه السلام بوده و در زمره ياران و خواص آن دو امام قرار دارد. امام جواد عليه السلام به وى اعتماد کامل و علاقه فراوان داشتند و فرزند گرامى شان امام هادى عليه السلام نيز او را از صحابه و ياران معتمد خود مى دانستند که جمله «يا اباالقاسم انت ولينا حقا» از امام هادى عليه السلام حکايت از اين امر دارد.۲۸ اين اعتماد تا جايى است که اباحماد رازى نقل مى کند «وقتى از سامراء به محضر امام هادى عليه السلام رسيدم، از ايشان مسائلى از حلال و حرام پرسيدم که مرا پاسخ داد، چون خواستم محضر او را ترک کنم، فرمود: اى اباحماد هر اشکالى در امر دين داشتى از عبدالعظيم بن عبدالله حسنى در رى بپرس و سلام مرا به او برسان.۲۹ اين توصيه بدان سبب بود که وقتى عبدالعظيم در مدينه و سامراء خدمت امام هادى عليه السلام بود، طى جلسات متعددى در محضر آن امام همام، اعتقادات و انديشه هاى دينى و مذهبى خود را عرضه داشت و همه آن ها از سوى ايشان تصديق و تأئيد شد.۳۰ اين نکته از زبان عبدالعظيم حسنى به اين صورت نقل شده است. بر امام خويش على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على عليه السلام درآمدم، چون مرا ديد فرمود، اى اباالقاسم تو به حق دوست مايى، گفتم اى پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى خواهم دينم را بر تو عرضه کنم که اگر تصديق فرمايى بر آن استوار باشم تا به ديدار خدايم بشتابم، چون عقيده خود عرضه کردم فرمود: «اى اباالقاسم به خدا سوگند اين دين خدايى است که نسبت به بندگانش در آن مورد راضى است پس بر آن استوار باش که خداوند تو را به گفتار ثابت در دنيا و آخرت استوار گرداند.»۳۱ شيخ طوسى علاوه بر آن، وى را از اصحاب امام حسن عسکرى عليه السلام نيز دانسته است.۳۲ که اگر آن حديث امام هادى عليه السلام در خصوص ثواب زيارت عبدالعظيم درست باشد، بايد گفت وى امامت امام يازدهم را درک نکرده است. عبدالعظيم حسنى در دورانى که در مدينه مى زيست به سبب ارتباط زياد با ائمه شيعه و سعايت بدگويان، سوء ظن متوکل را برانگيخت، و لذا به دستور وى، او را از مدينه به سامرا منتقل کردند.۳۳ مدتى در آن جا به شدت تحت نظر عمال خليفه زندگى کرد و سپس به فرمان امام على نقى عليه السلام در دوران خلافت المعتز بالله يا به روايتى متوکل، او هراسان و ترسان از خليفه ستمگر به رى مهاجرت کرد. حديث و سخن يادشده از امام هادى عليه السلام خطاب به اباحماد رازى مربوط به زمانى است که عبدالعظيم حسنى از سامراء به رى رفته و در آن جا به طور مخفى مى زيسته است. اباحماد رازى نيز از شيعيان آن امام در آن هنگام ساکن رى بوده و براى ديدار امام به سامرا رفته بود.۳۴ اما مهاجرت عبدالعظيم حسنى به رى عوامل مختلفى داشته است. براساس گفته احمد بن محمد بن خالد برقى، نخستين علت، ترس از سلطان وقت (متوکل عباسى) بوده است.۳۵ البته بايد گفت اين دستگاه خلافت عباسى بوده که از وى واهمه داشته و به دنبال حبس و محدود کردن فعاليت هاى او برآمده است، قطعاً اين ترس حکومت از او نمى تواند صرفاً به خاطر آن باشد که عبدالعظيم فردى زاهد و محدث بوده است؛ زيرا اين مسائل براى حکومت ايجاد مشکلى نمى کرد بنابراين بايد علت اصلى آن را در فعاليت هاى سياسى و مخالفت هاى او با بنى عباس جستجو کرد. او نيز چون ديگر رجال و بزرگان شيعى و مجاهدان راه حق براى تمسک به امام عادل و معرفى و حمايت از او تلاش فراوانى داشته است.۳۶ در ۲۲۴ ق، که امام هادى عليه السلام را تحت نظر به سامرا بردند، عبدالعظيم حسنى با ايشان مذاکراتى داشته است، در حالى که متوکل به کسى اجازه ملاقات با امام را نمى داد. وقتى خبر ملاقات عبدالعظيم با آن حضرت براى خليفه گزارش شد، او دستور دستگيرى وى را صادر کرد. امام هادى که از مقصود و هدف خليفه وقت براى دستگيرى وى مطلع شد، به ايشان فرمود تا از شهر خارج شود و خود را از خطر خليفه برهاند۳۷ «وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرا إِلَى الله ِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِکهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى الله ِ».۳۸ علت ديگرى که علاوه بر فرار و گريز از ستم خليفه و عاملانش مطرح است؛ نشر و بسط معارف اهل بيت و شيعه اماميه در سرزمينى است که مردم آن نسبت به آل محمد خلوص و دوستى و محبت داشتند.۳۹ علاوه بر آن وجود امنيت از عوامل قابل اعتنا است که در اين ميان ايران و مناطق مرکزى آن، خاصه رى جايگاه و مکان مطمئن و مناسبى بوده است. به گفته استاد حکيمى چه بسا عبدالعظيم حسنى از سوى امام هادى عليه السلام براى اين کار به نوعى مأموريت داشته است: «زيرا نمى شود با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوى، کسى که حتى عقايد خود را بر امام عرضه مى کند تا از درست بودن آن اطمينان يابد، اعمال او به ويژه، اعمال اجتماعى و سياسى او برخلاف نظر و رضاى امام باشد، حال چه به اين رضايت تصريح شده يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ دينى و فقه سياسى بدان رسيده باشد.»۴۰ در هر حال عبدالعظيم حسنى عليه السلام به طور مخفيانه از سامرا خارج و پس از گذر از شهرها و ديه ها و قصبات مختلف که البته همه به صورت مخفى انجام مى شد از جمله طبرستان به شهر رى آمد.۴۱ او در سرداب منزل يکى از شيعيان در محله ساربانان يا ساربان۴۲ ساکن شد و در آن زيرزمين به عبادت و رياضت پرداخت. روزها روزه مى گرفت و شب ها را به نماز مى ايستاد و گاهى مخفيانه از آن منزل بيرون مى آمد و قبرى را که مقابل در سرداب بود، زيارت مى کرد و مى فرمود اين قبر يکى از فرزندان موسى بن جعفر عليه السلام است؛۴۳ مقصود او کسى جز امامزاده موسى بن جعفر عليه السلام نبوده است. حضور او در رى اگرچه مخفى بود ولى از چشمان تيزبين علاقه مندان و شيعيان ائمه اطهار عليهم السلام پنهان نماند؛ خبر سکونت او در اين مکان به زودى در شهر شايع شد. از آن هنگام سيل علاقه مندان براى ديدار ايشان به آن نقطه سرازير شد.۴۴ حديث اباحماد از امام هادى عليه السلام مربوط به همين هنگام است که به او فرمود سلام مرا در رى به عبدالعظيم برسان و اگر مشکلاتى در امور دين داشتى از او بپرس.۴۵ حضور عبدالعظيم حسنى در رى چندان به طول نينجاميد و اندکى بعد، يعنى حدود دو سال قبل از رحلت امام هادى عليه السلام در سال ۲۵۲ ه . ق چشم از جهان فروبست.۴۶ از او به روايتى تنها يک دختر با لقب ام سلم از خديجه بنت قاسم بن حسن بن زيد بن حسن عليه السلام به جا مانده که نسل ايشان از همين دختر است. ام سلم با محمد بن ابراهيم بن حسن ازدواج کرد و سه پسر باقى گذاشت.۴۷ چنان که گفتيم عبدالعظيم حسنى عليه السلام پسرى نيز به نام محمد داشت که بسيار باورع و زاهد و عابد بود ولى در زمان حيات پدر از دنيا رفت و فرزندى نيز بر جا نگذاشت، لذا نسل و اعقاب عبدالعظيم حسنى عليه السلام تنها از دخترش مانده است.۴۸
۱ ـ ۲ ـ رساله صاحب بن عباد در توصيف جايگاه معنوى حضرت عبدالعظيم
صاحب بن عباد وزير دانشمند و گرانمايه فخرالدوله ديلمى، از سلاطين آل بويه، که خود از شيعيان و دوستداران اهل بيت و صاحب تأليفات و رسالات فراوانى است، حضرت عبدالعظيم را در يک رساله کوتاهى توصيف کرده و جايگاه و منزلت او را به خوبى تشريح ساخته است. متن اين رساله را برخى از مورخان و محدثان نقل کرده اند. قديمى ترين نسخه اين رساله در ۵۱۶ ه . ق به رشته تحرير درآمده است که آن را از مستدرک الوسايل۴۹ نقل مى کنيم. « ... از من نسب عبدالعظيم حسنى را که در مقبره شجره مدفون است پرسيدى و خواستى که تو را از حالات، عقايد، دانش، فضل، کمال و زهد او مطلع کنم. من اکنون به توفيق الهى به طور اختصار درباره او مطالبى را يادآورى مى کنم. وى ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبدالله بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام است. او صاحب تقوى و پرهيزکارى و مذهب و اعتقاد پاک و روشن و صحيح بود و از اهل عبادت به شمار مى رفت و به امانت و درستکارى و صداقت معروف بود. عبدالعظيم در امور دين آگاه و مطلع، و به مسائل مذهبى و کلام قرآن به خوبى آشنا بود و حقايق دينى را درک مى کرد؛ به عدل و توحيد، که مذهب اهل حق است، اعتقاد داشت. احاديث زيادى از حضرت جواد عليه السلام و ابوالحسن هادى عليه السلام روايت کرده است. آن دو بزرگوار مراسلات و توقيعاتى براى او نوشته اند. او از جماعتى از اصحاب حضرت موسى بن جعفر عليه السلام و حضرت رضا عليه السلام نقل حديث کرده است. عبدالعظيم حسنى کتب و تأليفاتى هم دارد که از آن جمله کتابى است به نام «يوم و ليلة». عده اى از بزرگان شيعه و مشايخ حديث و روايت، از جمله احمد بن عبدالله برقى و ابوتراب راويانى از وى اخذ حديث کرده اند».۵۰ متن رساله صاحب بن عباد از آن پس به شرح سبب هجرت و نحوه ورود ايشان به رى و اقامت او در محله ساربانان و سرانجام به خاک سپارى او در باغى اختصاص دارد.۵۱
۳ ـ حيات و جايگاه علمىعبدالعظيم حسنى به لحاظ علمى، داراى مکانت و اشتهار خاصى بوده است. علماى رجالى و نسّابة او را مؤلف دو کتاب خطب اميرالمؤمنين عليه السلام و «يوم و ليلة» ذکر کرده اند.۵۲ کتاب خطب اميرالمؤمنين او اگرچه از بين رفته، اما دو خطبه آن موجود است، يکى گفتگوى امام با شريح قاضى در مورد منزلى که خريده بود؛ اين گفتگو در نهج البلاغه نامه سوم موجود است و ديگرى حديثى در مذمّت دنياى فانى و عدم اعتنا به لذت هاى اين جهانى است که در امالى از عبدالعظيم روايت شده است. اين خطبه در نهج البلاغه نيست. کتاب «يوم و ليله» او نيز در رساله صاحب بن عباد يادشده که پيرامون اعمال عبادى يک مسلمان در شب و روز نگاشته شده است.۵۳ عبدالعظيم حسنى علاوه بر آن، روايات متعددى از امام جواد و امام هادى عليهماالسلام نقل کرده است و علماى رجالى و فقهاى نامدارى چون شيخ صدوق، شيخ طوسى، ابن داوود حلى و ديگران روايات او را ثقه و معتبر دانسته اند و به نقل احاديث او پرداخته اند.۵۴ از جمله هم چنين احمد بن محمد بن خالد برقى احاديث صحيح ايشان را در کتاب خود ذکر کرده و او را ستوده و گفته است «و کان عبدالعظيم مرضيّا».۵۵ شيخ صدوق نيز به نقل روايتى شاذ و نادر از او پرداخته و با اين حال اعتماد خود را نسبت به آن روايت بيان کرده است.۵۶ مرحوم محدث نورى نيز از او به عنوان برجستگان سادات و سادات برجسته ياد مى کند.۵۷
۱ ـ ۳ ـ استادان و مشايخ عبدالعظيم حسنى
عبدالعظيم، مشايخ و استادان زيادى داشته که هريک از آن ها داراى شأن و مکانتى بزرگ بوده اند. يکى از مشايخ آن بزرگوار، که از خاندان عصمت و طهارت بوده و در ميان اين شجره مبارکه پرورش يافته است، فرزند بزرگوار امام صادق عليه السلام و برادر امام موسى بن جعفر عليه السلام يعنى على بن موسى مشهور به «على عُرَيضى» است. او از راويان شيعه و از زهاد عصر خود بوده که ولايت برادر و برادرزادگانش را تا امام دهم برخود پذيرفته است. نقل کرده اند با وجود کثرت سن، ارادت و خضوع خاصى به امام جواد عليه السلام داشته است. او، از پدر، برادر و از برادرزاده اش امام رضا عليه السلام روايت کرده است. على عريضى در منطقه اى که به همين نام در مدينه مشهور شد به خاک سپرده شد. يکى ديگر از مشايخ عبدالعظيم، هشام بن حکم از محدثان بزرگ و متکلمان و انديشمندان شيعه است. او که در کوفه به دنيا آمد، در واسط رشد کرد و در ۱۹۹ ق به بغداد رفت و در آن جا وفات يافت.۵۸ هشام از شاگردان جوان امام صادق عليه السلام و مورد اعتماد او بود. نخستين کسى است که به لحاظ علمى ـ کلامى مباحث امامت را مطرح ساخته و با مخالفان اهل بيت به احتجاج نشسته است. ده ها کتاب تأليف کرده که امروزه در دسترس نيست. علماى شيعه او را از راويان ثقه و صادق و با شهامت و مورد وثوق امام صادق عليه السلام و امام کاظم عليه السلام دانسته اند. از مشايخ ديگر عبدالعظيم حسنى، محمد بن ابى عمير، مکنى به ابواحمد است که از ثقات و بزرگان شيعه و از اصحاب موسى بن جعفر عليه السلام، امام رضا عليه السلام و امام جواد عليه السلام محسوب شده و از آنان حديث نقل کرده است. علماى رجال، نسّابه و فقها به اخبار و روايات او اعتماد کامل دارند و وى را در نهايت توثيق مى دانند. ابن ابى عمير از زاهدان و عابدان عصر خود بود و از امام رضا عليه السلام و امام جواد عليه السلام اخبار و رواياتى را نقل کرد. گفته اند وى قريب به صد جلد تأليف داشت. خليفه وقت او را مدتى به زندان انداخت و سپس به منصب قضاوت در سرزمينى فرستاد. محمد بن ابى عمير در ۲۱۷ ق از دنيا رفت.۵۹ حسن بن محبوب معروف به «سرار» يا «زرار» از ديگر مشايخ عبدالعظيم حسنى عليه السلام است. وى از راويان و مشايخ ثقه و بزرگ شيعه و از اصحاب امام کاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام است که عمدتاً از امام رضا عليه السلام روايت نقل کرده است. حسن بن محبوب در۲۳۴ ق از دنيا رفت.۶۰ صفوان بن عيسى يکى ديگر از مشايخ عبدالعظيم حسنى عليه السلام، از ثقات و اصحاب امام کاظم عليه السلام، امام رضا عليه السلام و امام جواد عليه السلام است که همه علماى اماميه بر توثيق وى متفقند. او از ائمه عصر خود و از صحابه امام صادق عليه السلام نيز نقل روايت کرده است. حدود سى کتاب نوشته و امام جواد عليه السلام هنگام مرگش در ۲۱۰ ق، براى وى حنوط و کفن به مدينه فرستاده بودند.۶۱ از ديگر مشايخ عبدالعظيم که از راويان ثقه و مورد اعتماد شيعه است بايد از عمر ابن محمد بن عبدالله معروف به ابن اذينه نام برد. او از اصحاب امام صادق عليه السلام و کاظم عليه السلام و از مشايخ و بزرگان شيعه در بصره بود و کتابى در فرائض تأليف کرد. ابن اذينه از بصره به يمن گريخت زيرا عباسيان در تعقيب او بودند و در همان جا نيز از دنيا رفت.۶۲ سليمان بن سفيان نيز از ديگر مشايخ مهم عبدالعظيم حسنى است که رجال و فقهاى شيعه او را به بزرگى ياد کرده و بر توثيق او متفقند. فضل بن شاذان از علما و زهاد بزرگ شيعه از وى روايت کرده است. او که اشعار سيد حميرى را براى مردم مى خواند به «مستدق» ملقب شد. وفات او را سال ۱۳۰ ه . ق ذکر کرده اند. يکى ديگر از مشايخ او، يحيى بن سالم الفراء از محدثان و مؤلفان بزرگ و زيدى مذهب است که از ثقات اهل حديث شمرده مى شود.۶۳ سليمان بن جعفر بصرى از بزرگان و ثقات روّات و از فرزندان جعفر طيار، از ديگر مشايخ عبدالعظيم حسنى است. او را از اصحاب امام کاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام ذکر کرده و علماى رجالى بر توثيق او اتفاق نظر دارند. وى کتابى نيز تأليف کرده است.۶۴ از ديگر مشايخ عبدالعظيم مى توان به اين عدّه اشاره کرد: سليمان بن حفص مروزى، از علماى بزرگ خراسان و از اصحاب امام رضا عليه السلام امام هادى عليه السلام و امام عسکرى عليه السلام، ابراهيم بن ابى محمود از اصحاب امام کاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام، از بزرگان و راويان خراسانى و مورد اعتماد و وثوق اين دو امام همام، که منابع رجالى او را ثقه مى دانند. على بن اسباط از اصحاب و راويان امام رضا عليه السلام و امام جواد و از محدثان بزرگ مورد اعتماد آن دو امام و راوى روايات امام رضا عليه السلام که علماى شيعه و رجاليون بر راستگويى و ثقه بودن وى نظر دارند. حرب بن طلحان از ديگر راويان مورد اعتماد شيعه و از مشايخ او است. مجموع مشايخ عبدالعظيم حسنى که ما برخى از آن ها را نام برديم به ۲۵ نفر مى رسد.۶۵ و اما عده اى نيز از حضرت عبدالعظيم روايت نقل کرده اند، آنان عبارتند از: ۱ ـ منهل بن زياد رازى ۲ ـ احمد بن مهران قمى ۳ ـ سهل بن جمهور ۴ ـ ابراهيم بن على ۵ ـ محمد بن خالد برقى ۶ ـ صالح بن فيض عجلى ۷ ـ عبدالله بن محمد عجلى ۸ ـ عبدالله بن موسى راويانى ۹ ـ حسن بن ابى زياد ۱۰ ـ حسن بن ابراهيم علوى ۱۱ ـ حسين بن زيد نوفلى ۱۲ ـ احمد بن حسن ۱۳ ـ ابراهيم بن هاشم ۱۴ ـ حمزة بن قاسم ۱۵ ـ احمد بن محمد بن خالد برقى.۶۶
۲ ـ ۳ ـ نمونه اى از احاديث عبدالعظيم حسنى از ائمه معصومين عليهم السلام
چنان که گفته شد، عبدالعظيم حسنى از امام رضا عليه السلام، امام جواد عليه السلام و امام هادى عليه السلام احاديثى را باواسطه يا بلاواسطه نقل کرده اند. مجموع اين احاديث به حدود هشتاد حديث مى رسد.۶۷ در اين جا به عنوان نمونه چند حديث نقل شده ايشان از آن سه امام بزرگوار را نقل مى کنيم.
الف ـ احاديث عبدالعظيم حسنى با واسطه از امام رضا عليه السلام:
۱. «إنّا اُمِرْنا معاشر الانبياء بان نکلم الناس بقدر عقولهم و امرني ربي بمداراة الناس کما امرنا باقامة الفرايض».۶۸
۲. «المرض لااجرفيه ولکنّه لا يدع على العبدذنباً الاحطِّه وانما الاجرفي القول...».۶۹
۳. «من لم يشکر المنعم من المخلوقين، لم يشکر الله عز و جل».۷۰
۴. حديث طولانى پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد مشاهدات خويش در معراج.۷۱
۵. «إنک في دنيا لهامدة يقبل منها عمل عامل...».۷۲
۶. «لعن الله المحرّفين الکلم عن مواضعه...».۷۳
۷. «و المسلم الذي يسلم المسلمون من لسانه و يده، ليس منا من لم يأمن جاره بوائقه».۷۴
۸. «يا عبدالعظيم ابلغ عَنّي اوليائي السلام و قل لهم ان لا يجعلوا للشيطان...».۷۵
ب ـ احاديث عبدالعظيم حسنى از امام جواد عليه السلام
۱. «السنة سنتان، سنة في فريضة الاخذ بها هدى، و ترکها ضلالة و سنة في غير فريضة، الاخذ بها فضيلة و ترکها الى غير خطيئه».۷۶
۲. «الغياب قائمنا طويلاً و شيعتنا في هذه المدة...».۷۷
۳. شرح و تفسير ۱۹ مورد از گناهان کبيره از زبان امام جواد عليه السلام.۷۸
۴. «ضمنت لمن زار ابي بطوس عارفاً بحقه الجنة على الله تعالى».۷۹
۵. «لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا، فاذا استووا هلکوا».۸۰
۶. «افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج».۸۱
۷. «إن الله عز و جل بعث...».۸۲
ج. احاديث عبدالعظيم حسنى از امام هادى عليه السلام
۱. «إن الله عز و جل اتخذ ابراهيم خليلاً لانه صلى على محمدٍ و آل محمد».۸۳
۲. «لا ينبغي لمؤمن ان...».۸۴
۳. «اهل قم واهل آبه مغفور لهم لزيارتهم لجدي على بن موسى الرضا عليه السلام بطوس».۸۵
۴. «فلما ... موسى بن عمران قال الله عز و جل: ماهو الاجر لمن شهد لى انا نبىٌ و رسولٌ ...».۸۶
موضوعات برخى ديگر از آن احاديث عبارتند از: ۵. در مورد حضرت حجة بن الحسن. ۶. تفاوت بندگان. ۷. شناخت گناهان کبيره. ۸. جبر و تفويض. ۹. وضعيت زن ها در معراج. ۱۰. در مورد فرزندان نوح. ۱۱. دوستى خداوند. ۱۲. خريد خانه توسط شريح قاضى. ۱۳. ايمان به امام غايب. ۱۴. در مذمت جهل مرکب. ۱۵. در معنى سبحان الله . ۱۶. تفسير بعضى از آيات قرآن. ۱۷. تفسير «هذا صراط مستقيم.» ۱۸. فضيلت شب جمعه. ۱۹. در مورد استغفار.۸۷
۴ ـ وفات و محل دفن حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلامعبدالعظيم حسنى عليه السلام در همان زيرزمينى که در آن زندگى مى کرد، از دنيا رفت. در اين هنگام يکى از شيعيان، حضرت رسول صلى الله عليه و آله را در خواب ديد که به وى فرمود: مردى از فرزندان من، که در «کوى بردگان» اقامت دارد از دنيا مى رود و نزديک درخت سيبى در باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب دفن مى شود. در اين وقت پيامبر صلى الله عليه و آله با دست مبارک خود اشاره به جايى فرمود که اکنون محل دفن عبدالعظيم حسنى است. اين مرد پس از بيدار شدن از خواب تصميم گرفت زمين مورد نظر را از صاحبش خريدارى کند. صاحب باغ يعنى عبدالجبار بن عبدالوهاب که به مذهب اهل سنت بود،۸۸ وقتى از خواب اين فرد آگاهى يافت به او گفت که خود نيز چنين خوابى ديده و مى خواهد اين باغ را بر سادات و شيعيان وقف، تا مردگان خود را در اين زمين دفن کنند.۸۹ مکان اين باغ که محل دفن عبدالعظيم حسنى عليه السلام است، به سبب وجود درخت سيب (شجرة التفاح)، به مقابر شجره و نيز مسجد شجره معروف شده است.۹۰ باغ يادشده که در محله باطلان يا کنار دروازه باطلان در خارج از شهر قرار داشته، براساس اتفاق مورخان، همان مکان فعلى مزار عبدالعظيم عليه السلام است و کسى بر آن ترديدى نشان نداده است. مورخان و رجال شناسان به اين محل با عنوان «مشهد الشجره» اشاره داشته اند. از جمله ابن طباطبا در المنتقلة الطالبيه، ابونصر بخارى در سرالانساب، کاشفى در روضة الشهداء و نيز ميرداماد در الرواشح السماويه.۹۱ نام ديگرى که براى اين مکان ذکر شده «سکة الموالى» به معناى کوچه موالى و محبين اهل بيت است، زيرا شيعيان در اين جا سکونت داشته اند.۹۲ اين نام کوچه اى بوده که عبدالعظيم عليه السلام به هنگام ورود از طبرستان به رى، در آن جا اقامت کرده بود. در رساله صاحب بن عباد آمده که وى در محله ساربانان در خانه فردى از شيعيان که در سکة الموالى ساکن بود مقيم شد.۹۳ در روايت پيشتر گفته، يعنى در ذکر خواب يکى از شيعيان، که پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ديده بود، در اين خواب نام سکة الموالى ديده مى شود «... فردا مردى از فرزندزادگان من از سکة الموالى حمل و در کنار درخت سيب در باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب به خاک سپرده مى شود ...».۹۴ شيخ طوسى به مکان دفن عبدالعظيم عليه السلام فقط به عنوان «و مات عبدالعظيم بالرى و قبره هناک» اشاره کرده است.۹۵ عبدالعظيم حسنى عليه السلام پس از چندى بيمار شد و سپس در اثر بيمارى درگذشت.۹۶ جنازه او را در همان روز به محلى که بقعه اش امروز در آن جاست حمل کردند. هنگامى که ايشان را برهنه کردند تا غسل دهند، در گريبان او رقعه اى يافتند که نسب خود را به اين نحو ذکر کرده بود: «انا عبدالعظيم بن عبدالله بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليهم السلام ».۹۷ در هرحال او را در آن باغ، کنار درخت سيبى به خاک سپردند و آن جا را براى دفن سادات و اموات وقف کردند. از نام هاى ديگرى که براى محل دفن ايشان ذکر شده، محله باطان است. اين محله در مغرب محمديه و در شرق و جنوب شرقى دروازه باطان (حوالى ميدان رى کنونى و حرم تا نزديکى قلعه گبرى) واقع و از محله هاى مشهور و مهم بوده است. اين نام را از کلمه يونانى «اکباتان»، که همان همدان عصر مادها باشد گرفته اند.۹۸ اصطخرى و نيز عبدالجليل قزوينى رازى از مورخانى هستند که به دفن عبدالعظيم در اين محله اشاره کرده اند. قزوينى گويد: «... بندانسته است که در بيشتر بقاع که تربت هاى سادات است، سنيان خواب ديده اند، چنان که ببارگرقب و ساوه و به ناهق و باطان رى...».۹۹
۵ ـ ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السلامدر فضيلت زيارت عبدالعظيم عليه السلام روايات زيادى وجود دارد که حتى برخى، زيارت ايشان را همانند زيارت سيدالشهداء در کربلا دانسته اند. شيخ صدوق از على بن احمد نقل مى کند که: «کسى از اهل رى بر ابى الحسن على بن محمد الهادى عليه السلام وارد شد، آن حضرت پرسيد کجا بودى؟ گفت: به زيارت حسين عليه السلام رفته بودم. فرمود: اگر قبر عبدالعظيم را که نزد شما (در رى) است زيارت مى کردى گويى قبر حسين عليه السلام را زيارت کرده اى.۱۰۰ به همين سبب است که در زيارت نامه حضرت عبدالعظيم مى خوانيم: «السلام عليک يا من بزيارته ثواب زيارة سيدالشهداء يرتجى» و نيز حديثى که ظاهراً از امام هادى عليه السلام است: «من زار قبره وجبت له الجنة».۱۰۱ راوى اين روايت على بن احمد بن موسى معروف به وتاق است که او را ثقه دانسته اند.۱۰۲ در روايتى ديگر که شاه طهماسب در فرمان خود به سال ۹۶۱ ق در خصوص توليت آستان مقدس عبدالعظيم به آن استناد کرده است، ثواب زيارت او با زيارت امام رضا عليه السلام همسان گشته است. در آن فرمان به اين گفته امام رضا عليه السلام اشاره شده است: «من زارني بعد موتي ضمنت له الجنة فمن لم يقدر على زيارتي فليزر اخي عبدالعظيم».۱۰۳ البته اين عبارت به گونه اى ديگر در تعليق شهيد ثانى بر خلاصة الاقوال آمده است: «قد نص على زيارته الامام على بن موسى الرضا عليه السلام قال: من زار قبره وجبت على الله له الجنه»۱۰۴ اين حديث از جمله احاديث ضعيف است که نمى توان بدان اعتماد جست. زيرا چنان که قبلاً شرح آن رفت، حضرت عبدالعظيم امام رضا عليه السلام را درک نکرده و در دوران امام هادى عليه السلام يعنى حدود ۵۰ سال بعد از شهادت امام رضا عليه السلام از دنيا رفته است. مرحوم علامه تسترى اين روايت را مربوط به زيارت قبر حضرت معصومه دانسته که اشتباها به عنوان حضرت عبدالعظيم ذکر شده است. او هم چنين آن را از اين رو نادرست مى داند که امام هادى عليه السلام نيز لقب ابوالحسن داشته و شايد اين حديث از ايشان نباشد.۱۰۵ مرحوم خويى نيز عبدالعظيم را از اصحاب و راويان امام رضا عليه السلام نمى داند و فقط اين را صحيح مى داند که امام رضا عليه السلام در دوران حيات وى از دنیا۱۰۶ رفته اند.
۱. ابن عنبه، جمال الدين احمد بن على، عمدة الطالب في انساب آل ابى طالب، بيروت، منشورات دار مکتبة الحياة بى تا]، ص۹۰.
۲. خوانسارى، محمدباقر، روضات الجنات في اوصاف العلماء و السادات، ۳۵۳.
۳. کجورى مازندرانى، ملا محمدباقر، جنة النعيم و العيش السليم، چاپ سنگى، ۱۳۸۵ق، ص۱۱۱.
۴. همان جا.
۵. ابى طباطبا، منتقلة الطالبيه، ۱۵۷.
۶. جواد بن مهدى لاريجانى، الخصايص العظيمه، قم [بى تا]؛ کجورى مازندرانى، همان، ص۱۱۰.
۷. کلباسى، تذکرة العظيمه، [بى تا] [بى نا]، ص۳۸؛ شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ۲/۱۲۱، شيخ عباس قمى در منتهى الامال (۱/۱۷۹) گفته است با دختر عمويش که قطعا صحيح نيست؛ زيرا قاسم با على که پدربزرگ عبدالعظيم است برادر و از فرزندان حسن بن زيد بوده اند.
۸. ابن عنبه، همان، ص۹۰.
۹. ابن عنبه، همان جا، فخر رازى، الشجرة المبارکه فى انساب الطالبيه، ۴۶.
۱۰. ابن عنبه، همان جا.
۱۱. ابن عنبه، همان جا.
۱۲. شريف رازى، اختران فروزان رى و تهران، قم، مکتبة الزهراء [بى تا]، ص۲۱.
۱۳. کجورى مازندرانى، جنة النعيم و العيش السليم، ص۱۰۹؛ شريف رازى، همان جا.
۱۴. ابن عنبه، همان جا.
۱۵. ابن عنبه، همان جا؛ شريف رازى، همان جا.
۱۶. ابن عنبه، همان جا.
۱۷. ابن عنبه، همان، ۹۱.
۱۸. عطاردى، راويان امام رضا در مسند الرضا عليه السلام، کنگره جهانى امام رضا عليه السلام، ۱۳۶۷.
۱۹. شيخ مفيد، ابوعبدالله محمد بن نعمان، الاختصاص، قم، مکتبة الزهرا، ۱۴۰۲ق، ص۲۴۷.
۲۰. ابى جعفر، محمد بن الحسن طوسى، رجال الطوسى، تحقيق جواد القيومى، قم مؤسسه النشر الاسلامى لجامعة مدرسين بقم، ص۴۱۵.
۲۱. اى عبدالعظيم سلام ما را به دوستانم برسان و به آنان بگو که براى نفوذ شيطان در خويش راهى را بازنگذارند، آنان را به راستگويى در سخن و امانت دارى وادار کن و به آنان دستور ده تا در مسايل دين بيهوده بحث و جدل نکنند و سکوت پيشه سازند، به هم نزديک شوند و از تفرقه بپرهيزند و به معاشرت با هم انس گيرند زيرا اين عمل موجب تقرب و محبوبيت نزد من مى گردد. اى عبدالعظيم، دوستان و ياران من نبايد وقت خود را صرف مخالفت و سرکوبى يکديگر کنند و من با خود عهد کرده ام هرکس مرتکب اين گونه اعمال مخرب و هستى برانداز شود و حتى يکى از دوستانم را مورد خشم و ناراحتى قرار دهد از خدا بخواهم او را در دنيا گرفتار سخت ترين عذاب ها کند و در آخرت نيز از زيانکاران باشد. به آنان گوشزد کن خداوند نيکوکاران آنان را آمرزيده و از بدکارانشان در گذشته است. به جز کسانى که شرک آورده يا موجب تجاوز و اذيت به يکى از دوستان من شده يا عداوت و کينه آنان را در دل داشته باشند. [زيرا چنين گناهانى را خداوند نمى آمرزد مگر آن که از کار زشت خود پشيمان شده و آن را جبران کنند وگرنه روح ايمان از قلب آنان زائل مى شود و از دايره ولايت ما خارج گردند و از آن بى بهره مانند. و من از آثار شوم چنين گناهان و لغزش هاى خطرنک به خدا پناه مى برم.] (شيخ مفيد، الاختصاص، ۲۴۱ ـ ۲۴۷).
۲۲. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ۱۱/۵۳.
۲۳. خويى، معجم رجال الحديث، ۱۱/۵۳؛ شبسترى، محمدتقى، قاموس الرجال ۶/۱۹۳.
۲۴. اردبيلى غروى، محمدبن على، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بيروت، دارالاضواء ۱۴۰۳ ق، ص ۴۶۰؛ شيخ صدوق، الامالى، ص ۳۸؛ عزيزالله عطاردى، مسند امام هادى عليه السلام، ص ۳۴۵.
۲۵. در مورد نمونه هايى از آن احاديث بنگريد به نوشتار حاضر.
۲۶. ابن طباطبا، منتقلة الطالبيه، ص ۱۵۷.
۲۷. شريف رازى، محمد، اختران فروزان رى در تهران، ص ۳۶.
۲۸. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ص ۲؛ ميرداماد، الرواشح اسماويه، ص ۵۰.
۲۹. ابن عنبه: عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص ۱۱۲؛ خوانسارى، محمدباقر، روضات الجنات، ۴/۲۰۸.
۳۰. براى آگاهى از اعتقادات و انديشه هاى حضرت عبدالعظيم و نحوه عرضه آن به محضر امام هادى ر.ک: به کجورى مازندرانى، جنة النعيم و العيش السليم، صص ۳۱۹ ـ ۳۴۰.
۳۱. مجلسى، بحارلانوار، ج ۳، ص ۴۱؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ج ۲، صص ۳۷۹ ـ ۳۸۰؛ کجورى مازندرانى، همان، ۳۱۹؛ صافى گلپايگانى، حديث عرض دين، قم، نشر معصومه ۱۳۷۶ ش.
۳۲. همو، رجال، ج ۱، ص ۲۸۷.
۳۳. مسعودى، مروج الذهب، ج۲، ص۱۱.
۳۴. ابن عنبه، عمدة الطالب في انساب آل ابى طالب، ص۱۱۲؛ نورى، مستدرک الوسايل، ج ۳، ص ۲.۶۱.
۳۵. نجاشى، ابوالعباس احمد بن على بن احمد بن عباس، رجال النجاشى، قم مؤسسه النشر الاسلامى لجماعة المدرسين بقم، ۱۴۰۷، ص۲۴۸؛ بعضى نيز به جاى متوکل، المعتز را نام برده اند (کجورى مازندرانى، همان، ص۳۰۲).
۳۶. محمدرضا حکيمى، امام در عينيت جامعه، ص۷۲.
۳۷. کجورى مازندرانى، جنّة النعيم، ص۳۲۸.
۳۸. نساء، آيه ۱۰۰.
۳۹. معارف اسلامى، نشريه سازمان اوقاف، ش۲۶، ۱۳۵۶، ص۸۷؛ على کبر شهابى، تاريخچه وقف در اسلام، ص۶۷.
۴۰. محمدرضا حکيمى، همان جا، ص۷.
۴۱. منتقلة الطالبية، ص۱۵۷، کجورى، همان، ص۳۲۸.
۴۲. به گفته مقدسى بهترين زمين خلق شده رى است که در آن محله سربان (ساربان) وجود دارد (مقدسى احسن التعاليم في معرفة الاقاليم، تصحيح محمد محزوم، بيروت، ۱۹۸۷م).
۴۳. نجاشى، رجال، ص۲۴۸؛ کجورى مازندرانى، همان، ص۳۹۹.
۴۴. اردبيل غروى حائرى، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، ص۴۶۱.
۴۵. ابن عنبه، عمدة الطالب في انساب آل ابى طالب، ص۱۱۲؛ نورى، مستدرک الوسائل، ج۳، ص۶۱۲.
۴۶. کجورى مازندرانى، همان، ص۴۰۲ به روايتى او در ۲۵۰ ه . ق . يعنى چهار سال قبل از وفات امام هادى عليه السلام از دنيا رفته است (کجورى، همان جا).
۴۷. ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب ابى طالب؛ ص ۴۹.
۴۸. همان، ص۴۹.
۴۹. محدث نورى، همان، ج ۳، ص ۶۱۴؛ کجورى مازندرانى، همان، ص ۳۹.
۵۰. محدث نورى، مستدرک الوسايل، ص۶۱۴، کجورى مازندرانى، همان، ص۳۹۰.
۵۱. در اين مورد در صفحات بعد اشاراتى خواهيم داشت.
۵۲. نجاشى، همان، ص۲۴۷، علامه حلى، حسن بن يوسف، خلاصة الاقوال، ص۱۳۰؛ آقابزرگ تهرانى، الذريعه.
۵۳. محدث نورى، همان، ج۳، ص۶۱۳؛ در اين مورد بنگريد به کجورى مازندرانى، همان جا.
۵۴. ابن داوود حلى، تقى الدين حسن بن على، رجال؛ تحقيق محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، مطبعة الحيدريه، ۱۳۹۲ ه . ق، ص۱۳۰ شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۸۰؛ طوسى، ابى جعفر، رجال الطوسى، ص ۴۱۵.
۵۵. همو، محاسن، ص۹۲؛ شيخ صدوق، عقاب الاعمال، ص۹۲؛ خويى، معجم رجال الحديث، ج۱۱، ص۵۲.
۵۶. همو، من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۸۰، همو، عقاب الاعمال، ص ۹۲.
۵۷. همو، مستدرک الوسايل، ج۳، ص۶۱۳.
۵۸. نجاشى، رجال، ص۴۳۳.
۵۹. پيشين، ص۳۲۶.
۶۰. طوسى، ابى جعفر محمد بن الحسن، رجال الطوسى، تحقيق جواد القيومى الاصفهانى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى لجامعة مدرسين بقم، ۱۴۱۵، ص۳۳۴.
۶۱. نجاشى، همان، ۱۹۷.
۶۲. همان، ص۲۵۴.
۶۳. همان، ص۴۴۴.
۶۴. طوسى، رجال، ص۲۱۶.
۶۵. بنگريد: عطاردى، عبدالعظيم حسنى مسنده و حياته، ص۱۹۹.
۶۶. همان، ص۲۷۵.
۶۶. اين احاديث به طور کامل در کجورى مازندرانى، جنة النعيم، عطاردى، عبدالعظيم حسنى مسنده و حياته، صادقى اردستانى، عبدالعظيم حسنى، کلباسى و تذکرة العظيمهآمده است.
۶۸. شيخ مفيد، الاختصاص، ۲۴۱.
۶۹. شيخ طوسى، الامالى، صص۶ ـ ۳.
۷۰. همان، ص۳۰.
۷۱. اين حديث به واسطه امام جواد عليه السلام از امام رضا عليه السلام نقل شده که آن حضرت از قول اجداد خويش و از امام على عليه السلام و از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت کرده اند. پيامبر در آن روايت، داستان عروج خويش و مشاهدات خود را در آسمان هاى هفتگانه بيان کرده اند؛ (بنگريد: عيون اخبار الرضا، حديث ۲۴).
۷۲. اين نامه اى است که امام رضا عليه السلام در پاسخ به درخواست موعظه و پند از سوى مأمون کرده بود؛ (بنگريد: شيخ مفيد، الاختصاص، ص۹۵).
۷۳. اين حديث پاسخ امام رضا عليه السلام به تُرَّهات و تشبثات مخالفان دربرابر شيعه جهت تجسيم خداوند است که از قول امامان شيعه گفته اند خداوند شب هاى جمعه به آسمان فرود مى آيد. امام رضا عليه السلام ضمن آن که به تحريف کنندگان کلام لعنت مى فرستد، اعتقاد شيعه را در اين خصوص بيان مى کند؛ (بنگريد: شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص۲۷۲).
۷۴. عيون اخبار الرضا، ج ۱، حديث ۳.
۷۵. اين توصيه امام رضا عليه السلام به شيعيانش است که ابلاغ آن را به حضرت عبدالعظيم واگذار مى کنند؛ و ما قبلاً گفتيم به احتمال زياد از ابوالحسن امام هادى است (بنگريد: شيخ مفيد، الاختصاص، ص ۲۴۷).
۷۶. شيخ طوسى، امالى، ص۲۴.
۷۷. شيخ صدوق، کمال الدين، باب ۲۶.
۷۸. کلينى، اصول کافى، ج۲، ص۲۸۷.
۷۹. شيخ صدوق، عيون أخبار، ج۱، حديث ۷.
۸۰. در اين مجموعه پانزده گفته و موعظه از امام جواد عليه السلام و امام على عليه السلام نقل کرده اند؛ (بنگريد: عيون أخبار، ص۲۰۴).
۸۱. شيخ صدوق، کمال الدين، ج۱، باب ۳۶.
۸۲. مجلسى، بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۱۹.
۸۳. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج۱، ص۳۴.
۸۴. همان، ج۱، ص۵۱۴.
۸۵. عيون اخبارالرضا، حديث ۲۲.
۸۶. شيخ صدوق، امالى، مجلس ۳۷.
۸۷. بنگريد: کلباسى، تذکرة العظيمه، صص۷۰ ـ ۹۳.
۸۸. قزوينى رازى، همان، ۵۸۸، کجورى مازندرانى، همان، صص ۳۹۹ ـ ۴۰۰.
۸۹. نجاشى، رجال النجاشى، ص۲۴۸؛ اردبيلى، جامع الرواة، ص۴۶۰
۹۰. پيشين، ص۳۸۸؛ ابن عنبه، عمدة الطالب في انساب آل ابى طالب، ص۴۹؛ ميرداماد، الرواشح السماويه، ص ۵۰، کجورى، همان، ص ۳۸۸.
۹۱. ميرداماد، همان، ص ۵۰؛ شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص ۱۲۸؛ ابن طباطبا، منتقلة الکالبيه، ص ۱۵۷.
۹۲. کجورى مازندرانى، همان جا.
۹۳. نورى، مستدرک الوسايل، ۳/۶۱۴.
۹۴. نجاشى، همان، ص۲۴۸.
۹۵. طوسى، الفهرست، ص ۱۸۴.
۹۶. بعضى نيز احتمال مسموم کردن و به شهادت رسانيدن وى از سوى سلاطين جور را داده و در آن خصوص بحث کرده اند؛ و ما قبلاً به آن اشاره کرده ايم. (بنگريد: کجورى مازندرانى، همان، ص۴۰۱).
۹۷. کجورى مازندرانى، همان، ص۳۹۹.
۹۸. کريمان، همان، ج۱، ص۱۹۰.
۹۹. عبدالجليل قزوينى رازى، همان، ص۵۸۸؛ اصطخرى، المسالک و الممالک، ۷۰.
۱۰۰. ابن بابويه قمى، ثواب الاعمال، تهران، بى نا، ۱۳۷۵ ه . ق، ج ۱، ص۹۵؛ اردبيلى، جامع الرواة، ج۱، ص۴۶۰؛ محدث نورى، مستدرک الوسايل، ج۳، ص۶۱۴؛ ابن قولويه، کامل الزيارات، ۳۲۴.
۱۰۱. شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج۲، ص۱۲۱.
۱۰۲. کجورى مازندرانى، جنة النعيم و العيش السليم، ص۴۰۴؛ موسوى الزنجانى، جولة في الامکن المقدسه، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ص۲۱۷.
۱۰۳. هدايتى، آستانه رى، ص۲۹؛ اين حديث در روضات الجنات نقل شده است.
۱۰۴. خوانسارى، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، ص ۳۵۳.
۱۰۵. تسترى، محمدتقى، قاموس الرجال ج ۶، ص ۱۹۳.
۱۰۶. خويى، معجم رجال الحديث، ۱۱/۵۳.