تاريخ : 1394/12/20
کد مطلب: 677
گزارش جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای دکتر سیّد حسن اسلامی از نگارش کتاب «اندیشه‌نامه سید مرتضی»

گزارش جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای دکتر سیّد حسن اسلامی از نگارش کتاب «اندیشه‌نامه سید مرتضی»

بسم الله الرحمن الرحیم. درود بر شما. ده دقیقه به من فرصت دادند و سعی می‌کنم در این ده دقیقه کاری که قرار است انجام بدهم، ارائه کنم.

  من چند سال قبل یک کتابی را به مناسبت کنگرۀ علامه بلاغی فراهم کردم، با عنوان «اندیشه‌نامۀ علامه بلاغی» که در آن سعی کردم درآمد و چشم‌اندازی به کل آرای بلاغی داشته باشم. این کتاب مقبول طبع صاحب‌نظران افتاد و دوستان عزیز در این جا، به خصوص جناب آقای مهریزی که بار علمی این کنگره به دوش ایشان است، از من خواستند که چنین کاری دربارۀ سیّد مرتضی انجام دهم و از باب «من ظنّ بک خیراً فصدّق ظنّه»، سعی کردم کار را شروع کنم، هر چند دشواری‌ها بیش از آن بود که من فکر می‌کردم. واقعش این است که فضای زمانی بلاغی با ما خیلی نزدیک است و خیلی راحت می‌شود با مسائل آن مواجه شد، با آن درگیر شد، درباره‌اش اندیشید و مانند آن، اما سیّد مرتضی متفاوت است. برای کارم طرحی ارائه کردم که اگر إن شاء الله به فرجام برسد، در این محورها خواهد بود: کتابی خواهد شد در قالب ده فصل: فصل نخست، دربارۀ زمانه، زندگی و آثار؛ فصل دوم، دربارۀ آرای اصولی ایشان؛ فصل سوم، آرای فقهی؛ فصل چهارم، آرای کلامی به شکل عام، فصل پنجم، مشخصاً مسألۀ امامت، فصل ششم، بحث عصمت پیامبران؛ فصل هفتم، در اعجاز قرآن و نظریۀ صَرفه و ابعادی که آن دارد؛ فصل هشتم، نامه‌ها؛ فصل نهم، نگاه شاعرانه و فصل دهم، أمالی و درس‌گفتارها.

  دربارۀ شخصیت سیّد مرتضی و دیدگاهش، بحث‌های خیلی خوبی ارائه شد و به خصوص جناب آقای دکتر جعفریان در جنبۀ عقلانی و نگرش انتقادی ـ عقلانی ایشان بسیار تکیه کردند که من هم در این باره اشاره خواهم کرد، اما نکته‌ای که به نظرم مغفول ماند، شاعرانگی سیّد هست، نگاه شاعرانۀ سیّد. سیّد یک ادیب بوده، شاعر بوده، و لابلای اشعار ایشان شما می‌توانید بسیاری از مسائل زمانه و ابعاد گوناگون آن را بیابید. یکی از نکته‌هایی که در سیّد و شعر سیّد وجود دارد، این است که به راحتی شما یک انسانِ به تعبیر امروزی، گوشت و پوست و خون دار را می‌بینید، نه یک کسی که فقط کتاب بنویسد؛ مناسباتی که سیّد با شخصیت‌های زمانه و مسائل زمان خودش دارد، [گواه بر این مطلب است]. یکی از اتفاقاتی که در زمان سیّد رخ می‌دهد، درگذشت خلیفۀ عباسی، القادر بالله است. هنگامی که القادر بالله عباسی از دنیا می‌رود، سیّد مرتضی در رثای او، یک قصیده در چهل و هشت بیت می‌سراید. در یکی از ابیات آن می‌گوید: «و یا لیتنی ذُقت عنه الحمام      و یا لیتنی کنت عنه الفداء»؛ ای کاش به جای او من مرگ را می‌چشیدم، ای کاش من قربانی خلیفه می‌شدم. خیلی عجیب است چنین تصویر و چنین تفسیر و چنین ابراز محبت و علاقه نسبت به یک خلیفه که به هر حال ما در شاکله‌ای که شناخته‌ایم، به هر حال نمایندۀ خاندان عباسی هست و می‌تواند خط‌کشی‌ها را مخدوش کند، اما به نظر می‌رسد در زمانۀ سیّد این خط‌کشی‌هایی که امروزه این قدر پررنگ شده، نبوده است. البته یک جواب ساده‌ای معمولاً در اینجاها ارائه می‌شود که ایشان «تقیه» می‌کرده، ولی یعنی چی تقیه می‌کرده، خلیفه فوت کرده، ایشان در مدح او چهل و هشت بیت سروده و بسیار هم زیباست. این یک جنبۀ شاعرانۀ سیّد است که به نظرم بسیار مهم است و حتما باید مورد توجه قرار بگیرد.

  اما نکتۀ دیگری که می‌خواهم به آن بپردازم، نکتۀ عقلانی است و آن عقلانیت انتقادی است که سیّد به آن باور دارد و این را لابلای آثارش می‌آورد و همیشه به شکل‌های مختلفی این را به کار می‌گیرد. مبنایش مشخص است. سیّد حتی در مواجهۀ با قرآن مجید، مبنای خودش را به روشنی بیان می‌کند. می‌گوید: اصولاً قرآن سخن است؛ در سخن، حقیقت است، مجاز است، اجمال هست، تفصیل هست و هر چه که در سخن بشر باشد، در سخن خداوند هم وجود دارد. با این نگاه ایشان می‌فرماید «فاذا ورد عن الله تعالی کلام ظاهره یخالف ما دلت علیه العقول»؛ اگر در سخن خداوند سخنی آمد که مخالف ظاهر و ادلۀ عقول باشد، «وجب صرفه عن ظاهره ان کان له ظاهر و حمله علی ما یوافق الادلة العقلیة و یطابقها»؛ هر جا سخن خداوند با ادلۀ عقلی مغایر باشد، ما آن را تأویل می‌کنیم و از ظاهرش منصرفش می‌کنیم، «و لهذا رجعنا فی ظواهر کثیر من کتاب الله تعالی اقتضی ظاهرها الاجبار و التشبیه او ما لا یجوز علیه تعالی» و مانند آن. می‌گوید ما این کار را کردیم، همیشه هم این کار را کردیم، و ایشان واقعاً این کار را می‌کند، جا به جا، به خصوص شما در کتاب تنزیه الانبیاء که یکی از آثار مسلط در حوزۀ عصمت پیامبران هست، با این که هزار سال از این کتاب گذشته، هنوز می‌بینیم به شکل جدی به این کتاب استناد می‌شود و از آن استفاده می‌شود، حتی در المیزان، حتی در بیان السعادة گنابادی و مانند آن، و غالب حرف‌های ایشان پذیرفته می‌شود. در این کتاب، هر جا سخنی و نکته‌ای در قرآن باشد که گویای عدم عصمت نبی باشد، ایشان با تکلّف فراوان، یعنی واقعاً گاهی وقت‌ها، بسیار متکلّفانه ایشان درگیر این بحث می‌شود تا نشان بدهد که این پیامبر نمی‌تواند نامعصوم باشد. فرض کن در آنجا آمده «لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا»[۱] ایشان می‌گوید منظور این است «نکرا» یعنی که معروف نیست، متعارف نیست، پذیرفته نیست و مانند آن. و این نکته به شدت در عقلانیت سیّد وجود دارد، حتی تا جایی که ایشان اصولا به نظر می‌رسد به چیزی به نام حُسن و قبح شرعی قائل نیست، حسن و قبح عقلی است. تحلیل می‌کند، دفاع می‌کند. البته ایشان می‌گوید ما دو نوع حسن و قبح داریم: شرعی داریم، عقلی داریم، عقلی را خوب استدلال می‌کند، بعد به شرعی که می‌رسد، می‌گوید: حتی حسن و قبح شرعی نیز دلیلی عقلی دارد و حتی احکامی که شرعاً قبیح شمرده شده‌اند، دلیلی وجود دارد، لذا «لان الحکیم اذا نهی انها دل نهیه الا ان لها وجه قبح علی الجمله»؛ همین که خداوند بگوید این کار را نکنید، چون حکیم است و حکیم فعل لغو نمی‌کند، امر لغو نمی‌کند، ما نتیجه می‌گیریم که این حرمت، حرمت عقلی است نه حرمت شرعی.

  نکتۀ دیگری که در آثار سید مرتضی وجود دارد و به نظر من خیلی مهم است، نکته‌های روشی است که هنوز هم آموزنده است و ما باید بیاموزیم. یکی از نکته‌های روشی که ایشان در مناقشه با ابن قدامه ارائه می‌کند، این است، می‌گوید: ای ابن قدامه! شما باید به کتاب‌ها و منابعی استناد کنی که این منابع مورد قبول ما باشد. یک جا ابن قدامه گفته که شیعیان معتقدند: «لولا الامام لما قامت السموات و الارض و لا صحّ من العبد الفعل»؛ اگر امام نباشد نه آسمانی است و نه زمینی است و نه فعلی از بندگان پذیرفته می‌شود. سیّد مرتضی می‌گوید ما همچین حرفی نزدیم، کی این را گفته؟ کدام امام این را گفته؟ در کدامیک از آثار معتبر متقدمین ما است؟ ممکن است غُلات بگویند، ولی ما قبول نداریم. و در ادامه یک نکته‌ای می‌آورد که این نکتۀ روشی است، خیلی نکتۀ مهمی است و متأسفانه هنوز در جامعۀ ما پذیرفته نشده. می‌فرماید: «فانّ الفضلاء اهل العلم یرغبون عن یحکو عن اهل المذاهب الا ما یعترفون به و هو موجود فی کتبهم الظاهرة المشهورة»؛ می‌گوید اصولا اهل فضل و اهل علم هنگامی که می‌خواهند استناد کنند، به منابعی استناد می‌کنند که مورد قبول رقیب باشد، نه به منابعی استناد کنند که مورد قبول جامعۀ علمی رقیب نباشد و مورد قبول عمدۀ آنها نباشد. این نکته‌ای است که هنوز در جامعۀ ما در نظر گرفته نشده است. همین را مرحوم بلاغی در الهدی الی دین المصطفی می‌گوید: «من در نقد مسیحیت به منابعی استناد می‌کنم که خودشان قبول دارند». شما الان ببینید ما کتاب‌هایی داریم، مقالاتی داریم، یکی از مستنداتشان برای مثال انجیل برنابا است، انجیل برنابا اُصولا مورد قبول جامعۀ مسیحی امروز نیست، حالا هر چه درونش هست؛ لذا اگر ما بخواهیم بحث روشی داشته باشیم باید حتما بیاموزیم و بکوشیم که به منابعی استناد کنیم که این منابع مورد قبول حریف است.

  در آثار سیّد از این نکته‌ها زیاد است برای مثال یک جا اشاره می‌کند که «و انما العجب من قول بلا دلیل کائنا ما کان»؛ خیلی شگفت است آدم سخنی بگوید که دلیل برایش نباشد، این سخن هر چی می‌خواهد باشد و گوینده‌اش هر کسی می‌خواهد باشد. من بیش از این وقت نمی‌گیرم. و السلام علیکم و رحمة الله.


[۱] . سورۀ کهف، آیۀ ۷۴.